من موزیکارو هیچوقت فراموش نمیکنم. یه قرن هم بگذره یادم میمونه کی، چرا و چه زمانی برام فلان موزیک رو فرستاد. تا ابد فراموش نمیکنم.
شاید بهترین انگیزه برای موفق شدن، سرویس کردن دهن همونیه که چشم دیدنتونو نداره. والا بخدا.
برام نوشت:
یک روز از خیابان که عبور میکردم کسی را دیدم که برایم آشنا بود،فکر کردم که از ابتدای خلقت ما آشنای هم بوده ایم،او هم ایستاد،جایی از قلب هامان هم به احتمال می سوخت،و فکر میکردیم که پیش از این چه وقت یکدیگر را ملاقات کرده ایم؟! و ناگهان دریافتیم که « هرگز »،ما هرگز هم را در این زندگی ندیده بودیم،اما بند آبی نامرئیی که تنها با چشمان ما قابل دیدن بود ما را به هم مرتبط میکرد،گفت:
« چقدر دنبالتان گشتم،کجا بودید؟! »
گفتم که:
« به دنبال شما. »
یک روز از خیابان که عبور میکردم کسی را دیدم که برایم آشنا بود،فکر کردم که از ابتدای خلقت ما آشنای هم بوده ایم،او هم ایستاد،جایی از قلب هامان هم به احتمال می سوخت،و فکر میکردیم که پیش از این چه وقت یکدیگر را ملاقات کرده ایم؟! و ناگهان دریافتیم که « هرگز »،ما هرگز هم را در این زندگی ندیده بودیم،اما بند آبی نامرئیی که تنها با چشمان ما قابل دیدن بود ما را به هم مرتبط میکرد،گفت:
« چقدر دنبالتان گشتم،کجا بودید؟! »
گفتم که:
« به دنبال شما. »
کنار آمدن یا رها کردن. باید پذیرفت که کنار آمدن تصویری منطقی از رها کردن است. با این تفاوت که دیگر جنون و درد رها کردن فرسودهات نمیکند. حقیقت تلخی است، اینکه چیزی را که برای تغییرش توان و حوصلهای برایت نمانده است را در درون خودت رها میکنی و تنها در بیرون از خودت ادامهاش میدهی؛ یک جور سازگاری اجباری. عاری از تجملات غیر معمول غم و رنج و دلتنگی. اینجاست که باید دوام آوردن هنر تو باشد نه جبر زندگی..
«شبان آهسته میگریم که شاید کم شود دردم؛ تحّمل میرود امّا شب غم سر نمیآید.»
اخوان ثالث
اخوان ثالث
- یکی از چیزهایی که با آن میتوان به نتیجه دوست داشتن و یا دوست داشته شدن رسید، نوشتن برای کسی است؛
مثل هر شب یک ملحفهی هزارتکه، از جای دستها و حرفها و نگاههای آدمهایی که دوست داشت روی سرش کشید تا خوابش برد..