جا مانده در زندان روحم یا که شاید
دارد عفونت میکند زخمِ مازوخسیمم
من آدمم ، اما درون خلوتم خود را
یک چوب خشک در چهره ی آینه میبینم
#ترنج
دارد عفونت میکند زخمِ مازوخسیمم
من آدمم ، اما درون خلوتم خود را
یک چوب خشک در چهره ی آینه میبینم
#ترنج
❤🔥1
کنارم بنشین
می خواهم موهایت را
لابه لای شعرهایم ببافم
و نگاهت را انتهایشان گره بزنم...
#محمـد_بشیرے
تقدیم به #عشــღــقم
می خواهم موهایت را
لابه لای شعرهایم ببافم
و نگاهت را انتهایشان گره بزنم...
#محمـد_بشیرے
تقدیم به #عشــღــقم
🥰2
حال من خوب است
به شرط آنکه یادگاری هایت ،
نگاه هایت ،
خنده هایت ،
هیچکدامشان
جلوی چشمانم نباشند
آنوقت زخم هایم سرباز می کنند
و دلتنگی هایم ابرهای باران زا می شوند
#محمـد_بشیرے
به شرط آنکه یادگاری هایت ،
نگاه هایت ،
خنده هایت ،
هیچکدامشان
جلوی چشمانم نباشند
آنوقت زخم هایم سرباز می کنند
و دلتنگی هایم ابرهای باران زا می شوند
#محمـد_بشیرے
❤🔥1
❤🔥1
( نامه )
شاید که بهتر باشد بگویم که نامه ام
صفحه ای است که نه با قلم..
که با نفس های خسته ی روزهای بدون تو
نگاشته شده است....
بعضی کلماتش مثل نسیمی ست که
که از لابه لای انگشتان
فرار میکند
کلماتی که در دل سنگ ها پنهان شده اند
و صدایی جز دلتنگی ندارند
شاید ، باید آن را گذاشت
روی تکه ای از خاطره های نیمه کاره
کنار عطر مانده بر لباسی که هرگز پوشیده نشد
یا در خلوتی که حتی زمان هم پا به آن نمیگذارد
نامه ای که نه برای خواندن ، بلکه برای حس کردن است
برای لمس دستانی که روزی باز خواهند گشت
و نگاه هایی که در سکوت خود
تمام درد جهان را حمل میکنند......
#ترنج
شاید که بهتر باشد بگویم که نامه ام
صفحه ای است که نه با قلم..
که با نفس های خسته ی روزهای بدون تو
نگاشته شده است....
بعضی کلماتش مثل نسیمی ست که
که از لابه لای انگشتان
فرار میکند
کلماتی که در دل سنگ ها پنهان شده اند
و صدایی جز دلتنگی ندارند
شاید ، باید آن را گذاشت
روی تکه ای از خاطره های نیمه کاره
کنار عطر مانده بر لباسی که هرگز پوشیده نشد
یا در خلوتی که حتی زمان هم پا به آن نمیگذارد
نامه ای که نه برای خواندن ، بلکه برای حس کردن است
برای لمس دستانی که روزی باز خواهند گشت
و نگاه هایی که در سکوت خود
تمام درد جهان را حمل میکنند......
#ترنج
با کسی حرف می زنی ،
که نیست.
به کسی
نگاه می کنی که نیست.
و آلبوم عکس را ورق می زنی
که خوابت نبرد،
تا خیالبافی ات به آغوش ختم شود...
#محمـد_بشیرے
که نیست.
به کسی
نگاه می کنی که نیست.
و آلبوم عکس را ورق می زنی
که خوابت نبرد،
تا خیالبافی ات به آغوش ختم شود...
#محمـد_بشیرے
امشب می خواهم شعر شوم
و از میان واژه ها
برای تو آغوش شوم
بوسه شوم
چای خوشرنگ شوم
امشب می خواهم کنار تو تا صبح
مشاعره ای عاشقانه شوم...
#محمـد_بشیرے
و از میان واژه ها
برای تو آغوش شوم
بوسه شوم
چای خوشرنگ شوم
امشب می خواهم کنار تو تا صبح
مشاعره ای عاشقانه شوم...
#محمـد_بشیرے
تلاش هایم بی فایده است
دلتنگی هایم
از درون سینه ام پرواز می کند
آنقدر دور می شوند
تا به مرز خیال می رسند
آنجا که می توانند
با تو درد دل کنند
تو را در آغوش بگیرند
گلایه کنند
اشک بریزند
اشک بریزند
و اشک بریزند...
#محمـد_بشیرے
دلتنگی هایم
از درون سینه ام پرواز می کند
آنقدر دور می شوند
تا به مرز خیال می رسند
آنجا که می توانند
با تو درد دل کنند
تو را در آغوش بگیرند
گلایه کنند
اشک بریزند
اشک بریزند
و اشک بریزند...
#محمـد_بشیرے
بچه که بودم نخ بادبادکم پاره شد و
تو آسمون رها شد
همانطور که قطره های اشکم
درشت درشت روی صورتم می غلطید...
پای برهنه
همه جای شهر و دنبالش گشتم
مثل همین حالا
که تو را گمت کردم و
با چشم های خیس
جای جای شهر و دنبال تو گشتم...
#محمـد_بشیرے
تو آسمون رها شد
همانطور که قطره های اشکم
درشت درشت روی صورتم می غلطید...
پای برهنه
همه جای شهر و دنبالش گشتم
مثل همین حالا
که تو را گمت کردم و
با چشم های خیس
جای جای شهر و دنبال تو گشتم...
#محمـد_بشیرے
امروز وقتی از خانه بیرون می رفتم
کلید و جا گذاشتم
با ماشین رفتم سرکار
همکارم جلوی در من و دید
چند دقیقه ای باهام حرف زد
و چندین بار صدایم زد
و من جز عذرخواهی چاره ای دیگر نداشتم
پایان وقت اداری با تاکسی برگشتم
وقتی رسیدم پشت در خونه
تازه یادم آمد
بدون ماشین برگشتم
و کلید هم ندارم...
پای پله های در کنار تو نشستم
و تنها چیزی که یادم میومد
این بود
که من از صبح تا غروب با تو بودم...
#محمـد_بشیرے
کلید و جا گذاشتم
با ماشین رفتم سرکار
همکارم جلوی در من و دید
چند دقیقه ای باهام حرف زد
و چندین بار صدایم زد
و من جز عذرخواهی چاره ای دیگر نداشتم
پایان وقت اداری با تاکسی برگشتم
وقتی رسیدم پشت در خونه
تازه یادم آمد
بدون ماشین برگشتم
و کلید هم ندارم...
پای پله های در کنار تو نشستم
و تنها چیزی که یادم میومد
این بود
که من از صبح تا غروب با تو بودم...
#محمـد_بشیرے
دختر ماورایی....
مگر در سیاره ات
نفس کشیدن
بدون بغض ، غیر مجاز است؟
که هر نفسِ من
در کنار تو
بوی دلتنگی میدهد؟
من از چاله های کهکشانی گذشته ام
با چکمه هایی آغشته به شوق
و حفره هایی پر از رویای پرتقالی خودم
اگر سرما این جاست
من با تمام شال گردن ها
و حتی خورشیدِ دست ساز مریخی ام
می آیم
تا فقط کنار تو
یخ بزنم...
#ترنج
مگر در سیاره ات
نفس کشیدن
بدون بغض ، غیر مجاز است؟
که هر نفسِ من
در کنار تو
بوی دلتنگی میدهد؟
من از چاله های کهکشانی گذشته ام
با چکمه هایی آغشته به شوق
و حفره هایی پر از رویای پرتقالی خودم
اگر سرما این جاست
من با تمام شال گردن ها
و حتی خورشیدِ دست ساز مریخی ام
می آیم
تا فقط کنار تو
یخ بزنم...
#ترنج
🥰1
❤2
💔1