پنجره را باز کن ، وقت نوازش کردن نسیم آمده است
صدای تپیدن قلب بهار...
در آغوش اردیبهشت آرام بگیر
بگذار قصه ای تازه از موهایت بافته شود...
#ترنج
صدای تپیدن قلب بهار...
در آغوش اردیبهشت آرام بگیر
بگذار قصه ای تازه از موهایت بافته شود...
#ترنج
وقتی که می روی
قلبم از تپیدن می ایستد
عشق یعنی همین
قلبم درون سینه من باشد
اما گوش به فرمان نگاه #تـــو ..
#محمـد_بشیرے
قلبم از تپیدن می ایستد
عشق یعنی همین
قلبم درون سینه من باشد
اما گوش به فرمان نگاه #تـــو ..
#محمـد_بشیرے
صبح ما
شروع یک
شاعرانه ی دو نفره است
تو از دروازه ی چشمانم
عبور می کنی و
در عمق چشمانم پهلو میگیری
و من ،
#تـــو را
به سرزمین های
عاشقانه ی زندگی ام می برم...
#محمـد_بشیرے
شروع یک
شاعرانه ی دو نفره است
تو از دروازه ی چشمانم
عبور می کنی و
در عمق چشمانم پهلو میگیری
و من ،
#تـــو را
به سرزمین های
عاشقانه ی زندگی ام می برم...
#محمـد_بشیرے
می ترسم از شب ،
از دیر رسیدنت سر خیال عاشقانه ،
از سکوت کردنت ،
از نگاه نکردنت به چشم هایم
و خیلی بیشتر می ترسم
از اینکه یک شب خوابم ببرد
و #تـــو برای همیشه رفته باشی...!
#محمـد_بشیرے
از دیر رسیدنت سر خیال عاشقانه ،
از سکوت کردنت ،
از نگاه نکردنت به چشم هایم
و خیلی بیشتر می ترسم
از اینکه یک شب خوابم ببرد
و #تـــو برای همیشه رفته باشی...!
#محمـد_بشیرے
ما نفس هایمان
#هـــوای_دو_نفره_است
وقتی دم و بازدم می کنیم
تمام ذرات عشق
از وجودمان
در وجود هم پراکنده می شود...
#محمـد_بشیرے
#هـــوای_دو_نفره_است
وقتی دم و بازدم می کنیم
تمام ذرات عشق
از وجودمان
در وجود هم پراکنده می شود...
#محمـد_بشیرے
شهر به خود می پیچید
شاید به خاطر من
به خاطر تو
به خاطر تمام کسانی
که عشقشان در حال رفتن بود
شهر می خواست دلش را بگیرد
و در خود مچاله شود
تا کسی ازش خارج نشود....
#محمــدبشیـرے
شاید به خاطر من
به خاطر تو
به خاطر تمام کسانی
که عشقشان در حال رفتن بود
شهر می خواست دلش را بگیرد
و در خود مچاله شود
تا کسی ازش خارج نشود....
#محمــدبشیـرے
زخم هایم را
خاطراتت تازه می کنند
هر چه بیشتر
در آنها غرق می شوم
عمق زخم هایم بیشتر می شوند...
#محمـد_بشیرے
خاطراتت تازه می کنند
هر چه بیشتر
در آنها غرق می شوم
عمق زخم هایم بیشتر می شوند...
#محمـد_بشیرے
چشمانت مهتابیاست
که دیشب
در چشمانم
به خواب رفته است
و آفتابی است که صبح زود
از میان چشم هایم طلوع می کند
#محمـد_بشیرے
که دیشب
در چشمانم
به خواب رفته است
و آفتابی است که صبح زود
از میان چشم هایم طلوع می کند
#محمـد_بشیرے
حق با تنهایی بود
گفته بود فقط اوست
که همیشه با من می ماند
من این را فهمیده بودم اما ،
خودم را به نفهمیدن می زدم
تا یک روز بیشتر انتظارت را بکشم..
#محمـد_بشیرے
گفته بود فقط اوست
که همیشه با من می ماند
من این را فهمیده بودم اما ،
خودم را به نفهمیدن می زدم
تا یک روز بیشتر انتظارت را بکشم..
#محمـد_بشیرے
چرا هیچکس شبیه تو نیست
دلم می خواهد
لابه لای جمعیت
یکی شبیه تو باشد
و من او را با تو اشتباه بگیرم
تا برای لحظه ای چشمانم برق بزند
من به همین اندازه
دلم برایت تنگ شده است...
#محمــدبشیـرے
دلم می خواهد
لابه لای جمعیت
یکی شبیه تو باشد
و من او را با تو اشتباه بگیرم
تا برای لحظه ای چشمانم برق بزند
من به همین اندازه
دلم برایت تنگ شده است...
#محمــدبشیـرے
اعتراف می کنم که غرق شدم
میان عشقی ،
گلی ،
شایدم پیچکی
که دور
دوست داشتنم ،
احساساتم ،
عشقم ،
پیچید و پیچید و پیچید
تا دیگر نای زندگی کردن نداشته باشم...
#محمــدبشیـرے
میان عشقی ،
گلی ،
شایدم پیچکی
که دور
دوست داشتنم ،
احساساتم ،
عشقم ،
پیچید و پیچید و پیچید
تا دیگر نای زندگی کردن نداشته باشم...
#محمــدبشیـرے
مرگ را بارها تجربه کرده ام
یکبار برای آن روز
که سر قرار نیامده ای
و هزار بار برای روزهای بعدش ...
#محمــدبشیـرے
یکبار برای آن روز
که سر قرار نیامده ای
و هزار بار برای روزهای بعدش ...
#محمــدبشیـرے
حالم را نپرس
که گریه امانم نمی دهد
این حوصله ام دگر جواب دلم را نمی دهد
شاید ، به خیالت
تکیه دهم از سر ناچاری
اما این خیال هم دگر بوی تو را نمی دهد
#محمـد_بشیرے
که گریه امانم نمی دهد
این حوصله ام دگر جواب دلم را نمی دهد
شاید ، به خیالت
تکیه دهم از سر ناچاری
اما این خیال هم دگر بوی تو را نمی دهد
#محمـد_بشیرے