#مردان_قدرت_طلب
#کتابخوانی
همونطور که میدونید مدتی هست که مطالعه کتاب #مردان_قدرت_طلب رو شروع کردیم.
چون ممکنه مطالب این کتاب لابهلای بقیه مطالب کانال گم بشن، این پست رو میگذارم و به مرور بروزرسانیاش میکنم.
💸لینک خرید کتاب:
فیزیکی: https://www.iranketab.ir/c/45ed9a
الکترونیک:
طاقچه https://taaghche.com/book/216810
فیدیبو
https://fidibo.com/book/173165-مردان-قدرت-طلب
📝بخشهای کتاب
پیشگفتار
مقدمه:
مقدمه قسمت اول پارت اول
مقدمه قسمت اول پارت دوم
مقدمه قسمت دوم
مقدمه قسمت سوم
مقدمه قسمت چهارم
جمعبندی مقدمه
بخش اول: دستیابی به قدرت
قسمت اول قبضه قدرت فاشیستی
قسمت پایانی قبضه قدرت فاشیستی
قسمت اول کودتای نظامی
قسمت پایانی کودتای نظامی
#کتابخوانی
همونطور که میدونید مدتی هست که مطالعه کتاب #مردان_قدرت_طلب رو شروع کردیم.
چون ممکنه مطالب این کتاب لابهلای بقیه مطالب کانال گم بشن، این پست رو میگذارم و به مرور بروزرسانیاش میکنم.
💸لینک خرید کتاب:
فیزیکی: https://www.iranketab.ir/c/45ed9a
الکترونیک:
طاقچه https://taaghche.com/book/216810
فیدیبو
https://fidibo.com/book/173165-مردان-قدرت-طلب
📝بخشهای کتاب
پیشگفتار
مقدمه:
مقدمه قسمت اول پارت اول
مقدمه قسمت اول پارت دوم
مقدمه قسمت دوم
مقدمه قسمت سوم
مقدمه قسمت چهارم
جمعبندی مقدمه
بخش اول: دستیابی به قدرت
قسمت اول قبضه قدرت فاشیستی
قسمت پایانی قبضه قدرت فاشیستی
قسمت اول کودتای نظامی
قسمت پایانی کودتای نظامی
❤10👍2
دستیابی به قدرت قسمت دوم
#مردان_قدرت_طلب #کتابخوانی
سلام دوستان دیشب اومدم ادامه بحث رو بگذارم ولی انقدر خوابم میومد که نتونستم، اما امشب سعی میکنم کمکاری دیشب و پریشبم رو جبران کنم و بخش اول رو ببندم.
من در قسمت قبل یه سوال پرسیدم که چرا نازیها و فاشیستها اومدن و بیشتر از همه چپها رو سرکوب کردن، یکی از شما عزیزان به این سوال در قسمت کامنتا پاسخ داد که جلوتر بهش میرسیم چون قبلش باید یه سری مسائل رو روشن کرد.
نویسنده در صفحه ۳۵ کتاب مینویسه:
خب ما از این پاراگراف چی دستگیرمون میشه؟ شاید نیاز به توضیح نداشته باشه اما من توضیح میدم.
نویسنده در واقع داره فضاسازی میکنه اما به نظرم این فضاسازی ضعیفه یعنی ما متوجه نمیشیم که چرا فاشیسم باید دنبال یه همچین خواستههایی باشه و چرا مردم باید پشت سر فاشیسم راه بیوفتن.
من سعی میکنم در حد وسع خودم این فضاسازی رو انجام بدم.
اولین چیزی که باید سراغش بریم جنگ جهانی اول یا به اسمی که قبل از جنگ جهانی دوم میگفتن جنگ بزرگه. این جنگ تبعات عجیب و غریبی داشت، تبعاتی که هنوز هم دامن ما رو ول نکرده. طی این جنگ چندین امپراتوری بزرگ از هم پاشیدن و چندین نظام سلطنتی نابود شدن، امپراتوری عثمانی، نظام سلطنتی تزارها و امپراتوری اتریش مجارستان. صحنه اروپا به کلی دگرگون شد و زمینه برای انقلاب سوسیالیستی در روسیه فراهم.
خب وقتی نظامهای سلطنتی از بین رفتن در اکثر کشورهایی که تا قبل از این بخشی از خاک و قلمرو امپراتوری بودن ملی گرایی شروع به رشد کرد و نظامهای جمهوری جایگزین سلطنت شد، مثل جمهوری ترکیه یا جمهوری وایمار در آلمان. لیبرالیسم تبدیل به یکی از اصلیترین ایدئولوژیهای حکومتی شد.
ما با چی طرفیم؟ با نظامهای دموکراسی و لیبرالی که تازه تشکیل شدن، مثل نظامهای پادشاهی از قدمت برخوردار نیستن و سرد و گرم کشیده نیستن، دموکراسی و آزادی خیلی راحت از دست میرن مخصوصا اگه تهدیدهای وجودی وجود داشته باشه، مثل بحران اقتصادی یا امنیتی و هر دو این بحرانها بعد از جنگ و به وفور وجود داشت. جنگ اوضاع اقتصادی رو به شدت بیثبات کرده بود، هزینههای کمرشکن جنگ اثراتش رو گذاشته بود و پیروزی بلشویکها در روسیه و ادعای صدور انقلابشون به جهان تهدیدی امنیتی بود.
دولتهای لیبرالی اون دوران دولتهای حداقلی بودن چون بر مبنای لیبرالیسم کلاسیک کار میکردن که به آزادیهای فردی و مالکیت خصوصی و عدم دخالت دولت در بازار و ... پایبند بودن.
این عدم دخالت دولت یا به زبان راحت فهمتر عدم حمایت دولت از قشرهای آسیبپذیری که هم از جنگ لطمه دیده بودن هم تحت تاثیر بحرانهای اقتصادی بودن و هم تحت تاثیر تغییرات در شغل چون بخش خدماتی و صنعتی داشت جایگزین کشاورزی میشد رو بگذارید کنار وعده بهشت موعود سوسیالیستی که وعده شرایط بهتر برای کارگران رو میداد.
سوسیالیسم بسیار محبوب شده بود و این هم ملیگراها رو میترسوند هم محافظه کارها رو. سوسیالیسم دنبال اتحاد جهانی بود و براش ملی گرایی خیلی چیز مهمی نبود.
سوسیالیسم میتونست خیلی راحت اعتصابهای بزرگ راه بندازه چون قشر عظیم کارگران که بدترین وضع زندگی رو داشتن و از حمایتهای دولتی هم برخوردار نبودن تنها صدای خودشون رو در سوسیالیسم میدیدن.
این قضیه حتی میانهروها رو هم عصبانی میکرد، چون گفتم که ملیگرایی رشد کرده بود و طبیعتا یه سیاستمدار تحصیل کرده یا یه شاهزاده با اون سابقه خانوادگی یا حتی یه سرمایهدار و صاحب کارخونه قبول نمیکرد که با پایینترین عضو جامعه برابر باشه. این مفاهیم هنوز تو کت خیلیها نمیرفت، هنوزم تا حد زیادی نمیره البته. دولت هم قدرت چندانی در مهار چپها نداشت، کشور رو آشوب برداشته بود و رکود اقتصادی جهانی که از سال ۱۹۲۹ شروع شد وضع اقتصادی رو خیلی بدتر کرد.
همه این عوامل در کنار هم باعث شد که آدمایی مثل موسولینی در ایتالیا، هیتلر در آلمان و فرانکو در اسپانیا جذاب به نظر برسن. کسایی که میتونن جهان پیچیده و پر از تکثر و هرج و مرج رو ساده کنن. از طرف دیگه سیاستمدارها با عملکردشون در خلال جنگ و بعد از جنگ بیزاری و بی اعتمادی رو بین مردم بیشتر کرده بودن و این شخصیتها که سیاستمدار نبودن و همگی سرباز بودن هم به محبوبیتشون کمک میکرد.
#مردان_قدرت_طلب #کتابخوانی
سلام دوستان دیشب اومدم ادامه بحث رو بگذارم ولی انقدر خوابم میومد که نتونستم، اما امشب سعی میکنم کمکاری دیشب و پریشبم رو جبران کنم و بخش اول رو ببندم.
من در قسمت قبل یه سوال پرسیدم که چرا نازیها و فاشیستها اومدن و بیشتر از همه چپها رو سرکوب کردن، یکی از شما عزیزان به این سوال در قسمت کامنتا پاسخ داد که جلوتر بهش میرسیم چون قبلش باید یه سری مسائل رو روشن کرد.
نویسنده در صفحه ۳۵ کتاب مینویسه:
یکی از اهداف فاشیسم معکوس کردن روند توانمندسازی زنان بود، آن هم در هنگامهای که اغلب مردان مجروح و آسیب دیده بودند و نرخ زاد و ولد کم شده بود، یکی دیگر از اهدافش هم خنثی کردن شور و شوق کارگرانی بود که از انقلاب روسیه و انقلاب سال ۱۹۱۸ آلمان و مجارستان به هیجان آمده بودند و ممکن بود مطالبات بیشتری را مطرح کنند. گسترش کمونیسم الحلدی و از بین رفتن سلطه استعمارگران بر سرزمین مردمان رنگین پوست هم تهدید دیگری علیه تمدن مسیحیان سفیدپوست به شمار میآمد
خب ما از این پاراگراف چی دستگیرمون میشه؟ شاید نیاز به توضیح نداشته باشه اما من توضیح میدم.
نویسنده در واقع داره فضاسازی میکنه اما به نظرم این فضاسازی ضعیفه یعنی ما متوجه نمیشیم که چرا فاشیسم باید دنبال یه همچین خواستههایی باشه و چرا مردم باید پشت سر فاشیسم راه بیوفتن.
من سعی میکنم در حد وسع خودم این فضاسازی رو انجام بدم.
اولین چیزی که باید سراغش بریم جنگ جهانی اول یا به اسمی که قبل از جنگ جهانی دوم میگفتن جنگ بزرگه. این جنگ تبعات عجیب و غریبی داشت، تبعاتی که هنوز هم دامن ما رو ول نکرده. طی این جنگ چندین امپراتوری بزرگ از هم پاشیدن و چندین نظام سلطنتی نابود شدن، امپراتوری عثمانی، نظام سلطنتی تزارها و امپراتوری اتریش مجارستان. صحنه اروپا به کلی دگرگون شد و زمینه برای انقلاب سوسیالیستی در روسیه فراهم.
خب وقتی نظامهای سلطنتی از بین رفتن در اکثر کشورهایی که تا قبل از این بخشی از خاک و قلمرو امپراتوری بودن ملی گرایی شروع به رشد کرد و نظامهای جمهوری جایگزین سلطنت شد، مثل جمهوری ترکیه یا جمهوری وایمار در آلمان. لیبرالیسم تبدیل به یکی از اصلیترین ایدئولوژیهای حکومتی شد.
ما با چی طرفیم؟ با نظامهای دموکراسی و لیبرالی که تازه تشکیل شدن، مثل نظامهای پادشاهی از قدمت برخوردار نیستن و سرد و گرم کشیده نیستن، دموکراسی و آزادی خیلی راحت از دست میرن مخصوصا اگه تهدیدهای وجودی وجود داشته باشه، مثل بحران اقتصادی یا امنیتی و هر دو این بحرانها بعد از جنگ و به وفور وجود داشت. جنگ اوضاع اقتصادی رو به شدت بیثبات کرده بود، هزینههای کمرشکن جنگ اثراتش رو گذاشته بود و پیروزی بلشویکها در روسیه و ادعای صدور انقلابشون به جهان تهدیدی امنیتی بود.
دولتهای لیبرالی اون دوران دولتهای حداقلی بودن چون بر مبنای لیبرالیسم کلاسیک کار میکردن که به آزادیهای فردی و مالکیت خصوصی و عدم دخالت دولت در بازار و ... پایبند بودن.
این عدم دخالت دولت یا به زبان راحت فهمتر عدم حمایت دولت از قشرهای آسیبپذیری که هم از جنگ لطمه دیده بودن هم تحت تاثیر بحرانهای اقتصادی بودن و هم تحت تاثیر تغییرات در شغل چون بخش خدماتی و صنعتی داشت جایگزین کشاورزی میشد رو بگذارید کنار وعده بهشت موعود سوسیالیستی که وعده شرایط بهتر برای کارگران رو میداد.
سوسیالیسم بسیار محبوب شده بود و این هم ملیگراها رو میترسوند هم محافظه کارها رو. سوسیالیسم دنبال اتحاد جهانی بود و براش ملی گرایی خیلی چیز مهمی نبود.
سوسیالیسم میتونست خیلی راحت اعتصابهای بزرگ راه بندازه چون قشر عظیم کارگران که بدترین وضع زندگی رو داشتن و از حمایتهای دولتی هم برخوردار نبودن تنها صدای خودشون رو در سوسیالیسم میدیدن.
این قضیه حتی میانهروها رو هم عصبانی میکرد، چون گفتم که ملیگرایی رشد کرده بود و طبیعتا یه سیاستمدار تحصیل کرده یا یه شاهزاده با اون سابقه خانوادگی یا حتی یه سرمایهدار و صاحب کارخونه قبول نمیکرد که با پایینترین عضو جامعه برابر باشه. این مفاهیم هنوز تو کت خیلیها نمیرفت، هنوزم تا حد زیادی نمیره البته. دولت هم قدرت چندانی در مهار چپها نداشت، کشور رو آشوب برداشته بود و رکود اقتصادی جهانی که از سال ۱۹۲۹ شروع شد وضع اقتصادی رو خیلی بدتر کرد.
همه این عوامل در کنار هم باعث شد که آدمایی مثل موسولینی در ایتالیا، هیتلر در آلمان و فرانکو در اسپانیا جذاب به نظر برسن. کسایی که میتونن جهان پیچیده و پر از تکثر و هرج و مرج رو ساده کنن. از طرف دیگه سیاستمدارها با عملکردشون در خلال جنگ و بعد از جنگ بیزاری و بی اعتمادی رو بین مردم بیشتر کرده بودن و این شخصیتها که سیاستمدار نبودن و همگی سرباز بودن هم به محبوبیتشون کمک میکرد.
❤4
نقل قولی در همین صفحه ۳۵ هست که میگه:
در صحنه بین المللی هم مبارزات چپگرایی منجر به استقلال مستعمرهها شده بود و یکی یکی مستعمرهها داشت از چنگ کشورهای اروپایی بیرون میرفت.
پس چند عامل در رشد فاشیسم در ایتالیا و نازیسم در آلمان موثر بود، یکی عدم کفایت جمهوریهای بعد از جنگ که باعث رشد بیکاری، تورم و کاهش نهادهای حمایتی بود، دو رشد سوسیالیسم الهام گرفته از انقلاب روسیه که با ملیگرایی و نخبهگرایی به مشکل میخورد و مستعمرات رو از دست حکومتها درمیآورد، سه خشونت چپها، چهار که دربارهاش حرف نزدم رشد تعداد زنان شاغل و صاحب حق رای شدن زنان که تهدیدی بود برای قدرت مردان و پنج تکثری که به هرج و مرج انجامیده بود.
فاشیسم و نازیسم پاسخی بود به این معضلات. دشمن اصلی اونا چپها بودن چون هم توانایی سازماندهی داشتن هم از قوانین مترقی حمایت میکردن هم ملیگرایی رو تحقیر میکردن، هم به برابری بین همه معتقد بودن و از همه مهمتر با مالکیت خصوصی بر ابزارهای تولید مخالف بودن. دشمن بعدی فاشیسم که دشمنی از پیش شکست خورده بود لیبرالها بودن. اما باید با آزادی مقابله میشد چون تکثر به دیکتاتور اجازه نمیده اوامرش به راحتی در کشور پیاده بشه، هر صدای مخالفی باید خفه میشد چنان که کردند.
نویسنده جریان ترور جاکومو ماتئوتی رهبر سوسیالیستهای ایتالیا رو در صفحان ۳۹ و ۴۰ نقل کرده که تبعات اون منجر به دیکتاتوری موسولینی شد. رد ترور ماتئوتی به موسولینی رسیده بود اما موسولینی در پاسخ به تهدید استیضاح مجلس گفت:
تقریبا همین روند رو هم هیتلر پیش گرفت، هیتلری که ابتدا از شیفتگان موسولینی بود اما بعدتر جام خشونتورزی و آدمکشی رو از مقتداش دزدید. اگه موسولینی جوخههای فاشیست رو داشت، هیتلر هم اسآ رو داشت. هر دو تونستن یه جورایی نظام سیاسی کشور رو مجبور کنن که اونا رو به قدرت برسونن.
اما سیاستمداران محافظهکار و نخبگان فکر میکردن میتونن از اینا برای سرکوب چپ استفاده کنن و بعد کنارشون بگذارن، یعنی دست به دامن شر شدن تا شر دیگری رو بخوابونن اما غافل از اینکه دامن خودشون هم گرفتار میشد. اینا معمولا آدمای سادهلوحی هستن، وقتی خودت نتونی شری رو بخوابونی یعنی قدرتش رو نداری و وقتی سراغ کسی میری که قدرتش رو داره یعنی عملا اعتراف کردی که ناتوانی و این ناتوانیاشون رو از روز اول فهمیدن اما خودشون هنوز در توهم قدرتمند بودن هستن.
در اسپانیا هم جنگ داخلی وقتی شروع شد که احزاب چپگرا در اسپانیا پیروز انتخابات شدن اما راست میانه از پذیرش نتیجه انتخابات سرباز زد. فرانکو در نهایت از این جنگ داخلی جان سالم به در برد و حکومت رو قبضه کرد. فرانکو از کمک لجستیکی و نظامی ایتالیای موسولینی و آلمان هیتلری برخوردار بود. نکته قابل توجه در مورد فرانکو و موسولینی اینه که هیچ کدوم اینا سعی نکردن نظام پادشاهی رو تغییر بدن و به احیای اون کمک کردن. در این قضیه هم نشانههاست برای کسانی که اندیشه میکنن، هیتلرم که خودشو رایش سوم اسم داده بود.
خب این از پایان بخش قبضه قدرت فاشیستی بود در قسمت بعدی میریم سراغ کودتای نظامی.
امیدوارم تا اینجای کار استفاده برده باشید.
#کتابخوانی #مردان_قدرت_طلب
حس می کردند «رویداد جدیدی در زندگی سیاسی کشور رخ داده است»، از این که «جهان فقط یا سفید است یا سیاه» احساس آرامش میکردند.پس خیلی غیرطبیعی نبود که جنبشهای راست گرا رشد کنن و مردمی که بیزار شده بودن از سیاست و سیاستمدارهای لیبرال دور یه همچین آدمایی جمع بشن. اما اینا هوشمندانه از شعارهای چپها هم به نفع خودشون و برای جلب حمایت کارگران استفاده کردن. البته نباید دست به خشونت زدن سوسیالیستها رو هم نادیده گرفت، تو اپیزودی که بعدتر درباره آخرین تزار منتشر میشه میبینیم که چپها دست به چه جنایاتی که نزدن. دولت های لیبرالی به خشونت و سرکوب چندان اعتقادی نداشتن، برای همین سرمایهدارها برای حفظ قدرت خودشون فاشیستهای مسلح و خشن رو استخدام میکردن تا چپها رو سرکوب کنن. این گروههای فاشیست هم عمدتا سربازان از جنگ برگشته بودن.
در صحنه بین المللی هم مبارزات چپگرایی منجر به استقلال مستعمرهها شده بود و یکی یکی مستعمرهها داشت از چنگ کشورهای اروپایی بیرون میرفت.
پس چند عامل در رشد فاشیسم در ایتالیا و نازیسم در آلمان موثر بود، یکی عدم کفایت جمهوریهای بعد از جنگ که باعث رشد بیکاری، تورم و کاهش نهادهای حمایتی بود، دو رشد سوسیالیسم الهام گرفته از انقلاب روسیه که با ملیگرایی و نخبهگرایی به مشکل میخورد و مستعمرات رو از دست حکومتها درمیآورد، سه خشونت چپها، چهار که دربارهاش حرف نزدم رشد تعداد زنان شاغل و صاحب حق رای شدن زنان که تهدیدی بود برای قدرت مردان و پنج تکثری که به هرج و مرج انجامیده بود.
فاشیسم و نازیسم پاسخی بود به این معضلات. دشمن اصلی اونا چپها بودن چون هم توانایی سازماندهی داشتن هم از قوانین مترقی حمایت میکردن هم ملیگرایی رو تحقیر میکردن، هم به برابری بین همه معتقد بودن و از همه مهمتر با مالکیت خصوصی بر ابزارهای تولید مخالف بودن. دشمن بعدی فاشیسم که دشمنی از پیش شکست خورده بود لیبرالها بودن. اما باید با آزادی مقابله میشد چون تکثر به دیکتاتور اجازه نمیده اوامرش به راحتی در کشور پیاده بشه، هر صدای مخالفی باید خفه میشد چنان که کردند.
نویسنده جریان ترور جاکومو ماتئوتی رهبر سوسیالیستهای ایتالیا رو در صفحان ۳۹ و ۴۰ نقل کرده که تبعات اون منجر به دیکتاتوری موسولینی شد. رد ترور ماتئوتی به موسولینی رسیده بود اما موسولینی در پاسخ به تهدید استیضاح مجلس گفت:
من و تنها من مسئولیت سیاسی، اخلاقی و تاریخی تمام رویدادهایی که رخ داده بر عهده میگیرم... اگر فاشیسم نهادی جنایتکار است، من رئیس این نهادم... آقایان، ایتالیا خواهان صلح، آرامش، کار و آسودگی است... ما در صورت امکان با عشق، و در صورت لزوم با زور اینها را به کشورمان میدهیم.بعد از این بود که موسولینی دیکتاتوری خودش رو پیاده کرد. اما به کمک و مشروعیت خارجی هم نیاز داشت که اینو آمریکا بهش داد و به زعم نویسنده شروعی بود بر یک قرن حمایت آمریکا از اقتدارگرایان راستگرا. چون دشمن مشترکشون کمونیسم و سوسیالیسم بود.
تقریبا همین روند رو هم هیتلر پیش گرفت، هیتلری که ابتدا از شیفتگان موسولینی بود اما بعدتر جام خشونتورزی و آدمکشی رو از مقتداش دزدید. اگه موسولینی جوخههای فاشیست رو داشت، هیتلر هم اسآ رو داشت. هر دو تونستن یه جورایی نظام سیاسی کشور رو مجبور کنن که اونا رو به قدرت برسونن.
اما سیاستمداران محافظهکار و نخبگان فکر میکردن میتونن از اینا برای سرکوب چپ استفاده کنن و بعد کنارشون بگذارن، یعنی دست به دامن شر شدن تا شر دیگری رو بخوابونن اما غافل از اینکه دامن خودشون هم گرفتار میشد. اینا معمولا آدمای سادهلوحی هستن، وقتی خودت نتونی شری رو بخوابونی یعنی قدرتش رو نداری و وقتی سراغ کسی میری که قدرتش رو داره یعنی عملا اعتراف کردی که ناتوانی و این ناتوانیاشون رو از روز اول فهمیدن اما خودشون هنوز در توهم قدرتمند بودن هستن.
در اسپانیا هم جنگ داخلی وقتی شروع شد که احزاب چپگرا در اسپانیا پیروز انتخابات شدن اما راست میانه از پذیرش نتیجه انتخابات سرباز زد. فرانکو در نهایت از این جنگ داخلی جان سالم به در برد و حکومت رو قبضه کرد. فرانکو از کمک لجستیکی و نظامی ایتالیای موسولینی و آلمان هیتلری برخوردار بود. نکته قابل توجه در مورد فرانکو و موسولینی اینه که هیچ کدوم اینا سعی نکردن نظام پادشاهی رو تغییر بدن و به احیای اون کمک کردن. در این قضیه هم نشانههاست برای کسانی که اندیشه میکنن، هیتلرم که خودشو رایش سوم اسم داده بود.
خب این از پایان بخش قبضه قدرت فاشیستی بود در قسمت بعدی میریم سراغ کودتای نظامی.
امیدوارم تا اینجای کار استفاده برده باشید.
#کتابخوانی #مردان_قدرت_طلب
❤8👍7
دستیابی به قدرت قسمت سوم
#کتابخوانی
#مردان_قدرت_طلب
☠️کودتای نظامی بخش اول
اولین دیکتاتوری که خانم گیات سراغش میره موبوتو رئیس جمهور زئیر یا به عبارت درستتر دیکتاتور زئیره. دیکتاتوری که با حمایت آمریکا و بلژیک سر کار اومد و دزدسالاری رو در کشور حاکم کرپ، به ظاهر استعمار ستیز و ضد کمونیست بود و طرفدار سرمایهداری اما با غارت کشور در واقع طرفدار سرمایهداری خودش و خانوادهاش بود. موبوتو که یکی از عاملان قتل پاتریس لومومبا (نخست وزیر منتخب کنگو) بود با حمایت آمریکا ۳۲ سال حکومت کرد. این جلاد یکی از جلادانی بود که آمریکا با هدف جلوگیری از گسترش کمونیسم بر سر کار آورد.
نیکسون رئیس جمهور آمریکا در سال ۱۹۷۰ در بازدید موبوتو از کاخ سفید گفته بود:
مقایسه کنید با گفتههای کارتر درباره ایران ۱۹۷۸.
جنگ جهانی اول به ظهور فاشیسم و کمونیسم منجر شد و جنگ جهانی دوم بستر رو برای کودتاهای نظامی فراهم کرده بود. شورشهای زیادی در پی ضعیف شدن قدرتهای اروپایی و موج استقلال طلبی و ملی گرایی در مستعمرات اروپاییها راه افتاده بود، دو قدرت نوظهور بعد از جنگ یعنی آمریکا و شوروی سعی داشتن از این هرج و مرج کلاهی برای خودشون بدوزن، برای همین ما شاهد کودتاهای زیادی هستیم هم از سمت چپگراها و هم راست گراها. و در این میان مردان قدرت طلب زیادی ظهور کردن که هر کدومشون به یه جایی وصل بودن یا به چپ یا به راست. مثل قذافی، موبوتو و ...
به زعم نویسنده
کودتا به نام مردم انجام میشه اما معمولا مردم هیچ اطلاعی از وقوع کودتا ندارن چون اگه اطلاع داشته باشن که دیگه کودتا نیست اما کودتاچیان میگه کودتا برای مردمه و به نفع مردمه 🤔 (مرغ پخته خندهاش میگیره)
سخنرانی قذافی جالبه
و یه نتیجهگیری جالب از نویسنده، قذافی نتیجه اعمال موسولینی در لیبی بود. خشونتی که خشونت میآفرینه.
ایتالیاییها برای اشغال لیبی جنایتهای زیادی کردن، طبق گفتههای کتاب بین سالهای ۱۹۳۰ تا ۳۱ بیش از صدهزار بادیه نشین رو به اردوگاههای کار اجباری بردن که از این بین چهل هزار نفر یا اعدام شدن یا بر اثر گرسنگی و بیماری جان باختند و قذافی از همین خانوادههای بادیه نشین بود که جان سالم به در برده بودن. فیلم عمر مختار رو اگه ندیدین ببینین خوبه.
استعمار ایتالیا در پی شکست در جنگ جهانی دوم لیبی رو با نرخ مرگ و میر نوزدان به میزان چهل درصد و بیسوادی نود درصدی مردمانش، رها کرد.
با این حال قذافی دستاوردهایی هم برای مردمش داشت، نرخ بیسوادی رو به پونزده درصد کاهش داد، آموزش رایگان، بهداشت و درمان رایگان، ریشه کن بیخانمانی و خدماتی از این دست، اما دیکتاتوریش چنان وسیع شد که هیچکس حق اظهار نظری مخالف رو نداشت، حکم ایجاد حزب اعدام بود و ...
#کتابخوانی
#مردان_قدرت_طلب
☠️کودتای نظامی بخش اول
اولین دیکتاتوری که خانم گیات سراغش میره موبوتو رئیس جمهور زئیر یا به عبارت درستتر دیکتاتور زئیره. دیکتاتوری که با حمایت آمریکا و بلژیک سر کار اومد و دزدسالاری رو در کشور حاکم کرپ، به ظاهر استعمار ستیز و ضد کمونیست بود و طرفدار سرمایهداری اما با غارت کشور در واقع طرفدار سرمایهداری خودش و خانوادهاش بود. موبوتو که یکی از عاملان قتل پاتریس لومومبا (نخست وزیر منتخب کنگو) بود با حمایت آمریکا ۳۲ سال حکومت کرد. این جلاد یکی از جلادانی بود که آمریکا با هدف جلوگیری از گسترش کمونیسم بر سر کار آورد.
نیکسون رئیس جمهور آمریکا در سال ۱۹۷۰ در بازدید موبوتو از کاخ سفید گفته بود:
زئیر «کشوری قدرتمند، باثبات و سرسخت، و دارای سرمایهای عظیم» است.
مقایسه کنید با گفتههای کارتر درباره ایران ۱۹۷۸.
جنگ جهانی اول به ظهور فاشیسم و کمونیسم منجر شد و جنگ جهانی دوم بستر رو برای کودتاهای نظامی فراهم کرده بود. شورشهای زیادی در پی ضعیف شدن قدرتهای اروپایی و موج استقلال طلبی و ملی گرایی در مستعمرات اروپاییها راه افتاده بود، دو قدرت نوظهور بعد از جنگ یعنی آمریکا و شوروی سعی داشتن از این هرج و مرج کلاهی برای خودشون بدوزن، برای همین ما شاهد کودتاهای زیادی هستیم هم از سمت چپگراها و هم راست گراها. و در این میان مردان قدرت طلب زیادی ظهور کردن که هر کدومشون به یه جایی وصل بودن یا به چپ یا به راست. مثل قذافی، موبوتو و ...
به زعم نویسنده
قدرت طلبی که با کودتای نظامی به قدرت میرسد ممکن است نقش پدرسالارانه بگیرد، ولی پدری است که ابایی از سلاخی فرزندانش ندارد.
کودتا به نام مردم انجام میشه اما معمولا مردم هیچ اطلاعی از وقوع کودتا ندارن چون اگه اطلاع داشته باشن که دیگه کودتا نیست اما کودتاچیان میگه کودتا برای مردمه و به نفع مردمه 🤔 (مرغ پخته خندهاش میگیره)
سخنرانی قذافی جالبه
مردم لیبی! در پاسخ به درخواست شما 🤭 برای برخورداری از اراده آزاد 😮، برای تحقق صمیمانهترین آرزوهایتان... نیروهای مسلح شما نظام فاسد، عقب مانده و واپسگرای کشور را سرنگون کردند... حالا دیگر لیبی آزاد و مستقل است...😁 ما باید عظمت را به کشورمان بازگردانیم(جمله کلیدی همه دیکتاتورها و کسانی که دوس دارن دیکتاتور باشن مثل ترامپ، این پرانتز از منه)، میراثمان را احیا، و کرامت زخم خوردهمان را ترمیم کنیم. (گریه حضار 😭)
و یه نتیجهگیری جالب از نویسنده، قذافی نتیجه اعمال موسولینی در لیبی بود. خشونتی که خشونت میآفرینه.
ایتالیاییها برای اشغال لیبی جنایتهای زیادی کردن، طبق گفتههای کتاب بین سالهای ۱۹۳۰ تا ۳۱ بیش از صدهزار بادیه نشین رو به اردوگاههای کار اجباری بردن که از این بین چهل هزار نفر یا اعدام شدن یا بر اثر گرسنگی و بیماری جان باختند و قذافی از همین خانوادههای بادیه نشین بود که جان سالم به در برده بودن. فیلم عمر مختار رو اگه ندیدین ببینین خوبه.
استعمار ایتالیا در پی شکست در جنگ جهانی دوم لیبی رو با نرخ مرگ و میر نوزدان به میزان چهل درصد و بیسوادی نود درصدی مردمانش، رها کرد.
با این حال قذافی دستاوردهایی هم برای مردمش داشت، نرخ بیسوادی رو به پونزده درصد کاهش داد، آموزش رایگان، بهداشت و درمان رایگان، ریشه کن بیخانمانی و خدماتی از این دست، اما دیکتاتوریش چنان وسیع شد که هیچکس حق اظهار نظری مخالف رو نداشت، حکم ایجاد حزب اعدام بود و ...
❤7👍3
دستیابی به قدرت قسمت چهارم
#کتابخوانی
#مردان_قدرت_طلب
☠️ کودتای نظامی بخش پایانی
دیکتاتور آخر این بخش پینوشهاس، پینوشه هم مثل موبوتو با کمک آمریکا اومد و علیه دولتی چپ گرا کودتا کرد، دولت آلنده دست به اقداماتی زده بود که خوشایند آمریکاییها نبود، معادن رو ملی کرده بود مخصوصا معادن مس رو و دست به بازتوزیع ثروت زده بود. فشارهای آمریکا و دخالت CIA در امور داخلی شیلی نارضایتی رو افزایش داده بود و همه اینا مقدمات کودتا رو فراهم کرد، کودتایی که نه تنها به مرگ آلنده بلکه به کشته شدن بسیاری از چپگراها منجر شد، به بیرون پرتاب کردن مخالفان از هلیکوپتر، انداختن جنازهها به دریاها و داستان معروف ویکتور خارا نوازنده و خواننده انقلابی شیلیایی که در استادیوم ملی سانتیاگو شکنجه و اعدام شد رو احتمالا شنیده باشید.
پینوشه هفده سال از ۱۹۷۳ تا ۱۹۹۰ حکومت کرد اما سال ۱۹۹۰ نتونست رای مردم رو به دست بیاره چون دوران جنگ سرد تمام شده بود و دکترین آمریکا با فروپاشی شوروی تغییر کرد و به سمت پایان تاریخ رفت، یعنی لیبرال دموکراسی تنها و یگانه سیستم حکومتی است که کار میکنه اما خیلی زود فهمیدن که اشتباه میکنن و این سیاست اجتناب ناپذیری به گفته تیموتی اسنایدر به سیاست فاجعه نزدیک میشد یعنی جایی که هستیم، جهان در آستانه نابودی و فروپاشی قرار گرفته و ظهور اقتدارگرایان جدید رو نوید میده اقتدارگرایانی که موضوع قسمت بعدی بخش اول کتابه.
🎁جمع بندی این بخش میتونه این باشه
جنگ جهانی اول و فجایعی که به بار آورد خصوصا از لحاظ کشتار غیرنظامیان و عوض شدن تعریف جنگ که دیگه اینطور نبود که فقط ارتش کشورها با هم بجنگن بلکه مردم شهرها، حتی شهرهایی که فاصله زیادی تا خط مقدم داشتن هم قربانی میدادند و در امان نبودن، زمینه رو برای اقتدارگرایی به شکل راست افراطی فاشیسم و نازیسم آماده کرد.
دوران پس از جنگ جهانی دوم، دوران انقلابها، ملیگرایی و کودتاها بود، جنبشهای استقلال طلبانه از گوشه و کنار دنیا سر برمیآورد، مردمی که سالها تحت ستم و استعمار زندگی کرده بودن از مفاهیم استعمارگران استفاده کردن، مفاهیمی مثل ناسیونالیسم که ریشه در اروپا داشت نه در ممالک آسیایی و آفریقایی و آمریکای جنوبی و از همین رهگذر و از خلال تربیت یافتن توسط اروپاییها اگر نگیم بدتر از استعمارگران اروپایی، دست کم به همون اندازه خشن و جنایتکار از کار دراومدن. اروپاییها در این دوران سعی کردن سلطه خودشون رو بر جهان حفظ کنن اما نتونستن، مثلا فرانسه سعی کرد هم الجزایر و هم ویتنام رو پس بگیره اما نتونست، کشورهای استعمارگر باید مناسباتشون رو در سایه دو قدرت جدید یعنی آمریکا و شوروی بازنگری میکردن. رفته رفته شکل استعمار عوض شد، دوران امپراتوریها بجز برای شوروی برای کل دنیا به سر رسیده بود. دیگه نه از برتری تکنولوژیکی خبری بود نه از برتری میکروبی. استعمارگران برگ برنده مهمی رو از دست داده بودن و در این میان سوال این بود که آینده جهان چه خواهد شد؟ آیا همه کمونیست خواهیم شد یا کاپیتالیست؟
معمولا هم راه سومی وجود نداره، اگرم وجود داره باید خفه بشه چون جنگ اصلی بین این دو قدرته. در خلال جنگ سرد انسانهای زیادی از بین رفتن، دیکتاتورهایی که اینجا ازشون نام برده شد مشتیان نمونه خروار، مثلا از صدام، حافظ اسد، انور سادات و ... نام برده نشده.
با فروپاشی شوروی عملا کودتا از دکترین آمریکا خارج شد، دکترینی که با کودتا علیه دکتر مصدق به کام آمریکاییها خوش اومد و تا چند دهه ازش برای کنترل کشورها و مردم جهان بهره بردن.
🗿اما این تاریخ گذشتهاس، با اینکه هنوزم میشه از گذشته درس گرفت و جریانهایی رو شناخت اما به نظرم اقتدارگرایان جدید خیلی مهمترن، هم از این جهت که به ما نزدیکترن و هم اینکه همچین هم مثل پینوشه یا قذافی یا هیتلر خیلی نشون نمیدن که جنایتکارن، خیلی رفتارهاشون وحشیانه نیست اما بدترن چون به جای سرکوب و کشتار محلی در سطح جهانی اثرگذارن و نابود کننده.
❗یه توضیح کوتاه: من این مطالب رو همینجوری تو تلگرام مینویسم، گاهی ممکنه جملات خیلی روون نباشن، یا ممکنه یه جاهاییش قابل فهم نباشه یا غلط املایی داشته باشه. از قبل نمیتونم مطلب آماده کنم. لذا اگر سهو و خطایی دیدید حتما بهم بگید تا اصلاح کنم.
#کتابخوانی
#مردان_قدرت_طلب
☠️ کودتای نظامی بخش پایانی
دیکتاتور آخر این بخش پینوشهاس، پینوشه هم مثل موبوتو با کمک آمریکا اومد و علیه دولتی چپ گرا کودتا کرد، دولت آلنده دست به اقداماتی زده بود که خوشایند آمریکاییها نبود، معادن رو ملی کرده بود مخصوصا معادن مس رو و دست به بازتوزیع ثروت زده بود. فشارهای آمریکا و دخالت CIA در امور داخلی شیلی نارضایتی رو افزایش داده بود و همه اینا مقدمات کودتا رو فراهم کرد، کودتایی که نه تنها به مرگ آلنده بلکه به کشته شدن بسیاری از چپگراها منجر شد، به بیرون پرتاب کردن مخالفان از هلیکوپتر، انداختن جنازهها به دریاها و داستان معروف ویکتور خارا نوازنده و خواننده انقلابی شیلیایی که در استادیوم ملی سانتیاگو شکنجه و اعدام شد رو احتمالا شنیده باشید.
پینوشه هفده سال از ۱۹۷۳ تا ۱۹۹۰ حکومت کرد اما سال ۱۹۹۰ نتونست رای مردم رو به دست بیاره چون دوران جنگ سرد تمام شده بود و دکترین آمریکا با فروپاشی شوروی تغییر کرد و به سمت پایان تاریخ رفت، یعنی لیبرال دموکراسی تنها و یگانه سیستم حکومتی است که کار میکنه اما خیلی زود فهمیدن که اشتباه میکنن و این سیاست اجتناب ناپذیری به گفته تیموتی اسنایدر به سیاست فاجعه نزدیک میشد یعنی جایی که هستیم، جهان در آستانه نابودی و فروپاشی قرار گرفته و ظهور اقتدارگرایان جدید رو نوید میده اقتدارگرایانی که موضوع قسمت بعدی بخش اول کتابه.
🎁جمع بندی این بخش میتونه این باشه
جنگ جهانی اول و فجایعی که به بار آورد خصوصا از لحاظ کشتار غیرنظامیان و عوض شدن تعریف جنگ که دیگه اینطور نبود که فقط ارتش کشورها با هم بجنگن بلکه مردم شهرها، حتی شهرهایی که فاصله زیادی تا خط مقدم داشتن هم قربانی میدادند و در امان نبودن، زمینه رو برای اقتدارگرایی به شکل راست افراطی فاشیسم و نازیسم آماده کرد.
دوران پس از جنگ جهانی دوم، دوران انقلابها، ملیگرایی و کودتاها بود، جنبشهای استقلال طلبانه از گوشه و کنار دنیا سر برمیآورد، مردمی که سالها تحت ستم و استعمار زندگی کرده بودن از مفاهیم استعمارگران استفاده کردن، مفاهیمی مثل ناسیونالیسم که ریشه در اروپا داشت نه در ممالک آسیایی و آفریقایی و آمریکای جنوبی و از همین رهگذر و از خلال تربیت یافتن توسط اروپاییها اگر نگیم بدتر از استعمارگران اروپایی، دست کم به همون اندازه خشن و جنایتکار از کار دراومدن. اروپاییها در این دوران سعی کردن سلطه خودشون رو بر جهان حفظ کنن اما نتونستن، مثلا فرانسه سعی کرد هم الجزایر و هم ویتنام رو پس بگیره اما نتونست، کشورهای استعمارگر باید مناسباتشون رو در سایه دو قدرت جدید یعنی آمریکا و شوروی بازنگری میکردن. رفته رفته شکل استعمار عوض شد، دوران امپراتوریها بجز برای شوروی برای کل دنیا به سر رسیده بود. دیگه نه از برتری تکنولوژیکی خبری بود نه از برتری میکروبی. استعمارگران برگ برنده مهمی رو از دست داده بودن و در این میان سوال این بود که آینده جهان چه خواهد شد؟ آیا همه کمونیست خواهیم شد یا کاپیتالیست؟
معمولا هم راه سومی وجود نداره، اگرم وجود داره باید خفه بشه چون جنگ اصلی بین این دو قدرته. در خلال جنگ سرد انسانهای زیادی از بین رفتن، دیکتاتورهایی که اینجا ازشون نام برده شد مشتیان نمونه خروار، مثلا از صدام، حافظ اسد، انور سادات و ... نام برده نشده.
با فروپاشی شوروی عملا کودتا از دکترین آمریکا خارج شد، دکترینی که با کودتا علیه دکتر مصدق به کام آمریکاییها خوش اومد و تا چند دهه ازش برای کنترل کشورها و مردم جهان بهره بردن.
🗿اما این تاریخ گذشتهاس، با اینکه هنوزم میشه از گذشته درس گرفت و جریانهایی رو شناخت اما به نظرم اقتدارگرایان جدید خیلی مهمترن، هم از این جهت که به ما نزدیکترن و هم اینکه همچین هم مثل پینوشه یا قذافی یا هیتلر خیلی نشون نمیدن که جنایتکارن، خیلی رفتارهاشون وحشیانه نیست اما بدترن چون به جای سرکوب و کشتار محلی در سطح جهانی اثرگذارن و نابود کننده.
❗یه توضیح کوتاه: من این مطالب رو همینجوری تو تلگرام مینویسم، گاهی ممکنه جملات خیلی روون نباشن، یا ممکنه یه جاهاییش قابل فهم نباشه یا غلط املایی داشته باشه. از قبل نمیتونم مطلب آماده کنم. لذا اگر سهو و خطایی دیدید حتما بهم بگید تا اصلاح کنم.
❤5🙏4👍1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دیدم چی بهتر از اینکه توی هفت سالگی شروع این پادکست برم سراغ دغدغه اصلیای که باعث شد این پادکست رو بسازم، یعنی کتابخوانی.
فصل ششم پادکست شروع شد، امیدوارم بتونم هر هفته با یه اپیزود جدید خدمتتون باشم. چهارشنبهها بین 10 تا 12 اپیزود جدید خواهیم داشت.
این اپیزود رو از اینجا بشنوید:
لینک شنیدن اپیزود نود و سوم: چرا باید کتاب بخوانیم؟
🤝از ما حمایت کنید
حتما کانال رو سابسکرایب کنین و اگه دوست داشتین ازمون حمایت کنین، ممبرشیپ یوتیوب فعاله و لینکش پایین هست.
https://www.youtube.com/channel/UCfC3vNa1hs8UeCnBLxBW3vQ/join
حمایت شما باعث دلگرمیه ❤️
حساب پی پل هم هست به این آدرس
https://www.paypal.com/paypalme/epitomebookspod
فصل ششم پادکست شروع شد، امیدوارم بتونم هر هفته با یه اپیزود جدید خدمتتون باشم. چهارشنبهها بین 10 تا 12 اپیزود جدید خواهیم داشت.
این اپیزود رو از اینجا بشنوید:
لینک شنیدن اپیزود نود و سوم: چرا باید کتاب بخوانیم؟
🤝از ما حمایت کنید
حتما کانال رو سابسکرایب کنین و اگه دوست داشتین ازمون حمایت کنین، ممبرشیپ یوتیوب فعاله و لینکش پایین هست.
https://www.youtube.com/channel/UCfC3vNa1hs8UeCnBLxBW3vQ/join
حمایت شما باعث دلگرمیه ❤️
حساب پی پل هم هست به این آدرس
https://www.paypal.com/paypalme/epitomebookspod
❤18👏4🔥2👍1