گاه با خودم فکر میکنم
که اگر این شب هم نبود
آدم ها در کجا غم هایشان را در آغوش میگرفتند
و در خود گُم میشدند ...؟
که اگر این شب هم نبود
آدم ها در کجا غم هایشان را در آغوش میگرفتند
و در خود گُم میشدند ...؟
👎1
حالا فکر میکنم که ما قوی شده ایم و پوستکلفت
میدانی از کجا فهمیدهام!
اینکه ما چیزهایی را رها کرده ایم،
که انگار داشتند از جانمان جدا میشدند
اما رها کردیم...
چون با وجود آنها خوب هم نبودیم.
عزیزِ جان
روح و روان ما از هر احساسی،هر آدمی و هر حقیقتی عزیزتر بود
نمیشد نادیدهاش گرفت.
و حالا شاید خیلی چیزهارا از دست داده باشیم
اما چیزی با ارزشتر از خودمان نبود
که تمام و کمال داریمش...
میدانی از کجا فهمیدهام!
اینکه ما چیزهایی را رها کرده ایم،
که انگار داشتند از جانمان جدا میشدند
اما رها کردیم...
چون با وجود آنها خوب هم نبودیم.
عزیزِ جان
روح و روان ما از هر احساسی،هر آدمی و هر حقیقتی عزیزتر بود
نمیشد نادیدهاش گرفت.
و حالا شاید خیلی چیزهارا از دست داده باشیم
اما چیزی با ارزشتر از خودمان نبود
که تمام و کمال داریمش...
👎1
بیا اینجا ،
نزدیک من بنشین
برایم از داستان های دور دست دنیا بگو ؛
از آدم های گمشده در تاریخ
از موسیقی های غریبی که کمتر کسی شنیده است .
از ستاره ها و آسمان بگو ...
از امروز و فردا، از این آدمها نگو ؛
که من در این نقطه از جغرافیا از تمام جهان خسته ام...
نزدیک من بنشین
برایم از داستان های دور دست دنیا بگو ؛
از آدم های گمشده در تاریخ
از موسیقی های غریبی که کمتر کسی شنیده است .
از ستاره ها و آسمان بگو ...
از امروز و فردا، از این آدمها نگو ؛
که من در این نقطه از جغرافیا از تمام جهان خسته ام...
❤1👍1
دنیا ناعادلانه است؛ میتوانید قربانی باشید یا میتوانید مسئولیت جهنم شخصی خود را برعهده بگیرید و آن را قابل تحمل کنید؛ گزینه سومی وجود ندارد
#جردن_پیترسون
#جردن_پیترسون
👎1
زخم،روحم را تکه تکه کرده بود
و کسی از آوارگی و دیوانگی ام خبردار
نبود
آخرین تلاشم هایم برای
بیرون آوردن خودم
از گودالی که کنده بودم هم،
بی جواب مانده بود
و خسته تر از آن بودم که حتی جنازه ام را از آن گودال بیرون بیاورم
میگفتند: «اینطور نمیشود »
من اما میخواستم جنازه ام ،
همانطور بماند زیر آوار ها ،
چرا که هیچ جای سالمی را برای بیرون کشیدن در خود نمیدیدم.
و کسی از آوارگی و دیوانگی ام خبردار
نبود
آخرین تلاشم هایم برای
بیرون آوردن خودم
از گودالی که کنده بودم هم،
بی جواب مانده بود
و خسته تر از آن بودم که حتی جنازه ام را از آن گودال بیرون بیاورم
میگفتند: «اینطور نمیشود »
من اما میخواستم جنازه ام ،
همانطور بماند زیر آوار ها ،
چرا که هیچ جای سالمی را برای بیرون کشیدن در خود نمیدیدم.
👎1
رنج شاید یك روز معنا پیدا کند ،
اما آنچه از دست رفته زندگی ست
و شادی های بسیاری که گم شده اند ؛
که کسی نمی تواند دستانشان را بگیرد وباز گرداند …
اما آنچه از دست رفته زندگی ست
و شادی های بسیاری که گم شده اند ؛
که کسی نمی تواند دستانشان را بگیرد وباز گرداند …
❤2👎1
دست راستش را روی سینه گذاشت. سمت قبله برگشت و گفت: «صلی الله علیک یا اباعبدالله» و اشک دلتنگی چکید.
❤2