ممد نبودی ببینی - غلام کویتی پور
www.BGH.ir بچه های قلم
🎵 نسخه اصلی ممد نبودی ببینی
این ملودی در میان ۱۰۰ آهنگ برتر من قرار دارد.
خانواده جهان آرا چه زخمی به دل دارند.
کاش یک کارگردان درجه یک جهان از حماسه خرمشهر فیلم میساخت.
✌️ دریغ است ایران که ویران شود...
🖋 @ehsanmohammadi95
این ملودی در میان ۱۰۰ آهنگ برتر من قرار دارد.
خانواده جهان آرا چه زخمی به دل دارند.
کاش یک کارگردان درجه یک جهان از حماسه خرمشهر فیلم میساخت.
✌️ دریغ است ایران که ویران شود...
🖋 @ehsanmohammadi95
🐑🐑🐑 جزئی از «گله بودن» افتخار نیست!
✍️ احسان محمدی
☕ مزه #سوشی حالمان را بد میکند یا طعم تلخ #قهوه مغزمان را تکان میدهد اما چون «همه» میخورند ما هم نه تنها میخوریم بلکه عکسش را در فضای مجازی به اشتراک میگذاریم!
🐈🦮 از بغل کردن سگ و گربه خوشمان نمیآید اما چون در شبکههای اجتماعی همه با حیوانات خانگی عکس منتشر میکنند ما هم با عذاب سگ و گربه نگهداری میکنیم!
🎸 یک ترانه #ترند میشود، همه به آن گوش میدهند و ما هم در عین حالی که میدانیم آشغال و یکبار مصرف است، برای اینکه توی جمع برچسب نخوریم که «چه آدم ضد حال و بیسلیقهای هستی» وانمود میکنیم که از آن خیلی لذت میبریم و جوری تشویق میکنیم که کف دستهایمان کبود میشود!
🛜عصر جدید توانایی عجیبی در ساختن «گلههای مجازی» دارد. شبکههای اجتماعی قادرند افراد را مطیع، یکشکل، یک سلیقه، یک قیافه و همفکر کنند. عقلمان میگوید نه، ولی تن میدهیم چون نمیخواهیم طرد شویم.
اثر گلهای (Herd Behavior) را جدی بگیریم. «گله» عملاً «فکر مستقل» را از بین میبرد، به جای ما فکر میکند و بعد با لایک و فالوور پاداش میدهد. وای به حال کسی که بخواهد «ماهی سیاه کوچولو» شود و خلاف جریان گله شنا کند. او با طرد شدن تاوان میدهد و طرد از قبیله یکی از ترسها و تنبیههای بزرگ اجدادی ماست.
❌ این نوشتار در #تشویق «مخالفخوانی، آنارشیسم و ضد اجتماعی بودن» نیست، در #نکوهش تن دادن به اراده پنهان در شبکههای اجتماعی برای نابود کردن «استقلال فکری» است، اتفاقی که باعث میشود افراد صاحب فکر هم از ترس طرد شدن، #سکوت کنند.
خلاصه اینکه:
🐑 اگر وقتی یک هشتگ ترند میشود و خیلیها آن را بازنشر میکنند بدون بررسی دقیق محتوایش، فقط چون «بقیه هم این کار را کردهاند»، شما هم از آن هشتگ استفاده میکنید به «گله» خوش آمدید!
🐑 اگر وقتی جلوی یک رستوران صف طولانی باشد، تنها به این دلیل که «چون بقیه توی صف هستند حتماً غذای اینجا خوبه» شما هم در صف میایستید، به «گله» خوش آمدید!
🐑 اگر یک لباس، مدل مو یا حتی آرایش را دوست ندارید اما چون فقط مُد شده شما هم به آن تن میدهید، به «گله» خوش آمدید!
🐑 اگر یک فیلم یا سریال را فقط چون همه از آن تعریف کردهاند، میبینید در حالیکه میفهمید به درد نمیخورد و فقط میخواهید برای گرفتن تائید دیگران بگویید آن را دیدهاید، به «گله» خوش آمدید!
🐑 اگر افراد زیادی یک محصول یا شخص را لایک میکنند و شما هم بهطور ناخودآگاه فکر میکنید آن چیز یا کس «ارزشمند» است، حتی اگر نباشد، به «گله» خوش آمدید!
🐑 اگر فقط برای اینکه از یک جمع طرد نشوید، ترجیح میدهید با موج عمومی همراه شوید ولو اینکه عقل یا منطق شما چیز دیگری بگوید، به «گله» خوش آمدید!
🖋️ @ehsanmohammadi95
✍️ احسان محمدی
☕ مزه #سوشی حالمان را بد میکند یا طعم تلخ #قهوه مغزمان را تکان میدهد اما چون «همه» میخورند ما هم نه تنها میخوریم بلکه عکسش را در فضای مجازی به اشتراک میگذاریم!
🐈🦮 از بغل کردن سگ و گربه خوشمان نمیآید اما چون در شبکههای اجتماعی همه با حیوانات خانگی عکس منتشر میکنند ما هم با عذاب سگ و گربه نگهداری میکنیم!
🎸 یک ترانه #ترند میشود، همه به آن گوش میدهند و ما هم در عین حالی که میدانیم آشغال و یکبار مصرف است، برای اینکه توی جمع برچسب نخوریم که «چه آدم ضد حال و بیسلیقهای هستی» وانمود میکنیم که از آن خیلی لذت میبریم و جوری تشویق میکنیم که کف دستهایمان کبود میشود!
🛜عصر جدید توانایی عجیبی در ساختن «گلههای مجازی» دارد. شبکههای اجتماعی قادرند افراد را مطیع، یکشکل، یک سلیقه، یک قیافه و همفکر کنند. عقلمان میگوید نه، ولی تن میدهیم چون نمیخواهیم طرد شویم.
اثر گلهای (Herd Behavior) را جدی بگیریم. «گله» عملاً «فکر مستقل» را از بین میبرد، به جای ما فکر میکند و بعد با لایک و فالوور پاداش میدهد. وای به حال کسی که بخواهد «ماهی سیاه کوچولو» شود و خلاف جریان گله شنا کند. او با طرد شدن تاوان میدهد و طرد از قبیله یکی از ترسها و تنبیههای بزرگ اجدادی ماست.
❌ این نوشتار در #تشویق «مخالفخوانی، آنارشیسم و ضد اجتماعی بودن» نیست، در #نکوهش تن دادن به اراده پنهان در شبکههای اجتماعی برای نابود کردن «استقلال فکری» است، اتفاقی که باعث میشود افراد صاحب فکر هم از ترس طرد شدن، #سکوت کنند.
خلاصه اینکه:
🐑 اگر وقتی یک هشتگ ترند میشود و خیلیها آن را بازنشر میکنند بدون بررسی دقیق محتوایش، فقط چون «بقیه هم این کار را کردهاند»، شما هم از آن هشتگ استفاده میکنید به «گله» خوش آمدید!
🐑 اگر وقتی جلوی یک رستوران صف طولانی باشد، تنها به این دلیل که «چون بقیه توی صف هستند حتماً غذای اینجا خوبه» شما هم در صف میایستید، به «گله» خوش آمدید!
🐑 اگر یک لباس، مدل مو یا حتی آرایش را دوست ندارید اما چون فقط مُد شده شما هم به آن تن میدهید، به «گله» خوش آمدید!
🐑 اگر یک فیلم یا سریال را فقط چون همه از آن تعریف کردهاند، میبینید در حالیکه میفهمید به درد نمیخورد و فقط میخواهید برای گرفتن تائید دیگران بگویید آن را دیدهاید، به «گله» خوش آمدید!
🐑 اگر افراد زیادی یک محصول یا شخص را لایک میکنند و شما هم بهطور ناخودآگاه فکر میکنید آن چیز یا کس «ارزشمند» است، حتی اگر نباشد، به «گله» خوش آمدید!
🐑 اگر فقط برای اینکه از یک جمع طرد نشوید، ترجیح میدهید با موج عمومی همراه شوید ولو اینکه عقل یا منطق شما چیز دیگری بگوید، به «گله» خوش آمدید!
🖋️ @ehsanmohammadi95
✅ خطر باور کردن ویترین دیگران!
✍ احسان محمدی
✅ ما معمولاً در زمانهای آسیبپذیری مثل خستگی، ناراحتی یا تنهایی سراغ #اینستاگرام میرویم و دقیقاً در این لحظات با بهترین تصویرهای دیگران مواجه میشویم، با ویترین دستچین شده زندگی دیگران. زُل زدن به این ویترین و باور کردن آن مثل خوردن سم، اندک اندک آدم را ناکار میکند!
✅ بیشتر ما بعد از یک روز سختِ کاری، وقتی که زندگی واقعی حسابی انرژی و امیدمان را دزدیده و خسته روی مبل لم دادهایم وارد اینستاگرام میشویم. چه میبینیم؟
📽️ یک نفر ویدیویی از سفرش به تایلند را پُست کرده است. جنگلهای سر سبز، دریای فیروزهای، لبریز از رنگ و زیبایی و آرامش. ما یادمان میآید که خیلی وقت است حسرت سفری از این دست داریم.
📸 یک نفر توی رستورانی لوکس با همسر خوشقیافهاش عکس گرفته در حالیکه میز جلویشان پر از غذاهای گرانقیمت است. ما نه فقط گرسنه میشویم بلکه حس میکنیم همسرمان چندان زیبا نیست.
👩💼 یک نفر عکسهایی از خودش قبل و بعد از عمل زیبایی یا فیت شدن وزنش گذاشته. ما با ناامیدی به شکم برآمده و چربیهای پهلویمان دست میکشیم. به دماغمان فکر میکنیم که انگار خیلی بزرگ است یا به لبهایمان که انگار زیادی کوچک است!
🧑💻 یک نفر عکسی از ماشین یا ویلای لوکسش گذاشته و غیرمستقیم به ما میگوید که به درآمد خوبی رسیده! دیدن این عکس یادمان میآورد که فقیرتر از چیزی هستیم که فکر میکردیم.
❌ دیدن مداوم این اتفاقات وقتی ما در پایینترین نقطهی انرژی و رضایت شخصی هستیم خطرناک است چون به شدت احساس ناکامی و شکست را درونمان تقویت میکند. ما فراموش میکنیم که دیگران در شبکههای اجتماعی معمولاً تصاویر گلچین شده، فیلتردار و نمایشی از لحظههای خاص زندگیشان را منتشر میکنند نه روزهای بد، ترس، دعوا و افسردگیشان را.
◀️ چرا ما خودمان را با دیگران مقایسه میکنیم؟
لئون فستینگر روانشناس اجتماعی آمریکایی در تئوری مقایسه اجتماعی (Social Comparison Theory) میگوید انسانها ذاتاً تمایل دارند خودشان را با دیگران مقایسه کنند تا بتوانند جایگاه، تواناییها و احساس خودارزشمندیشان را بسنجند. نوعی از مقایسه که وادارمان کند رشد کنیم مفید است اما بیشتر ما گرفتار مقایسه تخریبی میشویم.
پس ما ناخودآگاه هر لحظه در حال مقایسه خود با دیگران هستیم. در عصر حاضر شبکههای اجتماعی به خاطر نمایش دادن بُرشهای زندگی موفق دیگران، احساس شکست و ناکامی را درون ما به شدت تقویت کردهاند.
✅ چه باید کرد؟
من به جای توصیههایی مثل «خودمان را مقایسه نکنیم»، «اینستاگرام را حذف کنیم»، «پسته بخوریم!» و ... «یادآوری فعالانه» را پیشنهاد میکنم، اینکه هر ویدیو یا عکسی از این جنس میبینیم به خودمان یادآوری کنیم که «این تمام واقعیت آن فرد نیست» و فقط «یک بُرش نازک از زندگی کسی است که ما چیز زیادی در مورد آن نمیدانیم».
🖋 @ehsanmohammadi95
✍ احسان محمدی
✅ ما معمولاً در زمانهای آسیبپذیری مثل خستگی، ناراحتی یا تنهایی سراغ #اینستاگرام میرویم و دقیقاً در این لحظات با بهترین تصویرهای دیگران مواجه میشویم، با ویترین دستچین شده زندگی دیگران. زُل زدن به این ویترین و باور کردن آن مثل خوردن سم، اندک اندک آدم را ناکار میکند!
✅ بیشتر ما بعد از یک روز سختِ کاری، وقتی که زندگی واقعی حسابی انرژی و امیدمان را دزدیده و خسته روی مبل لم دادهایم وارد اینستاگرام میشویم. چه میبینیم؟
📽️ یک نفر ویدیویی از سفرش به تایلند را پُست کرده است. جنگلهای سر سبز، دریای فیروزهای، لبریز از رنگ و زیبایی و آرامش. ما یادمان میآید که خیلی وقت است حسرت سفری از این دست داریم.
📸 یک نفر توی رستورانی لوکس با همسر خوشقیافهاش عکس گرفته در حالیکه میز جلویشان پر از غذاهای گرانقیمت است. ما نه فقط گرسنه میشویم بلکه حس میکنیم همسرمان چندان زیبا نیست.
👩💼 یک نفر عکسهایی از خودش قبل و بعد از عمل زیبایی یا فیت شدن وزنش گذاشته. ما با ناامیدی به شکم برآمده و چربیهای پهلویمان دست میکشیم. به دماغمان فکر میکنیم که انگار خیلی بزرگ است یا به لبهایمان که انگار زیادی کوچک است!
🧑💻 یک نفر عکسی از ماشین یا ویلای لوکسش گذاشته و غیرمستقیم به ما میگوید که به درآمد خوبی رسیده! دیدن این عکس یادمان میآورد که فقیرتر از چیزی هستیم که فکر میکردیم.
❌ دیدن مداوم این اتفاقات وقتی ما در پایینترین نقطهی انرژی و رضایت شخصی هستیم خطرناک است چون به شدت احساس ناکامی و شکست را درونمان تقویت میکند. ما فراموش میکنیم که دیگران در شبکههای اجتماعی معمولاً تصاویر گلچین شده، فیلتردار و نمایشی از لحظههای خاص زندگیشان را منتشر میکنند نه روزهای بد، ترس، دعوا و افسردگیشان را.
◀️ چرا ما خودمان را با دیگران مقایسه میکنیم؟
لئون فستینگر روانشناس اجتماعی آمریکایی در تئوری مقایسه اجتماعی (Social Comparison Theory) میگوید انسانها ذاتاً تمایل دارند خودشان را با دیگران مقایسه کنند تا بتوانند جایگاه، تواناییها و احساس خودارزشمندیشان را بسنجند. نوعی از مقایسه که وادارمان کند رشد کنیم مفید است اما بیشتر ما گرفتار مقایسه تخریبی میشویم.
پس ما ناخودآگاه هر لحظه در حال مقایسه خود با دیگران هستیم. در عصر حاضر شبکههای اجتماعی به خاطر نمایش دادن بُرشهای زندگی موفق دیگران، احساس شکست و ناکامی را درون ما به شدت تقویت کردهاند.
✅ چه باید کرد؟
من به جای توصیههایی مثل «خودمان را مقایسه نکنیم»، «اینستاگرام را حذف کنیم»، «پسته بخوریم!» و ... «یادآوری فعالانه» را پیشنهاد میکنم، اینکه هر ویدیو یا عکسی از این جنس میبینیم به خودمان یادآوری کنیم که «این تمام واقعیت آن فرد نیست» و فقط «یک بُرش نازک از زندگی کسی است که ما چیز زیادی در مورد آن نمیدانیم».
🖋 @ehsanmohammadi95
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
… و هر انسانی را رنجی است
زیبا مثل زندگی، زشت مثل زندگی!
🌏 دنیا بیشتر با رنج و حسرت و از دست دادن رفیق است اما گاهی هم شکلاتهای شیرینی میدهد تا طاقت بیاوریم، کم نیاوریم … و شاید همین باعث شده که آدمی علیرغم رنجها هنوز ادامه بدهد …
#لوئیز_انریکه سرمربی اسپانیایی پاریسنژرمن دیشب قهرمان اروپا شد، خیلیها دوباره یاد دخترش افتادند، موضوعی که چند ماه پیش در برنامه فوتبال ۱۲۰ در موردش گفتم …
🖋 @ehsanmohammadi95
زیبا مثل زندگی، زشت مثل زندگی!
🌏 دنیا بیشتر با رنج و حسرت و از دست دادن رفیق است اما گاهی هم شکلاتهای شیرینی میدهد تا طاقت بیاوریم، کم نیاوریم … و شاید همین باعث شده که آدمی علیرغم رنجها هنوز ادامه بدهد …
#لوئیز_انریکه سرمربی اسپانیایی پاریسنژرمن دیشب قهرمان اروپا شد، خیلیها دوباره یاد دخترش افتادند، موضوعی که چند ماه پیش در برنامه فوتبال ۱۲۰ در موردش گفتم …
🖋 @ehsanmohammadi95
.✅ استخوانهای شکسته یک جامعه!
✍ احسان محمدی
پیامهای زیادی گرفتهام که «چرا در مورد آیسان و ۱۴ میلیون فالوورش نمینویسید یا در مورد #الهه دختری که قلب یک ملت را مچاله کرد.»
1️⃣ حداقل ده سال است مینویسم «دست از فالوو کردن و تشویق «تولیدکنندگان زبالههای مجازی» بردارید. این افراد وقتی تعداد فالوورهایشان بیشتر شود احساس حقانیت میکنند، روانشناس میشوند، برای ملت نسخه میپیچند، ذائقه عمومی ایجاد میکنند و به رهبران فکری و الگوهای بچههای ما تبدیل میشوند.» و هر بار متهم شدم که «حسودیت میشه بهشون!»
حوصله بیشتری برای نوشتن در این باره ندارم، مثل جنگیدن با سایهها آدم از نفس میافتد و کاری پیش نمیرود، عموم مردم ترجیح میدهند همین افراد را دنبال کنند که با فحش و توهین جنسی توجه میخرند و آدمهای عاقل زیر دست و پا هوادارانشان له میشوند. ۱۴ میلیون نفر یعنی جمعیتی بیشتر از بلژیک، سوئد، پرتغال ... دو برابر ترکمنستان، سه برابر دانمارک، چهار برابر کرواسی!
وقتی کسی تصمیم گرفته مغزش را با زباله پر کُند هیچ توصیهای فایده ندارد. این افراد حالا تکثیر شدهاند و بعضی از آنها مثل رهبر مقدس یک فرقه پرستیده میشوند.
2️⃣ اما قتل دختری که اسمش هم انگار یک نماد است: الهه! #الهه_حسیننژاد!
❌ #مونا_حیدری دختر ۱۷ ساله را یادتان میآید که شوهرش سرش را برید و در خیابان چرخاند؟
❌ #رومینا را چطور؟ دختر ۱۳ ساله تالشی که پدرش سر او را با داس برید؟
❌ #آتنا را چطور؟ دختر ۷ سالهای که او را دزدیدند و بعد از تجاوز کُشتند؟
❌ #بنیتای ۸ ماهه که یادتان نرفته؟ دو سارق خودرو را دزدیدند و چون متوجه کودک نشدند، ماشین را در گرما رها کردند و دخترک جان باخت.
#ستایش_قریشی، #کوثر_خسروی و ... اینها را چه؟ وقتی این فاجعهها رخ داد باز جامعه تب کرد، اشکنوشت، بغض، ناله، نقد اجتماعی، سمینار، تحلیل و ... که دیگر نمیتوان ادامه داد و ...
من هیچکدامشان را فراموش نکردهام. اما:
❌ گاهی فکر میکنم نوشتن در مورد رنجهایی از این دست به یک مُد پرطرفدار تبدیل شده. همه تلخ و تند میشوند، مینویسند، استوری میگذارند، سبُک میشوند و بعد فراموش میکنند تا فاجعه بعدی!
✅ متاسفانه کمپینهایی برای آنفالو کردن و حمله به امثال #آیسان_اسلامی به جایی نمیرسد و قتل و تجاوز هم از بین نمیرود، تا زندهایم فاجعه میبینیم، فقط اسم قربانیان فرق میکند و شکل جنایت.
این جامعه مثل آدمی است که از طبقه سوم افتاده، هنوز نمُرده اما استخوانهایش شکسته، برای همین به هر کجایش دست بزنی ناله میکند. به جای شیون کردن هزارباره برای دردهای تازه لازم است خطرات سقوط را کمتر کنیم.
✅ این کشور به ارتقای آگاهی عمومی نیاز دارد. بیتعارف و صریح. به آموزش مبانی جنسی، به سیستمهای مراقبت از شهروندان، به قوانین بازدارنده جنایت، به شیوههایی برای محدود کردن تولید زبالههای فکری، به عقلانیت، عقلانیت و عقلانیت. گفتن این حرفها ساده است و در میانه شیون و زاری کسی حوصله فکر کردن به آنها را ندارد اما ناگزیریم این راه را برویم ... ناگزیر!
🖋 @ehsanmohammadi95
✍ احسان محمدی
پیامهای زیادی گرفتهام که «چرا در مورد آیسان و ۱۴ میلیون فالوورش نمینویسید یا در مورد #الهه دختری که قلب یک ملت را مچاله کرد.»
1️⃣ حداقل ده سال است مینویسم «دست از فالوو کردن و تشویق «تولیدکنندگان زبالههای مجازی» بردارید. این افراد وقتی تعداد فالوورهایشان بیشتر شود احساس حقانیت میکنند، روانشناس میشوند، برای ملت نسخه میپیچند، ذائقه عمومی ایجاد میکنند و به رهبران فکری و الگوهای بچههای ما تبدیل میشوند.» و هر بار متهم شدم که «حسودیت میشه بهشون!»
حوصله بیشتری برای نوشتن در این باره ندارم، مثل جنگیدن با سایهها آدم از نفس میافتد و کاری پیش نمیرود، عموم مردم ترجیح میدهند همین افراد را دنبال کنند که با فحش و توهین جنسی توجه میخرند و آدمهای عاقل زیر دست و پا هوادارانشان له میشوند. ۱۴ میلیون نفر یعنی جمعیتی بیشتر از بلژیک، سوئد، پرتغال ... دو برابر ترکمنستان، سه برابر دانمارک، چهار برابر کرواسی!
وقتی کسی تصمیم گرفته مغزش را با زباله پر کُند هیچ توصیهای فایده ندارد. این افراد حالا تکثیر شدهاند و بعضی از آنها مثل رهبر مقدس یک فرقه پرستیده میشوند.
2️⃣ اما قتل دختری که اسمش هم انگار یک نماد است: الهه! #الهه_حسیننژاد!
❌ #مونا_حیدری دختر ۱۷ ساله را یادتان میآید که شوهرش سرش را برید و در خیابان چرخاند؟
❌ #رومینا را چطور؟ دختر ۱۳ ساله تالشی که پدرش سر او را با داس برید؟
❌ #آتنا را چطور؟ دختر ۷ سالهای که او را دزدیدند و بعد از تجاوز کُشتند؟
❌ #بنیتای ۸ ماهه که یادتان نرفته؟ دو سارق خودرو را دزدیدند و چون متوجه کودک نشدند، ماشین را در گرما رها کردند و دخترک جان باخت.
#ستایش_قریشی، #کوثر_خسروی و ... اینها را چه؟ وقتی این فاجعهها رخ داد باز جامعه تب کرد، اشکنوشت، بغض، ناله، نقد اجتماعی، سمینار، تحلیل و ... که دیگر نمیتوان ادامه داد و ...
من هیچکدامشان را فراموش نکردهام. اما:
❌ گاهی فکر میکنم نوشتن در مورد رنجهایی از این دست به یک مُد پرطرفدار تبدیل شده. همه تلخ و تند میشوند، مینویسند، استوری میگذارند، سبُک میشوند و بعد فراموش میکنند تا فاجعه بعدی!
✅ متاسفانه کمپینهایی برای آنفالو کردن و حمله به امثال #آیسان_اسلامی به جایی نمیرسد و قتل و تجاوز هم از بین نمیرود، تا زندهایم فاجعه میبینیم، فقط اسم قربانیان فرق میکند و شکل جنایت.
این جامعه مثل آدمی است که از طبقه سوم افتاده، هنوز نمُرده اما استخوانهایش شکسته، برای همین به هر کجایش دست بزنی ناله میکند. به جای شیون کردن هزارباره برای دردهای تازه لازم است خطرات سقوط را کمتر کنیم.
✅ این کشور به ارتقای آگاهی عمومی نیاز دارد. بیتعارف و صریح. به آموزش مبانی جنسی، به سیستمهای مراقبت از شهروندان، به قوانین بازدارنده جنایت، به شیوههایی برای محدود کردن تولید زبالههای فکری، به عقلانیت، عقلانیت و عقلانیت. گفتن این حرفها ساده است و در میانه شیون و زاری کسی حوصله فکر کردن به آنها را ندارد اما ناگزیریم این راه را برویم ... ناگزیر!
🖋 @ehsanmohammadi95
❌ ما شبیه هم نیستیم
✍ احسان محمدی
✅ یکی در خانهای بزرگ شده که از دیوار تا دیوارش بوی کتاب میآمد.
❌ دیگری، در خانهای که سقفش چکه میکرد، نان نبود، چه برسد به #نیچه.
✅ یکی، پدربزرگش در سال ۱۲۹۰ برای تحصیل رفته #آلمان.
❌ دیگری پدر بزرگ کشاورز و شریفی داشته که تا زنده بود فرق آلمان و آمل را نمیدانست.
✅ یکی، مادربزرگش در دهه ۳۰ ساز میزده، نقاشی میکرده و مدیر و موسس مدرسه دخترانه بوده.
❌دیگری، مادر بزرگش اجازه نداشت صدایش را بلند کند، حتی اگر درد داشت.
بعد این دو را میگذارند کنار هم و میگویند: «ببین! او موفق شد، تو هم میتوانی!»
نه عزیز من!
ما شبیه هم نیستیم. آنها دویدن را شروع کرده بودند، پیش از آنکه برای ما حتی سوت شروع مسابقه به صدا دربیاید.
🎙️این روزها در برخی پادکستها یا برنامههای اینترنتی مهمانهایی به عنوان «الگوهای موفق و تاثیرگذار اجتماعی» دعوت میشوند که از جهانی موازی حرف میزنند، از کودکیشان که در آن فرهنگ، آزادی، موسیقی، هنر و فرصتها نسل به نسل منتقل شده بود، در حالی که ما، اغلب، اولین نسل هستیم که تازه داریم راهمان را از دل محدودیتها باز میکنیم.
⛔ مقایسه ناعادلانهی مسیرهای نابرابر غلط است.
📚 اگر تو از خانوادهای آمدهای که مادرت نقاش بوده، پدرت مترجم فلسفه و کتابخانه خانهتان از دیوار تا دیوار پر از اندیشه بوده و من از خانهای آمدهام که تنها کتاب آن حافظ بود و تمام کودکیام در تلاش برای زندهماندن گذشت... ما شبیه هم نیستیم و مقایسهمان عادلانه نیست.
✅ وقتی این افراد به عنوان الگوهای موفقیت معرفی میشوند در برخی مخاطبان احساس «کوچک شدن تلاشهای واقعی اما به ثمر نرسیده»، « ناتوانی و بیارزشی»، «بازتولید نابرابری و شکاف طبقاتی» و «اهمیت امتیازهای موروثی و #ژن_خوب» برجسته میشود.
👏 من برای بچههای خانوادههای برخوردار که علیرغم بهرهمندی از فضل و پول پدر به سمت و عافیتطلبی فردی نرفتهاند و قدم در راه خلق آثار هنری گذاشتهاند بسیار احترام قائلم اما تمرکز بیش از حد روی این افراد و دستاوردهایشان نباید این نکته را پنهان کند که موفقیت آنها لزوماً محصول تلاش بیشتر نیست؛ گاهی نتیجهی داشتن «زمینه» است.
↙️ اگر ما با تمام نبودنها، با تمام دستخالی بودنها، باز هم با پای برهنه در مسیر سنگلاخ قدمی برداشتهایم، شاید ارزش این یک قدم، برابر باشد با کسانی که در جاده آسفالت و هموار شده دویدهاند.
نکته آخر اینکه:
از این افراد یاد بگیریم، دستاوردهایشان را تحسین کنیم اما خودمان را مقایسه نکنیم
ما شبیه هم نیستیم
ما حتی در یک زمین بازی نکردهایم.
🖋 @ehsanmohammadi95
✍ احسان محمدی
✅ یکی در خانهای بزرگ شده که از دیوار تا دیوارش بوی کتاب میآمد.
❌ دیگری، در خانهای که سقفش چکه میکرد، نان نبود، چه برسد به #نیچه.
✅ یکی، پدربزرگش در سال ۱۲۹۰ برای تحصیل رفته #آلمان.
❌ دیگری پدر بزرگ کشاورز و شریفی داشته که تا زنده بود فرق آلمان و آمل را نمیدانست.
✅ یکی، مادربزرگش در دهه ۳۰ ساز میزده، نقاشی میکرده و مدیر و موسس مدرسه دخترانه بوده.
❌دیگری، مادر بزرگش اجازه نداشت صدایش را بلند کند، حتی اگر درد داشت.
بعد این دو را میگذارند کنار هم و میگویند: «ببین! او موفق شد، تو هم میتوانی!»
نه عزیز من!
ما شبیه هم نیستیم. آنها دویدن را شروع کرده بودند، پیش از آنکه برای ما حتی سوت شروع مسابقه به صدا دربیاید.
🎙️این روزها در برخی پادکستها یا برنامههای اینترنتی مهمانهایی به عنوان «الگوهای موفق و تاثیرگذار اجتماعی» دعوت میشوند که از جهانی موازی حرف میزنند، از کودکیشان که در آن فرهنگ، آزادی، موسیقی، هنر و فرصتها نسل به نسل منتقل شده بود، در حالی که ما، اغلب، اولین نسل هستیم که تازه داریم راهمان را از دل محدودیتها باز میکنیم.
⛔ مقایسه ناعادلانهی مسیرهای نابرابر غلط است.
📚 اگر تو از خانوادهای آمدهای که مادرت نقاش بوده، پدرت مترجم فلسفه و کتابخانه خانهتان از دیوار تا دیوار پر از اندیشه بوده و من از خانهای آمدهام که تنها کتاب آن حافظ بود و تمام کودکیام در تلاش برای زندهماندن گذشت... ما شبیه هم نیستیم و مقایسهمان عادلانه نیست.
✅ وقتی این افراد به عنوان الگوهای موفقیت معرفی میشوند در برخی مخاطبان احساس «کوچک شدن تلاشهای واقعی اما به ثمر نرسیده»، « ناتوانی و بیارزشی»، «بازتولید نابرابری و شکاف طبقاتی» و «اهمیت امتیازهای موروثی و #ژن_خوب» برجسته میشود.
👏 من برای بچههای خانوادههای برخوردار که علیرغم بهرهمندی از فضل و پول پدر به سمت و عافیتطلبی فردی نرفتهاند و قدم در راه خلق آثار هنری گذاشتهاند بسیار احترام قائلم اما تمرکز بیش از حد روی این افراد و دستاوردهایشان نباید این نکته را پنهان کند که موفقیت آنها لزوماً محصول تلاش بیشتر نیست؛ گاهی نتیجهی داشتن «زمینه» است.
↙️ اگر ما با تمام نبودنها، با تمام دستخالی بودنها، باز هم با پای برهنه در مسیر سنگلاخ قدمی برداشتهایم، شاید ارزش این یک قدم، برابر باشد با کسانی که در جاده آسفالت و هموار شده دویدهاند.
نکته آخر اینکه:
از این افراد یاد بگیریم، دستاوردهایشان را تحسین کنیم اما خودمان را مقایسه نکنیم
ما شبیه هم نیستیم
ما حتی در یک زمین بازی نکردهایم.
🖋 @ehsanmohammadi95
🥀 شیک و مُد روز «درد» بکش!
✍️ احسان محمدی
◼️افسردگی، دلشکستگی، سوگ، طلاق، شکستهای روحی ... اینها دیگر پدیدههای خصوصی نیستند؛ تبدیل به محتوای تزئینی و قابل اشتراک شدهاند.
🎉 جشن طلاق میگیریم. میرقصیم، شمع روشن میکنیم، کیک میبُریم و با لبخند از پایان یک رابطهی شکستخورده در شبکههای اجتماعی عکس میگذاریم.
#طلاق شاید برای بعضیها واقعاً رهایی باشد، اما برخی حتی از این رنح هم «فرصتی برای دیده شدن» خلق میکنند. بغض در قاب شیکِ درد. مثل بچهای که کُتک میخورد اما با چشمهای پر اشک و لبی که میلرزد، میگوید اصلاً هم درد نداشت!
🪦 در مراسم سوگواری، دوربین به اندازه جمعیت هست. آرایش میکنیم، لباسهای تیرهی برند میپوشیم، میرویم بالای سنگ مزار، سلفی میگیریم، یا از دیگران میخواهیم چند لحظه دوربین را نگه دارند تا لحظهی گریهی شیکمان ثبت شود.
سوگ، دیگر فقط لحظهی خلوت و فروپاشی نیست؛ یک محتوای قابل آپلود است.
💔 در شکست عشقی، موزیک ترند زیر ویدیوها میگذاریم. فیلتر اشک و غم، کپشنهای پُر آه، و یک چهرهی غمگین اما جذاب... طوری که انگار شکست، نه یک فروپاشی روانی، بلکه یک «ژانر» در اینستاگرام است.
ما داریم یاد میگیریم درد بکشیم، اما شیک. حتی رنج هم باید فیلتر داشته باشد.
🎭 ظرفیت روانی آدمها برای تحمل رنج شبیه هم نیست. آدمهایی که عمیقاً رنج میبرند، معمولاً سکوت میکنند. نمینویسند، نمیگویند، دوربین را روشن نمیکنند، درون خودشان میخزند. مثل چاهی قدیمی درون خودشان فرو میریزند. شاید چون یاد گرفتهاند درد واقعی را نمیشود قاب گرفت. آنهایی که فریاد نمیزنند، شاید بیش از همه به #حمایت نیاز دارند، نه لایک.
❌ این یادداشت علیه «ابراز احساسات» نیست؛ علیه «صحنهسازی درد» است. علیه آنکه حتی زخمها را هم به مسابقهی توجه تبدیل کردهایم.
📱نمایشی شدن غم لزوماً از روی دروغ یا ریا نیست؛ گاهی تلاشیست برای بقا در جامعهای که «فقط صدای بلند را میشنود» و «غم پنهان» را بیاهمیت میداند.
ما در دنیایی زندگی میکنیم که «دیده شدن» مساوی با «ارزش» تلقی میشود. غم هم یکی از ابزارهای جلب توجه شده، چون درد، احساس همدلی برمیانگیزد و واکنشهایی مانند لایک، کامنت و بازنشر به همراه دارد.
در عصر جدید اگر فریاد نزنی، انگار اصلاً اتفاقی نیفتاده است و گاهی فکر میکنیم «شاید اگر اشکهایم زیباتر ثبت شوند، کسی بفهمد چه میکشم.»
📱 شبکههای اجتماعی ما را ترغیب میکنند که حتی برای گریهکردن هم اول نور را تنظیم کنیم، بعد یک موسیقی پر احساس انتخاب کنیم و بعد زمان مناسب برای انتشار را بیابیم. و وای به حال کسی که نتواند رنجش را «جذاب» نشان دهد... او، حتی در غم هم دیده نمیشود.
◼️ نکته نگران کننده ماجرا اما این است که ما با دیدن مکرر تصاویر سوگ، طلاق، گریه و رنج در فضای مجازی، به این نوع نمایشها عادت میکنیم.
❌ این رفتار اول «تابو» بود، بعد «تِرند» شد و حالا کاملاً «عادی» تلقی میشود و در نتیجه این تکرار و عادی شدن «درد تنهایی انسان عمیقتر خواهد شد».
🖋 @ehsanmohammadi95
✍️ احسان محمدی
◼️افسردگی، دلشکستگی، سوگ، طلاق، شکستهای روحی ... اینها دیگر پدیدههای خصوصی نیستند؛ تبدیل به محتوای تزئینی و قابل اشتراک شدهاند.
🎉 جشن طلاق میگیریم. میرقصیم، شمع روشن میکنیم، کیک میبُریم و با لبخند از پایان یک رابطهی شکستخورده در شبکههای اجتماعی عکس میگذاریم.
#طلاق شاید برای بعضیها واقعاً رهایی باشد، اما برخی حتی از این رنح هم «فرصتی برای دیده شدن» خلق میکنند. بغض در قاب شیکِ درد. مثل بچهای که کُتک میخورد اما با چشمهای پر اشک و لبی که میلرزد، میگوید اصلاً هم درد نداشت!
🪦 در مراسم سوگواری، دوربین به اندازه جمعیت هست. آرایش میکنیم، لباسهای تیرهی برند میپوشیم، میرویم بالای سنگ مزار، سلفی میگیریم، یا از دیگران میخواهیم چند لحظه دوربین را نگه دارند تا لحظهی گریهی شیکمان ثبت شود.
سوگ، دیگر فقط لحظهی خلوت و فروپاشی نیست؛ یک محتوای قابل آپلود است.
💔 در شکست عشقی، موزیک ترند زیر ویدیوها میگذاریم. فیلتر اشک و غم، کپشنهای پُر آه، و یک چهرهی غمگین اما جذاب... طوری که انگار شکست، نه یک فروپاشی روانی، بلکه یک «ژانر» در اینستاگرام است.
ما داریم یاد میگیریم درد بکشیم، اما شیک. حتی رنج هم باید فیلتر داشته باشد.
🎭 ظرفیت روانی آدمها برای تحمل رنج شبیه هم نیست. آدمهایی که عمیقاً رنج میبرند، معمولاً سکوت میکنند. نمینویسند، نمیگویند، دوربین را روشن نمیکنند، درون خودشان میخزند. مثل چاهی قدیمی درون خودشان فرو میریزند. شاید چون یاد گرفتهاند درد واقعی را نمیشود قاب گرفت. آنهایی که فریاد نمیزنند، شاید بیش از همه به #حمایت نیاز دارند، نه لایک.
❌ این یادداشت علیه «ابراز احساسات» نیست؛ علیه «صحنهسازی درد» است. علیه آنکه حتی زخمها را هم به مسابقهی توجه تبدیل کردهایم.
📱نمایشی شدن غم لزوماً از روی دروغ یا ریا نیست؛ گاهی تلاشیست برای بقا در جامعهای که «فقط صدای بلند را میشنود» و «غم پنهان» را بیاهمیت میداند.
ما در دنیایی زندگی میکنیم که «دیده شدن» مساوی با «ارزش» تلقی میشود. غم هم یکی از ابزارهای جلب توجه شده، چون درد، احساس همدلی برمیانگیزد و واکنشهایی مانند لایک، کامنت و بازنشر به همراه دارد.
در عصر جدید اگر فریاد نزنی، انگار اصلاً اتفاقی نیفتاده است و گاهی فکر میکنیم «شاید اگر اشکهایم زیباتر ثبت شوند، کسی بفهمد چه میکشم.»
📱 شبکههای اجتماعی ما را ترغیب میکنند که حتی برای گریهکردن هم اول نور را تنظیم کنیم، بعد یک موسیقی پر احساس انتخاب کنیم و بعد زمان مناسب برای انتشار را بیابیم. و وای به حال کسی که نتواند رنجش را «جذاب» نشان دهد... او، حتی در غم هم دیده نمیشود.
◼️ نکته نگران کننده ماجرا اما این است که ما با دیدن مکرر تصاویر سوگ، طلاق، گریه و رنج در فضای مجازی، به این نوع نمایشها عادت میکنیم.
❌ این رفتار اول «تابو» بود، بعد «تِرند» شد و حالا کاملاً «عادی» تلقی میشود و در نتیجه این تکرار و عادی شدن «درد تنهایی انسان عمیقتر خواهد شد».
🖋 @ehsanmohammadi95
وقتی درفش سبز پیروزی
بر کوههایت شعلهور گردد
وقتی شب یلدا سحر گردد
از عاشقان كُشتهات يک دَم
یادآور
ای زیبای لیلیوش!
ایرانِ در آتش!
جان من است او🇮🇷❤️
🖋️ @ehsanmohammadi95
بر کوههایت شعلهور گردد
وقتی شب یلدا سحر گردد
از عاشقان كُشتهات يک دَم
یادآور
ای زیبای لیلیوش!
ایرانِ در آتش!
جان من است او🇮🇷❤️
🖋️ @ehsanmohammadi95
👊رو به میهن، رو در رو با دشمن!
✍️ احسان محمدی
◾️تاریخ #ایران روزهایی مثل امروز کم نداشته است. روزهایی که بوی خون، باروت و زخم داده.
امروز اسرائیل رسماً به خاک وطن تجاوز کرد و فرماندهان جنگیاش از رستاخیز میگویند. بوی باروت باز جای اکسیژن را در هوای ایران گرفت …
⛔️ مدتهاست دفاع کردن از ایران #تاوان دارد. متهم میشوی به جیرهخواری، به مزدبگیری، به همدستی با کسانی که برای مردم زخم و رنج آفریدهاند. به فراموشی خونهای به ناحق ریخته. به استحکام پایههای قدرت. میگویند «سکوت کنید! چیزی نگویید! حتی خوشحال باشید!»
جوری مینویسند، حملهور میشوند، خائن خائن میکنند که که کسی جرئت نکند از #ترس حرف بزند. با چند توئیت آدم را میگذارند روبروی مردم. دست مریزاد! جادهای که شما صاف میکنید، دشمن نمیتوانست باز کند. فقط لوله تفنگ را اشتباهی گرفتهاید سمت ایران!
◾️ در دفاع از ایران شرمی نیست، اما در تایید و ایستادن کنار دشمنی که میکُشد و با افتخار میگوید من کُشتم شرمساری بسیار هست.
◾️ #جلالالدین_خوارزمشاه مقابل لشکر #چنگیز رشادت بسیار به خرج داد. پسرش هفت سالهاش به دست مغولان افتاد و به امر چنگیز کشته شد. مادر و همسرش به شیون از جلالالدین خواستند که قبل از اینکه به دست مغولان بیفتند آنان را بکُشد. جلالالدین نیز امر کرد که آنان را در آب رود سند غرق کنند ...
برای نجات همین یک ذره خاک، آدمهایی اینطور از جان خود و عزیزان گذاشتهاند. هنوز مادرانی پیر و شکسته اما امیدوار و چشم به راه هستند که استخوانهای پسرانشان از جنگ ۸ ساله به وطن برگردند.
با خودمان تکرار کنیم:
⛔️ هرکس این روزها اندوهگین است، جان فدای همه تصمیمات غلط چهلساله نیست.
⛔️ هرکس که سکوت میکند، صلحطلب نیست.
⛔️ هر کس هم از شلیک موشک توسط یک رژیم تروریست و وقیح خوشحالی میکند لزوماً روشنفکر نیست.
◾️در دفاع از ایران، سهم ما چند فحش و برچسب است، سهم آنها که شجاعترند گلوله، داغ و درفش. این سرزمین را ترسوها بارها به تاراج دادهاند، اگر چیزی از آن مانده، محصول فداکاری و ایستادگی فرزندان وفادارش است که در توفانها روی دوشش گرفتهاند. تنهایش نگذاریم. سمت درست بایستیم. سمت مادر. میهن. سرزمین مادری.
🇮🇷 #ایران_جان_من_است
🇮🇷 #ایران_خط_قرمز_من_است
🖋 @ehsanmohammadi95
✍️ احسان محمدی
◾️تاریخ #ایران روزهایی مثل امروز کم نداشته است. روزهایی که بوی خون، باروت و زخم داده.
امروز اسرائیل رسماً به خاک وطن تجاوز کرد و فرماندهان جنگیاش از رستاخیز میگویند. بوی باروت باز جای اکسیژن را در هوای ایران گرفت …
⛔️ مدتهاست دفاع کردن از ایران #تاوان دارد. متهم میشوی به جیرهخواری، به مزدبگیری، به همدستی با کسانی که برای مردم زخم و رنج آفریدهاند. به فراموشی خونهای به ناحق ریخته. به استحکام پایههای قدرت. میگویند «سکوت کنید! چیزی نگویید! حتی خوشحال باشید!»
جوری مینویسند، حملهور میشوند، خائن خائن میکنند که که کسی جرئت نکند از #ترس حرف بزند. با چند توئیت آدم را میگذارند روبروی مردم. دست مریزاد! جادهای که شما صاف میکنید، دشمن نمیتوانست باز کند. فقط لوله تفنگ را اشتباهی گرفتهاید سمت ایران!
◾️ در دفاع از ایران شرمی نیست، اما در تایید و ایستادن کنار دشمنی که میکُشد و با افتخار میگوید من کُشتم شرمساری بسیار هست.
◾️ #جلالالدین_خوارزمشاه مقابل لشکر #چنگیز رشادت بسیار به خرج داد. پسرش هفت سالهاش به دست مغولان افتاد و به امر چنگیز کشته شد. مادر و همسرش به شیون از جلالالدین خواستند که قبل از اینکه به دست مغولان بیفتند آنان را بکُشد. جلالالدین نیز امر کرد که آنان را در آب رود سند غرق کنند ...
برای نجات همین یک ذره خاک، آدمهایی اینطور از جان خود و عزیزان گذاشتهاند. هنوز مادرانی پیر و شکسته اما امیدوار و چشم به راه هستند که استخوانهای پسرانشان از جنگ ۸ ساله به وطن برگردند.
با خودمان تکرار کنیم:
⛔️ هرکس این روزها اندوهگین است، جان فدای همه تصمیمات غلط چهلساله نیست.
⛔️ هرکس که سکوت میکند، صلحطلب نیست.
⛔️ هر کس هم از شلیک موشک توسط یک رژیم تروریست و وقیح خوشحالی میکند لزوماً روشنفکر نیست.
◾️در دفاع از ایران، سهم ما چند فحش و برچسب است، سهم آنها که شجاعترند گلوله، داغ و درفش. این سرزمین را ترسوها بارها به تاراج دادهاند، اگر چیزی از آن مانده، محصول فداکاری و ایستادگی فرزندان وفادارش است که در توفانها روی دوشش گرفتهاند. تنهایش نگذاریم. سمت درست بایستیم. سمت مادر. میهن. سرزمین مادری.
🇮🇷 #ایران_جان_من_است
🇮🇷 #ایران_خط_قرمز_من_است
🖋 @ehsanmohammadi95
ما فقط یک #ایران داریم و تمام.
در طول تاریخ هر وقت غارت شده، صدمه دیده و زخمی شده، #مردم رنج دوباره ساختناش را به جان خریدهاند، ما هنوز سوگوار عزیزانمان در جنگ با #عراق هستیم، بچههایمان باید در روزگار بهتری بزرگ شوند. از ذره ذره این خاک باید دفاع کنیم، مباد آن روزی که خاکستر شدنش را به چشم ببینیم.
وطن خط قرمز من است.
🖋️ @ehsanmohammadi95
در طول تاریخ هر وقت غارت شده، صدمه دیده و زخمی شده، #مردم رنج دوباره ساختناش را به جان خریدهاند، ما هنوز سوگوار عزیزانمان در جنگ با #عراق هستیم، بچههایمان باید در روزگار بهتری بزرگ شوند. از ذره ذره این خاک باید دفاع کنیم، مباد آن روزی که خاکستر شدنش را به چشم ببینیم.
وطن خط قرمز من است.
🖋️ @ehsanmohammadi95
🔥 اسپری فلفل، موشک، جواد یساری؛
ما از جنگ نمیمیریم، از فکرش میپوسیم!
✍️ احسان محمدی
◾هفتهی پیش، بعضیها در اینستاگرام آموزش میدادند «از کجا میشود اسپری فلفل خرید؟»؛ برای دفاع شخصی، برای مقاومت در برابر متجاوز، برای بقا. این هفته اما داریم یاد میگیریم «چطور از موشک بالستیک جان سالم به در ببریم!»
جهان همیشه روی هوا بوده، اما در خاورمیانه انگار کف یک هواپیمای بدون خلبان زندگی میکنیم!
◾یاد دوران کرونا میافتم؛ وقتی همه «کارشناس نانوایی خانگی» شدیم، بعد متخصص «عنبر نسا»، بعد هم پزشک معتمد اینستاگرامی برای کشتن ویروس با «اسپندِ دونهدونه، خدا چه مهربونه!» حالا در هر گوشهی فضای مجازی، نسخه «چه باید کرد؟» می پیچند.
از این اتفاق خوشحالم. یعنی ما هنوز نگران هم هستیم. هنوز برای زندهماندنِ هم، دل میسوزانیم. اما من نه اسپری تجویز میکنم، نه پناهگاه ضد موشک.
فقط یک نسخه دارم: انرژی، وقت و توان روانیات را ذخیره کن.
چطور؟
◾واقعیت این است: هیچکس نمیداند چه میشود. نه آن تحلیلگر خوشپوش تلویزیونی، نه اکانت توییتری با هزاران فالوئر، نه حتی راننده تاکسی باتجربهی محل. ضمن گوش دادن به توصیههای امنیتی در شرایط جنگی و پرهیز از انتشار شایعات ترسآور یادمان نرود تصور اینکه یکی از دو کشور بتواند دیگری را به خاکستر کامل تبدیل کند افسانه است.
ما وارد جنگ با هیولا شدهایم، امیدواریم کوتاه مدت باشد ولی شاید نباشد. در چنین جنگهایی دیگر «خط مقدم» وجود ندارد؛ همهجا خط مقدم است: بالکن خانهات، پلهبرقی مترو، صفحهی گوشی.
◾پس میان همه نسخههایی که برای دیگران میپیچیم — آبهویج بخور، فحش بده سبک شی، بچه را بغل کن، اخبار را کمتر دنبال کن — من یک نسخه برای خودم دارم که مدتهاست میخواهم دربارهاش بنویسم:
ما نیاز داریم به حواسپرتی. حواسپرتی هدفمند!
در شبکههای اجتماعی میبینم که این روزها خیلیها از اضطراب، درد عضلانی، کاهش تمرکز، زود عصبانی شدن و ناتوانی در تصمیمگیری میگویند.
◾اینها همه علائم خستگی شناختی (Cognitive Fatigue) است.
مثل ماشینی که وسط تابستان، از تهران راه افتاده به سمت بندرعباس و فقط پا را گذاشتهای روی گاز! نه توقفی، نه بنزین زدنی، نه خنک کردن موتوری... معلوم است یک جا دود از کاپوت بلند میشود!
ما نیاز داریم به حواسپرتی. نه از جنس بیخیالی یا بیمسئولیتی؛ بلکه از جنس #نجات_روان. وقتی توی گوشی موبایل میبینی دنیا شعلهور است، موشکها فرود میآیند، ساختمانها فرو میریزند و کاری از دستت برنمیآید — آن وقت چه باید کرد؟
◾زندگی در این قرن — چه جنگ باشد چه نه — یعنی باید بلد باشی مغزت را گاهی پرت کنی. از فکر کردن مداوم به همهچیز. از تحلیل لحظهبهلحظهی آینده. از تصور فاجعههایی که شاید هیچوقت اتفاق نیفتند.
مغز ما نیاز دارد نفس بکشد. گاهی باید مغز را فریب بدهی؛ بفرستیاش دنبال چیزی بیربط. یک سریال لوس، یک جوک بیمزه، یک بازی کودکانه، یا حتی تماشای لباسهای رنگی در ویترین. حتی چند دقیقه.
نه چون اینها مهماند، بلکه چون بیاهمیت بودنشان کمک میکند دوباره به زندگی برگردی. شاید به فرهیختگیمان بربخورد، اما مغز نیاز دارد گاهی مبتذل شود — دقت کن، گاهی.
◾ما قرار نیست ۲۴ ساعته فیلسوف باشیم، قرار نیست متخصص جنگ و تحلیلگر انواع موشک سنگرشکن باشیم یا دربارهی آِینده خاورمیانه تحلیلی داشته باشیم که شب به شبکه خبر یا BBC ارائه کنیم!
این فقط یک توصیهی شاعرانه نیست؛ بلکه بر پایه نظریه بازسازی توجه یا Attention Restoration Theory است.
این نظریه میگوید اگر ذهن انسان مدام درگیر باشد، دچار فرسودگی میشود و برای تجدید قوا نیاز به فضاهایی بدون هدف، بدون فشار و بدون تصمیمگیری دارد. ذهن باید گاهی ول بگردد تا دوباره بتواند فکر کند، تصمیم بگیرد یا حتی نگران شود.
◾پس اگر وسط اینهمه بحران، داری به گربههای اینستاگرامی میخندی، یا پنج دقیقه با برنامهای بیربط حواست را پرت کردهای از گرداب خبرها، یا به جای باخ و بتهوون، جواد یساری گوش میدهی، یا گفتهای «برو کنار کریستوفر نولان، الان میخوام پژمان جمشیدی ببینم» — نیازی به شماتت یا احساس گناه نیست.
نهتنها کار اشتباهی نکردهای، بلکه از روانت مراقبت میکنی.
در جغرافیایی که هیچچیزش معلوم نیست و هر روز ممکن است خبر بدتری برسد، مهم است که انرژی روانیمان را یکجا خرج نکنیم.
◾ما باید حتی وسط صدای دلهرهآور موشکها طاقت بیاوریم — چون این سرزمین، اگر مانده، محصول مقاومت و دوام آنهاییست که تسلیم نشدند. نه مقابل دشمن، نه مقابل فشارهای روانفرسا.
گذر میکنیم از این روزها، گیرم زخمی و دلشکسته اما مثل اجدادمان که گذر کردند و #ایران را از وسط هزار نبرد نجات دادند، ما هم گذر میکنیم.
🇮🇷 #ایران_خط_قرمز_من_است
🖋 @ehsanmohammadi95
ما از جنگ نمیمیریم، از فکرش میپوسیم!
✍️ احسان محمدی
◾هفتهی پیش، بعضیها در اینستاگرام آموزش میدادند «از کجا میشود اسپری فلفل خرید؟»؛ برای دفاع شخصی، برای مقاومت در برابر متجاوز، برای بقا. این هفته اما داریم یاد میگیریم «چطور از موشک بالستیک جان سالم به در ببریم!»
جهان همیشه روی هوا بوده، اما در خاورمیانه انگار کف یک هواپیمای بدون خلبان زندگی میکنیم!
◾یاد دوران کرونا میافتم؛ وقتی همه «کارشناس نانوایی خانگی» شدیم، بعد متخصص «عنبر نسا»، بعد هم پزشک معتمد اینستاگرامی برای کشتن ویروس با «اسپندِ دونهدونه، خدا چه مهربونه!» حالا در هر گوشهی فضای مجازی، نسخه «چه باید کرد؟» می پیچند.
از این اتفاق خوشحالم. یعنی ما هنوز نگران هم هستیم. هنوز برای زندهماندنِ هم، دل میسوزانیم. اما من نه اسپری تجویز میکنم، نه پناهگاه ضد موشک.
فقط یک نسخه دارم: انرژی، وقت و توان روانیات را ذخیره کن.
چطور؟
◾واقعیت این است: هیچکس نمیداند چه میشود. نه آن تحلیلگر خوشپوش تلویزیونی، نه اکانت توییتری با هزاران فالوئر، نه حتی راننده تاکسی باتجربهی محل. ضمن گوش دادن به توصیههای امنیتی در شرایط جنگی و پرهیز از انتشار شایعات ترسآور یادمان نرود تصور اینکه یکی از دو کشور بتواند دیگری را به خاکستر کامل تبدیل کند افسانه است.
ما وارد جنگ با هیولا شدهایم، امیدواریم کوتاه مدت باشد ولی شاید نباشد. در چنین جنگهایی دیگر «خط مقدم» وجود ندارد؛ همهجا خط مقدم است: بالکن خانهات، پلهبرقی مترو، صفحهی گوشی.
◾پس میان همه نسخههایی که برای دیگران میپیچیم — آبهویج بخور، فحش بده سبک شی، بچه را بغل کن، اخبار را کمتر دنبال کن — من یک نسخه برای خودم دارم که مدتهاست میخواهم دربارهاش بنویسم:
ما نیاز داریم به حواسپرتی. حواسپرتی هدفمند!
در شبکههای اجتماعی میبینم که این روزها خیلیها از اضطراب، درد عضلانی، کاهش تمرکز، زود عصبانی شدن و ناتوانی در تصمیمگیری میگویند.
◾اینها همه علائم خستگی شناختی (Cognitive Fatigue) است.
مثل ماشینی که وسط تابستان، از تهران راه افتاده به سمت بندرعباس و فقط پا را گذاشتهای روی گاز! نه توقفی، نه بنزین زدنی، نه خنک کردن موتوری... معلوم است یک جا دود از کاپوت بلند میشود!
ما نیاز داریم به حواسپرتی. نه از جنس بیخیالی یا بیمسئولیتی؛ بلکه از جنس #نجات_روان. وقتی توی گوشی موبایل میبینی دنیا شعلهور است، موشکها فرود میآیند، ساختمانها فرو میریزند و کاری از دستت برنمیآید — آن وقت چه باید کرد؟
◾زندگی در این قرن — چه جنگ باشد چه نه — یعنی باید بلد باشی مغزت را گاهی پرت کنی. از فکر کردن مداوم به همهچیز. از تحلیل لحظهبهلحظهی آینده. از تصور فاجعههایی که شاید هیچوقت اتفاق نیفتند.
مغز ما نیاز دارد نفس بکشد. گاهی باید مغز را فریب بدهی؛ بفرستیاش دنبال چیزی بیربط. یک سریال لوس، یک جوک بیمزه، یک بازی کودکانه، یا حتی تماشای لباسهای رنگی در ویترین. حتی چند دقیقه.
نه چون اینها مهماند، بلکه چون بیاهمیت بودنشان کمک میکند دوباره به زندگی برگردی. شاید به فرهیختگیمان بربخورد، اما مغز نیاز دارد گاهی مبتذل شود — دقت کن، گاهی.
◾ما قرار نیست ۲۴ ساعته فیلسوف باشیم، قرار نیست متخصص جنگ و تحلیلگر انواع موشک سنگرشکن باشیم یا دربارهی آِینده خاورمیانه تحلیلی داشته باشیم که شب به شبکه خبر یا BBC ارائه کنیم!
این فقط یک توصیهی شاعرانه نیست؛ بلکه بر پایه نظریه بازسازی توجه یا Attention Restoration Theory است.
این نظریه میگوید اگر ذهن انسان مدام درگیر باشد، دچار فرسودگی میشود و برای تجدید قوا نیاز به فضاهایی بدون هدف، بدون فشار و بدون تصمیمگیری دارد. ذهن باید گاهی ول بگردد تا دوباره بتواند فکر کند، تصمیم بگیرد یا حتی نگران شود.
◾پس اگر وسط اینهمه بحران، داری به گربههای اینستاگرامی میخندی، یا پنج دقیقه با برنامهای بیربط حواست را پرت کردهای از گرداب خبرها، یا به جای باخ و بتهوون، جواد یساری گوش میدهی، یا گفتهای «برو کنار کریستوفر نولان، الان میخوام پژمان جمشیدی ببینم» — نیازی به شماتت یا احساس گناه نیست.
نهتنها کار اشتباهی نکردهای، بلکه از روانت مراقبت میکنی.
در جغرافیایی که هیچچیزش معلوم نیست و هر روز ممکن است خبر بدتری برسد، مهم است که انرژی روانیمان را یکجا خرج نکنیم.
◾ما باید حتی وسط صدای دلهرهآور موشکها طاقت بیاوریم — چون این سرزمین، اگر مانده، محصول مقاومت و دوام آنهاییست که تسلیم نشدند. نه مقابل دشمن، نه مقابل فشارهای روانفرسا.
گذر میکنیم از این روزها، گیرم زخمی و دلشکسته اما مثل اجدادمان که گذر کردند و #ایران را از وسط هزار نبرد نجات دادند، ما هم گذر میکنیم.
🇮🇷 #ایران_خط_قرمز_من_است
🖋 @ehsanmohammadi95
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وطن بسوزد و من در خروش و جوش نباشم؟!
خدا کند که بمیرم، وطنفروش نباشم!
#ایران 🇮🇷
#لیلا_حسیننیا
#محسن_چاوشی❤️🎶
🖋 @ehsanmohammadi95
خدا کند که بمیرم، وطنفروش نباشم!
#ایران 🇮🇷
#لیلا_حسیننیا
#محسن_چاوشی❤️🎶
🖋 @ehsanmohammadi95
❌ هشدار
هموطنان عزیزی که قصد ترک خانه دارید
🏡 امیدوارم وقتی دوباره به خانه برمیگردید همه چیز سر جای خودش باشد اما لزومی ندارد در شبکههای اجتماعی عکس منتشر کنید یا اعلام رسمی کنید که خانه را ترک کردهاید.
در شرایط بحران همه اتفاقی ممکن است بیفتد، همانطور که خائنها در داخل کشور مشغول خرابکاری هستند، دزدان و سارقان هم مشغول کارند.
به آنها کمک نکنید!
🖋️ @ehsanmohammadi95
هموطنان عزیزی که قصد ترک خانه دارید
🏡 امیدوارم وقتی دوباره به خانه برمیگردید همه چیز سر جای خودش باشد اما لزومی ندارد در شبکههای اجتماعی عکس منتشر کنید یا اعلام رسمی کنید که خانه را ترک کردهاید.
در شرایط بحران همه اتفاقی ممکن است بیفتد، همانطور که خائنها در داخل کشور مشغول خرابکاری هستند، دزدان و سارقان هم مشغول کارند.
به آنها کمک نکنید!
🖋️ @ehsanmohammadi95
در این جنگل شیکِ جهانی، تو چه تنها و غریبی وطن …
🖋️ @ehsanmohammadi95
🖋️ @ehsanmohammadi95
(لحظات حمله به برجهای دوقلو)
📘 «داخل کابین ریاست جمهوری رفتم و خواستم که تنها باشم. به ترسی که بر مسافران آن هواپیما چیره شده بود و به اندوهی که گریبانگیر خانوادههای قربانیان بود فکر کردم که خداوند به آنها صبر بدهد و کشور را از این امتحان هدایت کند. یکی از اشعار روحانی مورد علاقهام به ذهنم خطور کرد:« ای خداوند مهربانی/ ای خداوند جبروت/ به ما دانایی و دلیری عطا فرما/ تا با این لحظات روبه رو شویم».
📙جورج بوش/ کتاب "خاطرات جورج بوش- لحظات تصمیم"/ ترجمه محمد حسین اسماعیلزاده و حسین یاغچی
😏😏
🖋 @ehsanmohammasi95
📘 «داخل کابین ریاست جمهوری رفتم و خواستم که تنها باشم. به ترسی که بر مسافران آن هواپیما چیره شده بود و به اندوهی که گریبانگیر خانوادههای قربانیان بود فکر کردم که خداوند به آنها صبر بدهد و کشور را از این امتحان هدایت کند. یکی از اشعار روحانی مورد علاقهام به ذهنم خطور کرد:« ای خداوند مهربانی/ ای خداوند جبروت/ به ما دانایی و دلیری عطا فرما/ تا با این لحظات روبه رو شویم».
📙جورج بوش/ کتاب "خاطرات جورج بوش- لحظات تصمیم"/ ترجمه محمد حسین اسماعیلزاده و حسین یاغچی
😏😏
🖋 @ehsanmohammasi95
✅ حالا باید چکار کنیم؟
✍️ احسان محمدی
ما شهروندان عادی درگیر جنگی شدیم که نقشی در آغاز آن نداشتیم و بعید است که با توجه به حمله شب گذشته آمریکا خیلی در پایان دادن به آن بتوانیم کاری بکنیم.
وقتی چنین موقعیتی رخ میدهد چکار میتوانیم بکنیم؟
✅ جوابها کلیشهای اما واقعی است، احتمالاً هر کشوری که درگیر جنگ شده مردم همین حرفها را زدهاند. اینکه باید خونسردی را حفظ کرد، باید به آرامش خودمان کمک کنیم، باید از توزیع استرس و خبر بد جلوگیری کنیم و …
من در هر چیزی تردید داشته باشم در یک چیز تردید ندارم، اینکه «تمام میشود». تمام میشود و به زندگی عادی برمیگردیم، عزیزان و ساختمانهایی را از دست میدهیم و ممکن است تغییرات عمیقی درون ما و پیرامونمان رخ بدهد اما کماکان مادرها قورمهسبزیخواهند پخت، پدرها کنترل تلویزیون را دستشان میگیرند، پسرها و دخترهای نوجوان عاشق میشوند و به حرف کسی گوش نمیدهند، گویندگان خبر با اغراق از پیشرفتها حرف میزنند و کارمندها هر وقت فرصت کنند اداره را میپیچانند!
✅ میدانم در این شرایط خواندن این جملات خیلی روی اعصاب است اما چند ماه بعد میبینید که همینطور است، ممکن است روزهایی از راه برسد که غبطه بخوریم به حالمان در سال ۱۴۰۴، به همان روزهایی که به نظرمان مزخرف بود و امکان نداشت زندگی از این بدتر شود، با حسرت بگوییم قدر آن روزها را ندانستیم.
ممکن است اوضاع بهتر شود. تقریباً هیچکس، هیچچیز نمیداند حتی آنها که وانمود میکنند همه چیز را میدانند!
✅ «دل قویدار!»
این دو کلمه برای من حکم جادو را دارد حتی وقتی دل خودم شبیه ارگ بم فروریخته است، من جنگ را از نزدیک دیدهام، کشته شدن عزیزانم، گرسنگی و فرار، خاکستر شدن خانهها، پیر شدن یکشبه پدرها و مادرها و کابوسهایی که بچهها با خودشان حملکردند. در کتاب #جنگ_بود در موردش نوشتهام اما ماجرا این است که جنگ فعلی خیلی متفاوت است، نه آنقدر جنگ است که آدمها کافه نروند، نه آنقدر صلح است که بوی باروت و خون نپیچد توی هوا!
این جنگی نیست که «با نوای کاروان بار بندید همرهان» جوانها از زیر اسپند بگذرند و بروند خط مقدم، این جنگی است که غولی با چشمهای قرمز از توی سیاهی آسمان به زمین زل میزند و هر جایی را که بخواهد ویران میکند. نه سنگ من و تو به آسمان میرسد نه دود دل دردمندان چشم غول را کور میکند. زنان و مردانی وسط این هیاهو با تمام وجود دارند میجنگند با غول، با شجاعت و جسارتی مثالزدنی ولی کافی نیست انگار.
در چنین شرایطی دل قویداریم و امیدوار باشیم به روحی که در ذرهذره این خاک وجود دارد، روح سربازان، پدران و مادران و پسران و دخترانی که در طول تاریخ از ایران دفاع کردند حتی وقتی زورشانکم بود، شمشیرشان کُند بود، اسلحهشان فشنگ نداشت.
✅ این جنگ هم تمام میشود، دیر یا زود، با زخمهایی بر تن و روحمان اما چارهای نداریم جز ادامه دادن و مراقبت از اینکه «بدتر از این نشود»، چیزی که همیشه نگرانم میکند تجزیه و تفرقه است، هر جا نشانهاش را دیدیم محکم جلویش بایستیم، ما گذر میکنیم از این طوفان موشک و آتش … باید گذر کنیم، چون قرار است بعد از این، دوباره زندگی کنیم، دوباره دلتنگ شویم، دوباره غبطه بخوریم به هم، دوباره تلاش کنیم برای بهتر شدن، دوباره به گلدانهایمان آب بدهیم و دوباره جلوی آینه لبخند بزنیم به خودمان که شبِ سیاه هم گذشت و «هنوز زندهایم و مثل هر درخت دیگری پُر از پرندهایم!»
دل قویدار عزیز من! دل قویدار …
🖋️ @ehsanmohammadi95
✍️ احسان محمدی
ما شهروندان عادی درگیر جنگی شدیم که نقشی در آغاز آن نداشتیم و بعید است که با توجه به حمله شب گذشته آمریکا خیلی در پایان دادن به آن بتوانیم کاری بکنیم.
وقتی چنین موقعیتی رخ میدهد چکار میتوانیم بکنیم؟
✅ جوابها کلیشهای اما واقعی است، احتمالاً هر کشوری که درگیر جنگ شده مردم همین حرفها را زدهاند. اینکه باید خونسردی را حفظ کرد، باید به آرامش خودمان کمک کنیم، باید از توزیع استرس و خبر بد جلوگیری کنیم و …
من در هر چیزی تردید داشته باشم در یک چیز تردید ندارم، اینکه «تمام میشود». تمام میشود و به زندگی عادی برمیگردیم، عزیزان و ساختمانهایی را از دست میدهیم و ممکن است تغییرات عمیقی درون ما و پیرامونمان رخ بدهد اما کماکان مادرها قورمهسبزیخواهند پخت، پدرها کنترل تلویزیون را دستشان میگیرند، پسرها و دخترهای نوجوان عاشق میشوند و به حرف کسی گوش نمیدهند، گویندگان خبر با اغراق از پیشرفتها حرف میزنند و کارمندها هر وقت فرصت کنند اداره را میپیچانند!
✅ میدانم در این شرایط خواندن این جملات خیلی روی اعصاب است اما چند ماه بعد میبینید که همینطور است، ممکن است روزهایی از راه برسد که غبطه بخوریم به حالمان در سال ۱۴۰۴، به همان روزهایی که به نظرمان مزخرف بود و امکان نداشت زندگی از این بدتر شود، با حسرت بگوییم قدر آن روزها را ندانستیم.
ممکن است اوضاع بهتر شود. تقریباً هیچکس، هیچچیز نمیداند حتی آنها که وانمود میکنند همه چیز را میدانند!
✅ «دل قویدار!»
این دو کلمه برای من حکم جادو را دارد حتی وقتی دل خودم شبیه ارگ بم فروریخته است، من جنگ را از نزدیک دیدهام، کشته شدن عزیزانم، گرسنگی و فرار، خاکستر شدن خانهها، پیر شدن یکشبه پدرها و مادرها و کابوسهایی که بچهها با خودشان حملکردند. در کتاب #جنگ_بود در موردش نوشتهام اما ماجرا این است که جنگ فعلی خیلی متفاوت است، نه آنقدر جنگ است که آدمها کافه نروند، نه آنقدر صلح است که بوی باروت و خون نپیچد توی هوا!
این جنگی نیست که «با نوای کاروان بار بندید همرهان» جوانها از زیر اسپند بگذرند و بروند خط مقدم، این جنگی است که غولی با چشمهای قرمز از توی سیاهی آسمان به زمین زل میزند و هر جایی را که بخواهد ویران میکند. نه سنگ من و تو به آسمان میرسد نه دود دل دردمندان چشم غول را کور میکند. زنان و مردانی وسط این هیاهو با تمام وجود دارند میجنگند با غول، با شجاعت و جسارتی مثالزدنی ولی کافی نیست انگار.
در چنین شرایطی دل قویداریم و امیدوار باشیم به روحی که در ذرهذره این خاک وجود دارد، روح سربازان، پدران و مادران و پسران و دخترانی که در طول تاریخ از ایران دفاع کردند حتی وقتی زورشانکم بود، شمشیرشان کُند بود، اسلحهشان فشنگ نداشت.
✅ این جنگ هم تمام میشود، دیر یا زود، با زخمهایی بر تن و روحمان اما چارهای نداریم جز ادامه دادن و مراقبت از اینکه «بدتر از این نشود»، چیزی که همیشه نگرانم میکند تجزیه و تفرقه است، هر جا نشانهاش را دیدیم محکم جلویش بایستیم، ما گذر میکنیم از این طوفان موشک و آتش … باید گذر کنیم، چون قرار است بعد از این، دوباره زندگی کنیم، دوباره دلتنگ شویم، دوباره غبطه بخوریم به هم، دوباره تلاش کنیم برای بهتر شدن، دوباره به گلدانهایمان آب بدهیم و دوباره جلوی آینه لبخند بزنیم به خودمان که شبِ سیاه هم گذشت و «هنوز زندهایم و مثل هر درخت دیگری پُر از پرندهایم!»
دل قویدار عزیز من! دل قویدار …
🖋️ @ehsanmohammadi95