tgoop.com »
United States »
دوات پایگاه خبری_تحلیلی فرهنگی،هنری و ادبی Davat News-Analytical Base Cultural, Artistic, and Literary » Telegram Web
Audio
چرا شعر هنر چند بعدی است؟
تکنولوژی، تعریف شعر را دستخوش تغییر کرده است و...
#مزدک_پنجهای
@mazdakpanjehee
تکنولوژی، تعریف شعر را دستخوش تغییر کرده است و...
#مزدک_پنجهای
@mazdakpanjehee
هر کس مافیای خود را دارد - ایسنا
در گفتوگو با علیرضا پنجهیی، بهمناسبت انتشار سُکسُکهای عاشقانه
https://www.isna.ir/news/1404062313109/%D9%87%D8%B1-%DA%A9%D8%B3-%D9%85%D8%A7%D9%81%DB%8C%D8%A7%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF
https://www.tgoop.com/davat1394/17940
در گفتوگو با علیرضا پنجهیی، بهمناسبت انتشار سُکسُکهای عاشقانه
https://www.isna.ir/news/1404062313109/%D9%87%D8%B1-%DA%A9%D8%B3-%D9%85%D8%A7%D9%81%DB%8C%D8%A7%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF
https://www.tgoop.com/davat1394/17940
👍1
۲۳ شهریور، سالروز درگذشت یدالله رؤیایی
دوات،خبری_تحلیلی(فرهنگی _هنری )،یادایاد:
همیشه آن که میرود
کمی از ما را
با خویش میبرد.
کمی از خود را زائر!
با من بگذار.
#یدالله_رویایی
«سکوت دستهگلی بود» (دربارهی یدالله رویایی)
#دکتراحمدرضابهرامپورعمران
یدالله رویایی از لوازم و مقدّماتِ شاعری شاید چیزهایی نداشتهباشد اما آنچه را که دارد نباید و نمیتوان نادیدهگرفت. شعرِ رویایی بهویژه هنگامی که مُهرِ شعرِ حجم بر آن خورد و با تلقیِ خاص همراه شد، تاریخ، جهان و انسان را چندان بازتابینمیدهد. شاید نخستین کسی که این نگرشِ رویایی به شعر را دریافت نیما بودهباشد. او در یادداشتهایش مینویسد رویایی را آزمودم تا ببینم بیشتر به شعر میاندیشد یا انسان؟
رویایی هرچه پیشتر آمد از شعر درمعنای معهودش، بیشتر به نثر گرایید. البته او درآغاز چهارپارههای فراوان و چند ترانه نیز سرود. ممارستهای او را در این حیطهها نباید فراموشکرد. این حرکتِ رویایی بهسمتِ بیانِ منثور، حتی بسیار سریعتر و قاطعتر از سیرِ شاملو بهسوی شعرِ منثور صورتگرفت. رویایی حتی در آخرین دفترهایش («من گذشته: امضاء»)، قطعاتی کاملا منثور نیز دارد؛ حتی منثورتر از شعرِ احمدرضا احمدی و بیژنِ جلالی.
اما او بهویژه در دورانِ اوجِ شاعریاش («از دوستت دارم» و «لبریختهها»)، بسیار به موسیقیِ درونیِ واژهها وقوف دارد. رویایی بنا به تصریحِ خودش به نثرِ عرفانی فارسی و عربی، بهویژه آثارِ درخشانِ عرفا (مقالاتِ شمس و آثارِ نفّری) که ازمنظرِ موسیقیِ درونی بسیار سرشار اند، توجهی ویژه دارد. در لابهلای آثارِ منثور و مقالات او این توجه بهخوبی آشکار است.
شعرِ رویایی شعری فرمگرا و متعهد به خویش است. شعری که حاضر نیست برای دریافتهشدن، به زمانه و ازقافلهماندگانِ روزگار باجی بپردازد. او شاعرِ اقلیّت است و هیچگاه چندان درپیِ سیاهیِ لشکر نبودهاست. رویایی دههها است که از متنِ جریانهای شعریِ کشور بهدور افتاده اما شعرش درکنارِ نظریاتش در محافلِ خاص و مجلّات جدّی در جریان است. حتی حرکتی که براهنی در دههٔ هفتاد بهراهانداخت و تأکیدی که او بر کلمه و موسیقیِ درونی، و نیز نحوشکنیهای زبانی و فاصلهگرفتنِ شعر از بازنماییِ واقعگرایانه داشت، تاحدّی وامدارِ آراء رویایی بودهاست.
بهیاددارم سالهایی را که تنها با دوسهبار خواندنِ قطعهٔ «سکوت دستهگلی بود»، آن را ازبرکردهبودم. روزی از خود پرسیدم چرا این قطعه را بهآسانی بهخاطرسپردم؟ حالآنکه حافظه شعریام چندان قوی نیست؟ شعر بیانی روایی نیز ندارد که این ویژگی مرهونِ روایتگریاش باشد. پس کدام ویژگی موجب شده تا آن را ازبرکنم؟ البته قطعه سرشار از تصویرهای ناب است. اما آنچه در ذهن باقیمیمانَد بیشتر موسیقی است، حتی در اشعارِ روایی. درادامه تنها به یکی از عواملِ انسجامِ درونی این شعر که نغمهٔ حروف است اشارهمیشود:
سکوت دسته گلی بود
میانِ حنجرهٔ من
ترانهٔ ساحل،
نسیمِ بوسهٔ من بود و پلکِ بازِ تو بود ....
/س/ها صدای «سکوت» یا «هیس!» را تکرارمیکند. شاعران هنگامِ اشاره به «سکوت» یا «سلام»، بسامدِ واجِ /س/ را بالامیبرند تا صدای این واژهها در شعر شنیدهشود.
اما اینجا تأکیدم بیشتر بر واژه «بوسه» است و نقشی که بسامدِ بالای واجهای /ب/ و /م/ در شنیدهشدن و تجسّمِ تصویریِ بوسه، هنگامِ قرائتِ شعر دارد. استاد شفیعی جایی در کتابِ «موسیقیِ شعر» به این نکته در مصراعی از شعرِ حافظ («لبم از بوسهربایانِ بر و دوشش باد!») اشارهایدارند. و این البته منحصر به همین بیت حافظ نیست. حافظ جایی دیگر نیز گفته:
ازبهرِ بوسهای ز لبش جانهمیدهم
اینم همیستاند و آنم نمیدهد
نمونههایی در شعرِ دیگران:
بوسه خواهمداد ویحک بندِ پندآموز را
لاجرم زین بند چنبروار شد بالای من! (خاقانی)
الحمد شدم ز حمد گفتن
تا بوکه بدان لبم بخوانی (مولوی)
بدا که از غزلِ من لبی نمینوشی
«مرا ببوس» برایم بخوان و نوبر کن!
(محمدعلیِ بهمنی)
«تا بلبلهای بوسه/ بر شاخِ ارغوان بسرایند» (شاملو)
رویایی خودآگاه یا ناخودآگاه هموار به این مولفه گرایشی ویژهداشته. او در نخستین دفترش («بر جادههای تهی») چنین سروده:
بشکن هرآنچه بر تنِ من بستهاست هجر
بشکن سرودِ بوسه به لبها پرالتهاب
خشکیده در خزانٍ لبم برگِ بوسهها
با یادِ تو فسرده به تن پیکرِ گناه
او در اوجِ شاعریاش، یعنی در دفترِ «لبریختهها» حتی میتوانگفت بسیار به چنین مولفهای درپیچیده:
کبوترانت را پرواز ده
ای کندو!
میراثِ گُل
روی زبانِ تست
و واژهها
از بارِ عصرهای عسل سر که میرسند
بر بام مینشینند
بربام مینشینند
لبهای من،
وقتی لبانِ تو بامی است.
https://www.tgoop.com/davat1394/17942
دوات،خبری_تحلیلی(فرهنگی _هنری )،یادایاد:
همیشه آن که میرود
کمی از ما را
با خویش میبرد.
کمی از خود را زائر!
با من بگذار.
#یدالله_رویایی
«سکوت دستهگلی بود» (دربارهی یدالله رویایی)
#دکتراحمدرضابهرامپورعمران
یدالله رویایی از لوازم و مقدّماتِ شاعری شاید چیزهایی نداشتهباشد اما آنچه را که دارد نباید و نمیتوان نادیدهگرفت. شعرِ رویایی بهویژه هنگامی که مُهرِ شعرِ حجم بر آن خورد و با تلقیِ خاص همراه شد، تاریخ، جهان و انسان را چندان بازتابینمیدهد. شاید نخستین کسی که این نگرشِ رویایی به شعر را دریافت نیما بودهباشد. او در یادداشتهایش مینویسد رویایی را آزمودم تا ببینم بیشتر به شعر میاندیشد یا انسان؟
رویایی هرچه پیشتر آمد از شعر درمعنای معهودش، بیشتر به نثر گرایید. البته او درآغاز چهارپارههای فراوان و چند ترانه نیز سرود. ممارستهای او را در این حیطهها نباید فراموشکرد. این حرکتِ رویایی بهسمتِ بیانِ منثور، حتی بسیار سریعتر و قاطعتر از سیرِ شاملو بهسوی شعرِ منثور صورتگرفت. رویایی حتی در آخرین دفترهایش («من گذشته: امضاء»)، قطعاتی کاملا منثور نیز دارد؛ حتی منثورتر از شعرِ احمدرضا احمدی و بیژنِ جلالی.
اما او بهویژه در دورانِ اوجِ شاعریاش («از دوستت دارم» و «لبریختهها»)، بسیار به موسیقیِ درونیِ واژهها وقوف دارد. رویایی بنا به تصریحِ خودش به نثرِ عرفانی فارسی و عربی، بهویژه آثارِ درخشانِ عرفا (مقالاتِ شمس و آثارِ نفّری) که ازمنظرِ موسیقیِ درونی بسیار سرشار اند، توجهی ویژه دارد. در لابهلای آثارِ منثور و مقالات او این توجه بهخوبی آشکار است.
شعرِ رویایی شعری فرمگرا و متعهد به خویش است. شعری که حاضر نیست برای دریافتهشدن، به زمانه و ازقافلهماندگانِ روزگار باجی بپردازد. او شاعرِ اقلیّت است و هیچگاه چندان درپیِ سیاهیِ لشکر نبودهاست. رویایی دههها است که از متنِ جریانهای شعریِ کشور بهدور افتاده اما شعرش درکنارِ نظریاتش در محافلِ خاص و مجلّات جدّی در جریان است. حتی حرکتی که براهنی در دههٔ هفتاد بهراهانداخت و تأکیدی که او بر کلمه و موسیقیِ درونی، و نیز نحوشکنیهای زبانی و فاصلهگرفتنِ شعر از بازنماییِ واقعگرایانه داشت، تاحدّی وامدارِ آراء رویایی بودهاست.
بهیاددارم سالهایی را که تنها با دوسهبار خواندنِ قطعهٔ «سکوت دستهگلی بود»، آن را ازبرکردهبودم. روزی از خود پرسیدم چرا این قطعه را بهآسانی بهخاطرسپردم؟ حالآنکه حافظه شعریام چندان قوی نیست؟ شعر بیانی روایی نیز ندارد که این ویژگی مرهونِ روایتگریاش باشد. پس کدام ویژگی موجب شده تا آن را ازبرکنم؟ البته قطعه سرشار از تصویرهای ناب است. اما آنچه در ذهن باقیمیمانَد بیشتر موسیقی است، حتی در اشعارِ روایی. درادامه تنها به یکی از عواملِ انسجامِ درونی این شعر که نغمهٔ حروف است اشارهمیشود:
سکوت دسته گلی بود
میانِ حنجرهٔ من
ترانهٔ ساحل،
نسیمِ بوسهٔ من بود و پلکِ بازِ تو بود ....
/س/ها صدای «سکوت» یا «هیس!» را تکرارمیکند. شاعران هنگامِ اشاره به «سکوت» یا «سلام»، بسامدِ واجِ /س/ را بالامیبرند تا صدای این واژهها در شعر شنیدهشود.
اما اینجا تأکیدم بیشتر بر واژه «بوسه» است و نقشی که بسامدِ بالای واجهای /ب/ و /م/ در شنیدهشدن و تجسّمِ تصویریِ بوسه، هنگامِ قرائتِ شعر دارد. استاد شفیعی جایی در کتابِ «موسیقیِ شعر» به این نکته در مصراعی از شعرِ حافظ («لبم از بوسهربایانِ بر و دوشش باد!») اشارهایدارند. و این البته منحصر به همین بیت حافظ نیست. حافظ جایی دیگر نیز گفته:
ازبهرِ بوسهای ز لبش جانهمیدهم
اینم همیستاند و آنم نمیدهد
نمونههایی در شعرِ دیگران:
بوسه خواهمداد ویحک بندِ پندآموز را
لاجرم زین بند چنبروار شد بالای من! (خاقانی)
الحمد شدم ز حمد گفتن
تا بوکه بدان لبم بخوانی (مولوی)
بدا که از غزلِ من لبی نمینوشی
«مرا ببوس» برایم بخوان و نوبر کن!
(محمدعلیِ بهمنی)
«تا بلبلهای بوسه/ بر شاخِ ارغوان بسرایند» (شاملو)
رویایی خودآگاه یا ناخودآگاه هموار به این مولفه گرایشی ویژهداشته. او در نخستین دفترش («بر جادههای تهی») چنین سروده:
بشکن هرآنچه بر تنِ من بستهاست هجر
بشکن سرودِ بوسه به لبها پرالتهاب
خشکیده در خزانٍ لبم برگِ بوسهها
با یادِ تو فسرده به تن پیکرِ گناه
او در اوجِ شاعریاش، یعنی در دفترِ «لبریختهها» حتی میتوانگفت بسیار به چنین مولفهای درپیچیده:
کبوترانت را پرواز ده
ای کندو!
میراثِ گُل
روی زبانِ تست
و واژهها
از بارِ عصرهای عسل سر که میرسند
بر بام مینشینند
بربام مینشینند
لبهای من،
وقتی لبانِ تو بامی است.
https://www.tgoop.com/davat1394/17942
هنگامِ خواندنِ این قطعه، بیشاز معمول واجها (/ب/، /م/، /پ/، و /س/، ل/، /ن/،/د/) بر زبان و لب و دندانِ روایتگر متّکی است و لب و دهان شکلِ بوسیدن بهخودمیگیرد.
نیز در این قطعه:
با بوسهای شهاب
کنامی در رگ میجوید
و از کنامِ یک کلمه
وحشی برمیخیزد [...]
و کلمه، بوسه بر عصبِ بیدار میدهد.
نیز در این قطعه:
با بوسهای شهاب
کنامی در رگ میجوید
و از کنامِ یک کلمه
وحشی برمیخیزد [...]
و کلمه، بوسه بر عصبِ بیدار میدهد.
♦️ضیاءالدین خالقی
🔻چهار شعرِ جنگ
💠مهلت نمیدهند
مهلت نمیدهند به خانه برگردم
تا لباسها و کتابهایم را بردارم
مهلت نمیدهند که دَمی به راحتی نفس بکشم
میترسم
به همین زودی
خانهام را سنگرِ جنگِ داخلیِ خود کنند
و پایکوبان
بر جنازهی کتابخانهام
پیروزیِ خود را جشن بگیرند.
29 خرداد 1404 ـ لنگرود
💠نگذاشتند زندگی کنیم
نگذاشتند زندگی کنیم
مهلت ما
تنها
لحظههای بُریدهبُریدهای بود
که رود نمیرفت
هدر میرفت
درست مثلِ شیرِ آبی که هَرز چکه میکند
ما دستمان به جایی نمیرسید
گوشی ما را نمیشنید
هیچکس ما را نمیشناخت
خدا هم ما را نمیدید.
29 خرداد 1404 لنگرود
💠اینک شعری
اینک
شعری مینویسم
کال
به رنگِ صلح
سیاه
به رنگِ جنگ
جایی که خونِ حیات در آن خشک میشود
رنگِ نبات و اشیا در آن
از ترس میپَرَد
میپرد
چنانکه شعلهی شمعی در باد
که روشنی را نیست میکند
اینک
شعری به رنگِ شب، سیاه
خاموشیِ ماه.
19 اردیبهشت 1404 ـ لنگرود
💠شبانگاه
شبانگاه
که جنگپیشگانِ جهان خوابند
من بیدارم
با جانِ شاعرم
تا که جهان را
به سکوت و طلسمی
که جاودانه در شب جاریست
دعوت کنم
شبانگاه
که جنگپیشگانِ جهان
در خاموشیِ خود خوابند
شعر، بیدار است
با روشنیِ ماه
با نقطههایش ستاره ستاره.
15 فروردین 1404 ـ ملارد
#ضیاءالدین_خالقی
@Iranian_poetry_today1
https://www.tgoop.com/davat1394/17944
🔻چهار شعرِ جنگ
💠مهلت نمیدهند
مهلت نمیدهند به خانه برگردم
تا لباسها و کتابهایم را بردارم
مهلت نمیدهند که دَمی به راحتی نفس بکشم
میترسم
به همین زودی
خانهام را سنگرِ جنگِ داخلیِ خود کنند
و پایکوبان
بر جنازهی کتابخانهام
پیروزیِ خود را جشن بگیرند.
29 خرداد 1404 ـ لنگرود
💠نگذاشتند زندگی کنیم
نگذاشتند زندگی کنیم
مهلت ما
تنها
لحظههای بُریدهبُریدهای بود
که رود نمیرفت
هدر میرفت
درست مثلِ شیرِ آبی که هَرز چکه میکند
ما دستمان به جایی نمیرسید
گوشی ما را نمیشنید
هیچکس ما را نمیشناخت
خدا هم ما را نمیدید.
29 خرداد 1404 لنگرود
💠اینک شعری
اینک
شعری مینویسم
کال
به رنگِ صلح
سیاه
به رنگِ جنگ
جایی که خونِ حیات در آن خشک میشود
رنگِ نبات و اشیا در آن
از ترس میپَرَد
میپرد
چنانکه شعلهی شمعی در باد
که روشنی را نیست میکند
اینک
شعری به رنگِ شب، سیاه
خاموشیِ ماه.
19 اردیبهشت 1404 ـ لنگرود
💠شبانگاه
شبانگاه
که جنگپیشگانِ جهان خوابند
من بیدارم
با جانِ شاعرم
تا که جهان را
به سکوت و طلسمی
که جاودانه در شب جاریست
دعوت کنم
شبانگاه
که جنگپیشگانِ جهان
در خاموشیِ خود خوابند
شعر، بیدار است
با روشنیِ ماه
با نقطههایش ستاره ستاره.
15 فروردین 1404 ـ ملارد
#ضیاءالدین_خالقی
@Iranian_poetry_today1
https://www.tgoop.com/davat1394/17944
👍2
رشت؛ پایتخت شعری شاعر نوگرا
https://www.ibna.ir/news/538916/%D8%B1%D8%B4%D8%AA-%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%AA%D8%AE%D8%AA-%D8%B4%D8%B9%D8%B1%DB%8C-%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1-%D9%86%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7
با سپاس از خبرنگار سرویس ادبیات ایبنا، با توجه به پیاده کردن متن گفت و گو از روی ویدیوی ضبط شده توسط سرکار خانم سلیمانی خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)لطفاً شعر نقل شده از نصرت توسط من را بهشرح زیر اصلاح کنید:
□پرواز
وقتی پرندهای را معتاد میکنند
تا فالی از قفس بهدر آرد
و اهدا کند به جویندگان خوشبختی
تا شاهدانهای به هدیه بگیرد
پرواز، آه
قصهی بس کودکانهایست
از معبر قفس
نصرت رحمانی
منبع شعر: شمارهی دوم ویژهی هنر و ادبیات کادح، تیر ۱۳۶۷
https://www.tgoop.com/davat1394/17945
https://www.ibna.ir/news/538916/%D8%B1%D8%B4%D8%AA-%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%AA%D8%AE%D8%AA-%D8%B4%D8%B9%D8%B1%DB%8C-%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1-%D9%86%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7
با سپاس از خبرنگار سرویس ادبیات ایبنا، با توجه به پیاده کردن متن گفت و گو از روی ویدیوی ضبط شده توسط سرکار خانم سلیمانی خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)لطفاً شعر نقل شده از نصرت توسط من را بهشرح زیر اصلاح کنید:
□پرواز
وقتی پرندهای را معتاد میکنند
تا فالی از قفس بهدر آرد
و اهدا کند به جویندگان خوشبختی
تا شاهدانهای به هدیه بگیرد
پرواز، آه
قصهی بس کودکانهایست
از معبر قفس
نصرت رحمانی
منبع شعر: شمارهی دوم ویژهی هنر و ادبیات کادح، تیر ۱۳۶۷
https://www.tgoop.com/davat1394/17945
ایبنا
رشت؛ پایتخت شعری شاعر نوگرا
گیلان– نصرت رحمانی شاعر نوگرا و نوپرداز معاصر، اگرچه زاده تهران بود اما رشت را به عنوان پایتخت شعری خود برگزید و در آخرین روزهای بهار سال ۱۳۷۹، در این شهر رخت حیات بربست و در آرامگاه سلیمانداراب، همانجایی که مقبره میرزا کوچک جنگلی است، به خاک سپرده شد.
سادات ایران
دوات، خبری_تحلیلی، (فرهنگی _هنری )،یارمهربان: آیین رونمایی و معرفی کتاب سادات ایران از آغاز ورود تا قرن نهم، پژوهشی از رسول سعیدیزاده
https://www.tgoop.com/davat1394/17948
دوات، خبری_تحلیلی، (فرهنگی _هنری )،یارمهربان: آیین رونمایی و معرفی کتاب سادات ایران از آغاز ورود تا قرن نهم، پژوهشی از رسول سعیدیزاده
https://www.tgoop.com/davat1394/17948
چامک چیست؟
دوات، خبری_تحلیلی، (فرهنگی _هنری )، پرسوگو:
گفتوگوی اخگر کرفکوهی با علیرضا پنجهیی
گفتوگویی از دههی ۹۰ جلالی خورشیدی https://share.google/xWnQI2EiTKjxnqqge
https://www.tgoop.com/davat1394/17949
دوات، خبری_تحلیلی، (فرهنگی _هنری )، پرسوگو:
گفتوگوی اخگر کرفکوهی با علیرضا پنجهیی
گفتوگویی از دههی ۹۰ جلالی خورشیدی https://share.google/xWnQI2EiTKjxnqqge
https://www.tgoop.com/davat1394/17949
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
چامک
مصاحبه صوتی با استاد علیرضا پنجه ای در بارهی چامک
👍2
گسست در ساختار و معنا
نگاهی به فیلم علت مرگ نامعلوم
✔️بابک شاکر
دوات، خبری_تحلیلی (فرهنگی_هنری )، تماشاخانه:
فیلم علت مرگ: نامعلوم ساختهی علی زرنگار با ادعای ورود به قلمروی راز و ابهام آغاز میشود، اما بهسرعت نشان میدهد که ابهام برای خودش هدف شده نه ابزارِ نشاندادنِ ساختارهای عینیِ قدرت و رابطه...
*ادامه در کانال زير⬇️
https://www.tgoop.com/babakshakernotes/323
https://www.tgoop.com/davat1394/17950
نگاهی به فیلم علت مرگ نامعلوم
✔️بابک شاکر
دوات، خبری_تحلیلی (فرهنگی_هنری )، تماشاخانه:
فیلم علت مرگ: نامعلوم ساختهی علی زرنگار با ادعای ورود به قلمروی راز و ابهام آغاز میشود، اما بهسرعت نشان میدهد که ابهام برای خودش هدف شده نه ابزارِ نشاندادنِ ساختارهای عینیِ قدرت و رابطه...
*ادامه در کانال زير⬇️
https://www.tgoop.com/babakshakernotes/323
https://www.tgoop.com/davat1394/17950
Telegram
✍️ مصادره به متن ...
گسست در ساختار و معنا
نگاهی به فیلم علت مرگ نامعلوم
✔️بابک شاکر
فیلم علت مرگ: نامعلوم ساختهی علی زرنگار با ادعای ورود به قلمروی راز و ابهام آغاز میشود، اما بهسرعت نشان میدهد که ابهام برای خودش هدف شده نه ابزارِ نشاندادنِ ساختارهای عینیِ قدرت و رابطه.…
نگاهی به فیلم علت مرگ نامعلوم
✔️بابک شاکر
فیلم علت مرگ: نامعلوم ساختهی علی زرنگار با ادعای ورود به قلمروی راز و ابهام آغاز میشود، اما بهسرعت نشان میدهد که ابهام برای خودش هدف شده نه ابزارِ نشاندادنِ ساختارهای عینیِ قدرت و رابطه.…
یک چامک از چامکنگار افغانستانی،تاجیکتبار
✅️ نرگس امیری
دریا دریا
بینشان میماند چشم،بها
صفا
صدا، که ماهیِ غمگین
خاموش
و اشکش در موجها
گم میشود
غلتان
غلتان
قطره
قطره
#نرگس_امیری #تاجیک
#چامک
https://www.tgoop.com/davat1394/17952
✅️ نرگس امیری
دریا دریا
بینشان میماند چشم،بها
صفا
صدا، که ماهیِ غمگین
خاموش
و اشکش در موجها
گم میشود
غلتان
غلتان
قطره
قطره
#نرگس_امیری #تاجیک
#چامک
https://www.tgoop.com/davat1394/17952
👍2
❇️شولیز حافظِ حافظهی جمعی
خوانشی بر «شولیز» نرگس دوست
دوات، خبرى_تحلیلی، (فرهنگی _هنری )، چالش:
در شعر معاصر فارسی امروز، نامهایی مثل؛ احمد شاملو، سیمین بهبهانی و فروغفرخزاد، هر یک با شکستن مرزهای سنت، راهی تازه به زبان گشودند. فروغ، با صدای زنانهاش، شعر را از حاشیه به متن آورد؛ شاملو، با رهایی از وزن و قافیه، معنا را از بند فرم آزاد کرد؛ و نرگس دوست، با مجموعه «شولیز» و دیگر اشعارش، این دو مسیر را در جغرافیایی دیگر، با زبانی دیگر، و با تجربهای دیگر ادامه داده و میدهد.
«شولیز» نه تقلید است، نه تکرار؛ بلکه آغاز شعرِ انسان است، در اقلیمی دیگر. و کتابی از واژههایی که از دل خاک ایل، از دهان باد، و از حافظهی زنانه و انسان برمیخیزند. مجموعهای که نه فقط شعر و نامه، بلکه منظومهای از زبان، زمان، و اندیشه و زیستن است.
شعرهای «شولیز» با فرم آزاد اما ساختارمند سروده شده اند. تکرارهای وسواسگونه نه از ناتوانی، بلکه از میل به تأکید، از وسوسهی معنا، و از بازی با ریتم و موسیقی درونی زبان سرچشمه میگیرند.
زبان شاعر گاه انسانی هزارساله و گاه کودکی شرین زبان است، گاه فلسفی، گاه عاشقانه، و گاه سوگوارانه. واژهها در این مجموعه، نه ابزار بیان، بلکه خودِ تجربهاند؛ تجربهی زن بودن، ایل بودن، خاک بودن، و زمان بودن. در «شولیز»، شعر نه در قید وزن است، نه در بند قافیه؛ بلکه در آزادیاش معنا میسازد. همانگونه که شاملو فرم را رها کرد تا معنا تنفس کند، نرگس دوست اما از فرم عبور نمیکند ولی واژههایش در فضای بومی، زنانه، و شاعرانهاش و انسانی جان بگیرند.
در «شولیز»، زن نه فقط موضوع شعر، بلکه راوی و خالق آن است. او در خوابها ظاهر میشود، در قصهها میچرخد، و در لحظههای روزمره، جمع را شکل میدهد. این زن، معشوق است، عاشق است، و در عین حال، حافظ حافظهی جمعی.
مرگ در این مجموعه، نه پایان، بلکه بخشی از زیستن است. شعرهایی چون «شیدایی خاک» و «میکشم کفن این پیرهن را» با نگاهی شاعرانه و گاه سوگوارانه، مرگ را بهمثابه خاطره، عشق، و حتی تولد دوباره مینگرند.
نامههای شاهتوتی: زمزمههای زیسته
بخش «نامههای شاهتوتی» در کتاب، دریچهای است به درونیترین لایههای ذهن شاعر. این نامهها، با زبانی صمیمی، گاه محاورهای، و گاه شاعرانه، مخاطب را به گفتوگویی بیپرده دعوت میکنند. برخلاف شعرها که در فرم و استعاره غوطهورند، نامهها به تجربهی زیسته نزدیکترند؛ به خاطره، به درد، به زن بودن، به ایل، به خاک، و به باد.
در این نامهها، نرگس دوست نه فقط شاعر، بلکه راوی ایل، حافظ خاطره، و زنِ زمان است. او از «خانهی باد» مینویسد، از «آهوی نقرهای عشق»، از «اندوهنامهی آنکه در تاریکی صورتی ماه نشسته است». این نامهها، پر از استعارهاند، اما استعارههایی که از تجربهی زیسته سرچشمه گرفتهاند.
در امتداد باید گفت؛ اگر فروغ فرخزاد، شعر زنانه را از حاشیه به متن آورد، نرگس دوست آن را از متن به خاک، به باد، به ایل، و به زبان بومی میبرد. «شولیز» نه تقلید از فروغ است، نه ادامهی مستقیم او؛ بلکه نرگسی دیگر، در جغرافیایی دیگر، با زبانی دیگر.
البته نرگس دوست، از زن بودن نمیگریزد، بلکه آن را مینویسد، میسراید، و در واژهها نفس میکشد. او از «خانهی من» میگوید، از «کودک دهان»، از «پیشانی بلند پدرم»، و از «پرندگانی که میخوانند»؛ و در همهی اینها، زن بودن نه نقش، بلکه جوهرهی شعر است.
«شولیز» کتابی است که باید با دل خواند، با گوش شنید، و با جان لمس کرد. نرگس دوست در این مجموعه، نه فقط واژهها را میچیند، بلکه جهانی را میسازد که در آن زن، خاک، باد، و مرگ، همخوناند. شعرها و نامهها در کنار هم، منظومهای میسازند که در آن زبان، زمان، و زیستن در هم تنیدهاند.
این کتاب، نه فقط تجربهی خواندن، بلکه تجربهی زیستن در واژههاست. و شاید همین است که «شولیز» را به اثری ماندگار بدل میکند؛ اثری که نه فقط در ذهن، بلکه در جان مخاطب ریشه میدواند .
●نازنین هوشیاری
https://www.tgoop.com/davat1394/17958
خوانشی بر «شولیز» نرگس دوست
دوات، خبرى_تحلیلی، (فرهنگی _هنری )، چالش:
در شعر معاصر فارسی امروز، نامهایی مثل؛ احمد شاملو، سیمین بهبهانی و فروغفرخزاد، هر یک با شکستن مرزهای سنت، راهی تازه به زبان گشودند. فروغ، با صدای زنانهاش، شعر را از حاشیه به متن آورد؛ شاملو، با رهایی از وزن و قافیه، معنا را از بند فرم آزاد کرد؛ و نرگس دوست، با مجموعه «شولیز» و دیگر اشعارش، این دو مسیر را در جغرافیایی دیگر، با زبانی دیگر، و با تجربهای دیگر ادامه داده و میدهد.
«شولیز» نه تقلید است، نه تکرار؛ بلکه آغاز شعرِ انسان است، در اقلیمی دیگر. و کتابی از واژههایی که از دل خاک ایل، از دهان باد، و از حافظهی زنانه و انسان برمیخیزند. مجموعهای که نه فقط شعر و نامه، بلکه منظومهای از زبان، زمان، و اندیشه و زیستن است.
شعرهای «شولیز» با فرم آزاد اما ساختارمند سروده شده اند. تکرارهای وسواسگونه نه از ناتوانی، بلکه از میل به تأکید، از وسوسهی معنا، و از بازی با ریتم و موسیقی درونی زبان سرچشمه میگیرند.
زبان شاعر گاه انسانی هزارساله و گاه کودکی شرین زبان است، گاه فلسفی، گاه عاشقانه، و گاه سوگوارانه. واژهها در این مجموعه، نه ابزار بیان، بلکه خودِ تجربهاند؛ تجربهی زن بودن، ایل بودن، خاک بودن، و زمان بودن. در «شولیز»، شعر نه در قید وزن است، نه در بند قافیه؛ بلکه در آزادیاش معنا میسازد. همانگونه که شاملو فرم را رها کرد تا معنا تنفس کند، نرگس دوست اما از فرم عبور نمیکند ولی واژههایش در فضای بومی، زنانه، و شاعرانهاش و انسانی جان بگیرند.
در «شولیز»، زن نه فقط موضوع شعر، بلکه راوی و خالق آن است. او در خوابها ظاهر میشود، در قصهها میچرخد، و در لحظههای روزمره، جمع را شکل میدهد. این زن، معشوق است، عاشق است، و در عین حال، حافظ حافظهی جمعی.
مرگ در این مجموعه، نه پایان، بلکه بخشی از زیستن است. شعرهایی چون «شیدایی خاک» و «میکشم کفن این پیرهن را» با نگاهی شاعرانه و گاه سوگوارانه، مرگ را بهمثابه خاطره، عشق، و حتی تولد دوباره مینگرند.
نامههای شاهتوتی: زمزمههای زیسته
بخش «نامههای شاهتوتی» در کتاب، دریچهای است به درونیترین لایههای ذهن شاعر. این نامهها، با زبانی صمیمی، گاه محاورهای، و گاه شاعرانه، مخاطب را به گفتوگویی بیپرده دعوت میکنند. برخلاف شعرها که در فرم و استعاره غوطهورند، نامهها به تجربهی زیسته نزدیکترند؛ به خاطره، به درد، به زن بودن، به ایل، به خاک، و به باد.
در این نامهها، نرگس دوست نه فقط شاعر، بلکه راوی ایل، حافظ خاطره، و زنِ زمان است. او از «خانهی باد» مینویسد، از «آهوی نقرهای عشق»، از «اندوهنامهی آنکه در تاریکی صورتی ماه نشسته است». این نامهها، پر از استعارهاند، اما استعارههایی که از تجربهی زیسته سرچشمه گرفتهاند.
در امتداد باید گفت؛ اگر فروغ فرخزاد، شعر زنانه را از حاشیه به متن آورد، نرگس دوست آن را از متن به خاک، به باد، به ایل، و به زبان بومی میبرد. «شولیز» نه تقلید از فروغ است، نه ادامهی مستقیم او؛ بلکه نرگسی دیگر، در جغرافیایی دیگر، با زبانی دیگر.
البته نرگس دوست، از زن بودن نمیگریزد، بلکه آن را مینویسد، میسراید، و در واژهها نفس میکشد. او از «خانهی من» میگوید، از «کودک دهان»، از «پیشانی بلند پدرم»، و از «پرندگانی که میخوانند»؛ و در همهی اینها، زن بودن نه نقش، بلکه جوهرهی شعر است.
«شولیز» کتابی است که باید با دل خواند، با گوش شنید، و با جان لمس کرد. نرگس دوست در این مجموعه، نه فقط واژهها را میچیند، بلکه جهانی را میسازد که در آن زن، خاک، باد، و مرگ، همخوناند. شعرها و نامهها در کنار هم، منظومهای میسازند که در آن زبان، زمان، و زیستن در هم تنیدهاند.
این کتاب، نه فقط تجربهی خواندن، بلکه تجربهی زیستن در واژههاست. و شاید همین است که «شولیز» را به اثری ماندگار بدل میکند؛ اثری که نه فقط در ذهن، بلکه در جان مخاطب ریشه میدواند .
●نازنین هوشیاری
https://www.tgoop.com/davat1394/17958
👍1
چامههای علی مومنی
۱
گلی
به شرط آنکه نرویی
و رودخانه
به شرط آنکه
به دريا نريزی و
آب،
به شرط آنکه
در اطراف گل نگردی و
باران،
به شرط آنکه نباری
نبار،
نبار و نريز و نگرد...
حيف از سكوت نيست
كه مسموم از صدا كنيم
۲
اسفند دودیست
به بدرقه
در پشت پای پارسال
دودی كه آسمان را
نشئه میكند به پيشواز
خوش آمدی بهبوی هوا
صبح فروردين...
ولی، اما
من فكر میکنم
كه بعد از ارديبهشت
ماه تيرباران خواهد شد
به همه بگوييد امسال
ما خرداد نداريم
۳
پرندگان سياهی
كه جای كلاغ
هميشه باغ را
فريب میدادند
و بعد،
به سمت دروغ هایشان پرواز...
نرفته برگشتند
سوار قايقی از نمکهای اقيانوس
برای زخم فلات
فلات من
فلات عزيزم
ميان اين پرندگان سياه
بهجای كلاغ
چگونه پس
اسم اسمان
عيساست...
۴
يدالله رويایی*
بهار باد صدايت
زمستان به دور و
باد در بادبان گلویی
كه ملاحان،
به روی عرشهاش
آواز میخوانند
به زير رنگينكمان بين عمر خود و
آه...
آه...
آه...
چيزي كه عمر را
عقب عقب،
جلو میبرد
* یدالله رویایی، نام این شعر است.
#علی_مومنی ،گرگان
https://www.tgoop.com/davat1394/17961
۱
گلی
به شرط آنکه نرویی
و رودخانه
به شرط آنکه
به دريا نريزی و
آب،
به شرط آنکه
در اطراف گل نگردی و
باران،
به شرط آنکه نباری
نبار،
نبار و نريز و نگرد...
حيف از سكوت نيست
كه مسموم از صدا كنيم
۲
اسفند دودیست
به بدرقه
در پشت پای پارسال
دودی كه آسمان را
نشئه میكند به پيشواز
خوش آمدی بهبوی هوا
صبح فروردين...
ولی، اما
من فكر میکنم
كه بعد از ارديبهشت
ماه تيرباران خواهد شد
به همه بگوييد امسال
ما خرداد نداريم
۳
پرندگان سياهی
كه جای كلاغ
هميشه باغ را
فريب میدادند
و بعد،
به سمت دروغ هایشان پرواز...
نرفته برگشتند
سوار قايقی از نمکهای اقيانوس
برای زخم فلات
فلات من
فلات عزيزم
ميان اين پرندگان سياه
بهجای كلاغ
چگونه پس
اسم اسمان
عيساست...
۴
يدالله رويایی*
بهار باد صدايت
زمستان به دور و
باد در بادبان گلویی
كه ملاحان،
به روی عرشهاش
آواز میخوانند
به زير رنگينكمان بين عمر خود و
آه...
آه...
آه...
چيزي كه عمر را
عقب عقب،
جلو میبرد
* یدالله رویایی، نام این شعر است.
#علی_مومنی ،گرگان
https://www.tgoop.com/davat1394/17961
👍1
Forwarded from خانه فرهنگ گیلان
گروه شعر فارسی خانه فرهنگ گیلان:
🔸 ادبیات در عصر هوش مصنوعی _ فرصتها و تهدیدها
🔹️ سخنران: آرمان میرزانژاد
🔸️ تحلیلی بر نظریه "حرکت در ذهن بیننده" در وضعیت متاورس
🔹️ سخنران: مزدک پنجهای
🔸 یکشنبه | ۳۰ شهریور ۱۴۰۴ | ساعت ۱۷:۳۰
@kfgil
🔸 ادبیات در عصر هوش مصنوعی _ فرصتها و تهدیدها
🔹️ سخنران: آرمان میرزانژاد
🔸️ تحلیلی بر نظریه "حرکت در ذهن بیننده" در وضعیت متاورس
🔹️ سخنران: مزدک پنجهای
🔸 یکشنبه | ۳۰ شهریور ۱۴۰۴ | ساعت ۱۷:۳۰
@kfgil
👍1
💠نگاهی به «چهار شعرِ جنگ» از ضیاءالدین خالقی
حامد معراجی
دوات، خبری_تحلیلی، فرهنگی _هنری، چالش:
آدرین ریچ(شاعر ومنتقد ادبی) عقیده دارد که «طوری باید نوشت و خواند که انگار زندگیات به آن بسته است.»
با اینکه اشعار مختلفی دربارهی جنگ دیدهام ولی تصاویر و محتوا در بیشتر آنها نزدیک به هم و مشابه بوده است اما شعر خالقی از این بابت با آنها متفاوت و شاعر نگاه تازهتر و نوی به این مسئله داشته که شعر را از مرز احساسات شخصی فراتر برده و به وضعیت انسان اجتماع کنونی پرداخته است. او با چیدمان تصاویری روایتها به خرابی دنیای تهی از معنا و غایت از پیش تعیینشدهی آلبر کامو و مسایل پیچیدهی هستیشناسی و معرفتشناختی آرا بودریار نگاه داشته است:
«مهلت نمیدهند به خانه برگردم/ تا لباسها.....» آنچه که زبان، فضا، محتوا و موسیقی را در اشعار خالقی متفاوت با دیگران نشان میدهد، حضور نزدیکترین پدیدهها در زندگی شاعر است که هستهی مرکزی شعر را تشکیل میدهد. بکارگیری واژهها نیز به همین شکل دمِدستترین واژههاست:
«مهلت نمیدهند به خانه برگردم
تا لباسها و کتابهایم را بردارم...»
دغدغهی راوی از جنس غذا و پول و اینها نیست؛ کتابهایش میباشد. انسان محروم در اجتماع ویرانشده باید نوعی جنون داشته باشد تا در این دنیای تحت ستم زندگی کند:
«میترسم
به همین زودی
خانهام را سنگر جنگ داخلی خود کنند
و پایکوبان.....»
در این سطرها با نوعی وانهادگی هایدگری در جهانی که در آن خدایی و معنایی یافت نمیشود، انسان محکوم به آزادی و انتخاب در این خلا میباشد:
و پایکوبان
بر جنازهی کتابخانهام
پیروزی خود را جشن بگیرند.»
با بهرهگیری از امکانات زبانی سپید و تصاویر سورئال، نوعی تفکر پستمدرن را شاهد هستیم.
شعر دوم:
«نگذاشتند زندگی کنیم
مهلت ما
تنها
لحظههای بریده......»
این بند شاید یک هجو جامعهشناختی است که شاعر با طنزی تلخ جامعهای را به نمایش گذاشته که نشانهها را دیگر به واقعیتی ارجاع نمیدهد که به دیگر نشانهها ارجاع میدهد:
«درست مثل شیر آبی که هرز چکه میکند
ما دستمان به جایی نمیرسید
گوشی ما را نمیشنید.......»
و در آخر:
«خدا هم ما را نمیدید.»
بازیهای زبانی را با زبانبازی نباید اشتباه گرفت. بازیهای زبانی بهراحتی و با پس و پیش کردن چند کلمه بهدست نمیآید بلکه حاصل پشتکاری و تجربهی بالایی است که
شاعر عمری با آنها زندگی کرده است.
شعر سوم:
«اینک
شعری مینویسم
کال
به رنگ صلح........»
این همان چیزی است که شکلو فسکی فرمگرای روسی عقیده دارد و توصیه میکند. میوهی کال تا رسیدن محتاج زمان است و شعر کال بهنوعی عدم قطعیت را میرساند.
جانبخشی به شکلی دور از روند عادتهای روزمره و دور از تکرار و کلیشه تصویر زیباست؛ زیبا و بکر تازه و نو.
با پوزش، اگر فردا بیشتر شعرها کال نشود؛ همانطور که دیگر تصاویر از شاعران بزرگ دیگر کپی و کپی شد.
خالقی این تجربه هوشیاری را دارد که بیش از اندازه به تکنیک تکیه نداشته باشد. برای مخاطب خاص نیز واضح است ریزهکاری و بهرهگیری بالا و درست از واژهها توسط شاعری که بیشتر عمر خود را با شعر و نقد و مقاله و تحقیق گذرانده است. اینجا شاعر بیآنکه رنگ سفید یا سبز را برای صلح منظور کند، رنگ سیاه را به جنگ داده است:
«اینک
شعری به رنگ شب، سیاه
خاموشیِ ماه.»
شاعر «سیاه» را با «شب» آورده که آگاهانه و با «ماه» ایجاد موسیقی کرده است.
شعر چهارم:
«شبانگاه
که جنگپیشگانِ جهان خوابند
من بیدارم
با جانِ شاعرم
تا که جهان را........»:
هایدگر حدوث هرچیز را در وقوع آن در زمان و زبان میداند. شاعر عناصر تبیینشده را در ژرفساخت ابژهها مستدل و نمایان ساخته؛ همچنین ذات زبان را در وسیلهبودن محدود نمی کند:
«شبانگاه
که جنگپیشگانِ جهان
در خاموشی خود خوابند
شعر بیدار است.»
شعر میتواند نمونهای از تجربهی پستمدرن در زبانِ روایت باشد که فروپاشی ساختارهای سنتی، جهان ذهنی شاعر را در لایههای متضاد می شکافد.
در شعر با نوعی ریتمشکنی مواجهایم که با فضای شعر در تناسب است. و نیز با ترکیب هوشمندانهای از زبان و معنا روبهرو هستیم که به چندلایهایشدن اثر کمک کرده است.
در مجموع، شعر یک دیکانستراکشن زبانی و پدیدارشناسی فروپاشی هویت و نظم اجتماعی است که مخاطب را به کاوش در مرز زبان و معنا و زمان فراخوانده و تجربهی شعری متفاوتی را جلوی چشم او قرار داده است.
و سطر آخر
«با روشنیِ ماه
با نقطههایش ستاره ستاره.»
که چنین سطرها و تصاویری میتواند برای شاعران، بهخصوص برای شاعران تازهکار الهامبخش سطرهای قشنگ و پربار دیگری باشد.
#حامد_معراجی
#ضیاءالدین_خالقی
https://www.tgoop.com/davat1394/17963
حامد معراجی
دوات، خبری_تحلیلی، فرهنگی _هنری، چالش:
آدرین ریچ(شاعر ومنتقد ادبی) عقیده دارد که «طوری باید نوشت و خواند که انگار زندگیات به آن بسته است.»
با اینکه اشعار مختلفی دربارهی جنگ دیدهام ولی تصاویر و محتوا در بیشتر آنها نزدیک به هم و مشابه بوده است اما شعر خالقی از این بابت با آنها متفاوت و شاعر نگاه تازهتر و نوی به این مسئله داشته که شعر را از مرز احساسات شخصی فراتر برده و به وضعیت انسان اجتماع کنونی پرداخته است. او با چیدمان تصاویری روایتها به خرابی دنیای تهی از معنا و غایت از پیش تعیینشدهی آلبر کامو و مسایل پیچیدهی هستیشناسی و معرفتشناختی آرا بودریار نگاه داشته است:
«مهلت نمیدهند به خانه برگردم/ تا لباسها.....» آنچه که زبان، فضا، محتوا و موسیقی را در اشعار خالقی متفاوت با دیگران نشان میدهد، حضور نزدیکترین پدیدهها در زندگی شاعر است که هستهی مرکزی شعر را تشکیل میدهد. بکارگیری واژهها نیز به همین شکل دمِدستترین واژههاست:
«مهلت نمیدهند به خانه برگردم
تا لباسها و کتابهایم را بردارم...»
دغدغهی راوی از جنس غذا و پول و اینها نیست؛ کتابهایش میباشد. انسان محروم در اجتماع ویرانشده باید نوعی جنون داشته باشد تا در این دنیای تحت ستم زندگی کند:
«میترسم
به همین زودی
خانهام را سنگر جنگ داخلی خود کنند
و پایکوبان.....»
در این سطرها با نوعی وانهادگی هایدگری در جهانی که در آن خدایی و معنایی یافت نمیشود، انسان محکوم به آزادی و انتخاب در این خلا میباشد:
و پایکوبان
بر جنازهی کتابخانهام
پیروزی خود را جشن بگیرند.»
با بهرهگیری از امکانات زبانی سپید و تصاویر سورئال، نوعی تفکر پستمدرن را شاهد هستیم.
شعر دوم:
«نگذاشتند زندگی کنیم
مهلت ما
تنها
لحظههای بریده......»
این بند شاید یک هجو جامعهشناختی است که شاعر با طنزی تلخ جامعهای را به نمایش گذاشته که نشانهها را دیگر به واقعیتی ارجاع نمیدهد که به دیگر نشانهها ارجاع میدهد:
«درست مثل شیر آبی که هرز چکه میکند
ما دستمان به جایی نمیرسید
گوشی ما را نمیشنید.......»
و در آخر:
«خدا هم ما را نمیدید.»
بازیهای زبانی را با زبانبازی نباید اشتباه گرفت. بازیهای زبانی بهراحتی و با پس و پیش کردن چند کلمه بهدست نمیآید بلکه حاصل پشتکاری و تجربهی بالایی است که
شاعر عمری با آنها زندگی کرده است.
شعر سوم:
«اینک
شعری مینویسم
کال
به رنگ صلح........»
این همان چیزی است که شکلو فسکی فرمگرای روسی عقیده دارد و توصیه میکند. میوهی کال تا رسیدن محتاج زمان است و شعر کال بهنوعی عدم قطعیت را میرساند.
جانبخشی به شکلی دور از روند عادتهای روزمره و دور از تکرار و کلیشه تصویر زیباست؛ زیبا و بکر تازه و نو.
با پوزش، اگر فردا بیشتر شعرها کال نشود؛ همانطور که دیگر تصاویر از شاعران بزرگ دیگر کپی و کپی شد.
خالقی این تجربه هوشیاری را دارد که بیش از اندازه به تکنیک تکیه نداشته باشد. برای مخاطب خاص نیز واضح است ریزهکاری و بهرهگیری بالا و درست از واژهها توسط شاعری که بیشتر عمر خود را با شعر و نقد و مقاله و تحقیق گذرانده است. اینجا شاعر بیآنکه رنگ سفید یا سبز را برای صلح منظور کند، رنگ سیاه را به جنگ داده است:
«اینک
شعری به رنگ شب، سیاه
خاموشیِ ماه.»
شاعر «سیاه» را با «شب» آورده که آگاهانه و با «ماه» ایجاد موسیقی کرده است.
شعر چهارم:
«شبانگاه
که جنگپیشگانِ جهان خوابند
من بیدارم
با جانِ شاعرم
تا که جهان را........»:
هایدگر حدوث هرچیز را در وقوع آن در زمان و زبان میداند. شاعر عناصر تبیینشده را در ژرفساخت ابژهها مستدل و نمایان ساخته؛ همچنین ذات زبان را در وسیلهبودن محدود نمی کند:
«شبانگاه
که جنگپیشگانِ جهان
در خاموشی خود خوابند
شعر بیدار است.»
شعر میتواند نمونهای از تجربهی پستمدرن در زبانِ روایت باشد که فروپاشی ساختارهای سنتی، جهان ذهنی شاعر را در لایههای متضاد می شکافد.
در شعر با نوعی ریتمشکنی مواجهایم که با فضای شعر در تناسب است. و نیز با ترکیب هوشمندانهای از زبان و معنا روبهرو هستیم که به چندلایهایشدن اثر کمک کرده است.
در مجموع، شعر یک دیکانستراکشن زبانی و پدیدارشناسی فروپاشی هویت و نظم اجتماعی است که مخاطب را به کاوش در مرز زبان و معنا و زمان فراخوانده و تجربهی شعری متفاوتی را جلوی چشم او قرار داده است.
و سطر آخر
«با روشنیِ ماه
با نقطههایش ستاره ستاره.»
که چنین سطرها و تصاویری میتواند برای شاعران، بهخصوص برای شاعران تازهکار الهامبخش سطرهای قشنگ و پربار دیگری باشد.
#حامد_معراجی
#ضیاءالدین_خالقی
https://www.tgoop.com/davat1394/17963
👍3
شب معمار
دوسالانهی گروه معماری خانهی فرهنگ گیلان
دوات، خبری_تحلیلی(فرهنگی _هنری )،یادمان:
https://www.tgoop.com/davat1394/17964
دوسالانهی گروه معماری خانهی فرهنگ گیلان
دوات، خبری_تحلیلی(فرهنگی _هنری )،یادمان:
https://www.tgoop.com/davat1394/17964
از کتاب «چه بیماری قشنگیست جغد» شاعر: حسن موذنزاده ، انتشارات محقق ، مشهد ، 1378.
به استوانهی توانای ترجمه
بریده
سبز
از تنه
محمد جعفر پوینده
■این جا پایان جهان است
مگر در حوالی سیب
مادرم بر شاخههای بنه دخیل نبسته بود
حالا چرا حیراناید...
از اسب پیاده شوید
چایتان سرد میشود
اینجا پایان جهان است
☆
چهقدر درهای بسته مثل مناند
مهمانم کن به کمی اندوه
اینجا که نشستهام
سوار رفته
در غبار جاده گمشده
کور شوم اگر به خط غبار بنگرم
از راهی که آمدهام بر می گردم
☆
مگر در حوالی سیب
مادرم بر شاخههای بنه دخیل نبسته بود
حالا چرا حیراناید...
از اسب پیاده شوید
چای تان سرد میشود
این جا پایان جهان است
■
به
حمیرا نکهت
لیلا صراحت
فائقه جواد مهاجر
شاعران آوارهی افغان
برای صداهای در سکوتشان
■سیزده بدر
کنار شمع خاموش
و اتاقی
با این همه دیوار
و رویای پر از آینه
نشستم
و الماس هایی که
بر
گردن و پیراهن ام آویخته اند
سیزده را بدر کردم
☆
می دانستم
تو
دست در دست
دختران باد
و رویای چشمه
بر زلف بنفشه
پریشان می زنی ...
نشستم
کنار این همه باد
و دستان پر درختم
در آینه
و پیراهن
و الماس
میان دیواری
با این همه اتاق
سیزده را بدر کردم
می دانستم
تو
در رویای باد
پریشان می زنی...
■دیوار جهان
آیا شعرم دیوار جهان را فرو خواهد ریخت
در پسِ پشت آبی دریا
رازیانههای عاشق
دست در دست ، راه را بر قایقهایی که از ماوراء می آیند
خواهند بست؟
آیا آذین چرخش پاهای باد
در پاگرد همان کلیسای کهنه
ناقوسها را که در باد و مهتاب طنین دارند
خواهند نواخت
کدام ردِ پای عاشق
ازین دریا گذشت
که دریا بوی تو دارد
کدام ردپای عاشق ...
https://www.tgoop.com/davat1394/17966
به استوانهی توانای ترجمه
بریده
سبز
از تنه
محمد جعفر پوینده
■این جا پایان جهان است
مگر در حوالی سیب
مادرم بر شاخههای بنه دخیل نبسته بود
حالا چرا حیراناید...
از اسب پیاده شوید
چایتان سرد میشود
اینجا پایان جهان است
☆
چهقدر درهای بسته مثل مناند
مهمانم کن به کمی اندوه
اینجا که نشستهام
سوار رفته
در غبار جاده گمشده
کور شوم اگر به خط غبار بنگرم
از راهی که آمدهام بر می گردم
☆
مگر در حوالی سیب
مادرم بر شاخههای بنه دخیل نبسته بود
حالا چرا حیراناید...
از اسب پیاده شوید
چای تان سرد میشود
این جا پایان جهان است
■
به
حمیرا نکهت
لیلا صراحت
فائقه جواد مهاجر
شاعران آوارهی افغان
برای صداهای در سکوتشان
■سیزده بدر
کنار شمع خاموش
و اتاقی
با این همه دیوار
و رویای پر از آینه
نشستم
و الماس هایی که
بر
گردن و پیراهن ام آویخته اند
سیزده را بدر کردم
☆
می دانستم
تو
دست در دست
دختران باد
و رویای چشمه
بر زلف بنفشه
پریشان می زنی ...
نشستم
کنار این همه باد
و دستان پر درختم
در آینه
و پیراهن
و الماس
میان دیواری
با این همه اتاق
سیزده را بدر کردم
می دانستم
تو
در رویای باد
پریشان می زنی...
■دیوار جهان
آیا شعرم دیوار جهان را فرو خواهد ریخت
در پسِ پشت آبی دریا
رازیانههای عاشق
دست در دست ، راه را بر قایقهایی که از ماوراء می آیند
خواهند بست؟
آیا آذین چرخش پاهای باد
در پاگرد همان کلیسای کهنه
ناقوسها را که در باد و مهتاب طنین دارند
خواهند نواخت
کدام ردِ پای عاشق
ازین دریا گذشت
که دریا بوی تو دارد
کدام ردپای عاشق ...
https://www.tgoop.com/davat1394/17966
👍4
«نرگس دوست»:
واکاوی «گزینه اشعار»
شاعر شاهتوتها با اندیشههای مدرن فضاهای تازه خلق میکند
اثر نرگس دوست توسط سریا داوودی حموله
دوات، خبری_تحلیلی، فرهنگی _هنری، چالش:
نشر نارنج، گزینه اشعاری از پنج مجموعهی نرگس دوست با نامهای (باد گرگ میآید_ مرگ من دندان لقی میشود_ هم چیز از دهان این زن شروع شد_من چهرهی گوناگون زنان هستم_ سودابه که تن نبود) را منتشر کرده است.
شاعری با اندیشههای مدرن که در هر مجموعه شعرش، زبان و فضای تازهای را خلق میکند، با جزیینگری و باریکبینی وضعیتی بکر و متفاوت را رقم میزند؛ و به واسطهی تجربههای متعارف زبانی، ساختار زبانی را جلو میبرد و به طور معمول مضامین عشق و مهر، دوستی و صلح، مرگ و نیستی، زن و زنانگی، طبیعت و زیست بوم انسان معاصر را به نمایش میگذارد.
آدمها
شبی ماه را در پیراهنم کشتند
ماه اما نمرد
در رگهای آبیام ماند
و رودخانههایی
که از من بیرون میزدند
دیوانهوار خودکشی میکردند!
شاعر در بیشتر دقایق، نقاشِ طبیعت میشود، و عواطف و تخیلی قوی دارد که آگاهیبخش است. به زیباییهای هستی نگاه پر احساس و خاصی دارد؛ با طبیعتنگری به زبان دلخواه شعر رسیده است. تحت تاثیر موسیقی طبیعت، و تصاویر شاعرانهی آن، دنیای محسوسی را ترسیم میکند. با اشعار روایی و پر احساس دیدگاههای انسانیاش را بیان میکند. هم چنان که با زبان بیپرده ورفتارهای زنانه در حال روایت اوقات شاعرانهی خویش است. به واسطهی تجربههای عینی جهانی متفاوتی را رقم میزند، و در شگردهای ایماژیستی(تصویر گرا) وضعیتی تازه و متفاوت را به نمایش میگذارد.
شکوفهی گیلاس
از شاخهی برفی
عریان گذشته است!
این جا شعر با ساختاری ساده و روان، اما از منظر اندیشه و جهانبینی عمیق و ژرف میباشند. بازتاب عمیقی از تصاویر محیط پیرامون و زیست بوم هستند و بیشتر زمینهی جغرافیایی دارند، تار و پودشان از زیست بوم و طبیعت اطراف به تصویر گرفته شده است.
شاعر در وضعیت استعارهگرایی و حسآمیزی تصویر سازی میکند به واسطهی تشبیه استعاره و ایهام تصاویری را خلق میکند، این تصویرسازیها و ایماژهای شاعرانه هم بستهی تصاویر بکر طبیعت هستند.
در تک گوییهای مونولوگوار زیست شاعرانه بازنمود بارزی دارد و شعر پاسخ به کائنات و جهان هستی است. یگانگی با طبیعت، سبب حسهای غریب و تازگی کلام او شده است.
اَبر دیوانه بود
و زمین مست گُلی
که بر مزار آفتاب سُرخ میرویید!
طبیعت نگری پیوند عمیقی با جهان اطراف دارد. معمولا موتیفهای پردوام نظیر «درخت، گل، نور، بهار،پرنده،باغ،رود» را مقابل موتیفهای کم دوام نظیر«برف، باد، باران، ابر» قرار میدهد و اندیشه و اندرزهای انسانی را بازگو میکند.
سقوط پرنده
روی شاخهی کدام درخت افتاده
که این گونه بهار
از پوستهی زمین بالا میآید
آیا بهار عوض میکند
شکل گوناگون جهان را
درخت وپرنده هماناند، که بودهاند
فقط هوا
کمی پوست نازک ماه را بیرون انداخته
من از ادامهی جهان افتادهام
در رودهایی که از وسط باغ لیمو میگذرد
در چشم چپ پرنده
روی شاخهی آن درخت تنومند
که دربرف زمینگیر میشود.
این رمانتیسم شاعرانه با تاکید بر زیستبوم شکل گرفته است، به طوری که سرشار از روایتهای دارای پشتوانهی فرهنگی میباشند. از یک زاویهی دیگر عنصر بسیار برجسته اشعار غنا و تغزل است، عاشقانهها عمق اندیشهی شاعر را نشان میدهند که در راستای زن و زنانگی تصویر شدهاند در این وضعیت لحن کلام غنایی (لیریک) است.
اشعار زبان غنی و تصاویر بصری دارند. به علاوه مفاهیم عمیق انسانی، ریشه در اعماق ناخودآگاه دارد و ساختار آن معطوف به چند معنایی و چند لایهگی است.
گوشهایت را بچسبان
به سینهام
که تمام اَسبهای غمگین جهان
در من شیهه میکشند!
شاعر به واسطهی روایت مداری، خیال انگیزی و باریکبینی به درک جهان هستی و پدیدهها رسیده است. برای مفاهیمی که در روح و جان آدمی سرشته شده است، از بیان مستقیم بهره میبرد. با جسارت در تصاویر و تخیل مفاهیم زنانه را ترسیم میکند و ساختار دیگری از روایتهای رمانتیسم را به تصویر میکشد با این ذهنیت جهان هستی و محیط پیرامون را درک میکند، اشیا و پدیدهها را درک میکند زیست بوم را درک میکند و دغدغههایش را به نمایش میگذارد و احساس و عواطف زنانه خویش را بدون رودربایستی به تصویر میکشد.
چون گُلی بنفش
که زیر برف سر در میآورد
دهانت سُرخِ گِلیِتو،
دهانم را
هنگام بوسیدن خوشبو میکند!
با توجه به پرداخت به تن و تنانهگی، زن و زنانهگی اروتیک و عاشقانهها نمود برجستهای دارند. این چنین که نوعی طغیان و عصیانگری در لابه لای سطرها نهفته است. این مضامین در محوریت زنانه در جهت زیباشناسی است.
👇بقیه در پست پایین
https://www.tgoop.com/davat1394/17967
واکاوی «گزینه اشعار»
شاعر شاهتوتها با اندیشههای مدرن فضاهای تازه خلق میکند
اثر نرگس دوست توسط سریا داوودی حموله
دوات، خبری_تحلیلی، فرهنگی _هنری، چالش:
نشر نارنج، گزینه اشعاری از پنج مجموعهی نرگس دوست با نامهای (باد گرگ میآید_ مرگ من دندان لقی میشود_ هم چیز از دهان این زن شروع شد_من چهرهی گوناگون زنان هستم_ سودابه که تن نبود) را منتشر کرده است.
شاعری با اندیشههای مدرن که در هر مجموعه شعرش، زبان و فضای تازهای را خلق میکند، با جزیینگری و باریکبینی وضعیتی بکر و متفاوت را رقم میزند؛ و به واسطهی تجربههای متعارف زبانی، ساختار زبانی را جلو میبرد و به طور معمول مضامین عشق و مهر، دوستی و صلح، مرگ و نیستی، زن و زنانگی، طبیعت و زیست بوم انسان معاصر را به نمایش میگذارد.
آدمها
شبی ماه را در پیراهنم کشتند
ماه اما نمرد
در رگهای آبیام ماند
و رودخانههایی
که از من بیرون میزدند
دیوانهوار خودکشی میکردند!
شاعر در بیشتر دقایق، نقاشِ طبیعت میشود، و عواطف و تخیلی قوی دارد که آگاهیبخش است. به زیباییهای هستی نگاه پر احساس و خاصی دارد؛ با طبیعتنگری به زبان دلخواه شعر رسیده است. تحت تاثیر موسیقی طبیعت، و تصاویر شاعرانهی آن، دنیای محسوسی را ترسیم میکند. با اشعار روایی و پر احساس دیدگاههای انسانیاش را بیان میکند. هم چنان که با زبان بیپرده ورفتارهای زنانه در حال روایت اوقات شاعرانهی خویش است. به واسطهی تجربههای عینی جهانی متفاوتی را رقم میزند، و در شگردهای ایماژیستی(تصویر گرا) وضعیتی تازه و متفاوت را به نمایش میگذارد.
شکوفهی گیلاس
از شاخهی برفی
عریان گذشته است!
این جا شعر با ساختاری ساده و روان، اما از منظر اندیشه و جهانبینی عمیق و ژرف میباشند. بازتاب عمیقی از تصاویر محیط پیرامون و زیست بوم هستند و بیشتر زمینهی جغرافیایی دارند، تار و پودشان از زیست بوم و طبیعت اطراف به تصویر گرفته شده است.
شاعر در وضعیت استعارهگرایی و حسآمیزی تصویر سازی میکند به واسطهی تشبیه استعاره و ایهام تصاویری را خلق میکند، این تصویرسازیها و ایماژهای شاعرانه هم بستهی تصاویر بکر طبیعت هستند.
در تک گوییهای مونولوگوار زیست شاعرانه بازنمود بارزی دارد و شعر پاسخ به کائنات و جهان هستی است. یگانگی با طبیعت، سبب حسهای غریب و تازگی کلام او شده است.
اَبر دیوانه بود
و زمین مست گُلی
که بر مزار آفتاب سُرخ میرویید!
طبیعت نگری پیوند عمیقی با جهان اطراف دارد. معمولا موتیفهای پردوام نظیر «درخت، گل، نور، بهار،پرنده،باغ،رود» را مقابل موتیفهای کم دوام نظیر«برف، باد، باران، ابر» قرار میدهد و اندیشه و اندرزهای انسانی را بازگو میکند.
سقوط پرنده
روی شاخهی کدام درخت افتاده
که این گونه بهار
از پوستهی زمین بالا میآید
آیا بهار عوض میکند
شکل گوناگون جهان را
درخت وپرنده هماناند، که بودهاند
فقط هوا
کمی پوست نازک ماه را بیرون انداخته
من از ادامهی جهان افتادهام
در رودهایی که از وسط باغ لیمو میگذرد
در چشم چپ پرنده
روی شاخهی آن درخت تنومند
که دربرف زمینگیر میشود.
این رمانتیسم شاعرانه با تاکید بر زیستبوم شکل گرفته است، به طوری که سرشار از روایتهای دارای پشتوانهی فرهنگی میباشند. از یک زاویهی دیگر عنصر بسیار برجسته اشعار غنا و تغزل است، عاشقانهها عمق اندیشهی شاعر را نشان میدهند که در راستای زن و زنانگی تصویر شدهاند در این وضعیت لحن کلام غنایی (لیریک) است.
اشعار زبان غنی و تصاویر بصری دارند. به علاوه مفاهیم عمیق انسانی، ریشه در اعماق ناخودآگاه دارد و ساختار آن معطوف به چند معنایی و چند لایهگی است.
گوشهایت را بچسبان
به سینهام
که تمام اَسبهای غمگین جهان
در من شیهه میکشند!
شاعر به واسطهی روایت مداری، خیال انگیزی و باریکبینی به درک جهان هستی و پدیدهها رسیده است. برای مفاهیمی که در روح و جان آدمی سرشته شده است، از بیان مستقیم بهره میبرد. با جسارت در تصاویر و تخیل مفاهیم زنانه را ترسیم میکند و ساختار دیگری از روایتهای رمانتیسم را به تصویر میکشد با این ذهنیت جهان هستی و محیط پیرامون را درک میکند، اشیا و پدیدهها را درک میکند زیست بوم را درک میکند و دغدغههایش را به نمایش میگذارد و احساس و عواطف زنانه خویش را بدون رودربایستی به تصویر میکشد.
چون گُلی بنفش
که زیر برف سر در میآورد
دهانت سُرخِ گِلیِتو،
دهانم را
هنگام بوسیدن خوشبو میکند!
با توجه به پرداخت به تن و تنانهگی، زن و زنانهگی اروتیک و عاشقانهها نمود برجستهای دارند. این چنین که نوعی طغیان و عصیانگری در لابه لای سطرها نهفته است. این مضامین در محوریت زنانه در جهت زیباشناسی است.
👇بقیه در پست پایین
https://www.tgoop.com/davat1394/17967
بقیه از پست بالا☝️
راستی ای ماه
مزارِ مردگان ما کجاست؟
آیا خدای آبی
رازِ برهنگی نرگسان را
در سفید و زردها میداند یا نه؟
نه
نه
به وقتِ ناله، نخل غمگینی را دیدم
که وقتی سر بر خاک نهاد
خدای شاخهها را خُرد کرد!
زبان اشعار متفاوت با معانی عمیق و ژرف است، ساختار دارای تکنیکهایی معنایی است. ظرفیت ظرافتهای کلامی در محور اندیشه شکل میگیرد. بیشترین حجم اشعار با رویکرد اومانیستی (انسان محور) شکل گرفتهاند و به طوری که ابعاد انسان گرایانه اشعار غالب است، هم چنان که حسآمیزیها به زبان تشخص داده است.
من بیچهره
من بیچهره
از کجای مرگ صورت سُرخم را دربیاورم
سرم را که باد برده است!
در این زوایای پنهان و اشکار، کشف لایههای پنهان هم بستهی ظرفیتهای مفهومی است. این ساختارهای روایی ساده و روان، بیآلایش هستند، و دارای شبکههایی از تصاویر روایی میباشند که معناهای دیگری هم به ذهن متبادر میکند.
گاهی با یک اتفاق حیرت انگیز ساختار تازهای رخ میدهد. در غرابت گرایی جهان اشیا و پدیدهها باز نمودی شهودی دارند هم چنین که در بیان روایی، نوعی قرینه سازی بر سطرها حاکم میشود و کارکردهای زبانی دارای ظرفیتهای مفهومی است. از جنبهی محتوایی(معنایی) زبان ارتباط سطرها معناگرایانه است و غرابتهای ساختاری هم پیوند سویههای معنایی را خلق میکند، شگردهای زبان نشانهی زایش زنجیروار معنایی است.
نگاه کن
ماه مرا
میخواهم
فرو روم در پوست گوزنی جوان
که جهان را روی شاخهایش نگه میدارد!
گزینه اشعار «نرگس دوست» روند تجربه های شاعری را نشان میدهد که « چهره های گوناگون زنان است» در حالی که به احساسات فردی خویش پرداخته است. جهانی از اندیشه را بیان کرده است و در واگویههای درونی بهترین حسهای بشری را به نمایش گذاشته است.
نرگس دوست شاعری با حسهای نوپدید که شیوهی اندیشیدناش متفاوت است و در شعر سرایی جهان خاص خود را دارد. برای کشف قلمرو زبان تلاش میکند، و برای رابطههای ساختاری و معنایی جدید بین سطرها در تلاش مضاعف است و این کلمات بازتابنده ذهن و زبان شاعری است که حالتها، حسها، دریافتها و دغدغههایش را به نمایش گذاشته و البته آنچه جان شیفتهاش را به غلیان در آورده است.
https://www.tgoop.com/davat1394/17968
راستی ای ماه
مزارِ مردگان ما کجاست؟
آیا خدای آبی
رازِ برهنگی نرگسان را
در سفید و زردها میداند یا نه؟
نه
نه
به وقتِ ناله، نخل غمگینی را دیدم
که وقتی سر بر خاک نهاد
خدای شاخهها را خُرد کرد!
زبان اشعار متفاوت با معانی عمیق و ژرف است، ساختار دارای تکنیکهایی معنایی است. ظرفیت ظرافتهای کلامی در محور اندیشه شکل میگیرد. بیشترین حجم اشعار با رویکرد اومانیستی (انسان محور) شکل گرفتهاند و به طوری که ابعاد انسان گرایانه اشعار غالب است، هم چنان که حسآمیزیها به زبان تشخص داده است.
من بیچهره
من بیچهره
از کجای مرگ صورت سُرخم را دربیاورم
سرم را که باد برده است!
در این زوایای پنهان و اشکار، کشف لایههای پنهان هم بستهی ظرفیتهای مفهومی است. این ساختارهای روایی ساده و روان، بیآلایش هستند، و دارای شبکههایی از تصاویر روایی میباشند که معناهای دیگری هم به ذهن متبادر میکند.
گاهی با یک اتفاق حیرت انگیز ساختار تازهای رخ میدهد. در غرابت گرایی جهان اشیا و پدیدهها باز نمودی شهودی دارند هم چنین که در بیان روایی، نوعی قرینه سازی بر سطرها حاکم میشود و کارکردهای زبانی دارای ظرفیتهای مفهومی است. از جنبهی محتوایی(معنایی) زبان ارتباط سطرها معناگرایانه است و غرابتهای ساختاری هم پیوند سویههای معنایی را خلق میکند، شگردهای زبان نشانهی زایش زنجیروار معنایی است.
نگاه کن
ماه مرا
میخواهم
فرو روم در پوست گوزنی جوان
که جهان را روی شاخهایش نگه میدارد!
گزینه اشعار «نرگس دوست» روند تجربه های شاعری را نشان میدهد که « چهره های گوناگون زنان است» در حالی که به احساسات فردی خویش پرداخته است. جهانی از اندیشه را بیان کرده است و در واگویههای درونی بهترین حسهای بشری را به نمایش گذاشته است.
نرگس دوست شاعری با حسهای نوپدید که شیوهی اندیشیدناش متفاوت است و در شعر سرایی جهان خاص خود را دارد. برای کشف قلمرو زبان تلاش میکند، و برای رابطههای ساختاری و معنایی جدید بین سطرها در تلاش مضاعف است و این کلمات بازتابنده ذهن و زبان شاعری است که حالتها، حسها، دریافتها و دغدغههایش را به نمایش گذاشته و البته آنچه جان شیفتهاش را به غلیان در آورده است.
https://www.tgoop.com/davat1394/17968
نقد و بررسی مجموعه شعر اعطرافات اثر رضا روشنی
https://www.tgoop.com/davat1394/17970
https://www.tgoop.com/davat1394/17970
