شب هجر، از دل تنگم، نفس، با جان برون آيد
چو مار از پوست، آه از سينهام، پيچان برون آيد
برون آيد نفس، افتان و خيزان، از دل تنگم
چو محبوسى كه با زنجير از زندان برون آيد...
#طالب_آملی
چو مار از پوست، آه از سينهام، پيچان برون آيد
برون آيد نفس، افتان و خيزان، از دل تنگم
چو محبوسى كه با زنجير از زندان برون آيد...
#طالب_آملی
❤6🔥3💔1
زنِ جوان غزلی با ردیفِ آمد بود.
کدام روز دلِ بیقرارِ من نگِریست؟ که کوه و دشت بر احوالِ زارِ من نگریست؟ نشانِ بیکسیام بس همین که چون مُردم به غیرِ شمع کسی بر مزار من نگریست! #فروغی_قزوینی
عجب که شمع شبی در سرای من سوزد
من آن نیم که کسی از برای من سوزد
مجال خواب چو شمعم بهیچ پهلو نیست
ز بسکه داغ تو سر تا بپای من سوزد
چنین که آتش آهم زبانه زد ترسم
که آه من دگری را بجای من سوزد
اگر فرونخورم ناله در جگر بیم است
که همدمان مرا نالههای من سوزد
شرار سینه نهتنها بلای من اهلی است
که هرکه مینگرم در بلای من سوزد
#اهلی_شیرازی
(شما فرستادید🤌🏻)
من آن نیم که کسی از برای من سوزد
مجال خواب چو شمعم بهیچ پهلو نیست
ز بسکه داغ تو سر تا بپای من سوزد
چنین که آتش آهم زبانه زد ترسم
که آه من دگری را بجای من سوزد
اگر فرونخورم ناله در جگر بیم است
که همدمان مرا نالههای من سوزد
شرار سینه نهتنها بلای من اهلی است
که هرکه مینگرم در بلای من سوزد
#اهلی_شیرازی
(شما فرستادید🤌🏻)
❤10👏1
💔8❤5
در گوش اگر چه زنگ خطر میزند دلم
اما نهان برای تو پر میزند دلم
گوشم کشید سوت و پرد چشم، قصه چیست
ناگه چرا صفیر حذر میزند دلم؟
نفرین کدام سوختهجان کرد، کاینچنین
آتش گرفته جزّ جگر میزند دلم؟
شاهین گرفته با نگهش كبك خويش را
ورنه چرا به کوه و کمر میزند دلم
بیرون هزار بارش خشمست و رعد و برق
بگشای قصر ناز که در میزند دلم
چون نور آفتاب که در باغ گل دود
هرجا به جستجوی تو سر میزند دلم
بيرون ميا ميا نمکینچهره را بپوش
با چشم شور خویش نظر میزند دلم…
#مهدی_اخوان_ثالث
اما نهان برای تو پر میزند دلم
گوشم کشید سوت و پرد چشم، قصه چیست
ناگه چرا صفیر حذر میزند دلم؟
نفرین کدام سوختهجان کرد، کاینچنین
آتش گرفته جزّ جگر میزند دلم؟
شاهین گرفته با نگهش كبك خويش را
ورنه چرا به کوه و کمر میزند دلم
بیرون هزار بارش خشمست و رعد و برق
بگشای قصر ناز که در میزند دلم
چون نور آفتاب که در باغ گل دود
هرجا به جستجوی تو سر میزند دلم
بيرون ميا ميا نمکینچهره را بپوش
با چشم شور خویش نظر میزند دلم…
#مهدی_اخوان_ثالث
❤15
اگر رطلی دمادم میکشم من
ز دست ساقی غم میکشم من
بپوش ای دیده چشم از هرچه بینی
مگر از دستِ دل کم میکشم من؟
چو روی زندگی بینم برابر
تو گوئی جام پُر سَم میکشم من
همه چهرم گشاید لب به دشنام
جز ابروها که در هم میکشم من
#مهدی_اخوان_ثالث
ز دست ساقی غم میکشم من
بپوش ای دیده چشم از هرچه بینی
مگر از دستِ دل کم میکشم من؟
چو روی زندگی بینم برابر
تو گوئی جام پُر سَم میکشم من
همه چهرم گشاید لب به دشنام
جز ابروها که در هم میکشم من
#مهدی_اخوان_ثالث
❤10
داد از این دل!
من کجایی هستم و دلبر کجایی!
طرف کی بربندم از این عشق مالیخولیایی؟
من کجایی هستم و دلبر کجایی!
طرف کی بربندم از این عشق مالیخولیایی؟
❤8
❤7😢1
امشب هنوز افسردهام زآن غم که دیشب داشتم
دیشب که باز از دستِ دل روحی معذب داشتم
هی میشدم چون یاسمین گاهی چنان گاهی چنین
هذیان که میگفتم یقین تب داشتم تب داشتم
تا بامدادان هم بهجان بر خود نمیبردم گمان
سرگشته بودم وای از آن حالی که دیشب داشتم
دستم بهسر، پایم بهگِل، جانم بهلب، روحم کسل
میدانی ای مطلوب دل، آخر چه مطلب داشتم؟
نامهربانا، دلبرا، در ماه میدیدم تو را
بر دامن از این ماجرا، یک چرخ کوکب داشتم
«امید» جان در بردهام، شب را به روز آوردهام
اما هنوز افسردهام زآن غمی که دیشب داشتم
کریمآباد ـ شهریور ۱۳۲۸
#مهدی_اخوان_ثالث
دیشب که باز از دستِ دل روحی معذب داشتم
هی میشدم چون یاسمین گاهی چنان گاهی چنین
هذیان که میگفتم یقین تب داشتم تب داشتم
تا بامدادان هم بهجان بر خود نمیبردم گمان
سرگشته بودم وای از آن حالی که دیشب داشتم
دستم بهسر، پایم بهگِل، جانم بهلب، روحم کسل
میدانی ای مطلوب دل، آخر چه مطلب داشتم؟
نامهربانا، دلبرا، در ماه میدیدم تو را
بر دامن از این ماجرا، یک چرخ کوکب داشتم
«امید» جان در بردهام، شب را به روز آوردهام
اما هنوز افسردهام زآن غمی که دیشب داشتم
کریمآباد ـ شهریور ۱۳۲۸
#مهدی_اخوان_ثالث
❤8💔6🔥2
💔11❤10🔥1
❤🔥9❤4🔥2💔1
❤12
❤13
💔2
💔2
💔2