❤50❤🔥10👍9
من درد تو را زدست آسان ندهم
دل برنکنم زدوست تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم
کان درد به صد هزار درمان ندهم...
#مولانا
دل برنکنم زدوست تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم
کان درد به صد هزار درمان ندهم...
#مولانا
❤44💔6
از آن مایی ای مولا اگر امروز اگر فردا
شب و روزم ز تو روشن زهی رعنا زهی زیبا
تو پاک پاکی از صورت ولیک از پرتو نورت
نمایی صورتی هر دم چه باحسن و چه بابالا
چو ابرو را چنین کردی چه صورتهای چین کردی
مرا بیعقل و دین کردی بر آن نقش و بر آن حورا
مرا گویی چه عشقست این که نی بالا نه پستست این
چه صیدی بی ز شستست این درون موج این دریا
ایا معشوق هر قدسی چو میدانی چه میپرسی
که سر عرش و صد کرسی ز تو ظاهر شود پیدا
زدی در من یکی آتش که شد جان مرا مفرش
که تا آتش شود گل خوش که تا یکتا شود صد تا
فرست آن عشق ساقی را بگردان جام باقی را
که از مزج و تلاقی را ندانم جامش از صهبا
بکن این رمز را تعیین بگو مخدوم شمس الدین
به تبریز نکوآیین ببر این نکته غرا
#حضرت_مولانا
@asharmolana.
شب و روزم ز تو روشن زهی رعنا زهی زیبا
تو پاک پاکی از صورت ولیک از پرتو نورت
نمایی صورتی هر دم چه باحسن و چه بابالا
چو ابرو را چنین کردی چه صورتهای چین کردی
مرا بیعقل و دین کردی بر آن نقش و بر آن حورا
مرا گویی چه عشقست این که نی بالا نه پستست این
چه صیدی بی ز شستست این درون موج این دریا
ایا معشوق هر قدسی چو میدانی چه میپرسی
که سر عرش و صد کرسی ز تو ظاهر شود پیدا
زدی در من یکی آتش که شد جان مرا مفرش
که تا آتش شود گل خوش که تا یکتا شود صد تا
فرست آن عشق ساقی را بگردان جام باقی را
که از مزج و تلاقی را ندانم جامش از صهبا
بکن این رمز را تعیین بگو مخدوم شمس الدین
به تبریز نکوآیین ببر این نکته غرا
#حضرت_مولانا
@asharmolana.
❤22❤🔥1
شاهدم مَصحَف یگانه اوست
دلبرم حسن شاهدانه اوست
شد مُشَبَک دلم ز تیر نگاه
سینه ام بس زبس نشانه اوست
نیستم فارغ از وصال صنم
قُربَتم دَم بَدم بخانه اوست
رهزن کاروان اهل فنا
غمزه چشم عاشقانه اوست
نیست غیری به محفل کونین
همه جا حُسن جاودانه اوست
نــه ازل نـــی ابـــد بـــود او را
هر دو یک بنده ای بخانه اوست
بر همه عاشقان بی دل و دین
نسبت و حشمت شهانه اوست
بر تجلای وجه محبوبان
پرتو نور دلبرانه اوست
گشته فانی ز خویش مستانشاه
باقی اش ذات جاودانه اوست
#تذکره_اولیا_عطار
_______________________________🌱🤍
تفسیر؛
این شعر در سبک عرفانی سروده شده و مضمون اصلی آن توحید، فنا، و جمال مطلق الهی است. شاعر، معشوق را همان خداوند میداند و در هر بیت، یکی از صفات و جلوههای او را توصیف میکند;
• در بیت اول، “مصحف یگانه” و “دلبر شاهدانه” هر دو به وحدانیت و جمال الهی اشاره دارند.
• تیر نگاه، دل را مشبک کرده، یعنی جذبه و عشق الهی دل را سوراخسوراخ کرده.
• شاعر از وصال جدا نیست، چون خانهاش در قرب حق است.
• غمزه و فریب، حتی در چشم معشوق، برای عاشقان فناست.
• کل هستی پر است از جمال حق، و غیر از او چیزی نیست.
• زمان (ازل و ابد) در حضور او معنا ندارد، چون آنها هم در خانه او بندهاند.
• تمام عظمتها و شوکتها در دل عاشقان، باز به او نسبت دارند.
• نور و تجلی محبوبان، پرتویی از دلبر اصلی است.
• و در آخر، فنای فیالله و بقای بالله بیان میشود: عاشق مست از خود فانی شده و باقی در ذات حق است.
⸻
@asharmolana.
دلبرم حسن شاهدانه اوست
شد مُشَبَک دلم ز تیر نگاه
سینه ام بس زبس نشانه اوست
نیستم فارغ از وصال صنم
قُربَتم دَم بَدم بخانه اوست
رهزن کاروان اهل فنا
غمزه چشم عاشقانه اوست
نیست غیری به محفل کونین
همه جا حُسن جاودانه اوست
نــه ازل نـــی ابـــد بـــود او را
هر دو یک بنده ای بخانه اوست
بر همه عاشقان بی دل و دین
نسبت و حشمت شهانه اوست
بر تجلای وجه محبوبان
پرتو نور دلبرانه اوست
گشته فانی ز خویش مستانشاه
باقی اش ذات جاودانه اوست
#تذکره_اولیا_عطار
_______________________________🌱🤍
تفسیر؛
این شعر در سبک عرفانی سروده شده و مضمون اصلی آن توحید، فنا، و جمال مطلق الهی است. شاعر، معشوق را همان خداوند میداند و در هر بیت، یکی از صفات و جلوههای او را توصیف میکند;
• در بیت اول، “مصحف یگانه” و “دلبر شاهدانه” هر دو به وحدانیت و جمال الهی اشاره دارند.
• تیر نگاه، دل را مشبک کرده، یعنی جذبه و عشق الهی دل را سوراخسوراخ کرده.
• شاعر از وصال جدا نیست، چون خانهاش در قرب حق است.
• غمزه و فریب، حتی در چشم معشوق، برای عاشقان فناست.
• کل هستی پر است از جمال حق، و غیر از او چیزی نیست.
• زمان (ازل و ابد) در حضور او معنا ندارد، چون آنها هم در خانه او بندهاند.
• تمام عظمتها و شوکتها در دل عاشقان، باز به او نسبت دارند.
• نور و تجلی محبوبان، پرتویی از دلبر اصلی است.
• و در آخر، فنای فیالله و بقای بالله بیان میشود: عاشق مست از خود فانی شده و باقی در ذات حق است.
⸻
@asharmolana.
❤13💔3❤🔥2👍2
نامهای برای وطنم.💌
افغانستانم!
خیلی وقت است خیلی کم رنگ این اسم را بر زبانم میآورم اما باز هم دلم میلرزد.
چون احساس میکنم تو کنارم نیستی؟ تو را جای زندانی کردن و تو را از من پنهان میکنند،
دلتنگ توام بیشتر از این 18 سال عمرم،
دلتنگ توام بیشتر از هر عاشق و معشوقی در این جهان، من عاشق توام بیشتر از لیلی و مجنون.
من دلتنگ توام چو طفلی که مادرش را میان انبوهی از آدمها گم کردهاست.
اصلاً میخواهم در بلند ترین مقیاس جهان بیایستم و بلند فریاد بزنم بگویم که "دلتنگ تنفس کردن عطر آن بیرق سهرنگت هستم! که با هر بار دیدناش در لبانم لبخند جا خوش میکرد، اما حالا با ندیدناش اشک در چشمانم سرازیر میشود."
هرکجا که هستی خواهش میکنم برگرد، بدون تو این شهر برایم بوی بیگانگی میدهد.
نویسنده: یلدا قربانزاده
#ارسالی_عزیزان
@asharmolana
افغانستانم!
خیلی وقت است خیلی کم رنگ این اسم را بر زبانم میآورم اما باز هم دلم میلرزد.
چون احساس میکنم تو کنارم نیستی؟ تو را جای زندانی کردن و تو را از من پنهان میکنند،
دلتنگ توام بیشتر از این 18 سال عمرم،
دلتنگ توام بیشتر از هر عاشق و معشوقی در این جهان، من عاشق توام بیشتر از لیلی و مجنون.
من دلتنگ توام چو طفلی که مادرش را میان انبوهی از آدمها گم کردهاست.
اصلاً میخواهم در بلند ترین مقیاس جهان بیایستم و بلند فریاد بزنم بگویم که "دلتنگ تنفس کردن عطر آن بیرق سهرنگت هستم! که با هر بار دیدناش در لبانم لبخند جا خوش میکرد، اما حالا با ندیدناش اشک در چشمانم سرازیر میشود."
هرکجا که هستی خواهش میکنم برگرد، بدون تو این شهر برایم بوی بیگانگی میدهد.
نویسنده: یلدا قربانزاده
#ارسالی_عزیزان
@asharmolana
💔40❤17❤🔥5👍2
کس از این نمک ندارد که تو ای غلام داری
دل ریش عاشقان را نمکی تمام داری
نه من اوفتاده تنها به کمند آرزویت
همه کس سر تو دارد تو سر کدام داری
ملکا مها نگارا صنما بتا بهارا
متحیرم ندانم که تو خود چه نام داری
نظری به لشکری کن که هزار خون بریزی
به خلاف تیغ هندی که تو در نیام داری
صفت رخام دارد تن نرم نازنینت
دل سخت نیز با او نه کم از رخام داری
همه دیدهها به سویت نگران حسن رویت
منت آن کمینه مرغم که اسیر دام داری
چه مخالفت بدیدی که مخالطت بریدی
مگر آن که ما گداییم و تو احتشام داری
به جز این گنه ندانم که محب و مهربانم
به چه جرم دیگر از من سر انتقام داری
گله از تو حاش لله نکنند و خود نباشد
مگر از وفای عهدی که نه بر دوام داری
نظر از تو برنگیرم همه عمر تا بمیرم
که تو در دلم نشستی و سر مقام داری
سخن لطیف سعدی نه سخن که قند مصری
خجل است از این حلاوت که تو در کلام داری
________________________________🌹
#حضرت_عشق_سعدی
@asharmolana.
دل ریش عاشقان را نمکی تمام داری
نه من اوفتاده تنها به کمند آرزویت
همه کس سر تو دارد تو سر کدام داری
ملکا مها نگارا صنما بتا بهارا
متحیرم ندانم که تو خود چه نام داری
نظری به لشکری کن که هزار خون بریزی
به خلاف تیغ هندی که تو در نیام داری
صفت رخام دارد تن نرم نازنینت
دل سخت نیز با او نه کم از رخام داری
همه دیدهها به سویت نگران حسن رویت
منت آن کمینه مرغم که اسیر دام داری
چه مخالفت بدیدی که مخالطت بریدی
مگر آن که ما گداییم و تو احتشام داری
به جز این گنه ندانم که محب و مهربانم
به چه جرم دیگر از من سر انتقام داری
گله از تو حاش لله نکنند و خود نباشد
مگر از وفای عهدی که نه بر دوام داری
نظر از تو برنگیرم همه عمر تا بمیرم
که تو در دلم نشستی و سر مقام داری
سخن لطیف سعدی نه سخن که قند مصری
خجل است از این حلاوت که تو در کلام داری
________________________________🌹
#حضرت_عشق_سعدی
@asharmolana.
❤18
من که در چهرهای آن ماه لقا می بینم
نا مسلمانم اگر غیر خدا می بینم
هر کجائیکه رَوَم وصف ترا می شنوم
هر طرف می نگرم روی ترا می بینم
هیچکس نیست که از زلف تو بوی آرد
مگر این خاصیت از باد صبا می بینم
مشکل است ای مهِ من جان به سلامت بردن
من که آن چشم تُرا عین بلا می بینم
پرسشِ کرد غمش «ابن یمین» حالم را
طرفه شاهیست که در شان گدا می بینم
________🌹
@asharmolana.
نا مسلمانم اگر غیر خدا می بینم
هر کجائیکه رَوَم وصف ترا می شنوم
هر طرف می نگرم روی ترا می بینم
هیچکس نیست که از زلف تو بوی آرد
مگر این خاصیت از باد صبا می بینم
مشکل است ای مهِ من جان به سلامت بردن
من که آن چشم تُرا عین بلا می بینم
پرسشِ کرد غمش «ابن یمین» حالم را
طرفه شاهیست که در شان گدا می بینم
________🌹
@asharmolana.
❤26
چند قبا بر قد دل دوختم
چند چراغ خرد افروختم
پیر فلک را که قراریش نیست
گردش بس بوالعجب آموختم
گنج کرم آمد مهمان من
وام فقیران ز کرم توختم
حاصل از این سه سخنم بیش نیست
سوختم و سوختم و سوختم
بر مثل شمعم من پاکباز
ریختم آن دخل که اندوختم
بس که بسی نکته عیسی جان
در دل و در گوش خر اسپوختم
بس که اذا تم دنا نقصه
تا بنگوید صنم شوخ تم
________🌹
تفسیر؛
1. «چند قبا بر قد دل دوختم / چند چراغ خرد افروختم»
زحمت زیادی کشیدم تا دل را آراسته کنم و چراغ خرد و آگاهی بیفروزم.
2. «پیر فلک را که قراریش نیست / گردش بس بوالعجب آموختم»
چرخ گردون را که بیثبات است، گردش و معنای عجیبی بخشیدم.
3. «گنج کرم آمد مهمان من / وام فقیران ز کرم توختم»
بخشندگی الهی به من رسید، و من هم با آن، نیاز نیازمندان را برآوردم.
4. «حاصل از این سه سخنم بیش نیست / سوختم و سوختم و سوختم»
تمام زندگی و حکمت من در این سه کلمه خلاصه میشود: سوختن در عشق.
5. «بر مثل شمعم من پاکباز / ریختم آن دخل که اندوختم»
همچون شمع، جان و اندوختهام را در راه عشق قربان کردم.
6. «بس که بسی نکته عیسی جان / در دل و در گوش خر اسپوختم»
آنقدر حرفهای بلند و روحانی زدم که حتی به گوش نادانان (خر) هم رساندم.
7. «بس که اذا تم دنا نقصه / تا بنگوید صنم شوخ تم»
آنقدر درباره نقصان کمال گفتم که معشوق شوخ هم جرأت نمیکند بگوید “تمامم”.
جمعبندی کوتاه:
مولانا در این غزل، از تلاش معنوی، سوختن در راه عشق، بخشش، و رسیدن به معرفت سخن میگوید. پیام اصلی: در راه حقیقت، همه چیز را باید فدا کرد.
چند چراغ خرد افروختم
پیر فلک را که قراریش نیست
گردش بس بوالعجب آموختم
گنج کرم آمد مهمان من
وام فقیران ز کرم توختم
حاصل از این سه سخنم بیش نیست
سوختم و سوختم و سوختم
بر مثل شمعم من پاکباز
ریختم آن دخل که اندوختم
بس که بسی نکته عیسی جان
در دل و در گوش خر اسپوختم
بس که اذا تم دنا نقصه
تا بنگوید صنم شوخ تم
________🌹
تفسیر؛
1. «چند قبا بر قد دل دوختم / چند چراغ خرد افروختم»
زحمت زیادی کشیدم تا دل را آراسته کنم و چراغ خرد و آگاهی بیفروزم.
2. «پیر فلک را که قراریش نیست / گردش بس بوالعجب آموختم»
چرخ گردون را که بیثبات است، گردش و معنای عجیبی بخشیدم.
3. «گنج کرم آمد مهمان من / وام فقیران ز کرم توختم»
بخشندگی الهی به من رسید، و من هم با آن، نیاز نیازمندان را برآوردم.
4. «حاصل از این سه سخنم بیش نیست / سوختم و سوختم و سوختم»
تمام زندگی و حکمت من در این سه کلمه خلاصه میشود: سوختن در عشق.
5. «بر مثل شمعم من پاکباز / ریختم آن دخل که اندوختم»
همچون شمع، جان و اندوختهام را در راه عشق قربان کردم.
6. «بس که بسی نکته عیسی جان / در دل و در گوش خر اسپوختم»
آنقدر حرفهای بلند و روحانی زدم که حتی به گوش نادانان (خر) هم رساندم.
7. «بس که اذا تم دنا نقصه / تا بنگوید صنم شوخ تم»
آنقدر درباره نقصان کمال گفتم که معشوق شوخ هم جرأت نمیکند بگوید “تمامم”.
جمعبندی کوتاه:
مولانا در این غزل، از تلاش معنوی، سوختن در راه عشق، بخشش، و رسیدن به معرفت سخن میگوید. پیام اصلی: در راه حقیقت، همه چیز را باید فدا کرد.
❤13💯3👍2
رسید آن شه رسید آن شه بیارایید ایوان را
فروبُرّید ساعدها برای خوب کنعان را
چو آمد جانِ جانِ جان، نشاید برد نام جان
به پیشش جان چه کار آید مگر از بهر قربان را
_________🌹
#حضرت_مولانا
@asharmolana.
فروبُرّید ساعدها برای خوب کنعان را
چو آمد جانِ جانِ جان، نشاید برد نام جان
به پیشش جان چه کار آید مگر از بهر قربان را
_________🌹
#حضرت_مولانا
@asharmolana.
❤20
مطرب مهتاب رو آنچ شنیدی بگو
ما همگان محرمیم آنچ بدیدی بگو
ای شه و سلطان ما ای طربستان ما
در حرم جان ما بر چه رسیدی بگو
نرگس خمار او ای که خدا یار او
دوش ز گلزار او هر چه بچیدی بگو
ای شده از دست من چون دل سرمست من
ای همه را دیده تو آنچ گزیدی بگو
عید بیاید رود عید تو ماند ابد
کز فلک بیمدد چون برهیدی بگو
در شکرستان جان غرقه شدم ای شکر
زین شکرستان اگر هیچ چشیدی بگو
میکشدم می به چپ میکشدم دل به راست
رو که کشاکش خوش است تو چه کشیدی بگو
می به قدح ریختی فتنه برانگیختی
کوی خرابات را تو چه کلیدی بگو
شور خرابات ما نور مناجات ما
پرده حاجات ما هم تو دریدی بگو
ماه به ابر اندرون تیره شدهست و زبون
ای مه کز ابرها پاک و بعیدی بگو
ظل تو پاینده باد ماه تو تابنده باد
چرخ تو را بنده باد از چه رمیدی بگو
عشق مرا گفت دی عاشق من چون شدی
گفتم بر چون متن ز آنچ تنیدی بگو
مرد مجاهد بدم عاقل و زاهد بدم
عافیتا همچو مرغ از چه پریدی بگو
___________🌹
#حضرت_مولانا
@asharmolana.
ما همگان محرمیم آنچ بدیدی بگو
ای شه و سلطان ما ای طربستان ما
در حرم جان ما بر چه رسیدی بگو
نرگس خمار او ای که خدا یار او
دوش ز گلزار او هر چه بچیدی بگو
ای شده از دست من چون دل سرمست من
ای همه را دیده تو آنچ گزیدی بگو
عید بیاید رود عید تو ماند ابد
کز فلک بیمدد چون برهیدی بگو
در شکرستان جان غرقه شدم ای شکر
زین شکرستان اگر هیچ چشیدی بگو
میکشدم می به چپ میکشدم دل به راست
رو که کشاکش خوش است تو چه کشیدی بگو
می به قدح ریختی فتنه برانگیختی
کوی خرابات را تو چه کلیدی بگو
شور خرابات ما نور مناجات ما
پرده حاجات ما هم تو دریدی بگو
ماه به ابر اندرون تیره شدهست و زبون
ای مه کز ابرها پاک و بعیدی بگو
ظل تو پاینده باد ماه تو تابنده باد
چرخ تو را بنده باد از چه رمیدی بگو
عشق مرا گفت دی عاشق من چون شدی
گفتم بر چون متن ز آنچ تنیدی بگو
مرد مجاهد بدم عاقل و زاهد بدم
عافیتا همچو مرغ از چه پریدی بگو
___________🌹
#حضرت_مولانا
@asharmolana.
❤16
هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
_______________
تفسیر:
در این بیت، شاعر میگوید که هر کس بر اساس برداشت و فکر خودش با من رفتار میکند، اما هیچ کسی واقعاً به حقیقت درونی و رازهای قلبی من پی نمیبرد. معنی این شعر برای ما افغانها این است که نباید فقط ظاهر و قضاوتهای سطحی را ببینیم؛ بلکه باید سعی کنیم به عمق دل و حال انسانها راه پیدا کنیم تا حقیقت و معنای واقعی یکدیگر را بفهمیم.
@asharmolana.
از درون من نجست اسرار من
_______________
تفسیر:
در این بیت، شاعر میگوید که هر کس بر اساس برداشت و فکر خودش با من رفتار میکند، اما هیچ کسی واقعاً به حقیقت درونی و رازهای قلبی من پی نمیبرد. معنی این شعر برای ما افغانها این است که نباید فقط ظاهر و قضاوتهای سطحی را ببینیم؛ بلکه باید سعی کنیم به عمق دل و حال انسانها راه پیدا کنیم تا حقیقت و معنای واقعی یکدیگر را بفهمیم.
@asharmolana.
❤26👏8👍3
بعد ازین وادی عشق آید پدید
غرق آتش شد کسی کانجا رسید
کس درین وادی به جز آتش مباد
وانک آتش نیست عیشش خوش مباد
عاشق آن باشد که چون آتش بود
گرم رو سوزنده و سرکش بود
عاقبت اندیش نبود یک زمان
در کشد خوش خوش بر آتش صد جهان
لحظهای نه کافری داند نه دین
ذرهای نه شک شناسد نه یقین
نیک و بد در راه او یکسان بود
خود چو عشق آمد نه این نه آن بود
ای مباحی این سخن آن تونیست
مرتدی تو، این به دندان تو نیست
هرچ دارد، پاک دربازد به نقد
وز وصال دوست مینازد به نقد
دیگران را وعدهٔ فردا بود
لیک او را نقد هم اینجا بود
تا نسوزد خویش را یک بارگی
کی تواند رست از غم خوارگی
تا بریشم در وجود خود نسوخت
در مفرح کی تواند دل فروخت
میتپد پیوسته در سوز و گداز
تا بجای خود رسد ناگاه باز
ماهی از دریا چو بر صحرا فتد
میتپد تا بوک در دریا فتد
عشق اینجا آتشست و عقل دود
عشق کامد در گریزد عقل زود
عقل در سودای عشق استاد نیست
عشق کار عقل مادر زاد نیست
گر ز غیبت دیدهای بخشند راست
اصل عشق اینجا ببینی کز کجاست
هست یک یک برگ از هستی عشق
سر ببر افکنده از مستی عشق
گر ترا آن چشم غیبی باز شد
با تو ذرات جهان هم راز شد
ور به چشم عقل بگشایی نظر
عشق را هرگز نبینی پا و سر
مرد کارافتاده باید عشق را
مردم آزاده باید عشق را
تو نه کار افتادهای نه عاشقی
مردهای تو، عشق را کی لایقی
زنده دل باید درین ره صد هزار
تا کند در هرنفس صد جان نثار
#شیخ_عطار_نیشابوری
@asharmolana
غرق آتش شد کسی کانجا رسید
کس درین وادی به جز آتش مباد
وانک آتش نیست عیشش خوش مباد
عاشق آن باشد که چون آتش بود
گرم رو سوزنده و سرکش بود
عاقبت اندیش نبود یک زمان
در کشد خوش خوش بر آتش صد جهان
لحظهای نه کافری داند نه دین
ذرهای نه شک شناسد نه یقین
نیک و بد در راه او یکسان بود
خود چو عشق آمد نه این نه آن بود
ای مباحی این سخن آن تونیست
مرتدی تو، این به دندان تو نیست
هرچ دارد، پاک دربازد به نقد
وز وصال دوست مینازد به نقد
دیگران را وعدهٔ فردا بود
لیک او را نقد هم اینجا بود
تا نسوزد خویش را یک بارگی
کی تواند رست از غم خوارگی
تا بریشم در وجود خود نسوخت
در مفرح کی تواند دل فروخت
میتپد پیوسته در سوز و گداز
تا بجای خود رسد ناگاه باز
ماهی از دریا چو بر صحرا فتد
میتپد تا بوک در دریا فتد
عشق اینجا آتشست و عقل دود
عشق کامد در گریزد عقل زود
عقل در سودای عشق استاد نیست
عشق کار عقل مادر زاد نیست
گر ز غیبت دیدهای بخشند راست
اصل عشق اینجا ببینی کز کجاست
هست یک یک برگ از هستی عشق
سر ببر افکنده از مستی عشق
گر ترا آن چشم غیبی باز شد
با تو ذرات جهان هم راز شد
ور به چشم عقل بگشایی نظر
عشق را هرگز نبینی پا و سر
مرد کارافتاده باید عشق را
مردم آزاده باید عشق را
تو نه کار افتادهای نه عاشقی
مردهای تو، عشق را کی لایقی
زنده دل باید درین ره صد هزار
تا کند در هرنفس صد جان نثار
#شیخ_عطار_نیشابوری
@asharmolana
❤13
آن شکل بین وان شیوه بین وان قد و خد و دست و پا
آن رنگ بین وان هنگ بین وان ماه بدر اندر قبا
از سرو گویم یا چمن از لاله گویم یا سمن
از شمع گویم یا لگن یا رقص گل پیش صبا
ای عشق چون آتشکده در نقش و صورت آمده
بر کاروان دل زده، یک دم امان ده یا فتی
در آتش و در سوز من، شب میبرم تا روز من
ای فرخ پیروز من از روی آن شمسالضحی
بر گرد ماهش میتنم، بیلب سلامش میکنم
خود را زمین برمیزنم زان پیش کو گوید صلا
گلزار و باغ عالمی چشم و چراغ عالمی
هم درد و داغ عالمی، چون پا نهی اندر جفا؟
آیم کنم جان را گرو، گویی مده زحمت، برو
خدمت کنم تا واروم گویی که ای ابله بیا
گشته خیال همنشین با عاشقان آتشین
غایب مبادا صورتت یک دم ز پیش چشم ما
ای دل قرار تو چه شد وان کار و بار تو چه شد
خوابت که میبندد چنین اندر صباح و در مسا
دل گفت حسن روی او وان نرگس جادوی او
وان سنبل ابروی او وان لعلِ شیرینماجرا
ای عشق پیش هر کسی نام و لقب داری بسی
من دوش نام دیگرت کردم که درد بیدوا
ای رونق جانم ز تو، چون چرخْ گردانم ز تو
گندم فرست ای جان که تا خیره نگردد آسیا
دیگر نخواهم زد نفس این بیت را میگوی و بس
بگداخت جانم زین هوس ارفق بنا یا ربنا
____________🌹
#دیوان_شمس
@asharmolana.
آن رنگ بین وان هنگ بین وان ماه بدر اندر قبا
از سرو گویم یا چمن از لاله گویم یا سمن
از شمع گویم یا لگن یا رقص گل پیش صبا
ای عشق چون آتشکده در نقش و صورت آمده
بر کاروان دل زده، یک دم امان ده یا فتی
در آتش و در سوز من، شب میبرم تا روز من
ای فرخ پیروز من از روی آن شمسالضحی
بر گرد ماهش میتنم، بیلب سلامش میکنم
خود را زمین برمیزنم زان پیش کو گوید صلا
گلزار و باغ عالمی چشم و چراغ عالمی
هم درد و داغ عالمی، چون پا نهی اندر جفا؟
آیم کنم جان را گرو، گویی مده زحمت، برو
خدمت کنم تا واروم گویی که ای ابله بیا
گشته خیال همنشین با عاشقان آتشین
غایب مبادا صورتت یک دم ز پیش چشم ما
ای دل قرار تو چه شد وان کار و بار تو چه شد
خوابت که میبندد چنین اندر صباح و در مسا
دل گفت حسن روی او وان نرگس جادوی او
وان سنبل ابروی او وان لعلِ شیرینماجرا
ای عشق پیش هر کسی نام و لقب داری بسی
من دوش نام دیگرت کردم که درد بیدوا
ای رونق جانم ز تو، چون چرخْ گردانم ز تو
گندم فرست ای جان که تا خیره نگردد آسیا
دیگر نخواهم زد نفس این بیت را میگوی و بس
بگداخت جانم زین هوس ارفق بنا یا ربنا
____________🌹
#دیوان_شمس
@asharmolana.
❤16
در دیده من اندرآ وز چشم من بنگر مرا
زیرا برون از دیدهها منزلگهی بگزیدهام
تو مست مست سرخوشی من مست بیسر سرخوشم
تو عاشق خندان لبی من بیدهان خندیدهام
#مولانای_جان
@asharmolana.
زیرا برون از دیدهها منزلگهی بگزیدهام
تو مست مست سرخوشی من مست بیسر سرخوشم
تو عاشق خندان لبی من بیدهان خندیدهام
#مولانای_جان
@asharmolana.
❤30👍1
صلوات بر پیامبر مهربان مان حضرت محمد ﷺ
اللَّهُــمَّ ᷂صَلِّ ᷂وَسَـــلِّمْ ᷂وَبَارِك ᷂على ᷂نَبِيِّنَـــا ᷂مُحمَّد ﷺ❤️
@asharmolana
اللَّهُــمَّ ᷂صَلِّ ᷂وَسَـــلِّمْ ᷂وَبَارِك ᷂على ᷂نَبِيِّنَـــا ᷂مُحمَّد ﷺ❤️
@asharmolana
❤69❤🔥6👍2
از درد ترک خورده و از زخم کبودیم
کوهیم و تماشاگر رقصیدن رودیم
او می رود و هر وجبش لاله و نسرین
ما سنگ تر از سنگ همانیم که بودیم
ما عزتمان بسته به این است بسوزیم
با داغ عزیزیم که خاکستر عودیم
تن رعشه گرفتیم که با غیر نشسته است
از غیرتمان بود نوشتند حسودیم
پیگیر پریشانی ما دیر به دیر است
دلتنگ به یک خنده ی او زود به زودیم
بر سقف اگر راستین قندیل فراز است
ما نیز همانیم فرازیم و فرودیم
بعد از تو اگر هم کسی آمد به سراغم
آمد ببرد آنچه ز تو تازه سرودیم ...
#حامد_هسکری
#ارسالی_عزیزان
@asharmolana.
کوهیم و تماشاگر رقصیدن رودیم
او می رود و هر وجبش لاله و نسرین
ما سنگ تر از سنگ همانیم که بودیم
ما عزتمان بسته به این است بسوزیم
با داغ عزیزیم که خاکستر عودیم
تن رعشه گرفتیم که با غیر نشسته است
از غیرتمان بود نوشتند حسودیم
پیگیر پریشانی ما دیر به دیر است
دلتنگ به یک خنده ی او زود به زودیم
بر سقف اگر راستین قندیل فراز است
ما نیز همانیم فرازیم و فرودیم
بعد از تو اگر هم کسی آمد به سراغم
آمد ببرد آنچه ز تو تازه سرودیم ...
#حامد_هسکری
#ارسالی_عزیزان
@asharmolana.
❤30🕊2