Telegram Web
وای آن دل که بدو از تو نشانی نرسد
مرده آن دل که بدو مژده جانی نرسد

سیه آن روز که بی‌نور جمالت گذرد
هیچ از مطبخ تو کاسه و خوانی نرسد

وای آن دل که ز عشق تو در آتش نرود
همچو زر خرج شود هیچ به کانی نرسد

سخن عشق چو بی‌درد بود بر ندهد
جز به گوش هوس و جز به زبانی نرسد

#مولانا


@asharmolana۔
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎
26💔6❤‍🔥4😍1
عاشق روی جان فزای توییم
رحمتی کن که در هوای توییم

تو به رخسار آفتابی و مه
ما همه ذره در هوای توییم

تا تو زین پرده روی بنمایی
منتظر بر در سرای توییم

ای که ما در میان مجلس انس
بیخود از شربت لقای توییم

خیره چون دشمنان مکش ما را
کآخر ای دوست آشنای توییم

تو رضا می دهی به کشتن ما
ما همه بنده رضای توییم

گرچه با خاتم سلیمانیم
ای پری زاده خاک پای توییم

شمس تبریز جان جان‌هایی
ما همه بنده و گدای توییم

#حضرت_مولانا
#ارسالی_عزیزامون

@asharmolana.
19👍1
در سینه‌ی هر که ذرّه‌ای دل باشد
بی‌عشقِ تو زندگیش مُشکل باشد

با زلفِ چو زنجیر گره بر گِره‌ات
دیوانه کسی بُوَد که عاقل باشد

#مولانا


@asharmolana.
43❤‍🔥4😍1
.
ای ساقـیا
مـسـتانه رو،
آن یار را آواز ده

گر او نمی آید
بگو آن دل
که بردی،باز ده

#مولانا
39❤‍🔥8👍4😍3💔3
ای آب حیات قطره از آب رخت
وی ماه فلک یک اثر از تاب رخت

گفتم که شب دراز خواهم مهتاب
آن شب شب زلف تست و مهتاب رخت

#مولانا
35
رو سینه را چون سینه ها, هفت آب شو از کینه ها
وآنگه شراب عشق را, پیمانه شو پیمانه شو

باید که جمله جان شوی, تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان می روی, مستانه شو مستانه شو

#مولانا
45❤‍🔥3👍3
گر شکند دل مرا، جان بدهم به دل شکن
گر زِ سَرَم کُلَه بَرَد، من زِ میانْ کمر بَرَم

اوست نشسته در نظر
من به کجا نظر کُنم؟
اوست گرفته شهر دل
من به کجا سفر بَرَم؟

#مولانا
43🕊4
قطره تویی
بحر تویی
لطف تویی
قهر تویی

قند تویی زهر تویی
بیش میازار مرا

#مولانا

@asharmolana
50❤‍🔥10👍9
من درد تو را زدست آسان ندهم
دل برنکنم زدوست تا جان ندهم

از دوست به یادگار دردی دارم
کان درد به صد هزار درمان ندهم...

#مولانا
44💔6
از آن مایی ای مولا اگر امروز اگر فردا
شب و روزم ز تو روشن زهی رعنا زهی زیبا

تو پاک پاکی از صورت ولیک از پرتو نورت
نمایی صورتی هر دم چه باحسن و چه بابالا

چو ابرو را چنین کردی چه صورت‌های چین کردی
مرا بی‌عقل و دین کردی بر آن نقش و بر آن حورا

مرا گویی چه عشقست این که نی بالا نه پستست این
چه صیدی بی ز شستست این درون موج این دریا

ایا معشوق هر قدسی چو می‌دانی چه می‌پرسی
که سر عرش و صد کرسی ز تو ظاهر شود پیدا

زدی در من یکی آتش که شد جان مرا مفرش
که تا آتش شود گل خوش که تا یکتا شود صد تا

فرست آن عشق ساقی را بگردان جام باقی را
که از مزج و تلاقی را ندانم جامش از صهبا

بکن این رمز را تعیین بگو مخدوم شمس الدین
به تبریز نکوآیین ببر این نکته غرا

#حضرت_مولانا

@asharmolana.
 
22❤‍🔥1
شاهدم مَصحَف یگانه اوست
دلبرم حسن شاهدانه اوست

شد مُشَبَک دلم ز تیر نگاه
سینه ام بس زبس نشانه اوست

نیستم فارغ از وصال صنم
قُربَتم دَم بَدم بخانه اوست

رهزن کاروان اهل فنا
غمزه چشم عاشقانه اوست

نیست غیری به محفل کونین
همه جا حُسن جاودانه اوست

نــه ازل نـــی ابـــد بـــود او را
هر دو یک بنده ای بخانه اوست

بر همه عاشقان بی دل و دین
نسبت و حشمت شهانه اوست

بر تجلای وجه محبوبان
پرتو نور دلبرانه اوست

گشته فانی ز خویش مستانشاه
باقی اش ذات جاودانه اوست

#تذکره_اولیا_عطار
_______________________________🌱🤍

‌تفسیر؛


این شعر در سبک عرفانی سروده شده و مضمون اصلی آن توحید، فنا، و جمال مطلق الهی است. شاعر، معشوق را همان خداوند می‌داند و در هر بیت، یکی از صفات و جلوه‌های او را توصیف می‌کند;


• در بیت اول، “مصحف یگانه” و “دلبر شاهدانه” هر دو به وحدانیت و جمال الهی اشاره دارند.

• تیر نگاه، دل را مشبک کرده، یعنی جذبه و عشق الهی دل را سوراخ‌سوراخ کرده.

• شاعر از وصال جدا نیست، چون خانه‌اش در قرب حق است.

• غمزه و فریب، حتی در چشم معشوق، برای عاشقان فناست.

• کل هستی پر است از جمال حق، و غیر از او چیزی نیست.

• زمان (ازل و ابد) در حضور او معنا ندارد، چون آن‌ها هم در خانه او بنده‌اند.

• تمام عظمت‌ها و شوکت‌ها در دل عاشقان، باز به او نسبت دارند.

• نور و تجلی محبوبان، پرتویی از دلبر اصلی است.

• و در آخر، فنای فی‌الله و بقای بالله بیان می‌شود: عاشق مست از خود فانی شده و باقی در ذات حق است.


@asharmolana.
13💔3❤‍🔥2👍2
گر مرا صد
بار تو گردن زنی
هم‌چو شمعم
بر فروزم روشنی

______________🌹

#حضرت_مولانا
@asharmolana.
22🕊2
نامه‌ای برای وطنم.💌


افغانستانم!
خیلی وقت است خیلی کم رنگ این اسم را بر زبانم می‌آورم اما باز هم دلم می‌لرزد.
چون‌ احساس می‌کنم تو کنارم نیستی؟ تو را جای زندانی کردن و تو را از من پنهان می‌کنند،
دلتنگ‌ تو‌ام بیشتر از این 18 سال عمرم،
دلتنگ تو‌ام بیشتر از هر عاشق و معشوقی در این جهان، من عاشق تو‌ام بیشتر از لیلی و مجنون.
من دلتنگ تو‌ام چو طفلی که مادرش را میان انبوهی از آدم‌ها گم‌ کرده‌است.
اصلاً میخواهم در بلند ترین مقیاس جهان بی‌ایستم و بلند فریاد بزنم بگویم که "دلتنگ تنفس کردن عطر آن بیرق سه‌رنگت هستم! که با هر بار دیدن‌اش در لبانم لبخند جا خوش می‌کرد، اما حالا با ندیدن‌اش اشک در چشمانم سرازیر می‌شود."
هرکجا که هستی خواهش می‌کنم برگرد، بدون تو این شهر برایم بوی بیگانگی می‌دهد.


نویسنده: یلدا قربانزاده

#ارسالی_عزیزان
@asharmolana
💔4017❤‍🔥5👍2
کس از این نمک ندارد که تو ای غلام داری
دل ریش عاشقان را نمکی تمام داری
نه من اوفتاده تنها به کمند آرزویت
همه کس سر تو دارد تو سر کدام داری
ملکا مها نگارا صنما بتا بهارا
متحیرم ندانم که تو خود چه نام داری
نظری به لشکری کن که هزار خون بریزی
به خلاف تیغ هندی که تو در نیام داری
صفت رخام دارد تن نرم نازنینت
دل سخت نیز با او نه کم از رخام داری
همه دیده‌ها به سویت نگران حسن رویت
منت آن کمینه مرغم که اسیر دام داری
چه مخالفت بدیدی که مخالطت بریدی
مگر آن که ما گداییم و تو احتشام داری
به جز این گنه ندانم که محب و مهربانم
به چه جرم دیگر از من سر انتقام داری
گله از تو حاش لله نکنند و خود نباشد
مگر از وفای عهدی که نه بر دوام داری
نظر از تو برنگیرم همه عمر تا بمیرم
که تو در دلم نشستی و سر مقام داری
سخن لطیف سعدی نه سخن که قند مصری
خجل است از این حلاوت که تو در کلام داری

________________________________🌹
#حضرت_عشق_سعدی
@asharmolana.
18
من که در چهره‌ای آن ماه لقا می بینم
نا مسلمانم اگر غیر خدا می بینم

هر کجائیکه رَوَم وصف ترا می شنوم
هر طرف می نگرم روی ترا می بینم

هیچکس نیست که از زلف تو بوی آرد
مگر این خاصیت از باد صبا می بینم

مشکل است ای مهِ من جان به سلامت بردن
من که آن چشم تُرا عین بلا می بینم

پرسشِ کرد غمش «ابن یمین» حالم را
طرفه شاهی‌ست که در شان گدا می بینم

________🌹

@‌asharmolana.
26
چند قبا بر قد دل دوختم
چند چراغ خرد افروختم
پیر فلک را که قراریش نیست
گردش بس بوالعجب آموختم
گنج کرم آمد مهمان من
وام فقیران ز کرم توختم
حاصل از این سه سخنم بیش نیست
سوختم و سوختم و سوختم
بر مثل شمعم من پاکباز
ریختم آن دخل که اندوختم
بس که بسی نکته عیسی جان
در دل و در گوش خر اسپوختم
بس که اذا تم دنا نقصه
تا بنگوید صنم شوخ تم
________🌹

تفسیر؛

1. «چند قبا بر قد دل دوختم / چند چراغ خرد افروختم»
زحمت زیادی کشیدم تا دل را آراسته کنم و چراغ خرد و آگاهی بیفروزم.

2. «پیر فلک را که قراریش نیست / گردش بس بوالعجب آموختم»
چرخ گردون را که بی‌ثبات است، گردش و معنای عجیبی بخشیدم.

3. «گنج کرم آمد مهمان من / وام فقیران ز کرم توختم»
بخشندگی الهی به من رسید، و من هم با آن، نیاز نیازمندان را برآوردم.

4. «حاصل از این سه سخنم بیش نیست / سوختم و سوختم و سوختم»
تمام زندگی و حکمت من در این سه کلمه خلاصه می‌شود: سوختن در عشق.

5. «بر مثل شمعم من پاکباز / ریختم آن دخل که اندوختم»
همچون شمع، جان و اندوخته‌ام را در راه عشق قربان کردم.

6. «بس که بسی نکته عیسی جان / در دل و در گوش خر اسپوختم»
آن‌قدر حرف‌های بلند و روحانی زدم که حتی به گوش نادانان (خر) هم رساندم.

7. «بس که اذا تم دنا نقصه / تا بنگوید صنم شوخ تم»
آن‌قدر درباره نقصان کمال گفتم که معشوق شوخ هم جرأت نمی‌کند بگوید “تمامم”.

جمع‌بندی کوتاه:

مولانا در این غزل، از تلاش معنوی، سوختن در راه عشق، بخشش، و رسیدن به معرفت سخن می‌گوید. پیام اصلی: در راه حقیقت، همه چیز را باید فدا کرد.
14💯3👍2
رسید آن شه رسید آن شه بیارایید ایوان را
فروبُرّید ساعدها برای خوب کنعان را

چو آمد جانِ جانِ جان، نشاید برد نام جان
به پیشش جان چه کار آید مگر از بهر قربان را
_________🌹
#حضرت_مولانا
@asharmolana.
20
مطرب مهتاب رو آنچ شنیدی بگو
ما همگان محرمیم آنچ بدیدی بگو
ای شه و سلطان ما ای طربستان ما
در حرم جان ما بر چه رسیدی بگو
نرگس خمار او ای که خدا یار او
دوش ز گلزار او هر چه بچیدی بگو
ای شده از دست من چون دل سرمست من
ای همه را دیده تو آنچ گزیدی بگو
عید بیاید رود عید تو ماند ابد
کز فلک بی‌مدد چون برهیدی بگو
در شکرستان جان غرقه شدم ای شکر
زین شکرستان اگر هیچ چشیدی بگو
می‌کشدم می به چپ می‌کشدم دل به راست
رو که کشاکش خوش است تو چه کشیدی بگو
می به قدح ریختی فتنه برانگیختی
کوی خرابات را تو چه کلیدی بگو
شور خرابات ما نور مناجات ما
پرده حاجات ما هم تو دریدی بگو
ماه به ابر اندرون تیره شده‌ست و زبون
ای مه کز ابرها پاک و بعیدی بگو
ظل تو پاینده باد ماه تو تابنده باد
چرخ تو را بنده باد از چه رمیدی بگو
عشق مرا گفت دی عاشق من چون شدی
گفتم بر چون متن ز آنچ تنیدی بگو
مرد مجاهد بدم عاقل و زاهد بدم
عافیتا همچو مرغ از چه پریدی بگو

___________🌹
#حضرت_مولانا
@asharmolana.
16
هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من

_______________

تفسیر:
در این بیت، شاعر می‌گوید که هر کس بر اساس برداشت و فکر خودش با من رفتار می‌کند، اما هیچ کسی واقعاً به حقیقت درونی و رازهای قلبی من پی نمی‌برد. معنی این شعر برای ما افغان‌ها این است که نباید فقط ظاهر و قضاوت‌های سطحی را ببینیم؛ بلکه باید سعی کنیم به عمق دل و حال انسان‌ها راه پیدا کنیم تا حقیقت و معنای واقعی یکدیگر را بفهمیم.

@asharmolana.
26👏8👍3
2025/08/27 19:27:47
Back to Top
HTML Embed Code: