معروف است که هنگام مطرح شدن حمله به ایران، ابوعبید ثقفی، پدر مختار؛ اولین کسی بود که اعلام کرد حاضر است در راه جنگ با ایران قدم بگذارد.
در جنگ پل، فیلهای جنگیای که در قشون ایران بودند، باعث وحشت اسبهای اعراب گردیدند و اعراب مجبور شدند پیاده جنگ کنند. ابوعبید ثقفی، پدر مختار، که فرمانده مسلمانان بود به یکی از فیلهای ارتش ایران حمله برده او را زخمی کرد، فیل خشمگین شد او را در زیر پای خود گرفت و بدین گونه ابوعبید جان سپرد...
@ancient
در جنگ پل، فیلهای جنگیای که در قشون ایران بودند، باعث وحشت اسبهای اعراب گردیدند و اعراب مجبور شدند پیاده جنگ کنند. ابوعبید ثقفی، پدر مختار، که فرمانده مسلمانان بود به یکی از فیلهای ارتش ایران حمله برده او را زخمی کرد، فیل خشمگین شد او را در زیر پای خود گرفت و بدین گونه ابوعبید جان سپرد...
@ancient
مقایسه جالب مردم ایران و کانادا از زبان ابراهیم خان صحافباشی؛ ۱۳۰ سال قبل...
مردم ويكتوريا(کانادا) آموختن به دیگری را یکی از شرافات انسانی میدانند. چنان چه در هر ده کورهای چندین مکتب مجانی برای اطفال مهیا کردهاند و چه دختر و چه پسر از سن پنج سالگی به مکتب میرود و طی دوازده سال همه چیز را میداند و لایق به هرکاری هستند.
بچه های ما ایرانیان بیچاره نیز تا پانزده سالگی آقاموچول هستند و بعد هم با همان وضعیت ازدواج می کنند! یک گاو نری را جفت می کنیم با ماده خری و متوقع هستیم که اولاد اینها همه چیز بفهمند! دختر را در قفس پرورش می دهیم و به جز خوردن و خوابیدن چیز دیگرش نمی آموزیم. یعنی چیزی نداریم که بیاموزیم!
زمانی هم که به شوهر می رود هر شب در جنگ است و می گوییم چرا با شوهرش سازش ندارد و حال آن که تحمل زنهای ایران و مظلوم بودن شان بیش از مردها هست. افسوس که ما مردم لذت خوراک و جماع را بیش از ترقی و تربیت فهمیده ایم...!
@ancient
مردم ويكتوريا(کانادا) آموختن به دیگری را یکی از شرافات انسانی میدانند. چنان چه در هر ده کورهای چندین مکتب مجانی برای اطفال مهیا کردهاند و چه دختر و چه پسر از سن پنج سالگی به مکتب میرود و طی دوازده سال همه چیز را میداند و لایق به هرکاری هستند.
بچه های ما ایرانیان بیچاره نیز تا پانزده سالگی آقاموچول هستند و بعد هم با همان وضعیت ازدواج می کنند! یک گاو نری را جفت می کنیم با ماده خری و متوقع هستیم که اولاد اینها همه چیز بفهمند! دختر را در قفس پرورش می دهیم و به جز خوردن و خوابیدن چیز دیگرش نمی آموزیم. یعنی چیزی نداریم که بیاموزیم!
زمانی هم که به شوهر می رود هر شب در جنگ است و می گوییم چرا با شوهرش سازش ندارد و حال آن که تحمل زنهای ایران و مظلوم بودن شان بیش از مردها هست. افسوس که ما مردم لذت خوراک و جماع را بیش از ترقی و تربیت فهمیده ایم...!
@ancient
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اینا میخوان برن من نمیخوام برم
من میخوام این خاکو ببوسم...
خانومی که در بهمن ۵۷ به کاخ نیاوران اومده و از رفتن شاه ناراحته. میگه اینا(شاه و ...) میخوان برن ولی من نمیخوام برم...
این فیلم کم یاب چند ثانیهای توسط بیبیسی ضبط شده بود...
@ancient
من میخوام این خاکو ببوسم...
خانومی که در بهمن ۵۷ به کاخ نیاوران اومده و از رفتن شاه ناراحته. میگه اینا(شاه و ...) میخوان برن ولی من نمیخوام برم...
این فیلم کم یاب چند ثانیهای توسط بیبیسی ضبط شده بود...
@ancient
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
الان پنجتا پیتزا چند میشه؟!!!
این فیلم مال ۲۰۰ سال قبل نیست؛ سریال جایزه بزرگ مهران مدیری سال ۸۴!!
@ancient
این فیلم مال ۲۰۰ سال قبل نیست؛ سریال جایزه بزرگ مهران مدیری سال ۸۴!!
@ancient
سه نفر محكوم به اعدام با گیوتین شدند؛ یک کشیش، یک وکیل دادگستری و یک فیزیکدان
در هنگام اعدام؛ کشیش پیش قدم شد؛ سرش را زیر گیوتین گذاشتند و از او سؤال شد: حرف آخرت چیست ؟
گفت : خدا ... خدا...خدا...
او مرا نجات خواهد داد،
وقتی تیغ گیوتین را پایین آوردند، نزدیک گردن او متوقف شد.
مردم تعجب کردند؛ و فریاد زدند: آزادش کنید!
خدا حرفش را زده! و به این ترتیب نجات یافت
نوبت به وکیل دادگستری رسید؛
از او سؤال شد: آخرین حرفی که می خواهی بگویی چیست؟
گفت: من مثل کشیش خدا را نمی شناسم اما درباره عدالت میدانم؛
عدالت .. عدالت .. عدالت..
گیوتین پایین رفت ،اما نزدیک گردنش ایستاد.
مردم متعجب، گفتند : آزادش کنید، عدالت حرف خودش را زده! وکیل هم آزاد شد
آخر کار نوبت به فیزیکدان رسید؛
سؤال شد: آخرین حرفت را بزن
گفت :من نه کشیشم که خدا را بشناسم، و نه وکیلم که عدالت را بدانم
اما می دانم که روی طناب گیوتین گره ای است که مانع پایین آمدن تیغه می شود
با نگاه به طناب دریافتند و گره را باز کردند،
تیغ بر گردن فیزیکدان فرود آمده و سر او را از تن جدا کرد
چه فرجام تلخی دارند آنان که واقعیت را میگویند و به «گره ها» اشاره مى كنند!
@ancient
در هنگام اعدام؛ کشیش پیش قدم شد؛ سرش را زیر گیوتین گذاشتند و از او سؤال شد: حرف آخرت چیست ؟
گفت : خدا ... خدا...خدا...
او مرا نجات خواهد داد،
وقتی تیغ گیوتین را پایین آوردند، نزدیک گردن او متوقف شد.
مردم تعجب کردند؛ و فریاد زدند: آزادش کنید!
خدا حرفش را زده! و به این ترتیب نجات یافت
نوبت به وکیل دادگستری رسید؛
از او سؤال شد: آخرین حرفی که می خواهی بگویی چیست؟
گفت: من مثل کشیش خدا را نمی شناسم اما درباره عدالت میدانم؛
عدالت .. عدالت .. عدالت..
گیوتین پایین رفت ،اما نزدیک گردنش ایستاد.
مردم متعجب، گفتند : آزادش کنید، عدالت حرف خودش را زده! وکیل هم آزاد شد
آخر کار نوبت به فیزیکدان رسید؛
سؤال شد: آخرین حرفت را بزن
گفت :من نه کشیشم که خدا را بشناسم، و نه وکیلم که عدالت را بدانم
اما می دانم که روی طناب گیوتین گره ای است که مانع پایین آمدن تیغه می شود
با نگاه به طناب دریافتند و گره را باز کردند،
تیغ بر گردن فیزیکدان فرود آمده و سر او را از تن جدا کرد
چه فرجام تلخی دارند آنان که واقعیت را میگویند و به «گره ها» اشاره مى كنند!
@ancient
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چون یک دستش را با شمشیر زدند، با خونی که از بازویش فوران میکرد صورتش را سرخ کرد. خلیفه از او پرسید: چرا چنین کردی؟
او گفت: وقتی دستهایم را قطع کنند خونهای بدنم بیرون ریخته و چهرهام زرد میشود. و تو خواهی پنداشت که رنگ رویم از ترس زرد شده است!
چهرهام را خونین کردم تا زردیاش دیده نشود... نام این دلیر مرد بابک بود، بابک خرمدین...
@ancient
او گفت: وقتی دستهایم را قطع کنند خونهای بدنم بیرون ریخته و چهرهام زرد میشود. و تو خواهی پنداشت که رنگ رویم از ترس زرد شده است!
چهرهام را خونین کردم تا زردیاش دیده نشود... نام این دلیر مرد بابک بود، بابک خرمدین...
@ancient
روزی رضاشاه از جلوی مکتب خانهای رد میشد متوجه چند شاگرد فقیر که لباس های کهن به تن داشتند شد ...
به همین جهت دستور داد که تمام شاگردان مدرسه لباس پارچه ای یا همان لباس
فرم بپوشند.
با این اقدام، از یک جهت معلوم نمیشد چه کسی پسر وزیر است و چه کسی پسر کارگر، و از جهت دیگر صنعت پارچه بافی داخلی را نیز بکار انداخت.
📚از خاطرات امیراصلان افشار
@ancient
به همین جهت دستور داد که تمام شاگردان مدرسه لباس پارچه ای یا همان لباس
فرم بپوشند.
با این اقدام، از یک جهت معلوم نمیشد چه کسی پسر وزیر است و چه کسی پسر کارگر، و از جهت دیگر صنعت پارچه بافی داخلی را نیز بکار انداخت.
📚از خاطرات امیراصلان افشار
@ancient
دستفروشی قهرمان جودوی جهان تو خیابان های کرمانشاه!
مسعود رستگار، جودوکار کم شنوای ایران که همین چندوقت پیش تو مسابقات پاریس برای ایران مقام جهانی آورد، حالا کنار خیابون دستفروشی میکنه!
نه اینکه دستفروشی کار بدی باشه، اما قطعا شایسته ی یه قهرمان ملی هم نیست! مسعود رستگار سابقه 7 سال عضویت تو تیم ملی جودو رو داره و ...
چرا واقعا هیچ حمایتی از ورزشکارها و نخبه های ما نمیشه؟
@ancient
مسعود رستگار، جودوکار کم شنوای ایران که همین چندوقت پیش تو مسابقات پاریس برای ایران مقام جهانی آورد، حالا کنار خیابون دستفروشی میکنه!
نه اینکه دستفروشی کار بدی باشه، اما قطعا شایسته ی یه قهرمان ملی هم نیست! مسعود رستگار سابقه 7 سال عضویت تو تیم ملی جودو رو داره و ...
چرا واقعا هیچ حمایتی از ورزشکارها و نخبه های ما نمیشه؟
@ancient
پادشاهی را سه زن بود پارسی و تازی و قبطی...
شبی در نزد پارسی خفته بود. از وی پرسید که چه هنگام است؟ زن پارسی گفت: هنگام سحر، گفت: از کجا گویی؟ گفت از بهر آن که بوی گل ریحان برخاسته و مرغان به ترنم درآمدند.
شبی دیگر نزد زن تازی بود. از وی همین سوال کرد. زن جواب گفت که هنگام سحر است، از بهر آن که مهره های گردنبندم سینه ام را سرد می سازد.
شبی دیگر در نزد قبطی بود. از وی پرسید. قبطی در جواب گفت:که هنگام سحر است، از بهر آنکه مرا ریدن گرفته است!🥴
*از حکایات طنز عبید زاکانی :)
عبید در این حکایت بخوبی بیان میکنه که برداشت هر کس از رویدادهای اطرافش به اندازه وسعت درک و شعور اونه...
@ancient
شبی در نزد پارسی خفته بود. از وی پرسید که چه هنگام است؟ زن پارسی گفت: هنگام سحر، گفت: از کجا گویی؟ گفت از بهر آن که بوی گل ریحان برخاسته و مرغان به ترنم درآمدند.
شبی دیگر نزد زن تازی بود. از وی همین سوال کرد. زن جواب گفت که هنگام سحر است، از بهر آن که مهره های گردنبندم سینه ام را سرد می سازد.
شبی دیگر در نزد قبطی بود. از وی پرسید. قبطی در جواب گفت:که هنگام سحر است، از بهر آنکه مرا ریدن گرفته است!🥴
*از حکایات طنز عبید زاکانی :)
عبید در این حکایت بخوبی بیان میکنه که برداشت هر کس از رویدادهای اطرافش به اندازه وسعت درک و شعور اونه...
@ancient
ماری وارد مغازه نجاری شد. در حالی که به گوشهای می خزید، از روی اره عبور کرد و کمی زخمی شد! با عصبانیت برگشت و اره رو گاز گرفت اما آسیب بیشتری دید.
مار که حسابی کلافه شده بود ، تصمیم گرفت به هر قیمتی که شده اره رو از بین ببره. پس به دور اره پیچید و تمام قدرتش رو بکار گرفت تا اره رو خفه کنه ، تا اینکه در نهایت مار توسط اره کشته شد...
گاهی اوقات ما با عصبانیت واکنش نشون میدیم و تصمیم میگیریم به کسانی که بهمون آسیب رسوندن صدمه بزنیم غافل از اینکه به خودمون آسیب می رسونیم. در زندگی گاهی اوقات بهتره از بعضی چیزها چشم پوشی کنیم، چون عواقب اون میتونه فاجعه بار باشه...
@ancient
مار که حسابی کلافه شده بود ، تصمیم گرفت به هر قیمتی که شده اره رو از بین ببره. پس به دور اره پیچید و تمام قدرتش رو بکار گرفت تا اره رو خفه کنه ، تا اینکه در نهایت مار توسط اره کشته شد...
گاهی اوقات ما با عصبانیت واکنش نشون میدیم و تصمیم میگیریم به کسانی که بهمون آسیب رسوندن صدمه بزنیم غافل از اینکه به خودمون آسیب می رسونیم. در زندگی گاهی اوقات بهتره از بعضی چیزها چشم پوشی کنیم، چون عواقب اون میتونه فاجعه بار باشه...
@ancient
شاید باور نکنید ولی در تمدن مایا؛ مردم از پایین شراب رو نوش جان میکردن! 🥴
مایاها برای مست شدن به جای نوشيدن شراب، براى لذت بيشتر اون رو از طریق دیواره روده و مقعد وارد بدن می کردن!
حالا تحقیقات جدید نشون میده که الکل با عمل اماله کردن بهتر جذب بدن میشه تا از طریق خوردن🤭
@ancient
مایاها برای مست شدن به جای نوشيدن شراب، براى لذت بيشتر اون رو از طریق دیواره روده و مقعد وارد بدن می کردن!
حالا تحقیقات جدید نشون میده که الکل با عمل اماله کردن بهتر جذب بدن میشه تا از طریق خوردن🤭
@ancient
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
طاق کسری؛ یادگار ساسانیان در عراق در آستانه نابودی کامل
ای کاش یه نفر هم به فکر این میراث ارزشمندمون بود...
@ancient
ای کاش یه نفر هم به فکر این میراث ارزشمندمون بود...
@ancient
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این کلیپ حالتونو خوب میکنه
همخوانی فریدون فرخزاد و فرامرز اصلانی در یک شوی تلویزیونی به مناسبت نوروز ۵۶
@ancient
همخوانی فریدون فرخزاد و فرامرز اصلانی در یک شوی تلویزیونی به مناسبت نوروز ۵۶
@ancient
این یک کاندوم ۳ هزار ساله از جنس کتانه!
در واقع قدمت کاندوم به ۱۰۰۰ سال قبل از میلاد برمیگرده و مصریان باستان از ۳هزار سال قبل از وسیلهای شبیه کاندوم برای محافظت در برابر بیماری مقاربتی استفاده میکردند. این کاندوم ها از غلافی از جنس کتان تهیه شده بود!😬
@ancient
در واقع قدمت کاندوم به ۱۰۰۰ سال قبل از میلاد برمیگرده و مصریان باستان از ۳هزار سال قبل از وسیلهای شبیه کاندوم برای محافظت در برابر بیماری مقاربتی استفاده میکردند. این کاندوم ها از غلافی از جنس کتان تهیه شده بود!😬
@ancient
بخشی از سخنان غرورآفرین نادرشاه بزرگ پس از فتح هندوستان:
فتح هند افتخاری نبود. برای من دستگیری متجاوزان و سرسپردگانی مهم بود که ۲۰ سال کشورم را ویران ساخته و جنایت و غارت را حد کمال بر مردم سرزمینم روا داشتند.
اگر بدنبال افتخار بودم سلاطین اروپا را به بردگی میگرفتم؛ که آن هم از جوانمردی و خوی ایرانی من به دور بود...
📚به نقل از کتاب تاریخ سیاسی و نظامی دوران نادرشاه؛ ابوتراب سردادور
@ancient
فتح هند افتخاری نبود. برای من دستگیری متجاوزان و سرسپردگانی مهم بود که ۲۰ سال کشورم را ویران ساخته و جنایت و غارت را حد کمال بر مردم سرزمینم روا داشتند.
اگر بدنبال افتخار بودم سلاطین اروپا را به بردگی میگرفتم؛ که آن هم از جوانمردی و خوی ایرانی من به دور بود...
📚به نقل از کتاب تاریخ سیاسی و نظامی دوران نادرشاه؛ ابوتراب سردادور
@ancient
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پلیس روسیه معترض با پلاکارد خالی رو دستگیر میکنه.
"در روسیه تازه انقلاب شده بود،
بلشویک ها تمام خانواده تزار را قتل عام کرده بودند... مردی در میدان سرخ مسکو اعلامیه پخش میکرد. امنیتی ها او را دستگیر کردند.
پس از بازرسی متوجه شدند که همه اعلامیه هایش سفید است. به او گفتند: چرا برگه سفید پخش میکنی و چیزی رویش ننوشته ای؟
جواب داد: دیگر چیزی برای نوشتن نمانده
همه چیز مثل روز روشن است..."
@ancient
"در روسیه تازه انقلاب شده بود،
بلشویک ها تمام خانواده تزار را قتل عام کرده بودند... مردی در میدان سرخ مسکو اعلامیه پخش میکرد. امنیتی ها او را دستگیر کردند.
پس از بازرسی متوجه شدند که همه اعلامیه هایش سفید است. به او گفتند: چرا برگه سفید پخش میکنی و چیزی رویش ننوشته ای؟
جواب داد: دیگر چیزی برای نوشتن نمانده
همه چیز مثل روز روشن است..."
@ancient
“استغفرالله! ایرانی ها نوروز را برتر و گرامی تر از عیدِ رمضان و عید قربان می شمارند!
آنها ارزش فراوانی برای نوروز قائل اند و آن را به نام عید بزرگ می نامند و در آن روز پیکر خود را به رخت های نو می آرایند
و همگان از شاه و گدا، از مرد و زن و دختر و پسر، شب و روز با ذوق و شوق، خرمی و شادمانی می کنند و تا پایان آن ماه دست به هیچ کاری نمی زنند...”
📚آنچه خواندید بخشی از نامه سفیر عثمانی در ایران، به سلطان سلیمان دوم عثمانی بود که به مقایسه جشن نوروز با سایر اعیاد پرداخته است این نامه که در اواخر دوره صفویان نوشته شده حاکی از تعجب سفیر عثمانی از برگزاری شکوهمند جشن نوروز در ایران است.
@ancient
آنها ارزش فراوانی برای نوروز قائل اند و آن را به نام عید بزرگ می نامند و در آن روز پیکر خود را به رخت های نو می آرایند
و همگان از شاه و گدا، از مرد و زن و دختر و پسر، شب و روز با ذوق و شوق، خرمی و شادمانی می کنند و تا پایان آن ماه دست به هیچ کاری نمی زنند...”
📚آنچه خواندید بخشی از نامه سفیر عثمانی در ایران، به سلطان سلیمان دوم عثمانی بود که به مقایسه جشن نوروز با سایر اعیاد پرداخته است این نامه که در اواخر دوره صفویان نوشته شده حاکی از تعجب سفیر عثمانی از برگزاری شکوهمند جشن نوروز در ایران است.
@ancient
به ۲۵۰۰ سال قبل در تخت جمشید سفر کنید!!
تصاویر بازسازی شده موزه گتی کالیفرنیا از تخت جمشید با کمک کارشناسان و باستان شناسان شکل گرفته و میتونید به ۲۵۰۰ سال پیش سفر کنید و پرسپولیس رو ببینید👇🏻👇🏻👇🏻
https://persepolis.getty.edu/
@ancient
تصاویر بازسازی شده موزه گتی کالیفرنیا از تخت جمشید با کمک کارشناسان و باستان شناسان شکل گرفته و میتونید به ۲۵۰۰ سال پیش سفر کنید و پرسپولیس رو ببینید👇🏻👇🏻👇🏻
https://persepolis.getty.edu/
@ancient