Forwarded from الف لام ميم...
👍2❤🔥1
Forwarded from الف لام ميم...
⚫️
⚫️
⚫️
چنان قحط سالی شد اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق
چنان آسمان بر زمین شد بخیل
که لب تر نکردند زرع و نخیل
بخوشید سرچشمههای قدیم
نماند آب، جز آب چشم یتیم
نبودی بهجز آه بیوه زنی
اگر بر شدی دودی از روزنی
چو درویش بیرنگ دیدم درخت
قوی بازوان سست و درمانده سخت
نه در کوه سبزی، نه در باغ شَخ
ملخ بوستان خورده، مردم ملخ
در آن حال پیش آمدم دوستی
از او مانده بر استخوان پوستی
وگرچه به مِکنَت قوی حال بود
خداوندِ جاه و زر و مال بود
بدو گفتم: ای یار پاکیزهخوی
چه درماندگی پیشت آمد؟ بگوی
بِغُرّید بر من که عقلت کجاست؟
چو دانی و پرسی سؤالت خطاست
نبینی که سختی به غایت رسید؟
مشقت به حد نهایت رسید؟
نه باران همی آید از آسمان
نه برمیرود دود فریادخوان
بدو گفتم: آخر تو را باک نیست
کُشد زهرْ جایی که تریاک نیست
گر از نیستی دیگری شد هلاک
تو را هست، بط را ز طوفان چه باک؟
نگه کرد رنجیده در من فقیه
نگه کردنِ عالم اندر سفیه
که مرد ارچه بر ساحل است، ای رفیق
نیاساید و دوستانش غریق
من از بینوایی نیم روی زرد
غم بینوایان رخم زرد کرد
نخواهد که بیند خردمند، ریش
نه بر عضوِ مردم، نه بر عضوِ خویش
یکی اول از تندرستان منم
که ریشی ببینم بلرزد تنم
مُنَغَّصْ بُوَد عیش آن تندرست
که باشد به پهلوی بیمارِ سست
چو بینم که درویش مسکین نخورد
به کام اندرم لقمه زهر است و درد
یکی را به زندان درش دوستان
کجا مانَدَش عیش در بوستان؟
____
#سعدی
@alef_laam_mim
⚫️
⚫️
چنان قحط سالی شد اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق
چنان آسمان بر زمین شد بخیل
که لب تر نکردند زرع و نخیل
بخوشید سرچشمههای قدیم
نماند آب، جز آب چشم یتیم
نبودی بهجز آه بیوه زنی
اگر بر شدی دودی از روزنی
چو درویش بیرنگ دیدم درخت
قوی بازوان سست و درمانده سخت
نه در کوه سبزی، نه در باغ شَخ
ملخ بوستان خورده، مردم ملخ
در آن حال پیش آمدم دوستی
از او مانده بر استخوان پوستی
وگرچه به مِکنَت قوی حال بود
خداوندِ جاه و زر و مال بود
بدو گفتم: ای یار پاکیزهخوی
چه درماندگی پیشت آمد؟ بگوی
بِغُرّید بر من که عقلت کجاست؟
چو دانی و پرسی سؤالت خطاست
نبینی که سختی به غایت رسید؟
مشقت به حد نهایت رسید؟
نه باران همی آید از آسمان
نه برمیرود دود فریادخوان
بدو گفتم: آخر تو را باک نیست
کُشد زهرْ جایی که تریاک نیست
گر از نیستی دیگری شد هلاک
تو را هست، بط را ز طوفان چه باک؟
نگه کرد رنجیده در من فقیه
نگه کردنِ عالم اندر سفیه
که مرد ارچه بر ساحل است، ای رفیق
نیاساید و دوستانش غریق
من از بینوایی نیم روی زرد
غم بینوایان رخم زرد کرد
نخواهد که بیند خردمند، ریش
نه بر عضوِ مردم، نه بر عضوِ خویش
یکی اول از تندرستان منم
که ریشی ببینم بلرزد تنم
مُنَغَّصْ بُوَد عیش آن تندرست
که باشد به پهلوی بیمارِ سست
چو بینم که درویش مسکین نخورد
به کام اندرم لقمه زهر است و درد
یکی را به زندان درش دوستان
کجا مانَدَش عیش در بوستان؟
____
#سعدی
@alef_laam_mim
👍2
Forwarded from تذکرةالعّشاق (𝑬𝒍𝒉𝒂𝒎 𝑺𝒂𝒍𝒆𝒉𝒊𓅪)
«أَلَمٌ أَلَمَّ أَلَمْ أُلِمَّ بِدَائِهِ
إِنْ ٱنَ آنٌ آنَ آنُ أَوَانِهِ»
«دردی مرا فرا گرفت که نمیدانستم ریشهاش در کدام بیماری است. وقتی درد به اوجش برسد و آدمی واقعاً دردمند شود، آن موقع، زمانِ درمان فرا میرسد.»
ابوطیّب مُـتَـنَـبّی (۳۰۳-۳۵۴ ق) (نسب: ابوالطَیّب احمد بن حسین بن حسن بن عبدالصمد جُعفی کِندی کوفی)
ترجمهٔ: #الهام_صالحی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به شمایی که نامِ "شاعر" را به ارث بردهاید و داعیهتان سقفِ فلک را شکافته:
مُتَنَبّی اگر سودایِ پیامبری داشت، شعرش پیامش بود و غرورش از جوهرِ فکر و زبانش میجوشید، نه از بادِ کلماتِ پوچ.
ادعا آسان است؛ اما فاصلهٔ نام تا معنا، به وسعتِ شعرِ شماست تا شعرِ مُتَنَبّی: او با یک بیت، تاریخ و جهان را به زانو درآورد؛ شما با هزاران ادعا، جز هیاهوی بیمحتوا چیزی تحویل نگرفتهاید.
هرکس حق دارد مغرور باشد وقتی شعری میسراید که قرنها بعد هنوز سینهها را میلرزاند؛ امّا شما اگر دستی به سینهٔ خود بزنید، جز پژواکِ توهّم و سایهٔ ادعا چیزی نخواهید یافت.
مُتَنَبّی پیامِ نبوّت را بر دوش اشعارش کشید، شما هنوز در وزنِ الفبایشان ماندهاید. مغرور باشید اما نه با شعر، با خیال!
🟰
إِنْ ٱنَ آنٌ آنَ آنُ أَوَانِهِ»
«دردی مرا فرا گرفت که نمیدانستم ریشهاش در کدام بیماری است. وقتی درد به اوجش برسد و آدمی واقعاً دردمند شود، آن موقع، زمانِ درمان فرا میرسد.»
ابوطیّب مُـتَـنَـبّی (۳۰۳-۳۵۴ ق) (نسب: ابوالطَیّب احمد بن حسین بن حسن بن عبدالصمد جُعفی کِندی کوفی)
ترجمهٔ: #الهام_صالحی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به شمایی که نامِ "شاعر" را به ارث بردهاید و داعیهتان سقفِ فلک را شکافته:
مُتَنَبّی اگر سودایِ پیامبری داشت، شعرش پیامش بود و غرورش از جوهرِ فکر و زبانش میجوشید، نه از بادِ کلماتِ پوچ.
ادعا آسان است؛ اما فاصلهٔ نام تا معنا، به وسعتِ شعرِ شماست تا شعرِ مُتَنَبّی: او با یک بیت، تاریخ و جهان را به زانو درآورد؛ شما با هزاران ادعا، جز هیاهوی بیمحتوا چیزی تحویل نگرفتهاید.
هرکس حق دارد مغرور باشد وقتی شعری میسراید که قرنها بعد هنوز سینهها را میلرزاند؛ امّا شما اگر دستی به سینهٔ خود بزنید، جز پژواکِ توهّم و سایهٔ ادعا چیزی نخواهید یافت.
مُتَنَبّی پیامِ نبوّت را بر دوش اشعارش کشید، شما هنوز در وزنِ الفبایشان ماندهاید. مغرور باشید اما نه با شعر، با خیال!
🟰
👍6👏3💯2❤🔥1
💔6
🤯3❤🔥1
•
•
•
گفتم نگرم روی تو؟ گفتا به قیامت؛
گفتم روم از کوی تو؟! گفتا به سلامت؛
گفتم چه خوش از کار جهان؟ گفت: غم عشق
گفتم چه بود حاصل آن؟ گفت: ندامت...
هاتف اصفهانی
@alef_laam_mim
•
•
گفتم نگرم روی تو؟ گفتا به قیامت؛
گفتم روم از کوی تو؟! گفتا به سلامت؛
گفتم چه خوش از کار جهان؟ گفت: غم عشق
گفتم چه بود حاصل آن؟ گفت: ندامت...
هاتف اصفهانی
@alef_laam_mim
💔6
Forwarded from الف لام ميم...
•
•
•
غبارِ شیشهٔ ساعت به وَهم می کوبد
بهوش باش که این ماه و سال می گذرد
تلاشِ نقص وکمالِ جهان گروتازی ست
هلالش از مه و ماه از هلال می گذرد...
#بیدل
@alef_laam_mim
•
•
غبارِ شیشهٔ ساعت به وَهم می کوبد
بهوش باش که این ماه و سال می گذرد
تلاشِ نقص وکمالِ جهان گروتازی ست
هلالش از مه و ماه از هلال می گذرد...
#بیدل
@alef_laam_mim
❤🔥4👍2
•
•
•
زنگ و زمان، روز را به خاک سپرده است. ابر سیاه، خورشید را میرباید.
آیا آفتابگردان به جانب ما خواهد گردید؟
آیا کلماتیس فرو خواهد شد؟ به سوی ما خواهد خمید؟
آیا تَرکه، برخواهد چسبید؟
آیا پیچک، برخواهد پیچید؟
آیا انگشتان سرمازدهی سرخدار به سوی ما خواهد خمید؟
پس از آنکه بال ماهیخورک نور را با نور جواب گفته و خاموش است، آن نور، در نقطهی ساکن دنیای گردان، ساکن است.
[چهار کوارتت | تی اس الیوت #مهرداد_صمدی ]
@alef_laam_mim
•
•
زنگ و زمان، روز را به خاک سپرده است. ابر سیاه، خورشید را میرباید.
آیا آفتابگردان به جانب ما خواهد گردید؟
آیا کلماتیس فرو خواهد شد؟ به سوی ما خواهد خمید؟
آیا تَرکه، برخواهد چسبید؟
آیا پیچک، برخواهد پیچید؟
آیا انگشتان سرمازدهی سرخدار به سوی ما خواهد خمید؟
پس از آنکه بال ماهیخورک نور را با نور جواب گفته و خاموش است، آن نور، در نقطهی ساکن دنیای گردان، ساکن است.
[چهار کوارتت | تی اس الیوت #مهرداد_صمدی ]
@alef_laam_mim
👍3
•
•
•
چو چَشم از مُژه غافل مشو که هیچ کس این جا
به غیرِ سایهٔ دیوارِ خود پناه ندارد
[ بیدل دهلوی ]
@alef_laam_mim
•
•
چو چَشم از مُژه غافل مشو که هیچ کس این جا
به غیرِ سایهٔ دیوارِ خود پناه ندارد
[ بیدل دهلوی ]
@alef_laam_mim
👍5
الف لام ميم...
• • • چو چَشم از مُژه غافل مشو که هیچ کس این جا به غیرِ سایهٔ دیوارِ خود پناه ندارد [ بیدل دهلوی ] @alef_laam_mim
•
•
•
تَرحّم است بر احوالِ خَلقْ یأسِ بضاعت
که در خورِ کَرَمَش هیچکس گناه ندارد
ز دستگاهِ تَعلُّق مَجو حسابِ تَجرُّد
بلندیِ مُژهْ بالیدنِ نگاه ندارد...
[ بیدل دهلوی ]
@alef_laam_mim
•
•
تَرحّم است بر احوالِ خَلقْ یأسِ بضاعت
که در خورِ کَرَمَش هیچکس گناه ندارد
ز دستگاهِ تَعلُّق مَجو حسابِ تَجرُّد
بلندیِ مُژهْ بالیدنِ نگاه ندارد...
[ بیدل دهلوی ]
@alef_laam_mim
👍8
•
•
•
به هیچ صورت زِ دورِِ گردون نصیبِِ ما نیست سربلندی
ز بعدِ مردن مگر نسیمی غبارِِ ما را بَرد به بالا
نه شامِ ما را سحر نویدی، نه صبحِ ما را گلِ سفیدی
چو حاصلِ ماست ناامیدی، غبارِ دنیا به فرقِ عُقبا
رمیدی از دیده، بیتأمّل، گذشتی آخر به صد تغافل
اگر ندیدی تپیدنِ دل، شنیدنی داشت نالهٔ ما...
[ بیدل دهلوی ]
@alef_laam_mim
•
•
به هیچ صورت زِ دورِِ گردون نصیبِِ ما نیست سربلندی
ز بعدِ مردن مگر نسیمی غبارِِ ما را بَرد به بالا
نه شامِ ما را سحر نویدی، نه صبحِ ما را گلِ سفیدی
چو حاصلِ ماست ناامیدی، غبارِ دنیا به فرقِ عُقبا
رمیدی از دیده، بیتأمّل، گذشتی آخر به صد تغافل
اگر ندیدی تپیدنِ دل، شنیدنی داشت نالهٔ ما...
[ بیدل دهلوی ]
@alef_laam_mim
👍1
الف لام ميم...
• • • به هیچ صورت زِ دورِِ گردون نصیبِِ ما نیست سربلندی ز بعدِ مردن مگر نسیمی غبارِِ ما را بَرد به بالا نه شامِ ما را سحر نویدی، نه صبحِ ما را گلِ سفیدی چو حاصلِ ماست ناامیدی، غبارِ دنیا به فرقِ عُقبا رمیدی از دیده، بیتأمّل، گذشتی آخر به صد تغافل اگر…
•
•
•
به هرکجا ناز سر برآرد، نیاز هم پایِ کم ندارد
تو و خرامی و صد تغافل، من و نگاهی و صد تمنّا...
[ بیدل دهلوی ]
@alef_laam_mim
•
•
به هرکجا ناز سر برآرد، نیاز هم پایِ کم ندارد
تو و خرامی و صد تغافل، من و نگاهی و صد تمنّا...
[ بیدل دهلوی ]
@alef_laam_mim
👍1
•
•
•
در این ویرانه هم چشمِ نگاهم، کز سَبُکروحی
درونِ خانهام وز خویش خالی کردهام جا را...
[ بیدل دهلوی ]
@alef_laam_mim
•
•
در این ویرانه هم چشمِ نگاهم، کز سَبُکروحی
درونِ خانهام وز خویش خالی کردهام جا را...
[ بیدل دهلوی ]
@alef_laam_mim
👍4
👍4
الف لام ميم...
• • • کجاست غیر؟ جز اثبات ذات یکتایی تویی در آینه دارد منیکه از تو جداست [ بیدل دهلوی ] @alef_laam_mim
•
•
•
ز بس گذشتهام از عرض کارگاهِ هوس
به خود گَرَم نظر افتد نگاه رو به قفاست
[ بیدل دهلوی ]
@alef_laam_mim
•
•
ز بس گذشتهام از عرض کارگاهِ هوس
به خود گَرَم نظر افتد نگاه رو به قفاست
[ بیدل دهلوی ]
@alef_laam_mim
👍6
💔1
👍4
Forwarded from نور سیاه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به این بیت توجه کنید:
نکتهٔ شعر آن است که درفش کاویانی به مبارکی و فرخفالی نامور بوده است.
نوشتهاند:
منابع
۱. دیوان دقیقی، شریعت، ۱۱۳.
۲.ترجمهٔ تفسیر طبری، ج۵، ص ۱۱۵۶.
۳. تاریخ بلعمی، بهار، ج۱، ص۱۴۸.
۴.دیوان منجیک ترمذی، شواربی، ص ۱۹.
۵.دیوان معزی، اقبال، ص۵۰۹.
https://www.tgoop.com/n00re30yah
ز روی تو ای سرفراز کیان
بَرَد فرّخی اختر کاویان (۱)
نکتهٔ شعر آن است که درفش کاویانی به مبارکی و فرخفالی نامور بوده است.
نوشتهاند:
«چون کابه [/کاوه] بمرد افریدون از فرزندان وی هیچ چیز نستد بجز آن چوب و دستار که درفش کاویان میخواندند و افریدون آن را در خزانه بنهاد از بهر فال را و هرگاه که به مصافی رفتی آن را در پیش داشتی و ظفر یافتی. و از پس افریدون به ملكان عجم رسید و آن را میداشتند تا به روزگار یزدجرد که آن را یاران امیرالمؤمنین عمر پیش وی بردند و آن را بفرمود تا بسوختند» (۲)و باز نوشتهاند:
«پس به روزگار یزدجرد چون مسلمانان خزینه او غارت کردند آن درفش پیش عمر الخطاب آوردند، عمر بفرمود تا آن گوهرها [که بر اختر کاویان بود] برداشتند و آن پوست را بسوختند»(۳)منجیک نیز علَم کاویان را "خجسته به فال" دانسته (۴) و این بیت معزی:
گر خبر بودی فریدون را ز رای فرّخت
فال نگرفتی فریدون از درفش کاویان (۵)
منابع
۱. دیوان دقیقی، شریعت، ۱۱۳.
۲.ترجمهٔ تفسیر طبری، ج۵، ص ۱۱۵۶.
۳. تاریخ بلعمی، بهار، ج۱، ص۱۴۸.
۴.دیوان منجیک ترمذی، شواربی، ص ۱۹.
۵.دیوان معزی، اقبال، ص۵۰۹.
https://www.tgoop.com/n00re30yah
❤🔥2
