هله نومید نباشی که تو را یار براند
گرت امروز براند نه که فردات بخواند؟
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا
ز پس صبر، تو را او به سر صدر نشاند
و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند
نه که قصّاب به خنجر چو سر میش ببُرّد
نهلد کشتهٔ خود را، کُشد آن گاه کشاند
چو دم میش نمانَد ز دم خود کُنَدش پُر
تو ببینی دم یزدان به کجاهات رساند
به مثَل گفتهام این را و اگر نه کرَم او
نکُشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند
همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد
بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند
دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش
به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟
هله خاموش که بیگفت از این می همگان را
بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند
#مولوی
گرت امروز براند نه که فردات بخواند؟
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا
ز پس صبر، تو را او به سر صدر نشاند
و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند
نه که قصّاب به خنجر چو سر میش ببُرّد
نهلد کشتهٔ خود را، کُشد آن گاه کشاند
چو دم میش نمانَد ز دم خود کُنَدش پُر
تو ببینی دم یزدان به کجاهات رساند
به مثَل گفتهام این را و اگر نه کرَم او
نکُشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند
همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد
بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند
دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش
به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟
هله خاموش که بیگفت از این می همگان را
بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند
#مولوی
قیمت عشق همیشه بیش از تحمل آدمیزاد بوده است. سخت است که زندگی را به یک عاشقانۀ آرام تبدیل کنی...
#نادر_ابراهیمی
@aeshraq
#نادر_ابراهیمی
@aeshraq
خلقِ عشقْ مسئله ای نیست، حفظِ عشق مسئله است. عاشق شدنْ مهم نیست، عاشق ماندنْ مهم است. عاشق شدنْ حرفه بچههاست، عاشقْ ماندنْ هنرِ مردان و دلاوران. سست عهدی های عشاقْ باعث شده که بسیاری از داستانهای عاشقانه مبتذلْ در جایی تمام شود که عاشق به معشوق میرسد؛ حال آنکه مهم، از این لحظه به بعد است.
مهم، پنجاه سالِ بعد است: دوام عشق... دوام زیبایی و شکوه عشق...
#نادر_ابراهیمی
#آتش_بدون_دود
@aeshraq
مهم، پنجاه سالِ بعد است: دوام عشق... دوام زیبایی و شکوه عشق...
#نادر_ابراهیمی
#آتش_بدون_دود
@aeshraq
زندگی بسیار آهسته از شکل میافتد و تکرار و خستگی بسیار موذیانه و پاورچین رخنه میکند. باید خیلی هشیار باشیم و نخستین تلنگرها را به هنگامْ و حتی قبل از آنکه ضربه فرود آید احساس کنیم.
هرگز نباید آن روزی برسد که ما صبحی را با سلامی محبانه آغاز نکنیم. خستگی نباید بهانهای شود برای آنکه کاری را که درست میدانیم، رها کنیم و انجامش را مختصری به تعویق اندازیم. قدم اول را، اگر به سوی حذف چیزهای خوب برداریم، شک مکن که قدمهای بعدی را شتابان بر خواهیم داشت. ما باید تا آخرین روز زندگیمان تازه بمانیم. به خدا قسم که این حق ماست...
#چهل_نامه_کوتاه_به_همسرم
#نادر_ابراهیمی
@aeshraq
هرگز نباید آن روزی برسد که ما صبحی را با سلامی محبانه آغاز نکنیم. خستگی نباید بهانهای شود برای آنکه کاری را که درست میدانیم، رها کنیم و انجامش را مختصری به تعویق اندازیم. قدم اول را، اگر به سوی حذف چیزهای خوب برداریم، شک مکن که قدمهای بعدی را شتابان بر خواهیم داشت. ما باید تا آخرین روز زندگیمان تازه بمانیم. به خدا قسم که این حق ماست...
#چهل_نامه_کوتاه_به_همسرم
#نادر_ابراهیمی
@aeshraq
تَوَقَّوُا الْبَرْدَ فی أَوَّلِهِ وَ تَلَقَّوْهُ فی آخِرِهِ فَإِنَّهُ يَفْعَلُ بِالْأَبْدانِ كَفِعْلِهِ فِي الْأَشْجارِ أَوَّلُهُ يُحْرِقُ وَ آخِرُهُ يورِقُ
از سرماى خزانى كه در اوّل میرسد بپرهيزيد و به پیشواز سرماى بهارى كه در پایان سال آغاز میشود رويد؛ زيرا سرما در هر دو حالت آن میكند كه با درختان میكند: در پاییز میسوزاند و در بهار برگ و بار میدهد.
#امیرالمؤمنین_عليه_السلام
#ميزان_الحكمة
@aeshraq
از سرماى خزانى كه در اوّل میرسد بپرهيزيد و به پیشواز سرماى بهارى كه در پایان سال آغاز میشود رويد؛ زيرا سرما در هر دو حالت آن میكند كه با درختان میكند: در پاییز میسوزاند و در بهار برگ و بار میدهد.
#امیرالمؤمنین_عليه_السلام
#ميزان_الحكمة
@aeshraq
سرانجام رای گیری درباره مکانیسم ماشه یا همان اسنپ بک که ظریف گفته بود اصلا چنین چیزی در متن برجام وجود ندارد! انجام شد و دقایقی قبل امریکا و اروپا به فعال شدن آن رای دادند
ده سال از عمر ملت ایران با سرابی به نام برجام هدر رفت و سالها مذاکرات هسته ای با غربی ها بر سر لغو تحریم ها بار دیگر به بن بست رسید. جدای از دروغ های بزرگی که روحانی و ظریف و سایر مسببان برجام در این باره به مردم گفتند، دیگر هیچ چیز نیز به قبل بر نمیگردد، نه فرصت ۱۰ ساله ای که از کشور هدر رفت، نه دانشمندان اتمی که شهید شدند
نه دلاری که قبل از برجام ۳ هزار تومان بود و امروز ۱۰۰ هزار تومان، نه راکتور اراک که طبق برجام در منافذ آن سیمان ریختند، نه ۱۰ تن مواد غنی شده ای که ایران طبق برجام از بین برد، نه هزاران سانتریفیوژی که طبق برجام از بین رفت، و نه هیچ چیز دیگر...
تنها موضوع پایدار در این ده سال، امتداد دروغ های حسن روحانی و جواد ظریف بود و ۷۵۰ سکه طلایی که عوامل این توافق پرخسارت دریافت کردند
و همه اینها هزینه "جهل" بود. جهلی که در سالهای ۹۲ و ۹۶ شارلاتان ترین جریان سیاسی در تاریخ ایران که در عمل حافظ منافع امریکا بود را به قدرت رساند تا مشخص شود "لغو تحریم از راه مذاکره" شیادانه ترین دروغ در تاریخ صد سال اخیر ایران بوده است.
✍ امیرحسین ثابتی
ده سال از عمر ملت ایران با سرابی به نام برجام هدر رفت و سالها مذاکرات هسته ای با غربی ها بر سر لغو تحریم ها بار دیگر به بن بست رسید. جدای از دروغ های بزرگی که روحانی و ظریف و سایر مسببان برجام در این باره به مردم گفتند، دیگر هیچ چیز نیز به قبل بر نمیگردد، نه فرصت ۱۰ ساله ای که از کشور هدر رفت، نه دانشمندان اتمی که شهید شدند
نه دلاری که قبل از برجام ۳ هزار تومان بود و امروز ۱۰۰ هزار تومان، نه راکتور اراک که طبق برجام در منافذ آن سیمان ریختند، نه ۱۰ تن مواد غنی شده ای که ایران طبق برجام از بین برد، نه هزاران سانتریفیوژی که طبق برجام از بین رفت، و نه هیچ چیز دیگر...
تنها موضوع پایدار در این ده سال، امتداد دروغ های حسن روحانی و جواد ظریف بود و ۷۵۰ سکه طلایی که عوامل این توافق پرخسارت دریافت کردند
و همه اینها هزینه "جهل" بود. جهلی که در سالهای ۹۲ و ۹۶ شارلاتان ترین جریان سیاسی در تاریخ ایران که در عمل حافظ منافع امریکا بود را به قدرت رساند تا مشخص شود "لغو تحریم از راه مذاکره" شیادانه ترین دروغ در تاریخ صد سال اخیر ایران بوده است.
✍ امیرحسین ثابتی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اولین صبح بعد از اسنپ بک مبارک!
حواسات به مشورت دادنهایت باشد!
عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِنَّ رَجُلًا اسْتَشَارَنِي فِي الْحَجِ وَ كَانَ ضَعِيفَ الْحَالِ فَأَشَرْتُ إِلَيْهِ أَنْ لَا يَحُجَّ فَقَالَ مَا أَخْلَقَكَ أَنْ تَمْرَضَ سَنَةً قَالَ فَمَرِضْتُ سَنَةً.
اسحاق بن عمّار گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم: شخصى دربارۀ حجّ با من مشورت كرد و چون دیدم که او ضعیف الحال است (یا از حیث جسمی، یا از حیث مالی) به او گفتم که به حجّ نرود. حضرت فرمود: به راستى كه سزاوارى كه (به كيفر اين مشورت غلطی که دادی) تا يك سال بيمار شوى. اسحاق گويد: به همين جهت من يك سال بيمار شدم.
الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج۴ ؛ ص۲۷۱
@aeshraq
عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِنَّ رَجُلًا اسْتَشَارَنِي فِي الْحَجِ وَ كَانَ ضَعِيفَ الْحَالِ فَأَشَرْتُ إِلَيْهِ أَنْ لَا يَحُجَّ فَقَالَ مَا أَخْلَقَكَ أَنْ تَمْرَضَ سَنَةً قَالَ فَمَرِضْتُ سَنَةً.
اسحاق بن عمّار گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم: شخصى دربارۀ حجّ با من مشورت كرد و چون دیدم که او ضعیف الحال است (یا از حیث جسمی، یا از حیث مالی) به او گفتم که به حجّ نرود. حضرت فرمود: به راستى كه سزاوارى كه (به كيفر اين مشورت غلطی که دادی) تا يك سال بيمار شوى. اسحاق گويد: به همين جهت من يك سال بيمار شدم.
الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج۴ ؛ ص۲۷۱
@aeshraq
حرفهای ما هنوز ناتمام
تا نگاه می کنی
وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود
آی…
ناگهان
چقدر زود
دیر می شود
تا نگاه می کنی
وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود
آی…
ناگهان
چقدر زود
دیر می شود
کاهش لذت مطالعه با ظهور هوش مصنوعی
پژوهشگران میگویند ابزارهای هوش مصنوعی میتوانند خلاصه سازی و تحلیل متون را انجام دهند و حتی پرسشهای هوشمند برای کلاسها تولید کنند، اما این روند ممکن است تجربه شخصی، لذت خواندن و رشد فکری ناشی از تعامل مستقیم با متن را کاهش دهد.
پژوهشگران میگویند ابزارهای هوش مصنوعی میتوانند خلاصه سازی و تحلیل متون را انجام دهند و حتی پرسشهای هوشمند برای کلاسها تولید کنند، اما این روند ممکن است تجربه شخصی، لذت خواندن و رشد فکری ناشی از تعامل مستقیم با متن را کاهش دهد.
سال اول دبستان بود. كلاس بزرگ بود: يك اطاق پنجدری. و روشن بود. آفتاب آمده بود تو. بيرون پاييز بود. دست ما به پاييز نمیرسيد. شكوه بيرون كلاس بر ما حرام بود. سرهای ما تو كتاب بود. معلم درس پرسيده بود. و گفته بود: دوره كنيد. نميشد سربلند كرد. تماشای آفتاب تخلف بود. ديدن كاج حيات جريمه داشت: از نمره گرفته, دو نمره كم ميشد.
ما دور تا دور اطاق روی نيمكت نشسته بوديم. ميان اطاق خالی بود. و چه پهنهای برای چوب و فلك. تختهی سياه بدجایی بود: ضد نور بود. روی چند شيشه را گرفته بود: نصف يك درخت را حرام كرده بود. با تكهای از آسمان. نوشتهی روی تختهی سياه خوب ديده نمیشد: برگ, مرگ خوانده میشد. همان روز حسن «خوب» را «چوب» خوانده بود. و چوب خوبی از دست معلم خورده بود.
اطاق آبی - سهراب سپهری
@aeshraq
ما دور تا دور اطاق روی نيمكت نشسته بوديم. ميان اطاق خالی بود. و چه پهنهای برای چوب و فلك. تختهی سياه بدجایی بود: ضد نور بود. روی چند شيشه را گرفته بود: نصف يك درخت را حرام كرده بود. با تكهای از آسمان. نوشتهی روی تختهی سياه خوب ديده نمیشد: برگ, مرگ خوانده میشد. همان روز حسن «خوب» را «چوب» خوانده بود. و چوب خوبی از دست معلم خورده بود.
اطاق آبی - سهراب سپهری
@aeshraq
عيب تو اين است كه نقاشی میكنی
جای من نزديك معلم بود. پشت ميزش نشسته بود و ذكر میكرد. وجودش بطلان ذكر بود. آدمی بی رؤيا بود. پيدا بود زنجره را نمیفهمد, خطمی را نمیشناسد, و قصه بلد نيست. میشد گفت هيچوقت پرپرچه نداشته است. در حضور او خيالات من چروك میخورد. وقتی وارد كلاس ميشد, ما از اوج خيال میافتاديم. در تن خود حاضر ميشديم. پرهای ما ريخته بود. انگار سرنگون بوديم. تركهی روی ميز ادامهی اخلاق او بود. بیتركه شمايل او ناتمام مینمود. و تركه هميشه بود. حضور ابدی داشت.
كتاب من باز بود. چيزی نمیخواندم. دفترچهام را روی كتاب باز كرده بودم. و نقاشی میكردم. درخت را تمام كرده بودم. رفتم بالای يك كوه يك تكهابر نشان بدهم, داشتم يك تكهابر میكشيدم, رسيده بودم به كوه, كه باران ضربه بر سرم فرود آمد, فرياد معلم بلند بود: «كودن, همهی درسهايت خوب است. عيب تو اين است كه نقاشی میكنی». كاش زنده بود و میديد هنوز اين عيب را دارم. تازه, نقاشی هنر است. هنر نفی عيب است. و نمیتوان به كسی گفت: «عيب تو اين است كه هنر داری»
اطاق آبی - سهراب سپهری
@aeshraq
جای من نزديك معلم بود. پشت ميزش نشسته بود و ذكر میكرد. وجودش بطلان ذكر بود. آدمی بی رؤيا بود. پيدا بود زنجره را نمیفهمد, خطمی را نمیشناسد, و قصه بلد نيست. میشد گفت هيچوقت پرپرچه نداشته است. در حضور او خيالات من چروك میخورد. وقتی وارد كلاس ميشد, ما از اوج خيال میافتاديم. در تن خود حاضر ميشديم. پرهای ما ريخته بود. انگار سرنگون بوديم. تركهی روی ميز ادامهی اخلاق او بود. بیتركه شمايل او ناتمام مینمود. و تركه هميشه بود. حضور ابدی داشت.
كتاب من باز بود. چيزی نمیخواندم. دفترچهام را روی كتاب باز كرده بودم. و نقاشی میكردم. درخت را تمام كرده بودم. رفتم بالای يك كوه يك تكهابر نشان بدهم, داشتم يك تكهابر میكشيدم, رسيده بودم به كوه, كه باران ضربه بر سرم فرود آمد, فرياد معلم بلند بود: «كودن, همهی درسهايت خوب است. عيب تو اين است كه نقاشی میكنی». كاش زنده بود و میديد هنوز اين عيب را دارم. تازه, نقاشی هنر است. هنر نفی عيب است. و نمیتوان به كسی گفت: «عيب تو اين است كه هنر داری»
اطاق آبی - سهراب سپهری
@aeshraq
