حرفهای ما هنوز ناتمام
تا نگاه می کنی
وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود
آی…
ناگهان
چقدر زود
دیر می شود
تا نگاه می کنی
وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود
آی…
ناگهان
چقدر زود
دیر می شود
کاهش لذت مطالعه با ظهور هوش مصنوعی
پژوهشگران میگویند ابزارهای هوش مصنوعی میتوانند خلاصه سازی و تحلیل متون را انجام دهند و حتی پرسشهای هوشمند برای کلاسها تولید کنند، اما این روند ممکن است تجربه شخصی، لذت خواندن و رشد فکری ناشی از تعامل مستقیم با متن را کاهش دهد.
پژوهشگران میگویند ابزارهای هوش مصنوعی میتوانند خلاصه سازی و تحلیل متون را انجام دهند و حتی پرسشهای هوشمند برای کلاسها تولید کنند، اما این روند ممکن است تجربه شخصی، لذت خواندن و رشد فکری ناشی از تعامل مستقیم با متن را کاهش دهد.
سال اول دبستان بود. كلاس بزرگ بود: يك اطاق پنجدری. و روشن بود. آفتاب آمده بود تو. بيرون پاييز بود. دست ما به پاييز نمیرسيد. شكوه بيرون كلاس بر ما حرام بود. سرهای ما تو كتاب بود. معلم درس پرسيده بود. و گفته بود: دوره كنيد. نميشد سربلند كرد. تماشای آفتاب تخلف بود. ديدن كاج حيات جريمه داشت: از نمره گرفته, دو نمره كم ميشد.
ما دور تا دور اطاق روی نيمكت نشسته بوديم. ميان اطاق خالی بود. و چه پهنهای برای چوب و فلك. تختهی سياه بدجایی بود: ضد نور بود. روی چند شيشه را گرفته بود: نصف يك درخت را حرام كرده بود. با تكهای از آسمان. نوشتهی روی تختهی سياه خوب ديده نمیشد: برگ, مرگ خوانده میشد. همان روز حسن «خوب» را «چوب» خوانده بود. و چوب خوبی از دست معلم خورده بود.
اطاق آبی - سهراب سپهری
@aeshraq
ما دور تا دور اطاق روی نيمكت نشسته بوديم. ميان اطاق خالی بود. و چه پهنهای برای چوب و فلك. تختهی سياه بدجایی بود: ضد نور بود. روی چند شيشه را گرفته بود: نصف يك درخت را حرام كرده بود. با تكهای از آسمان. نوشتهی روی تختهی سياه خوب ديده نمیشد: برگ, مرگ خوانده میشد. همان روز حسن «خوب» را «چوب» خوانده بود. و چوب خوبی از دست معلم خورده بود.
اطاق آبی - سهراب سپهری
@aeshraq
عيب تو اين است كه نقاشی میكنی
جای من نزديك معلم بود. پشت ميزش نشسته بود و ذكر میكرد. وجودش بطلان ذكر بود. آدمی بی رؤيا بود. پيدا بود زنجره را نمیفهمد, خطمی را نمیشناسد, و قصه بلد نيست. میشد گفت هيچوقت پرپرچه نداشته است. در حضور او خيالات من چروك میخورد. وقتی وارد كلاس ميشد, ما از اوج خيال میافتاديم. در تن خود حاضر ميشديم. پرهای ما ريخته بود. انگار سرنگون بوديم. تركهی روی ميز ادامهی اخلاق او بود. بیتركه شمايل او ناتمام مینمود. و تركه هميشه بود. حضور ابدی داشت.
كتاب من باز بود. چيزی نمیخواندم. دفترچهام را روی كتاب باز كرده بودم. و نقاشی میكردم. درخت را تمام كرده بودم. رفتم بالای يك كوه يك تكهابر نشان بدهم, داشتم يك تكهابر میكشيدم, رسيده بودم به كوه, كه باران ضربه بر سرم فرود آمد, فرياد معلم بلند بود: «كودن, همهی درسهايت خوب است. عيب تو اين است كه نقاشی میكنی». كاش زنده بود و میديد هنوز اين عيب را دارم. تازه, نقاشی هنر است. هنر نفی عيب است. و نمیتوان به كسی گفت: «عيب تو اين است كه هنر داری»
اطاق آبی - سهراب سپهری
@aeshraq
جای من نزديك معلم بود. پشت ميزش نشسته بود و ذكر میكرد. وجودش بطلان ذكر بود. آدمی بی رؤيا بود. پيدا بود زنجره را نمیفهمد, خطمی را نمیشناسد, و قصه بلد نيست. میشد گفت هيچوقت پرپرچه نداشته است. در حضور او خيالات من چروك میخورد. وقتی وارد كلاس ميشد, ما از اوج خيال میافتاديم. در تن خود حاضر ميشديم. پرهای ما ريخته بود. انگار سرنگون بوديم. تركهی روی ميز ادامهی اخلاق او بود. بیتركه شمايل او ناتمام مینمود. و تركه هميشه بود. حضور ابدی داشت.
كتاب من باز بود. چيزی نمیخواندم. دفترچهام را روی كتاب باز كرده بودم. و نقاشی میكردم. درخت را تمام كرده بودم. رفتم بالای يك كوه يك تكهابر نشان بدهم, داشتم يك تكهابر میكشيدم, رسيده بودم به كوه, كه باران ضربه بر سرم فرود آمد, فرياد معلم بلند بود: «كودن, همهی درسهايت خوب است. عيب تو اين است كه نقاشی میكنی». كاش زنده بود و میديد هنوز اين عيب را دارم. تازه, نقاشی هنر است. هنر نفی عيب است. و نمیتوان به كسی گفت: «عيب تو اين است كه هنر داری»
اطاق آبی - سهراب سپهری
@aeshraq
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شهید یحیی سنوار: آیا دنیا از ما انتظار دارد که قربانیان خوشرفتاری باشیم در حالی که کشته میشویم؟
تو یکی از مدارس ابتدایی قم معلم به دانشآموزا گفته می تونید برای زنگ ورزش بازی فکری بیارید...
پسرک اومده خونه میگه بیشتر بچهها پاسور آورده بودند!
پسرک اومده خونه میگه بیشتر بچهها پاسور آورده بودند!
اشراق 🌿
تو یکی از مدارس ابتدایی قم معلم به دانشآموزا گفته می تونید برای زنگ ورزش بازی فکری بیارید... پسرک اومده خونه میگه بیشتر بچهها پاسور آورده بودند!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
طوری نیست! طلبه را نهی از معروف کردن🙃
اشراق 🌿
طوری نیست! طلبه را نهی از معروف کردن🙃
وقتی امر به معرف نکنی
امر به منکر می کنند
وقتی نهی از منکر نکنی
نهی از معروف می کنند!
و این گونه دین خدا وارونه می شود
امر به منکر می کنند
وقتی نهی از منکر نکنی
نهی از معروف می کنند!
و این گونه دین خدا وارونه می شود
ایران پسا مکانیسم ماشه در شبیهترین حالت به لبنان قرار داره
یه گروه مدام با اسراییل درگیر هستن
یه گروه دائما در حال عشق و حال تو جادههای شمال و کافههای بالا شهر
اقتصاد فروپاشیده
دولت هم عقیم و خنثی به جای حل مشکلات معیشتی دنبال محود کردن قدرت دفاعی!
یه گروه مدام با اسراییل درگیر هستن
یه گروه دائما در حال عشق و حال تو جادههای شمال و کافههای بالا شهر
اقتصاد فروپاشیده
دولت هم عقیم و خنثی به جای حل مشکلات معیشتی دنبال محود کردن قدرت دفاعی!