Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
- Telegram Web
Telegram Web
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#نوای_ماندگار🎼

🎶گل زرد
بانو #زویا_ثابت

آهنگ: #محمدعلی_کیانی‌نژاد
شعر
: زنده‌یاد #هوشنگ_ابتهاج


گل زرد و گل زرد و گل زرد
بیا باهم بنالیم از سر درد

عنان تا در کف نامردمان است
ستم با مرد خواهد کرد نامرد


شب آرام


🆔
@XeradsarayeFerdosiYazd
1👍1👎1
Forwarded from انجمن شاهنامه فردوسی یزد (سیروس حامی)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خواستگاری آن روزها (بخش ۲)

قصه فلکلور بانو #مهین_مدرسی

انجمن شاهنامه فردوسی یزد
و خردسرای فردوسی یزد


هنگام : شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴
جایگاه : دانشگاه امام جواد یزد


🆔
@shahname_yazd

🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
👍2
🎬 #بهرام-بیضایی، کارگردان نامدار ایرانی توانست جایزه بهترین فیلم ترمیم‌شده جشنواره ونیز را بابت فیلم سینمایی #باشو_غریبه_کوچک کسب کند.

#محمد_رسول‌اف، کارگردان ایرانی از طرف آقای بیضایی این جایزه را دریافت کرد و بعد از آن پیام او را خطاب به حاضران خواند. این متن پیام بیضایی است:

«حالا درست چهل سال از فيلمبردارى باشو غريبه‌ى كوچک در شمال و جنوب ايران مى‌گذرد. تابستان گرمى بود مثل همين روزها؛ هر حرفى كه در آن جنگ ستوده نمى‌شد به تهديد و قويا ممنوع بود ولى آيا پناه دادن به يک كودکِ مهاجر جنگ زده هم ممنوع بود؟ ‌

با اين فيلم همكاران، ريشه‌ى كار مرا در كانون زدند و فيلم نزديک به چهار سال كنار نهاده شد. ولى امروز چهل سال بعد با كمال فروتنى به همه‌ى قربانيان بى گناه آن جنگ هشت ساله‌ى بى‌معنا درود مى‌فرستم و نفرين مى‌ماندم به همه‌ى سودبران هر جنگى!»


مایه نازش ایران و ایرانی🌟


🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
👏61

👁 رویدادهای #شهریور_۱۳۲۰

درباره آغاز اشغال ایران در سوم شهریور ۱۳۲۰ و آخرین روزهای سلطنت رضاشاه

دیگر آن روزهای آخر حتی می‌خواهم بگویم سال‌های آخر سلطنت رضاشاه واقعاً اوضاع و احوال طوری بود که آدم با همسرش هم که می‌خواست صحبت کند، باید ملاحظه بکند. حالا دیگر پدر و فرزند، برادر و خواهر اینها که جای خود دارند. هیچ‌کس جرأت نمی‌کرد دیگر حرف بزند. واقعاً که شدیدترین حکومت مطلقه‌ای بود که می‌شد فکرش را بکنیم.

روز سوم شهریور من میهمان بودم. عصری یک کسی در را باز کرد و به صاحبخانه خبر داد که «انگلیس و روس صبح حمله کردند مجلس تشکیل شده» و باور می‌کنید این را یواش می‌گفت، جرأت نمی‌کرد حتی این [خبر] را که الان دارند توی مجلس داد می‌زنند، این را بلند بگوید. خیلی یواش گفت «بله صبح سحر روس و انگلیس حمله کردند به ایران و مجلس جلسه فوق‌العاده دارد و [علی] منصور نخست‌وزیر دارد توضیحات می‌دهد راجع به این مطلب.»

ما فوری رفتیم به خانه پدرمان [ذکاءالملک فروغی]، دیدیم که بله، اوضاع خراب است، حمله کردند. حالا در آن اول جوانی من همه‌اش منتظرم که چرا پس ما را احضار نمی‌کنند که برویم میدان جنگ. من دو سال و یک ماه خدمت کردم برای امروز. روز چهارم، باز احضار نکردند. ناراحت [بودم تا] روز پنجم که من رفتم به اداره دیدم که بله آوردند فرمان احضار را. خیلی خوشحال و آمدم منزل. اول البته رفتم پهلوی پدرم و به ایشان عرض کردم که ورقه احضار من آمده. من می‌خواهم بروم [به جنگ]. مرحوم فروغی ناراحت که می‌شد دور چشم‌ها حلقه سیاه می‌زد. دیدم حلقه سیاه زد. به من گفتند که «جنگی دیگر نیست دیگر که تمام شده.»

بعد، بلافاصله گفتند خیلی خوب، بله دیگر باید بروی. راه افتادم رفتم [پادگان] باغ‌شاه، چون من در باغ‌شاه خدمت می‌کردم. رفتم باغ‌شاه، البته منظره بسیار رقت‌باری [بود]. من افسر توپخانه بودم. [دیدم] توپ‌ها را کشیده‌اند زیر درخت‌های چنار توی باغ‌شاه. اسب‌ها را برده‌اند بیرون. هیچ‌‌کس نیست. هرج و مرج به حد اعلا. رفتم به دفتر دیدم یک حالت مضحکه و تمسخر [به من می‌گویند] که «آمدی که چه‌کار کنی؟» خیلی متأثر شدم. برگشتم رفتم. دیگر سر شب بود. تابستان هم بود و ما هم توی باغ [به همراه پدر و بقیه اعضای خانواده] شام می‌خوردیم.

شاید در حدود ساعت ده بود. تلفن زدند که من رفتم پای تلفن تلفنچی تا صدایم بلند کردم گفت «آقا محمودخان» دیدم اه تلفنچی دربار است که ما همدیگر را ندیدیم، ولی صدای همدیگر را خوب می‌شناختیم. گفتم این شما هستید. حالا اسمش باشد برای اینکه بعد مقامات بالا گرفت. گفت که «اعلی‌حضرت احضار فرمودند.» گفتم گوشی دستت باشد آمدم و به مرحوم فروغی گفتم تلفنچی دربار است.

س- روز پنجم؟

ج- شب روز پنجم. اعلی‌حضرت احضار فرمودند. فرمودند که «بگو که حالا که شب دیروقت است، من هم اتومبیل ندارم انشاالله فردا صبح.» ما را می‌گویی دیدیم از این خبرها سابق نبود. رفتم عین پیغام را رساندم گفت «آقامحمودخان من چه جوری این را بگویم؟» ... در این حیص و بیص گفت آقا، آقا الان آمدند گفتند که اتومبیل آقای [محمد] سهیلی را فرستادند. سهیلی وزیر کشور بود در کابینه. آمدم [به پدرم] عرض کردم که می‌گوید «اتومبیل آقای سهیلی وزیر کشور توی راه است دارد می‌آید.» فرمودند که «بگو حالا که شوفر زحمت کشیده‌ آمده خیلی خوب می‌آیم. شوفر راننده زحمت کشیده آمده من می‌آیم.» خیلی خوب خداحافظی کردیم، گوشی را گذاشتیم. ...دیدم بله اتومبیل آمد و خدابیامرزدش آقای نصرالله انتظام از اتومبیل پیاده شد، آمد گفت بفرمایید.

س- سمت‌شان چی بود؟

ج- رئیس تشریفات دربار بود. به هرحال رفتند. آمدیم و چراغ‌ها خاموش شد. نورافکن به آسمان انداختند. اوضاع دیگر معلوم است چه بود. اینها طول کشید شد ساعت یازده، شد ساعت دوازده، دیدیم هیچ خبری نیست. کم‌کم نگران شدیم. شروع کردیم توی باغ قدم زدن. عموی من بود همین میرزا ابوالحسن‌خان. پدرم همیشه به ایشان خطاب می‌کرد میرزا ابوالحسن، ایشان بود و راه می‌رفت. برادر من که فوت شد پارسال مسعود بود و من. سه تایی راه می‌رفتیم و نگران [بودیم].

در حدود شاید یک بعد از نصف شب بود که اتومبیل آمد. [پدرم] از اتومبیل پیاده شدند از پله که می‌آمدند بالا، عموی من سؤال کردند از ایشان که «چی بود چه خبر بود؟» گفتند که این درست جمله خودشان بود که «به من تکلیف [تشکیل] دولت کردند.» عمویم با اضطراب گفتند «قبول که نکردید؟» این جمله دیگر درست یادم نیست که ولی مضمونش این بود گفتند «میرزاابوالحسن‌خان، یک عمر مردم ایران به ما احترام گذاشتند، مقام دادند، زندگی ما را تأمین کردند همه اینها را برای یک شب و آن امشب که به من احتیاج دارند بگویم نه؟»

بخشی از مصاحبه #محمود_فروغی (۱۲۹۰-۱۳۷۰) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد.

تاریخ مصاحبه: ۱۵ اسفند ۱۳۶۰
مصاحبه‌ کننده: حبیب لاجوردی


https://www.tgoop.com/tarikh_shafahi_iran_project
👍1
Forwarded from انجمن شاهنامه فردوسی یزد (سیروس حامی)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
👌صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید

رایزنی زال با موبدان و بزرگان
شاهنامه خوانی نوباوه آینده‌ساز ایران #کیان_بخششی
(گرانمایه تیزهوش شش ساله)


چُنین تا سَپیده برآمد ز جای
تَبیره برآمد ز پرده‌سَرای

پس آن ماه را شاه پَدرود کرد؛
برِ خویش تار و برش پود کرد!

سر میژه کردند هر دو پُر آب
زُوان برگُشادند بر آفتاب،

که «ای فرِّ گیتی یَکی لخت نیز
یَکایَک ببایِست پردخت نیز،

مگر این دو مهرآزمایِ نِژَند
گسِستندی از دل به دیدار بند؟
❤️‍🔥 ❤️‍🔥 ❤️‍🔥


نشست انجمن شاهنامه فردوسی یزد و خردسرای فردوسی یزد

هنگام : شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴
جایگاه : دانشگاه امام جواد یزد


🆔 @shahname_yazd

🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
👁 رویدادهای #شهریور_۱۳۲۰

🎬 طهران روزگار نو (۱۳۷۸)

طهران روزگار نو نام فیلمی بر پایه سریال هزاردستان ساخته #علی_حاتمی است که #واروژ_کریم_مسیحی ۳ سال پس از مرگ علی حاتمی آن را به صورت یک فیلم سینمایی ۹۰ دقیقه‌ای تدوین نموده‌است.

خلاصه فیلم:
قبل از شهریور ۱۳۲۰، شاه امر به سر شماری می‌کند. او در تنها سفر به ترکیه دریافته که آتاتورک نفوس ترکیه را از همین طریق می داند. شیوه سرشماری متفاوت است، همه باید درخانه‌ها باشند تا سرشماری درست از کار در بیاید. شماری از عوامل نظمیه از این خلوت بهره می‌برند، یک جواهرفروشی را غارت می‌کنند. غافل ازاین که قطعه‌ای از جواهرات عروس خان مظفر درمیان جواهرات سرقت رفته است. خان مظفر، رئیس نظمیه را احضار و سر پاس نظمیه چاره کار رابه مفتش شش انگشتی می‌سپارد. یافتن جواهر موجب محبوبیت شش انگشتی نزد خان می‌شود. با اشغال طهران در شهریور ۱۳۲۰ شیرازه امور از هم می پاشد و مفتش تبدیل به آدم خاصه خان مظفر می‌شود. او در مأموریتی خصوصی به دستگیری مردی می‌رود که خان مظفر از جوانی دنبال اوست تا دراین زمانه آشوب، هم از هنرش بهره بگیرد و هم حساب‌های گذشته را با هم تسویه کند.

🛫 @episodefilmchannel
👍1
Forwarded from انجمن شاهنامه فردوسی یزد (سیروس حامی)
هنرنمایی نوگل باغ هنر ایران‌زمین
مهردخت #دلارام_تفضلی_یزدی
با اجرای دو ترانه نوستالژیک
۱- سیمین‌بری
۲- سلطان قلبها


انجمن شاهنامه فردوسی یزد
و خردسرای فردوسی یزد

هنگام : شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴
جایگاه : دانشگاه امام جواد یزد



🆔 @shahname_yazd

🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
3
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#نوای_ماندگار🎼

🎶 دو نوازی تار و تنبک ( مخالف سه گاه)
تار : زنده‌یاد استاد #فرهنگ_شریف
تنبک : استاد #رضا_ترشیزی

به بهانه سالگرد درگذشت فرهنگ شریف
زاده‌ یکم فروردین ۱۳۱۰ آمل -- درگذشته ۱۷ شهریور ۱۳۹۵ تهران

روانش شاد - یادش جاوید


شب آرام


🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
۱۸ شهریور سالروز درگذشت #علینقی_وزیری

(زاده ۱۷ مهر ۱۲۶۵ تهران -- درگذشته ۱۸ شهریور ۱۳۵۸ تهران)
از برجسته‌ترین موسیقیدانان ایران

🎻 نوازنده و آهنگساز: استاد برجسته‌ی تار و آهنگساز نوگرا.

🎻 نوآوری‌ها: تلاش کرد موسیقی ایرانی را علمی‌تر کند؛ خط نت موسیقی غربی را برای موسیقی ایرانی به‌کار برد و تغییراتی در دستگاه‌ها و کوک سازها پیشنهاد کرد.

🎻 آموزش: نخستین مدرسه موسیقی ایرانی (مدرسه عالی موسیقی) را بنیان گذاشت.

🎻 آثار: او با معرفی سازهایی مانند تار و سه‌تار در ارکستر، تحولی در شیوه نوازندگی آن‌ها ایجاد کرد و با این کار، راه را برای نسل‌های بعدی موسیقی‌دانان ایرانی هموار ساخت. قطعات زیادی برای تار و ارکستر ساخت و شاگردان ناموری چون ابوالحسن صبا، روح‌الله خالقی و جواد معروفی پرورش داد.

🎻 ویژگی فکری: باورمند به پیوند سنت و نوگرایی بود؛ می‌خواست موسیقی ایرانی در کنار سنت، قابلیت حضور در جهان مدرن را هم بیابد.


🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
Forwarded from Kafi
کشته شدن بهرام در جستجوی تازیانه!

مرا این ز اختر بد آید همی
که نامم به خاک اندر آید همی

چنین گفت بهرام جنگی که من
نیم بهتر از دوده و انجمن

چنین گفت با گیو بهرام گرد
که این ننگ را خرد نتوان شمرد

شما را ز رنگ و نگار است گفت
مرا آنکه شد نام با ننگ جفت

بر او رای یزدان دگرگونه بود
همان گردش بخت وارونه بود

هر آن گه که بخت اندر آید به خواب
تو را گفت دانا نیاید صواب

عنان بزرگی هر آن کو بجست
نخستین بباید به خون دست شست

اگر خود کشد گر کشندش به درد
به گرد جهان تا توانی مگرد

سر دخمه کردند سرخ و کبود
تو گفتی که بهرام هرگز نبود

شد آن لشکر نامور سوگوار
ز بهرام وز گردش روزگار


سه شنبه ها با شاهنامه
یزد کتابخانه دکتر جوادی
ساعت 17

https://www.tgoop.com/zahrafatehi49
2
👁 رویدادهای #شهریور_۱۳۲۰

ترس اطرافیان از رضاشاه و مشورت‌ناپذیری او در اواخر دوره سلطنت

من هم با خانواده در ۱۳۱۹ با خانوادۀ [علی اصغر] مؤدب نفیسی وصلت کردم. یعنی دختر او را من گرفتم. مؤدب نفیسی هم ظاهراً پیشکار ولی‏عهد ایران بود، ولی تنها کسی بود یا شاید یکی از اشخاصی بود، شاید یکی دو نفر، که رضاشاه وقتی خطابش می‌کرد به او می‌گفت «آقا». منزل هم به او از نظر تابستان توی خود قصر سعدآباد داده بودند.

بنده هم همان سال اول موقعی که رضاشاه [از ایران] رفت من آن‌جا بودم. این آقای اسمیت [معاون اداره دخانیات] فهمیده بود که من با این‌ها نسبت دارم. تقریباً یک ماه قبل از اشغال ایران دو دفعه مرا سوار ماشین خودش کرد تا شمیران وسط راه و هی به من می‌گفت که «آقا، اگر کسی هست که با دربار ارتباط دارد به رضاشاه بگوید که این مرتبه مسئله جدی است، متفقین احتیاج دارند به راه‌آهن ایران. باید به روسیه کمک بشود و اگر رضاشاه این راه‌آهن را به اختیار نگذارد راه‌آهن را به اجبار خواهند گرفت.» دو دفعه این [مطالب] را به من گفت.

دفعه دوم طوری اصرار می‌کرد به من، البته نمی‌گفت که «تو برو مثلاً به مؤدب نفیسی بگو که او با شاه صحبت بکند.» من دفعه دوم آمدم با خانمم صحبت کردم که بابا، این اسمیت را، چون این هی می‌رفت بغداد و برمی‌گشت می‌آمد همان‌موقع و این به نظر من البته جزو مأمورین امنیتی و مأموریت اطلاعاتی بود. یقیناً هم این بود... من با خانم صحبت کردم. خانم گفت «والّا، گمان نمی‌کنم کسی جرأت بکند به رضاشاه حرف بزند».

با مادرزن صحبت کردم، با خانم مؤدب‌الدوله. خانم مؤدب‌الدوله هم همین‌جور می‌گفتم «والّا این جدی می‌گوید کار دارد، این یک چیزی است که جزو وظایف ما است، اگر بشود به، من حاضرم اگر رضاشاه را بشود من ببینم به او بگویم این مطلب را اگر چه خطر جانی برای من داشته باشد.»
گفتند: «شما با عباس صحبت بکنید.» یعنی برادر بزرگ‌شان که آن‌وقت خیلی مورد علاقۀ پدرش بود و همیشه بود. با او صحبت کردم. گفت، «اجازه بده من با آقاجان صحبت بکنم.» رفت و با او صحبت کرد، او گفت، «بله، این مطلب خیلی اساسی است و جدی، ولی من جرأت نمی‌کنم با رضاشاه صحبت بکنم.»

بنابراین مسئله وضع رضاشاه در آخر سرش و دیکتاتوری‌اش به جایی رسیده بود که مؤدب‌الدوله جرأت نمی‌کرد یک چنین مطلبی را [به او بگوید].

این مطلب را گویا به [ابراهیم] قوام [الملک] شیرازی هم گفته بودند. بعد هم اشرف همه‌اش وقتی که از پسر قوام شیرازی طلاق گرفت می‌گفت: «این [مرد] خیانت کرده است به پدر من. برای این‌که این مسئله را به او گفته بودند و نیامده به پدر بگوید.» شاید قوام شیرازی هم ملاحظه می‌کنه جرأت نمی‌کرده به او بگوید. بنابراین این یک‌همچین وضعی بود.


بخشی از مصاحبه #شمس‌الدین_جزایری (۱۲۸۳ - ۱۳۶۹) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار اول

تاریخ مصاحبه: ۱۲ مهر ۱۳۶۳
مصاحبه‌ کننده: حبیب لاجوردی

#تکه_مصاحبه

https://www.tgoop.com/tarikh_shafahi_iran_project
👍1
Forwarded from انجمن شاهنامه فردوسی یزد (سیروس حامی)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چامه‌خوانی مهربان #غلامرضا_عباسی

انجمن شاهنامه فردوسی یزد
و خردسرای فردوسی یزد

هنگام : شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴
جایگاه : دانشگاه امام جواد یزد


🆔
@shahname_yazd

🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
1
Forwarded from انجمن شاهنامه فردوسی یزد (سیروس حامی)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دل می‌رود ز دستم

چامه‌خوانی مهربانو #مهدیه_کشوری

انجمن شاهنامه فردوسی یزد
و خردسرای فردوسی یزد

هنگام : شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴
جایگاه : دانشگاه امام جواد یزد


🆔
@shahname_yazd

🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
سالگرد استقلال تاجیکستان گرامی باد

🔹۹ سپتامبر۱۹۹۱ و با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی جمهوری تاجیکستان و البته ۱۴ جمهوری استقلال یافتند.
یک سال پس از استقلال اما تاجیکستان دچار یک جنگ داخلی شد که پنج سال به طول انجامید.
🔹۲۷ ژوئن ۱۹۹۷ با امضای توافقنامه صلح که ایران هم در تحقق آن نقش داشت این جنگ‌های شهروندی پایان یافت. اکنون ۲۷ ژوئن در تاجیکستان روز وحدت نامیده می‌شود.
🔹امام علی رحمان از سال ۱۹۹۲ تاکنون رئیس جمهور تاجیکستان است.

@irtaj


🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
3👎1😍1
👁 رویدادهای #شهریور_۱۳۲۰
شبکه پیشرفته جاسوسان شوروی در روزگار #رضاشاه
#آقابکف ؛ رئیس گ پ او در ایران


https://youtu.be/cznezY9NYEk

ویدیو پیوست ، روایت داستان زندگی #آقابکف رئیس سازمان جاسوسی #شوروی است.
چگونه وارد ایران در روزگار #رضاشاه می‌شود و شبکه جاسوسان مورد نیاز را در ایران طراحی می‌کند.
سازمان اطلاعاتی #گ_پ_او که دهه‌ها قبل از تاسیس #کا_گ_ب شوروی مشغول به کار بود، در آن سال‌ها نیاز به جاسوسان زبده‌ای داشت که در ایران و دیگر کشورها فعالیت کنند.

🕊
#پادکست_تاریخ_دراما


🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd

🔰
👍1
Forwarded from انجمن شاهنامه فردوسی یزد (سیروس حامی)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چامه‌خوانی سرور #محمدحسین_خدایی

انجمن شاهنامه فردوسی یزد
و خردسرای فردوسی یزد

هنگام : شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴
جایگاه : دانشگاه امام جواد یزد


🆔 @shahname_yazd
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#نوای_ماندگار🎼

🎶 بسته‌ی دام (دشتی)
بازخوانی : بانو #آوا_رستمیان

اجرای اصلی: زنده‌یاد بانو #روح‌انگیز

آهنگ: زنده‌یاد #علینقی_وزیری
به بهانه سالروز درگذشت علینقی وزیری
(۱۷ مهر ۱۲۶۵ تهران -- ۱۸ شهریور ۱۳۵۸ تهران)

تنظيم : #برديا_كيارس
شعر: زنده‌یاد #حسین_گل_گلاب



چه شود گر فکنی بر من مسکين نگهی
تو مهی بر آسمانی و منم خار رهی
روی خويش از عاشقان جانا مکن هرگز نهان!
نور ماه از آسمان تابد بر اطراف جهان
به دست تو تیر جفاست ای صنم
نشانه‌ی تير تو کيست؟ آن منم!
نخواهم از دام تو رَست بی‌خطر
دمی بر اين بسته‌ی دام کن نظر!
ای گلعذارم ، بردی قرارم، دست از تو هرگز من برندارم


شب آرام


🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
3
2025/09/10 00:05:37
Back to Top
HTML Embed Code: