Forwarded from رازها و نمادها و آموزههای شاهنامه (سیروس حامی)
باردیگر درود.
با پیشکش سخنی دیگر از فرزانه بیهمتای توس، هفتهای را که در آغاز آنیم سراسر مهر و امید برای همگان آرزودارم. در پناه یزدان پاک.
مهرورزتان - حامی
#آیین_کشورداری_در_شاهنامه_۶
https://www.tgoop.com/ShahnamehToosi
با پیشکش سخنی دیگر از فرزانه بیهمتای توس، هفتهای را که در آغاز آنیم سراسر مهر و امید برای همگان آرزودارم. در پناه یزدان پاک.
مهرورزتان - حامی
#آیین_کشورداری_در_شاهنامه_۶
https://www.tgoop.com/ShahnamehToosi
👏2❤1
👁 رویدادهای #شهریور_۱۳۲۰
📝 سنگ و سر #فروغی
✍️ #مهدی_تدینی
#محمدعلی_فروغی، دولتمرد بزرگ ایران جدید، مرد دوران گذار بود. وقتی همهچیز ویران و آشوبزده بود، چونان معماری زبردست پلی میساخت برای گذار از فروپاشی به پایداری. او در زمان ثبات هم ریاست دولت را در دست داشت، اما شهرت و نقش بیهمتایش در سیاست ایران مهندسی و معماری دورانهای گذار است.
البته این گذار دشواریهای خود را داشت؛ اصلاً گذار سخت است، وگرنه در عهد ثبات هر میانمایهای میتواند امور را بر سبیل عادت و با سکان خودکار پیش برد. از تیرهترین روزهای ایران شهریور ۱۳۲۰ بود. در پی زیادهخواهی متفقین که انتظار داشتند ایران بیطرفیاش را در جنگ جهانی کنار بگذارد و به آغوش متفقین بغلتد، کشور از شمال و جنوب آماج تاخت مدرنترین ارتشهای جهان قرار گرفت. ساعت دوباره صفر شد؛ کیان ملی و شیرازۀ کشور دستخوش چپاول بیگانه و چنگال روزگار شد. رضاشاه در یکی از واپسین اقدامات پیش از کنارهگیری از قدرت فروغی را مأمور تشکیل کابینه کرد. فروغی شش سالی بود که در پی واقعۀ مسجد گوهرشاد مغضوب و خانهنشین بود. اگر بخواهیم یک نفر را بیابیم که معنای «مصلحت کشور» را عمیقاً درک کرده باشد و هیچگاه نفع ملی را فدای مطامع شخصی نکرده باشد، محمدعلی فروغی است.
رضاشاه دو هفته بعد به نفع ولیعهد جوان کنارهگیری کرد و گام در مسیر تبعید نهاد. فروغی باید شیرازهدار کشور میشد: در رأس کارهای مهم جلوس ولیعهد بر تخت بود. زیر پای فروغی نشسته بودند تا قاجار را برگردانند یا اعلام جمهوری کنند. اما فروغی، به عنوان یکی از مجریان اصلی گذار از قاجار به پهلوی و نویسندۀ متن سوگندنامۀ رضاشاه، کارکرد پادشاهی را از اعماق اسطوره تا سیاست روزمره میدانست و محال بود زیر بار جمهوری رود.
این دورۀ رئیسالوزرایی، آخرین فروغ فروغی در آسمان سرزمین شاهان بود؛ دورهای که شش ماه بیشتر طول نکشید، اما برای معمار چیرهدست همین نیمسال کافی بود تا ستونها را قوام بخشد و تَرکها را ترمیم کند. برای اینکه بدانید ادارۀ این دوره چقدر سخت بود، شرح مفصلی، فراتر از این مجال، لازم است: فوران و انفجاری در کشور رخ داده بود. کشور زیر اشغال بود؛ عصای پولادین رضاشاه شکسته بود و آزادی سیاسی فورانی از کنش سیاسی پدید آورده بود. هجوم برای تأسیس روزنامه به حدی بود که بررسی درخواستها یک سال طول میکشید! سکوتِ پیشاشهریوری به همهمهای سرسامآور بدل شده بود. روزنامهها بیهراس شکمِ هر فرد و مسئله را میدریدند. وقتی از تریبون مجلس به رضاشاه هر چه میخواستند میگفتند، تکلیف بقیه روشن بود.
فروغی باید زیر این فشار خردکننده کشتی نیمهغرق کشور را نجات میداد و در هر کار هم با مجلس درگیر بود؛ واپسین روزهای مجلس دوازدهم و مجلس سیزدهمی که در عدم آزادی سیاسی در دوران رضاشاه انتخاب شده بود. اما همین نمایندگان رام و دستچینشده اینک به شیران شرزه بدل شده بودند و ممکن بود سر هر چیز از سنگر مجلس با فروغی بجنگند. اینک مهمترین کار ساماندهی رابطه با اشغالگران بود؛ مسئلهای که بیشترین تأثیر را بر آیندۀ ایران داشت. او کوشید معاهدهای سهجانبه میان ایران و شوروی و بریتانیا ببندد. بیراه نیست اگر ادعا کنیم نجات تمامیت خاک ایران در سالهای بعد و رهاندن کشور از آروارۀ استالین نتیجۀ درایت فروغی در عقد این پیمان بود.
فروغی در سیام آذر این معاهده را تقدیم مجلس کرد. شدیدترین بحث در مجلس و فضای عمومی درگرفت. این پیمان نُه اصل داشت؛ اول این که شوروی و بریتانیا تمامیت ارضی و استقلال ایران را محترم شمردند. طبق اصل سوم در صورت تجاوز به ایران باید از ایران دفاع میکردند. اصل چهارم به آنها اجازه میداد قوای نظامی خود را در آب و خاک و آسمان ایران هر قدر لازم است نگه دارند، اما اصل پنجم حکم میکرد که متفقین ظرف شش ماه پس از پایان جنگ ایران را ترک کنند. پنج سال بعد، وقتی شوروی نیروی خود را از ایران بیرون نبرد و به طمع تجزیۀ ایران از طرق نیرویی دستنشانده افتاد، همین اصل به چماقی حقوقی برای بیرون راندن استالین و حفظ ایران بدل شد.
سرانجام مجلس در ششم بهمن ... این پیمان را تصویب کرد. اما یک روز قبل، وقتی فروغی برای بحث سر پیمان در مجلس بود، مردی از میان تماشاچیان به او حمله کرد، سنگی به سمتش پرتاب کرد و او را به باد کتک گرفت. فروغی را از دست ضارب رهاندند. فروغی پس از دقایقی دوباره پشت تریبون برگشت و گفت «جملۀ معترضهای کلام مرا قطع کرد» (تعبیرِ سنگ و کتک به «جملۀ معترضه» مجاز غمانگیزی است). سپس حق داد که برای برخی شبهاتی ایجاد شود و گفت: «ولی اینها نباید باعث شود عقلا حقیقت را در نظر نگیرند و مطابق مصلحت کشور رفتار نکنند.»
این بود متانت مردی که مصلحتدان ایران بود. فروغی یک ماه بعد از نخستوزیری کنارهگیری کرد و چند ماه بعد چشم از جهان فروبست.
🕊 تاریخاندیشی
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
📝 سنگ و سر #فروغی
✍️ #مهدی_تدینی
#محمدعلی_فروغی، دولتمرد بزرگ ایران جدید، مرد دوران گذار بود. وقتی همهچیز ویران و آشوبزده بود، چونان معماری زبردست پلی میساخت برای گذار از فروپاشی به پایداری. او در زمان ثبات هم ریاست دولت را در دست داشت، اما شهرت و نقش بیهمتایش در سیاست ایران مهندسی و معماری دورانهای گذار است.
البته این گذار دشواریهای خود را داشت؛ اصلاً گذار سخت است، وگرنه در عهد ثبات هر میانمایهای میتواند امور را بر سبیل عادت و با سکان خودکار پیش برد. از تیرهترین روزهای ایران شهریور ۱۳۲۰ بود. در پی زیادهخواهی متفقین که انتظار داشتند ایران بیطرفیاش را در جنگ جهانی کنار بگذارد و به آغوش متفقین بغلتد، کشور از شمال و جنوب آماج تاخت مدرنترین ارتشهای جهان قرار گرفت. ساعت دوباره صفر شد؛ کیان ملی و شیرازۀ کشور دستخوش چپاول بیگانه و چنگال روزگار شد. رضاشاه در یکی از واپسین اقدامات پیش از کنارهگیری از قدرت فروغی را مأمور تشکیل کابینه کرد. فروغی شش سالی بود که در پی واقعۀ مسجد گوهرشاد مغضوب و خانهنشین بود. اگر بخواهیم یک نفر را بیابیم که معنای «مصلحت کشور» را عمیقاً درک کرده باشد و هیچگاه نفع ملی را فدای مطامع شخصی نکرده باشد، محمدعلی فروغی است.
رضاشاه دو هفته بعد به نفع ولیعهد جوان کنارهگیری کرد و گام در مسیر تبعید نهاد. فروغی باید شیرازهدار کشور میشد: در رأس کارهای مهم جلوس ولیعهد بر تخت بود. زیر پای فروغی نشسته بودند تا قاجار را برگردانند یا اعلام جمهوری کنند. اما فروغی، به عنوان یکی از مجریان اصلی گذار از قاجار به پهلوی و نویسندۀ متن سوگندنامۀ رضاشاه، کارکرد پادشاهی را از اعماق اسطوره تا سیاست روزمره میدانست و محال بود زیر بار جمهوری رود.
این دورۀ رئیسالوزرایی، آخرین فروغ فروغی در آسمان سرزمین شاهان بود؛ دورهای که شش ماه بیشتر طول نکشید، اما برای معمار چیرهدست همین نیمسال کافی بود تا ستونها را قوام بخشد و تَرکها را ترمیم کند. برای اینکه بدانید ادارۀ این دوره چقدر سخت بود، شرح مفصلی، فراتر از این مجال، لازم است: فوران و انفجاری در کشور رخ داده بود. کشور زیر اشغال بود؛ عصای پولادین رضاشاه شکسته بود و آزادی سیاسی فورانی از کنش سیاسی پدید آورده بود. هجوم برای تأسیس روزنامه به حدی بود که بررسی درخواستها یک سال طول میکشید! سکوتِ پیشاشهریوری به همهمهای سرسامآور بدل شده بود. روزنامهها بیهراس شکمِ هر فرد و مسئله را میدریدند. وقتی از تریبون مجلس به رضاشاه هر چه میخواستند میگفتند، تکلیف بقیه روشن بود.
فروغی باید زیر این فشار خردکننده کشتی نیمهغرق کشور را نجات میداد و در هر کار هم با مجلس درگیر بود؛ واپسین روزهای مجلس دوازدهم و مجلس سیزدهمی که در عدم آزادی سیاسی در دوران رضاشاه انتخاب شده بود. اما همین نمایندگان رام و دستچینشده اینک به شیران شرزه بدل شده بودند و ممکن بود سر هر چیز از سنگر مجلس با فروغی بجنگند. اینک مهمترین کار ساماندهی رابطه با اشغالگران بود؛ مسئلهای که بیشترین تأثیر را بر آیندۀ ایران داشت. او کوشید معاهدهای سهجانبه میان ایران و شوروی و بریتانیا ببندد. بیراه نیست اگر ادعا کنیم نجات تمامیت خاک ایران در سالهای بعد و رهاندن کشور از آروارۀ استالین نتیجۀ درایت فروغی در عقد این پیمان بود.
فروغی در سیام آذر این معاهده را تقدیم مجلس کرد. شدیدترین بحث در مجلس و فضای عمومی درگرفت. این پیمان نُه اصل داشت؛ اول این که شوروی و بریتانیا تمامیت ارضی و استقلال ایران را محترم شمردند. طبق اصل سوم در صورت تجاوز به ایران باید از ایران دفاع میکردند. اصل چهارم به آنها اجازه میداد قوای نظامی خود را در آب و خاک و آسمان ایران هر قدر لازم است نگه دارند، اما اصل پنجم حکم میکرد که متفقین ظرف شش ماه پس از پایان جنگ ایران را ترک کنند. پنج سال بعد، وقتی شوروی نیروی خود را از ایران بیرون نبرد و به طمع تجزیۀ ایران از طرق نیرویی دستنشانده افتاد، همین اصل به چماقی حقوقی برای بیرون راندن استالین و حفظ ایران بدل شد.
سرانجام مجلس در ششم بهمن ... این پیمان را تصویب کرد. اما یک روز قبل، وقتی فروغی برای بحث سر پیمان در مجلس بود، مردی از میان تماشاچیان به او حمله کرد، سنگی به سمتش پرتاب کرد و او را به باد کتک گرفت. فروغی را از دست ضارب رهاندند. فروغی پس از دقایقی دوباره پشت تریبون برگشت و گفت «جملۀ معترضهای کلام مرا قطع کرد» (تعبیرِ سنگ و کتک به «جملۀ معترضه» مجاز غمانگیزی است). سپس حق داد که برای برخی شبهاتی ایجاد شود و گفت: «ولی اینها نباید باعث شود عقلا حقیقت را در نظر نگیرند و مطابق مصلحت کشور رفتار نکنند.»
این بود متانت مردی که مصلحتدان ایران بود. فروغی یک ماه بعد از نخستوزیری کنارهگیری کرد و چند ماه بعد چشم از جهان فروبست.
🕊 تاریخاندیشی
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
👍3👎1👏1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎞 روزهای پایانی رضاشاه؛ در حسرت لباس نظامی!!
▫️پس از مظفرالدین شاه قاجار؛ هیچ یک از شاهان ایران اقبال مرگ در این کهندیار را نیافتند.
▫️رضاشاه پهلوی در مخیلهاش نیز نمیگنجید که در مرگ، همسرنوشت دو شاه پیشین قاجار شود و بی تاج وتخت سالهای پایانی عمرش را سپری کند. احتمالا برای افرادی که به اولینها و آخرینها علاقه دارند جالب باشد که بدانند بنیانگذار سلسله پهلوی اولین و البته آخرین پادشاه ایرانی بود که در نیمکره جنوبی جان به جانآفرین تسلیم کرده است.
▫️رضاشاه پس از اشغال ایران با مشورت مرحوم محمدعلی فروغی به نفع پسرش از سلطنت استعفا کرد. او با تصمیم متفقین به آفریقای جنوبی تبعید شد و سرانجام در 4 مرداد 1323 درهمان کشور درگذشت.
📺 @ecoiran_webtv
▫️پس از مظفرالدین شاه قاجار؛ هیچ یک از شاهان ایران اقبال مرگ در این کهندیار را نیافتند.
▫️رضاشاه پهلوی در مخیلهاش نیز نمیگنجید که در مرگ، همسرنوشت دو شاه پیشین قاجار شود و بی تاج وتخت سالهای پایانی عمرش را سپری کند. احتمالا برای افرادی که به اولینها و آخرینها علاقه دارند جالب باشد که بدانند بنیانگذار سلسله پهلوی اولین و البته آخرین پادشاه ایرانی بود که در نیمکره جنوبی جان به جانآفرین تسلیم کرده است.
▫️رضاشاه پس از اشغال ایران با مشورت مرحوم محمدعلی فروغی به نفع پسرش از سلطنت استعفا کرد. او با تصمیم متفقین به آفریقای جنوبی تبعید شد و سرانجام در 4 مرداد 1323 درهمان کشور درگذشت.
📺 @ecoiran_webtv
❤5👎2👍1👌1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#نوای_ماندگار🎼
🎶 دریا
زندهیاد #هوشمند_عقیلی
به بهانه درگذشت خواننده
آهنگ و ترانه : #جهانبخش_پازوکی
دَریـا همان دریـا بود !!
شنها همان شنها بود
موج و غُروب و دریا
مثل گذشتهها بود!
اما فقط یاد تو…
به جای تُو اونجا بود
به جـای تو اونجا بود!!
شب آرام
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
🎶 دریا
زندهیاد #هوشمند_عقیلی
به بهانه درگذشت خواننده
آهنگ و ترانه : #جهانبخش_پازوکی
دَریـا همان دریـا بود !!
شنها همان شنها بود
موج و غُروب و دریا
مثل گذشتهها بود!
اما فقط یاد تو…
به جای تُو اونجا بود
به جـای تو اونجا بود!!
شب آرام
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
❤5
Forwarded from انجمن شاهنامه فردوسی یزد (سیروس حامی)
نگاهی به نشست فرهنگی
انجمن شاهنامه فردوسی یزد
و خردسرای فردوسی یزد
هنگام : شنبه پانزدهم شهریور ۱۴۰۴
جایگاه : دانشگاه امام جواد یزد
🆔 @shahname_yazd
انجمن شاهنامه فردوسی یزد
و خردسرای فردوسی یزد
هنگام : شنبه پانزدهم شهریور ۱۴۰۴
جایگاه : دانشگاه امام جواد یزد
🆔 @shahname_yazd
❤3
👁 رویدادهای #شهریور_۱۳۲۰
📝 بانک ملی و داستان اختلاس #لیندنبلات
✍️ #ابراهیم_مروی
در سال ۱۳۰۴ نخستین بانک ایرانی -که البته تنها به امور ویژه نظامیها میپرداخت- افتتاح شد. این بانک، #بانک-قشون-پهلوی نام داشت که بعدها به نام #بانک_سپه تغییر نام یافت.
در سال ۱۳۰۶ قانون تاسیس #بانک_ملی از سوی مجلس صادر شد و در روز سهشنبه بیست شهریور ۱۳۰۷ این بانک رسما کار خود را آغاز کرد.
برای ریاست بانک ملی آقای #دکتر_کورت_لیندنبلات (Kurt Lindenblatt) آلمانی که پیش از این ریاست بانک اعتبارات صوفیه بلغارستان را داشت به پیشنهاد «محمد علی فرزین وزیرمختار ایران در آلمان» انتخاب شد.لیندن بلات از زمره آلمانیهای پاک دست نبود و به پشتیبانی مرد شماره دو قدرت در آن زمان یعنی تیمورتاش وزیر دربار شروع به اختلاس از بانک کرد.لو رفتن قضیه اختلاس باعث حوادث زیادی در کشور شد؛ به نحوی که رضا شاه که به دلایل مختلف با تیمورتاش اختلاف پیدا کرده بود (به خصوص ارتباط تیمورتاش با شوروی و نگرانی رضاخان از قدرتگیری بیش از حد تیمورتاش و همین طور تلاش انگلیسیها برای حذف تیمورتاش)، او را از سمتش عزل و راهی زندان کرد و در آخر هم در سال ۱۳۱۲ تیمورتاش به دست پزشک احمدی در زندان قصر به قتل رسید.لیندن بلات و معاونش فوگل از کشور متواری شدند. فوگل که در بیروت به سر میبرد وقتی مجبور به برگشتن به ایران برای محاکمه شد در بیروت خودکشی کرد، ولی بلات به ایران آورده شد و به حبس و جریمه محکوم شد. #مهدیقلیخان_هدایت مخبرالسلطنه نخست وزیر وقت در کتاب خاطرات و خطرات خود این واقعه را چنین شرح میدهد:
«معلوم شد معاملاتی بدون وثیقه کافی شده و خساراتی وارد آمده است، لیندن بلات رییس بانک زیاد مقید به رعایت نظرات هیات نظارت نبوده است و شاید متکی به تیمور تاش، در هر حال اختلاساتی مسلم شد.»
لیندن بلات به خیال گریز میافتد به بهانه مرض و معالجه با اجازه مسافرت میکند (اتو) فوگل نایب رییس چاره را در فرار میبیند شاه شخصا به بانک رفته و طلای وثیقه را بازدید کرده، نقصی نداشته است. فوگل مفقودالاثر میشود، (سرتیپ)
#آیرم (رییس کل تشکیلات نظمیه مملکتی) در گاراژها معلوم میکند که دندانسازی به دعوتی به بغداد رفته است. تفحص میکند هیچ جا او را در اتومبیل نمییابد، بعدها کاشف به عمل آمد که در صندوق پشت اتومبیل پنهان بوده است. به این تدبیر از سرحد میگذرد در بغداد معطل نشده به بیروت میرود. دولت، فوگل را از حکومت شام میخواهد وی ناچار انتحار میکند. این واقعه برای آلمان نهایت اهمیت را داشت عده کثیری متخصصین آلمانی در ادارات ما کار میکنند؛ به طوری که میشود گفت سیاست آلمان در ایران روبه غلبه دارد و بانک ملی قلب اقتصاد است لیندن بلات از راه قانونی مسترد شد با وکیل مدافعی به تهران آمد به ۱۸ ماه حبس و ۷۰۰۰ لیره و ۴۶ هزار ریال محکوم شد (۶۳هزار تومان) دولت باز یک نفر آلمانی را بهنام هرست، توسط سفارت خودمان در برلین به ریاست بانک اجیر کرد...»
📖 جستار کامل
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
📝 بانک ملی و داستان اختلاس #لیندنبلات
✍️ #ابراهیم_مروی
در سال ۱۳۰۴ نخستین بانک ایرانی -که البته تنها به امور ویژه نظامیها میپرداخت- افتتاح شد. این بانک، #بانک-قشون-پهلوی نام داشت که بعدها به نام #بانک_سپه تغییر نام یافت.
در سال ۱۳۰۶ قانون تاسیس #بانک_ملی از سوی مجلس صادر شد و در روز سهشنبه بیست شهریور ۱۳۰۷ این بانک رسما کار خود را آغاز کرد.
برای ریاست بانک ملی آقای #دکتر_کورت_لیندنبلات (Kurt Lindenblatt) آلمانی که پیش از این ریاست بانک اعتبارات صوفیه بلغارستان را داشت به پیشنهاد «محمد علی فرزین وزیرمختار ایران در آلمان» انتخاب شد.لیندن بلات از زمره آلمانیهای پاک دست نبود و به پشتیبانی مرد شماره دو قدرت در آن زمان یعنی تیمورتاش وزیر دربار شروع به اختلاس از بانک کرد.لو رفتن قضیه اختلاس باعث حوادث زیادی در کشور شد؛ به نحوی که رضا شاه که به دلایل مختلف با تیمورتاش اختلاف پیدا کرده بود (به خصوص ارتباط تیمورتاش با شوروی و نگرانی رضاخان از قدرتگیری بیش از حد تیمورتاش و همین طور تلاش انگلیسیها برای حذف تیمورتاش)، او را از سمتش عزل و راهی زندان کرد و در آخر هم در سال ۱۳۱۲ تیمورتاش به دست پزشک احمدی در زندان قصر به قتل رسید.لیندن بلات و معاونش فوگل از کشور متواری شدند. فوگل که در بیروت به سر میبرد وقتی مجبور به برگشتن به ایران برای محاکمه شد در بیروت خودکشی کرد، ولی بلات به ایران آورده شد و به حبس و جریمه محکوم شد. #مهدیقلیخان_هدایت مخبرالسلطنه نخست وزیر وقت در کتاب خاطرات و خطرات خود این واقعه را چنین شرح میدهد:
«معلوم شد معاملاتی بدون وثیقه کافی شده و خساراتی وارد آمده است، لیندن بلات رییس بانک زیاد مقید به رعایت نظرات هیات نظارت نبوده است و شاید متکی به تیمور تاش، در هر حال اختلاساتی مسلم شد.»
لیندن بلات به خیال گریز میافتد به بهانه مرض و معالجه با اجازه مسافرت میکند (اتو) فوگل نایب رییس چاره را در فرار میبیند شاه شخصا به بانک رفته و طلای وثیقه را بازدید کرده، نقصی نداشته است. فوگل مفقودالاثر میشود، (سرتیپ)
#آیرم (رییس کل تشکیلات نظمیه مملکتی) در گاراژها معلوم میکند که دندانسازی به دعوتی به بغداد رفته است. تفحص میکند هیچ جا او را در اتومبیل نمییابد، بعدها کاشف به عمل آمد که در صندوق پشت اتومبیل پنهان بوده است. به این تدبیر از سرحد میگذرد در بغداد معطل نشده به بیروت میرود. دولت، فوگل را از حکومت شام میخواهد وی ناچار انتحار میکند. این واقعه برای آلمان نهایت اهمیت را داشت عده کثیری متخصصین آلمانی در ادارات ما کار میکنند؛ به طوری که میشود گفت سیاست آلمان در ایران روبه غلبه دارد و بانک ملی قلب اقتصاد است لیندن بلات از راه قانونی مسترد شد با وکیل مدافعی به تهران آمد به ۱۸ ماه حبس و ۷۰۰۰ لیره و ۴۶ هزار ریال محکوم شد (۶۳هزار تومان) دولت باز یک نفر آلمانی را بهنام هرست، توسط سفارت خودمان در برلین به ریاست بانک اجیر کرد...»
📖 جستار کامل
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
روزنامه دنیای اقتصاد
بانک ملی و داستان اختلاس لیندن بلات
<p>
پیشنهاد تاسیس بانک در کشور در دهه 1250 هجری شمسی از سوی تجاری مانند حاج محمدحسن امین الضرب اصفهانی در دوره زمامداری ناصرالدین شاه مطرح شد، ولی گوش شنوای این صحبتها نبود و این طرح ره به جایی نبرد. درسال 1268 انگلیسیها برای بسط قدرت و تسلط بیشترشان…
پیشنهاد تاسیس بانک در کشور در دهه 1250 هجری شمسی از سوی تجاری مانند حاج محمدحسن امین الضرب اصفهانی در دوره زمامداری ناصرالدین شاه مطرح شد، ولی گوش شنوای این صحبتها نبود و این طرح ره به جایی نبرد. درسال 1268 انگلیسیها برای بسط قدرت و تسلط بیشترشان…
👍2❤1👎1👌1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
👁 رویدادهای #شهریور_۱۳۲۰
📹 داستان کوپن در اولین سالهای سلطنت محمدرضاشاه
نسخه صوتی
▫️بسیاری از شهروندان کشور با شنیدن این واژه، سالهای دهه شصت و کمبودها وسختیهای ناشی از جنگ ایران و عراق را به یاد می آورند. نسخهای که توسط دولت میرحسین موسوی برای تامین کالاهای ضروری برای همه ایرانیان در آن دوره تدوین شد. سیاستی که هم در آن زمان و هم امروز موافقان و منتقدان متعددی داشته است.
▫️طبق اوراق و اسناد موجود عمر این نسخه دستکم به یک جنگ دیگر یعنی جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط قوای متفقین در شهریور 20 می رسد. با اشغال ایران، استعفای اجباری رضاشاه و آغاز به کار محمدرضاشاه به یکباره نظم آهنین 15 ساله ایران فرو ریخت. این فروپاشی بسیاری از ساحتهای حیات ایرانیان را دچار چالش کرد. یکی از این چالشها، وضعیت معیشت و دسترسی مردم به کالاهای اساسی بود.
▫️سیدحمید متقی پژوهشگر تاریخ ایران معاصر در این زمینه و برای بررسی ابعاد مختلف این رویداد مهم تاریخ اقتصاد ایران با محمد بختیاری استاد تاریخ دانشگاه بینالمللی امامخمینی به گفتوگو نشستهاست.
📺 @ecoiran_webtv
📹 داستان کوپن در اولین سالهای سلطنت محمدرضاشاه
نسخه صوتی
▫️بسیاری از شهروندان کشور با شنیدن این واژه، سالهای دهه شصت و کمبودها وسختیهای ناشی از جنگ ایران و عراق را به یاد می آورند. نسخهای که توسط دولت میرحسین موسوی برای تامین کالاهای ضروری برای همه ایرانیان در آن دوره تدوین شد. سیاستی که هم در آن زمان و هم امروز موافقان و منتقدان متعددی داشته است.
▫️طبق اوراق و اسناد موجود عمر این نسخه دستکم به یک جنگ دیگر یعنی جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط قوای متفقین در شهریور 20 می رسد. با اشغال ایران، استعفای اجباری رضاشاه و آغاز به کار محمدرضاشاه به یکباره نظم آهنین 15 ساله ایران فرو ریخت. این فروپاشی بسیاری از ساحتهای حیات ایرانیان را دچار چالش کرد. یکی از این چالشها، وضعیت معیشت و دسترسی مردم به کالاهای اساسی بود.
▫️سیدحمید متقی پژوهشگر تاریخ ایران معاصر در این زمینه و برای بررسی ابعاد مختلف این رویداد مهم تاریخ اقتصاد ایران با محمد بختیاری استاد تاریخ دانشگاه بینالمللی امامخمینی به گفتوگو نشستهاست.
📺 @ecoiran_webtv
👎2👍1👌1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#نوای_ماندگار🎼
🎶گل زرد
بانو #زویا_ثابت
آهنگ: #محمدعلی_کیانینژاد
شعر : زندهیاد #هوشنگ_ابتهاج
گل زرد و گل زرد و گل زرد
بیا باهم بنالیم از سر درد
عنان تا در کف نامردمان است
ستم با مرد خواهد کرد نامرد
شب آرام
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
🎶گل زرد
بانو #زویا_ثابت
آهنگ: #محمدعلی_کیانینژاد
شعر : زندهیاد #هوشنگ_ابتهاج
گل زرد و گل زرد و گل زرد
بیا باهم بنالیم از سر درد
عنان تا در کف نامردمان است
ستم با مرد خواهد کرد نامرد
شب آرام
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
👍2❤1👎1
Forwarded from انجمن شاهنامه فردوسی یزد (سیروس حامی)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خواستگاری آن روزها (بخش ۲)
قصه فلکلور بانو #مهین_مدرسی
انجمن شاهنامه فردوسی یزد
و خردسرای فردوسی یزد
هنگام : شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴
جایگاه : دانشگاه امام جواد یزد
🆔 @shahname_yazd
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
قصه فلکلور بانو #مهین_مدرسی
انجمن شاهنامه فردوسی یزد
و خردسرای فردوسی یزد
هنگام : شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴
جایگاه : دانشگاه امام جواد یزد
🆔 @shahname_yazd
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
👍3
🎬 #بهرام-بیضایی، کارگردان نامدار ایرانی توانست جایزه بهترین فیلم ترمیمشده جشنواره ونیز را بابت فیلم سینمایی #باشو_غریبه_کوچک کسب کند.
#محمد_رسولاف، کارگردان ایرانی از طرف آقای بیضایی این جایزه را دریافت کرد و بعد از آن پیام او را خطاب به حاضران خواند. این متن پیام بیضایی است:
«حالا درست چهل سال از فيلمبردارى باشو غريبهى كوچک در شمال و جنوب ايران مىگذرد. تابستان گرمى بود مثل همين روزها؛ هر حرفى كه در آن جنگ ستوده نمىشد به تهديد و قويا ممنوع بود ولى آيا پناه دادن به يک كودکِ مهاجر جنگ زده هم ممنوع بود؟
با اين فيلم همكاران، ريشهى كار مرا در كانون زدند و فيلم نزديک به چهار سال كنار نهاده شد. ولى امروز چهل سال بعد با كمال فروتنى به همهى قربانيان بى گناه آن جنگ هشت سالهى بىمعنا درود مىفرستم و نفرين مىماندم به همهى سودبران هر جنگى!»
مایه نازش ایران و ایرانی🌟
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
#محمد_رسولاف، کارگردان ایرانی از طرف آقای بیضایی این جایزه را دریافت کرد و بعد از آن پیام او را خطاب به حاضران خواند. این متن پیام بیضایی است:
«حالا درست چهل سال از فيلمبردارى باشو غريبهى كوچک در شمال و جنوب ايران مىگذرد. تابستان گرمى بود مثل همين روزها؛ هر حرفى كه در آن جنگ ستوده نمىشد به تهديد و قويا ممنوع بود ولى آيا پناه دادن به يک كودکِ مهاجر جنگ زده هم ممنوع بود؟
با اين فيلم همكاران، ريشهى كار مرا در كانون زدند و فيلم نزديک به چهار سال كنار نهاده شد. ولى امروز چهل سال بعد با كمال فروتنى به همهى قربانيان بى گناه آن جنگ هشت سالهى بىمعنا درود مىفرستم و نفرين مىماندم به همهى سودبران هر جنگى!»
مایه نازش ایران و ایرانی🌟
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
👏7❤1
👁 رویدادهای #شهریور_۱۳۲۰
درباره آغاز اشغال ایران در سوم شهریور ۱۳۲۰ و آخرین روزهای سلطنت رضاشاه
دیگر آن روزهای آخر حتی میخواهم بگویم سالهای آخر سلطنت رضاشاه واقعاً اوضاع و احوال طوری بود که آدم با همسرش هم که میخواست صحبت کند، باید ملاحظه بکند. حالا دیگر پدر و فرزند، برادر و خواهر اینها که جای خود دارند. هیچکس جرأت نمیکرد دیگر حرف بزند. واقعاً که شدیدترین حکومت مطلقهای بود که میشد فکرش را بکنیم.
روز سوم شهریور من میهمان بودم. عصری یک کسی در را باز کرد و به صاحبخانه خبر داد که «انگلیس و روس صبح حمله کردند مجلس تشکیل شده» و باور میکنید این را یواش میگفت، جرأت نمیکرد حتی این [خبر] را که الان دارند توی مجلس داد میزنند، این را بلند بگوید. خیلی یواش گفت «بله صبح سحر روس و انگلیس حمله کردند به ایران و مجلس جلسه فوقالعاده دارد و [علی] منصور نخستوزیر دارد توضیحات میدهد راجع به این مطلب.»
ما فوری رفتیم به خانه پدرمان [ذکاءالملک فروغی]، دیدیم که بله، اوضاع خراب است، حمله کردند. حالا در آن اول جوانی من همهاش منتظرم که چرا پس ما را احضار نمیکنند که برویم میدان جنگ. من دو سال و یک ماه خدمت کردم برای امروز. روز چهارم، باز احضار نکردند. ناراحت [بودم تا] روز پنجم که من رفتم به اداره دیدم که بله آوردند فرمان احضار را. خیلی خوشحال و آمدم منزل. اول البته رفتم پهلوی پدرم و به ایشان عرض کردم که ورقه احضار من آمده. من میخواهم بروم [به جنگ]. مرحوم فروغی ناراحت که میشد دور چشمها حلقه سیاه میزد. دیدم حلقه سیاه زد. به من گفتند که «جنگی دیگر نیست دیگر که تمام شده.»
بعد، بلافاصله گفتند خیلی خوب، بله دیگر باید بروی. راه افتادم رفتم [پادگان] باغشاه، چون من در باغشاه خدمت میکردم. رفتم باغشاه، البته منظره بسیار رقتباری [بود]. من افسر توپخانه بودم. [دیدم] توپها را کشیدهاند زیر درختهای چنار توی باغشاه. اسبها را بردهاند بیرون. هیچکس نیست. هرج و مرج به حد اعلا. رفتم به دفتر دیدم یک حالت مضحکه و تمسخر [به من میگویند] که «آمدی که چهکار کنی؟» خیلی متأثر شدم. برگشتم رفتم. دیگر سر شب بود. تابستان هم بود و ما هم توی باغ [به همراه پدر و بقیه اعضای خانواده] شام میخوردیم.
شاید در حدود ساعت ده بود. تلفن زدند که من رفتم پای تلفن تلفنچی تا صدایم بلند کردم گفت «آقا محمودخان» دیدم اه تلفنچی دربار است که ما همدیگر را ندیدیم، ولی صدای همدیگر را خوب میشناختیم. گفتم این شما هستید. حالا اسمش باشد برای اینکه بعد مقامات بالا گرفت. گفت که «اعلیحضرت احضار فرمودند.» گفتم گوشی دستت باشد آمدم و به مرحوم فروغی گفتم تلفنچی دربار است.
س- روز پنجم؟
ج- شب روز پنجم. اعلیحضرت احضار فرمودند. فرمودند که «بگو که حالا که شب دیروقت است، من هم اتومبیل ندارم انشاالله فردا صبح.» ما را میگویی دیدیم از این خبرها سابق نبود. رفتم عین پیغام را رساندم گفت «آقامحمودخان من چه جوری این را بگویم؟» ... در این حیص و بیص گفت آقا، آقا الان آمدند گفتند که اتومبیل آقای [محمد] سهیلی را فرستادند. سهیلی وزیر کشور بود در کابینه. آمدم [به پدرم] عرض کردم که میگوید «اتومبیل آقای سهیلی وزیر کشور توی راه است دارد میآید.» فرمودند که «بگو حالا که شوفر زحمت کشیده آمده خیلی خوب میآیم. شوفر راننده زحمت کشیده آمده من میآیم.» خیلی خوب خداحافظی کردیم، گوشی را گذاشتیم. ...دیدم بله اتومبیل آمد و خدابیامرزدش آقای نصرالله انتظام از اتومبیل پیاده شد، آمد گفت بفرمایید.
س- سمتشان چی بود؟
ج- رئیس تشریفات دربار بود. به هرحال رفتند. آمدیم و چراغها خاموش شد. نورافکن به آسمان انداختند. اوضاع دیگر معلوم است چه بود. اینها طول کشید شد ساعت یازده، شد ساعت دوازده، دیدیم هیچ خبری نیست. کمکم نگران شدیم. شروع کردیم توی باغ قدم زدن. عموی من بود همین میرزا ابوالحسنخان. پدرم همیشه به ایشان خطاب میکرد میرزا ابوالحسن، ایشان بود و راه میرفت. برادر من که فوت شد پارسال مسعود بود و من. سه تایی راه میرفتیم و نگران [بودیم].
در حدود شاید یک بعد از نصف شب بود که اتومبیل آمد. [پدرم] از اتومبیل پیاده شدند از پله که میآمدند بالا، عموی من سؤال کردند از ایشان که «چی بود چه خبر بود؟» گفتند که این درست جمله خودشان بود که «به من تکلیف [تشکیل] دولت کردند.» عمویم با اضطراب گفتند «قبول که نکردید؟» این جمله دیگر درست یادم نیست که ولی مضمونش این بود گفتند «میرزاابوالحسنخان، یک عمر مردم ایران به ما احترام گذاشتند، مقام دادند، زندگی ما را تأمین کردند همه اینها را برای یک شب و آن امشب که به من احتیاج دارند بگویم نه؟»
بخشی از مصاحبه #محمود_فروغی (۱۲۹۰-۱۳۷۰) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد.
تاریخ مصاحبه: ۱۵ اسفند ۱۳۶۰
مصاحبه کننده: حبیب لاجوردی
https://www.tgoop.com/tarikh_shafahi_iran_project
👁 رویدادهای #شهریور_۱۳۲۰
درباره آغاز اشغال ایران در سوم شهریور ۱۳۲۰ و آخرین روزهای سلطنت رضاشاه
دیگر آن روزهای آخر حتی میخواهم بگویم سالهای آخر سلطنت رضاشاه واقعاً اوضاع و احوال طوری بود که آدم با همسرش هم که میخواست صحبت کند، باید ملاحظه بکند. حالا دیگر پدر و فرزند، برادر و خواهر اینها که جای خود دارند. هیچکس جرأت نمیکرد دیگر حرف بزند. واقعاً که شدیدترین حکومت مطلقهای بود که میشد فکرش را بکنیم.
روز سوم شهریور من میهمان بودم. عصری یک کسی در را باز کرد و به صاحبخانه خبر داد که «انگلیس و روس صبح حمله کردند مجلس تشکیل شده» و باور میکنید این را یواش میگفت، جرأت نمیکرد حتی این [خبر] را که الان دارند توی مجلس داد میزنند، این را بلند بگوید. خیلی یواش گفت «بله صبح سحر روس و انگلیس حمله کردند به ایران و مجلس جلسه فوقالعاده دارد و [علی] منصور نخستوزیر دارد توضیحات میدهد راجع به این مطلب.»
ما فوری رفتیم به خانه پدرمان [ذکاءالملک فروغی]، دیدیم که بله، اوضاع خراب است، حمله کردند. حالا در آن اول جوانی من همهاش منتظرم که چرا پس ما را احضار نمیکنند که برویم میدان جنگ. من دو سال و یک ماه خدمت کردم برای امروز. روز چهارم، باز احضار نکردند. ناراحت [بودم تا] روز پنجم که من رفتم به اداره دیدم که بله آوردند فرمان احضار را. خیلی خوشحال و آمدم منزل. اول البته رفتم پهلوی پدرم و به ایشان عرض کردم که ورقه احضار من آمده. من میخواهم بروم [به جنگ]. مرحوم فروغی ناراحت که میشد دور چشمها حلقه سیاه میزد. دیدم حلقه سیاه زد. به من گفتند که «جنگی دیگر نیست دیگر که تمام شده.»
بعد، بلافاصله گفتند خیلی خوب، بله دیگر باید بروی. راه افتادم رفتم [پادگان] باغشاه، چون من در باغشاه خدمت میکردم. رفتم باغشاه، البته منظره بسیار رقتباری [بود]. من افسر توپخانه بودم. [دیدم] توپها را کشیدهاند زیر درختهای چنار توی باغشاه. اسبها را بردهاند بیرون. هیچکس نیست. هرج و مرج به حد اعلا. رفتم به دفتر دیدم یک حالت مضحکه و تمسخر [به من میگویند] که «آمدی که چهکار کنی؟» خیلی متأثر شدم. برگشتم رفتم. دیگر سر شب بود. تابستان هم بود و ما هم توی باغ [به همراه پدر و بقیه اعضای خانواده] شام میخوردیم.
شاید در حدود ساعت ده بود. تلفن زدند که من رفتم پای تلفن تلفنچی تا صدایم بلند کردم گفت «آقا محمودخان» دیدم اه تلفنچی دربار است که ما همدیگر را ندیدیم، ولی صدای همدیگر را خوب میشناختیم. گفتم این شما هستید. حالا اسمش باشد برای اینکه بعد مقامات بالا گرفت. گفت که «اعلیحضرت احضار فرمودند.» گفتم گوشی دستت باشد آمدم و به مرحوم فروغی گفتم تلفنچی دربار است.
س- روز پنجم؟
ج- شب روز پنجم. اعلیحضرت احضار فرمودند. فرمودند که «بگو که حالا که شب دیروقت است، من هم اتومبیل ندارم انشاالله فردا صبح.» ما را میگویی دیدیم از این خبرها سابق نبود. رفتم عین پیغام را رساندم گفت «آقامحمودخان من چه جوری این را بگویم؟» ... در این حیص و بیص گفت آقا، آقا الان آمدند گفتند که اتومبیل آقای [محمد] سهیلی را فرستادند. سهیلی وزیر کشور بود در کابینه. آمدم [به پدرم] عرض کردم که میگوید «اتومبیل آقای سهیلی وزیر کشور توی راه است دارد میآید.» فرمودند که «بگو حالا که شوفر زحمت کشیده آمده خیلی خوب میآیم. شوفر راننده زحمت کشیده آمده من میآیم.» خیلی خوب خداحافظی کردیم، گوشی را گذاشتیم. ...دیدم بله اتومبیل آمد و خدابیامرزدش آقای نصرالله انتظام از اتومبیل پیاده شد، آمد گفت بفرمایید.
س- سمتشان چی بود؟
ج- رئیس تشریفات دربار بود. به هرحال رفتند. آمدیم و چراغها خاموش شد. نورافکن به آسمان انداختند. اوضاع دیگر معلوم است چه بود. اینها طول کشید شد ساعت یازده، شد ساعت دوازده، دیدیم هیچ خبری نیست. کمکم نگران شدیم. شروع کردیم توی باغ قدم زدن. عموی من بود همین میرزا ابوالحسنخان. پدرم همیشه به ایشان خطاب میکرد میرزا ابوالحسن، ایشان بود و راه میرفت. برادر من که فوت شد پارسال مسعود بود و من. سه تایی راه میرفتیم و نگران [بودیم].
در حدود شاید یک بعد از نصف شب بود که اتومبیل آمد. [پدرم] از اتومبیل پیاده شدند از پله که میآمدند بالا، عموی من سؤال کردند از ایشان که «چی بود چه خبر بود؟» گفتند که این درست جمله خودشان بود که «به من تکلیف [تشکیل] دولت کردند.» عمویم با اضطراب گفتند «قبول که نکردید؟» این جمله دیگر درست یادم نیست که ولی مضمونش این بود گفتند «میرزاابوالحسنخان، یک عمر مردم ایران به ما احترام گذاشتند، مقام دادند، زندگی ما را تأمین کردند همه اینها را برای یک شب و آن امشب که به من احتیاج دارند بگویم نه؟»
بخشی از مصاحبه #محمود_فروغی (۱۲۹۰-۱۳۷۰) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد.
تاریخ مصاحبه: ۱۵ اسفند ۱۳۶۰
مصاحبه کننده: حبیب لاجوردی
https://www.tgoop.com/tarikh_shafahi_iran_project
Telegram
پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد
مصاحبههای پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد به کوشش حبیب لاجوردی
این کانال زیرنظر مدیران پروژه اصلی نیست.
@AmirHAzad
آدرس سایت:
https://iranhistory.net/
حمایت مالی:
https://hamibash.com/iranhistory
این کانال زیرنظر مدیران پروژه اصلی نیست.
@AmirHAzad
آدرس سایت:
https://iranhistory.net/
حمایت مالی:
https://hamibash.com/iranhistory
👍2👎1
Forwarded from انجمن شاهنامه فردوسی یزد (سیروس حامی)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
👌صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
رایزنی زال با موبدان و بزرگان
شاهنامه خوانی نوباوه آیندهساز ایران #کیان_بخششی
(گرانمایه تیزهوش شش ساله)
چُنین تا سَپیده برآمد ز جای
تَبیره برآمد ز پردهسَرای
پس آن ماه را شاه پَدرود کرد؛
برِ خویش تار و برش پود کرد!
سر میژه کردند هر دو پُر آب
زُوان برگُشادند بر آفتاب،
که «ای فرِّ گیتی یَکی لخت نیز
یَکایَک ببایِست پردخت نیز،
مگر این دو مهرآزمایِ نِژَند
گسِستندی از دل به دیدار بند؟
❤️🔥 ❤️🔥 ❤️🔥
نشست انجمن شاهنامه فردوسی یزد و خردسرای فردوسی یزد
هنگام : شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴
جایگاه : دانشگاه امام جواد یزد
🆔 @shahname_yazd
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
رایزنی زال با موبدان و بزرگان
شاهنامه خوانی نوباوه آیندهساز ایران #کیان_بخششی
(گرانمایه تیزهوش شش ساله)
چُنین تا سَپیده برآمد ز جای
تَبیره برآمد ز پردهسَرای
پس آن ماه را شاه پَدرود کرد؛
برِ خویش تار و برش پود کرد!
سر میژه کردند هر دو پُر آب
زُوان برگُشادند بر آفتاب،
که «ای فرِّ گیتی یَکی لخت نیز
یَکایَک ببایِست پردخت نیز،
مگر این دو مهرآزمایِ نِژَند
گسِستندی از دل به دیدار بند؟
❤️🔥 ❤️🔥 ❤️🔥
نشست انجمن شاهنامه فردوسی یزد و خردسرای فردوسی یزد
هنگام : شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴
جایگاه : دانشگاه امام جواد یزد
🆔 @shahname_yazd
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
❤2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
👁 رویدادهای #شهریور_۱۳۲۰
🎬 طهران روزگار نو (۱۳۷۸)
طهران روزگار نو نام فیلمی بر پایه سریال هزاردستان ساخته #علی_حاتمی است که #واروژ_کریم_مسیحی ۳ سال پس از مرگ علی حاتمی آن را به صورت یک فیلم سینمایی ۹۰ دقیقهای تدوین نمودهاست.
خلاصه فیلم:
قبل از شهریور ۱۳۲۰، شاه امر به سر شماری میکند. او در تنها سفر به ترکیه دریافته که آتاتورک نفوس ترکیه را از همین طریق می داند. شیوه سرشماری متفاوت است، همه باید درخانهها باشند تا سرشماری درست از کار در بیاید. شماری از عوامل نظمیه از این خلوت بهره میبرند، یک جواهرفروشی را غارت میکنند. غافل ازاین که قطعهای از جواهرات عروس خان مظفر درمیان جواهرات سرقت رفته است. خان مظفر، رئیس نظمیه را احضار و سر پاس نظمیه چاره کار رابه مفتش شش انگشتی میسپارد. یافتن جواهر موجب محبوبیت شش انگشتی نزد خان میشود. با اشغال طهران در شهریور ۱۳۲۰ شیرازه امور از هم می پاشد و مفتش تبدیل به آدم خاصه خان مظفر میشود. او در مأموریتی خصوصی به دستگیری مردی میرود که خان مظفر از جوانی دنبال اوست تا دراین زمانه آشوب، هم از هنرش بهره بگیرد و هم حسابهای گذشته را با هم تسویه کند.
🛫 @episodefilmchannel
🎬 طهران روزگار نو (۱۳۷۸)
طهران روزگار نو نام فیلمی بر پایه سریال هزاردستان ساخته #علی_حاتمی است که #واروژ_کریم_مسیحی ۳ سال پس از مرگ علی حاتمی آن را به صورت یک فیلم سینمایی ۹۰ دقیقهای تدوین نمودهاست.
خلاصه فیلم:
قبل از شهریور ۱۳۲۰، شاه امر به سر شماری میکند. او در تنها سفر به ترکیه دریافته که آتاتورک نفوس ترکیه را از همین طریق می داند. شیوه سرشماری متفاوت است، همه باید درخانهها باشند تا سرشماری درست از کار در بیاید. شماری از عوامل نظمیه از این خلوت بهره میبرند، یک جواهرفروشی را غارت میکنند. غافل ازاین که قطعهای از جواهرات عروس خان مظفر درمیان جواهرات سرقت رفته است. خان مظفر، رئیس نظمیه را احضار و سر پاس نظمیه چاره کار رابه مفتش شش انگشتی میسپارد. یافتن جواهر موجب محبوبیت شش انگشتی نزد خان میشود. با اشغال طهران در شهریور ۱۳۲۰ شیرازه امور از هم می پاشد و مفتش تبدیل به آدم خاصه خان مظفر میشود. او در مأموریتی خصوصی به دستگیری مردی میرود که خان مظفر از جوانی دنبال اوست تا دراین زمانه آشوب، هم از هنرش بهره بگیرد و هم حسابهای گذشته را با هم تسویه کند.
🛫 @episodefilmchannel
👍2❤1👎1
Forwarded from انجمن شاهنامه فردوسی یزد (سیروس حامی)
هنرنمایی نوگل باغ هنر ایرانزمین
مهردخت #دلارام_تفضلی_یزدی
با اجرای دو ترانه نوستالژیک
۱- سیمینبری
۲- سلطان قلبها
انجمن شاهنامه فردوسی یزد
و خردسرای فردوسی یزد
هنگام : شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴
جایگاه : دانشگاه امام جواد یزد
🆔 @shahname_yazd
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
مهردخت #دلارام_تفضلی_یزدی
با اجرای دو ترانه نوستالژیک
۱- سیمینبری
۲- سلطان قلبها
انجمن شاهنامه فردوسی یزد
و خردسرای فردوسی یزد
هنگام : شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴
جایگاه : دانشگاه امام جواد یزد
🆔 @shahname_yazd
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
❤5
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#نوای_ماندگار🎼
🎶 دو نوازی تار و تنبک ( مخالف سه گاه)
تار : زندهیاد استاد #فرهنگ_شریف
تنبک : استاد #رضا_ترشیزی
به بهانه سالگرد درگذشت فرهنگ شریف
زاده یکم فروردین ۱۳۱۰ آمل -- درگذشته ۱۷ شهریور ۱۳۹۵ تهران
روانش شاد - یادش جاوید
شب آرام
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
🎶 دو نوازی تار و تنبک ( مخالف سه گاه)
تار : زندهیاد استاد #فرهنگ_شریف
تنبک : استاد #رضا_ترشیزی
به بهانه سالگرد درگذشت فرهنگ شریف
زاده یکم فروردین ۱۳۱۰ آمل -- درگذشته ۱۷ شهریور ۱۳۹۵ تهران
روانش شاد - یادش جاوید
شب آرام
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
❤4
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
۱۸ شهریور سالروز درگذشت #علینقی_وزیری
(زاده ۱۷ مهر ۱۲۶۵ تهران -- درگذشته ۱۸ شهریور ۱۳۵۸ تهران)
از برجستهترین موسیقیدانان ایران
🎻 نوازنده و آهنگساز: استاد برجستهی تار و آهنگساز نوگرا.
🎻 نوآوریها: تلاش کرد موسیقی ایرانی را علمیتر کند؛ خط نت موسیقی غربی را برای موسیقی ایرانی بهکار برد و تغییراتی در دستگاهها و کوک سازها پیشنهاد کرد.
🎻 آموزش: نخستین مدرسه موسیقی ایرانی (مدرسه عالی موسیقی) را بنیان گذاشت.
🎻 آثار: او با معرفی سازهایی مانند تار و سهتار در ارکستر، تحولی در شیوه نوازندگی آنها ایجاد کرد و با این کار، راه را برای نسلهای بعدی موسیقیدانان ایرانی هموار ساخت. قطعات زیادی برای تار و ارکستر ساخت و شاگردان ناموری چون ابوالحسن صبا، روحالله خالقی و جواد معروفی پرورش داد.
🎻 ویژگی فکری: باورمند به پیوند سنت و نوگرایی بود؛ میخواست موسیقی ایرانی در کنار سنت، قابلیت حضور در جهان مدرن را هم بیابد.
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
(زاده ۱۷ مهر ۱۲۶۵ تهران -- درگذشته ۱۸ شهریور ۱۳۵۸ تهران)
از برجستهترین موسیقیدانان ایران
🎻 نوازنده و آهنگساز: استاد برجستهی تار و آهنگساز نوگرا.
🎻 نوآوریها: تلاش کرد موسیقی ایرانی را علمیتر کند؛ خط نت موسیقی غربی را برای موسیقی ایرانی بهکار برد و تغییراتی در دستگاهها و کوک سازها پیشنهاد کرد.
🎻 آموزش: نخستین مدرسه موسیقی ایرانی (مدرسه عالی موسیقی) را بنیان گذاشت.
🎻 آثار: او با معرفی سازهایی مانند تار و سهتار در ارکستر، تحولی در شیوه نوازندگی آنها ایجاد کرد و با این کار، راه را برای نسلهای بعدی موسیقیدانان ایرانی هموار ساخت. قطعات زیادی برای تار و ارکستر ساخت و شاگردان ناموری چون ابوالحسن صبا، روحالله خالقی و جواد معروفی پرورش داد.
🎻 ویژگی فکری: باورمند به پیوند سنت و نوگرایی بود؛ میخواست موسیقی ایرانی در کنار سنت، قابلیت حضور در جهان مدرن را هم بیابد.
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
❤2
👁 رویدادهای #شهریور_۱۳۲۰
ترس اطرافیان از رضاشاه و مشورتناپذیری او در اواخر دوره سلطنت
من هم با خانواده در ۱۳۱۹ با خانوادۀ [علی اصغر] مؤدب نفیسی وصلت کردم. یعنی دختر او را من گرفتم. مؤدب نفیسی هم ظاهراً پیشکار ولیعهد ایران بود، ولی تنها کسی بود یا شاید یکی از اشخاصی بود، شاید یکی دو نفر، که رضاشاه وقتی خطابش میکرد به او میگفت «آقا». منزل هم به او از نظر تابستان توی خود قصر سعدآباد داده بودند.
بنده هم همان سال اول موقعی که رضاشاه [از ایران] رفت من آنجا بودم. این آقای اسمیت [معاون اداره دخانیات] فهمیده بود که من با اینها نسبت دارم. تقریباً یک ماه قبل از اشغال ایران دو دفعه مرا سوار ماشین خودش کرد تا شمیران وسط راه و هی به من میگفت که «آقا، اگر کسی هست که با دربار ارتباط دارد به رضاشاه بگوید که این مرتبه مسئله جدی است، متفقین احتیاج دارند به راهآهن ایران. باید به روسیه کمک بشود و اگر رضاشاه این راهآهن را به اختیار نگذارد راهآهن را به اجبار خواهند گرفت.» دو دفعه این [مطالب] را به من گفت.
دفعه دوم طوری اصرار میکرد به من، البته نمیگفت که «تو برو مثلاً به مؤدب نفیسی بگو که او با شاه صحبت بکند.» من دفعه دوم آمدم با خانمم صحبت کردم که بابا، این اسمیت را، چون این هی میرفت بغداد و برمیگشت میآمد همانموقع و این به نظر من البته جزو مأمورین امنیتی و مأموریت اطلاعاتی بود. یقیناً هم این بود... من با خانم صحبت کردم. خانم گفت «والّا، گمان نمیکنم کسی جرأت بکند به رضاشاه حرف بزند».
با مادرزن صحبت کردم، با خانم مؤدبالدوله. خانم مؤدبالدوله هم همینجور میگفتم «والّا این جدی میگوید کار دارد، این یک چیزی است که جزو وظایف ما است، اگر بشود به، من حاضرم اگر رضاشاه را بشود من ببینم به او بگویم این مطلب را اگر چه خطر جانی برای من داشته باشد.»
گفتند: «شما با عباس صحبت بکنید.» یعنی برادر بزرگشان که آنوقت خیلی مورد علاقۀ پدرش بود و همیشه بود. با او صحبت کردم. گفت، «اجازه بده من با آقاجان صحبت بکنم.» رفت و با او صحبت کرد، او گفت، «بله، این مطلب خیلی اساسی است و جدی، ولی من جرأت نمیکنم با رضاشاه صحبت بکنم.»
بنابراین مسئله وضع رضاشاه در آخر سرش و دیکتاتوریاش به جایی رسیده بود که مؤدبالدوله جرأت نمیکرد یک چنین مطلبی را [به او بگوید].
این مطلب را گویا به [ابراهیم] قوام [الملک] شیرازی هم گفته بودند. بعد هم اشرف همهاش وقتی که از پسر قوام شیرازی طلاق گرفت میگفت: «این [مرد] خیانت کرده است به پدر من. برای اینکه این مسئله را به او گفته بودند و نیامده به پدر بگوید.» شاید قوام شیرازی هم ملاحظه میکنه جرأت نمیکرده به او بگوید. بنابراین این یکهمچین وضعی بود.
بخشی از مصاحبه #شمسالدین_جزایری (۱۲۸۳ - ۱۳۶۹) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار اول
تاریخ مصاحبه: ۱۲ مهر ۱۳۶۳
مصاحبه کننده: حبیب لاجوردی
#تکه_مصاحبه
https://www.tgoop.com/tarikh_shafahi_iran_project
ترس اطرافیان از رضاشاه و مشورتناپذیری او در اواخر دوره سلطنت
من هم با خانواده در ۱۳۱۹ با خانوادۀ [علی اصغر] مؤدب نفیسی وصلت کردم. یعنی دختر او را من گرفتم. مؤدب نفیسی هم ظاهراً پیشکار ولیعهد ایران بود، ولی تنها کسی بود یا شاید یکی از اشخاصی بود، شاید یکی دو نفر، که رضاشاه وقتی خطابش میکرد به او میگفت «آقا». منزل هم به او از نظر تابستان توی خود قصر سعدآباد داده بودند.
بنده هم همان سال اول موقعی که رضاشاه [از ایران] رفت من آنجا بودم. این آقای اسمیت [معاون اداره دخانیات] فهمیده بود که من با اینها نسبت دارم. تقریباً یک ماه قبل از اشغال ایران دو دفعه مرا سوار ماشین خودش کرد تا شمیران وسط راه و هی به من میگفت که «آقا، اگر کسی هست که با دربار ارتباط دارد به رضاشاه بگوید که این مرتبه مسئله جدی است، متفقین احتیاج دارند به راهآهن ایران. باید به روسیه کمک بشود و اگر رضاشاه این راهآهن را به اختیار نگذارد راهآهن را به اجبار خواهند گرفت.» دو دفعه این [مطالب] را به من گفت.
دفعه دوم طوری اصرار میکرد به من، البته نمیگفت که «تو برو مثلاً به مؤدب نفیسی بگو که او با شاه صحبت بکند.» من دفعه دوم آمدم با خانمم صحبت کردم که بابا، این اسمیت را، چون این هی میرفت بغداد و برمیگشت میآمد همانموقع و این به نظر من البته جزو مأمورین امنیتی و مأموریت اطلاعاتی بود. یقیناً هم این بود... من با خانم صحبت کردم. خانم گفت «والّا، گمان نمیکنم کسی جرأت بکند به رضاشاه حرف بزند».
با مادرزن صحبت کردم، با خانم مؤدبالدوله. خانم مؤدبالدوله هم همینجور میگفتم «والّا این جدی میگوید کار دارد، این یک چیزی است که جزو وظایف ما است، اگر بشود به، من حاضرم اگر رضاشاه را بشود من ببینم به او بگویم این مطلب را اگر چه خطر جانی برای من داشته باشد.»
گفتند: «شما با عباس صحبت بکنید.» یعنی برادر بزرگشان که آنوقت خیلی مورد علاقۀ پدرش بود و همیشه بود. با او صحبت کردم. گفت، «اجازه بده من با آقاجان صحبت بکنم.» رفت و با او صحبت کرد، او گفت، «بله، این مطلب خیلی اساسی است و جدی، ولی من جرأت نمیکنم با رضاشاه صحبت بکنم.»
بنابراین مسئله وضع رضاشاه در آخر سرش و دیکتاتوریاش به جایی رسیده بود که مؤدبالدوله جرأت نمیکرد یک چنین مطلبی را [به او بگوید].
این مطلب را گویا به [ابراهیم] قوام [الملک] شیرازی هم گفته بودند. بعد هم اشرف همهاش وقتی که از پسر قوام شیرازی طلاق گرفت میگفت: «این [مرد] خیانت کرده است به پدر من. برای اینکه این مسئله را به او گفته بودند و نیامده به پدر بگوید.» شاید قوام شیرازی هم ملاحظه میکنه جرأت نمیکرده به او بگوید. بنابراین این یکهمچین وضعی بود.
بخشی از مصاحبه #شمسالدین_جزایری (۱۲۸۳ - ۱۳۶۹) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار اول
تاریخ مصاحبه: ۱۲ مهر ۱۳۶۳
مصاحبه کننده: حبیب لاجوردی
#تکه_مصاحبه
https://www.tgoop.com/tarikh_shafahi_iran_project
Telegram
پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد
مصاحبههای پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد به کوشش حبیب لاجوردی
این کانال زیرنظر مدیران پروژه اصلی نیست.
@AmirHAzad
آدرس سایت:
https://iranhistory.net/
حمایت مالی:
https://hamibash.com/iranhistory
این کانال زیرنظر مدیران پروژه اصلی نیست.
@AmirHAzad
آدرس سایت:
https://iranhistory.net/
حمایت مالی:
https://hamibash.com/iranhistory
👍3❤1👎1
Forwarded from انجمن شاهنامه فردوسی یزد (سیروس حامی)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چامهخوانی مهربان #غلامرضا_عباسی
انجمن شاهنامه فردوسی یزد
و خردسرای فردوسی یزد
هنگام : شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴
جایگاه : دانشگاه امام جواد یزد
🆔 @shahname_yazd
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
انجمن شاهنامه فردوسی یزد
و خردسرای فردوسی یزد
هنگام : شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴
جایگاه : دانشگاه امام جواد یزد
🆔 @shahname_yazd
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
❤4