چه کسی باید حکومت کند؟ (مهدویّت و دمکراسی)
معتقدان به دمکراسی میگویند: پاسخگویی به این دو سؤال حق مردم است، یعنی با مراجعه به آراء مردم باید شیوۀ حکومت و شخص حاکم را تعیین کرد و مشروعیت حکومت متوقف بر این است که آراء مردم (حدوثاً و بقائاً و نفیاً و اثباتاً) مبنای پاسخگویی به دو سؤال بالا باشد. از سوی دیگر کسانی که به وجود خداوند و مطلق بودن حق اطاعت او باور دارند میگویند: پاسخگویی به دو سؤال یاد شده حق خداوند است (= تئوکراسی) و برای کشف پاسخ او باید به متون دینی مراجعه کنیم نه به آراء مردم، و مشروعیت حکومت نیز متوقف بر نصب خداوند و اجرای احکام او توسط حاکم منصوب است. و رضایت مردم، اگر اهمیتی داشته باشد، تا آنجاست که با رضایت خداوند (و حاکم منصوب از سوی او) سازگار باشد، و در صورت تعارضِ حق خدا (و حاکم منصوب از طرف او) با حقوق بشر، یا اولی بر دومی مقدم است، یا دومی اصولاً وجود ندارد.
بنابراین، تعارض اصلی و زیربنایی بین «حق خدا» و «حقوق بشر» است و اگر ما بتوانیم راه حل درست و قانعکنندهای برای این تعارض پیدا کنیم سایر نزاعها و تعارضهای روبنایی هم به خودی خود و به نحوی مطلوب حل خواهند شد. و لذا به جای اینکه بپرسیم «آیا مهدویت با دمکراسی سازگار است؟» باید بپرسیم: «آیا حقوق بشر با حق خداوند سازگار است؟» به تعبیر دیگر سؤال اصلی ما این است که «آیا خدا حق دارد حقوق بشر را نقض کند؟»اگر خدا حق نقض حقوق بشر را داشته باشد، میتواند چنین حقی را به پیامبر و امام معصوم و به تبع آنها به ولی فقیه تفویض کند. اما اگر خدا حق نقض حقوق بشر را نداشته باشد، به طریق اولی حق تفویض چنین حقی را به دیگران نخواهد داشت. به بیان دیگر سؤال این است که «آیا خدا حق دارد احکامی را جعل و تشریع کند که با حقوق بشر ناسازگارند؟» و «آیا خدا میتواند بین بندگان خود از نظر حقوق و اختیارات سیاسی تبعیض بگذارد و کسانی را از طریق نصب بر سرنوشت دیگران مسلط کند و جان و مال و ناموس آنان را در اختیار آن افراد خاص قرار دهد؟» و «آیا علم غیب و عصمت پیامبر و امام (یا فقاهت و عدالت فقیهان) از پارامترهای اخلاقاً مربوطند و از نظر اخلاق اجتماعی میتوانند چنین تبعیضی را توجیه کنند؟» و «آیا خداوند در نصب یک فرد به عنوان امام یا ولیفقیه میتواند ضوابط اخلاق اجتماعی و مهمترین آنها یعنی اصل عدالت را نادیده بگیرد؟»
گزیدهای مختصر از مقالۀ «مهدویّت و دمکراسی»
دکتر ابوالقاسم فنایی
@Tafakkor
معتقدان به دمکراسی میگویند: پاسخگویی به این دو سؤال حق مردم است، یعنی با مراجعه به آراء مردم باید شیوۀ حکومت و شخص حاکم را تعیین کرد و مشروعیت حکومت متوقف بر این است که آراء مردم (حدوثاً و بقائاً و نفیاً و اثباتاً) مبنای پاسخگویی به دو سؤال بالا باشد. از سوی دیگر کسانی که به وجود خداوند و مطلق بودن حق اطاعت او باور دارند میگویند: پاسخگویی به دو سؤال یاد شده حق خداوند است (= تئوکراسی) و برای کشف پاسخ او باید به متون دینی مراجعه کنیم نه به آراء مردم، و مشروعیت حکومت نیز متوقف بر نصب خداوند و اجرای احکام او توسط حاکم منصوب است. و رضایت مردم، اگر اهمیتی داشته باشد، تا آنجاست که با رضایت خداوند (و حاکم منصوب از سوی او) سازگار باشد، و در صورت تعارضِ حق خدا (و حاکم منصوب از طرف او) با حقوق بشر، یا اولی بر دومی مقدم است، یا دومی اصولاً وجود ندارد.
بنابراین، تعارض اصلی و زیربنایی بین «حق خدا» و «حقوق بشر» است و اگر ما بتوانیم راه حل درست و قانعکنندهای برای این تعارض پیدا کنیم سایر نزاعها و تعارضهای روبنایی هم به خودی خود و به نحوی مطلوب حل خواهند شد. و لذا به جای اینکه بپرسیم «آیا مهدویت با دمکراسی سازگار است؟» باید بپرسیم: «آیا حقوق بشر با حق خداوند سازگار است؟» به تعبیر دیگر سؤال اصلی ما این است که «آیا خدا حق دارد حقوق بشر را نقض کند؟»اگر خدا حق نقض حقوق بشر را داشته باشد، میتواند چنین حقی را به پیامبر و امام معصوم و به تبع آنها به ولی فقیه تفویض کند. اما اگر خدا حق نقض حقوق بشر را نداشته باشد، به طریق اولی حق تفویض چنین حقی را به دیگران نخواهد داشت. به بیان دیگر سؤال این است که «آیا خدا حق دارد احکامی را جعل و تشریع کند که با حقوق بشر ناسازگارند؟» و «آیا خدا میتواند بین بندگان خود از نظر حقوق و اختیارات سیاسی تبعیض بگذارد و کسانی را از طریق نصب بر سرنوشت دیگران مسلط کند و جان و مال و ناموس آنان را در اختیار آن افراد خاص قرار دهد؟» و «آیا علم غیب و عصمت پیامبر و امام (یا فقاهت و عدالت فقیهان) از پارامترهای اخلاقاً مربوطند و از نظر اخلاق اجتماعی میتوانند چنین تبعیضی را توجیه کنند؟» و «آیا خداوند در نصب یک فرد به عنوان امام یا ولیفقیه میتواند ضوابط اخلاق اجتماعی و مهمترین آنها یعنی اصل عدالت را نادیده بگیرد؟»
گزیدهای مختصر از مقالۀ «مهدویّت و دمکراسی»
دکتر ابوالقاسم فنایی
@Tafakkor
امروزدراینآیهتدبرمیکنیم
👇به نام خدا
وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ
جز خردمندان كسى متذكر نمىشود .
آل عمران/۷
@Tafakkor
࿐ྀུ༅࿇༅═┅
بارها و بارها در تاریخ اتفاق افتاده که کسانی که جرات کردهاند بگویند دو به اضافهٔ دو میشود چهار، جانشان را در اینراه باختهاند.
آلبر کامو
@Tafakkor
👇به نام خدا
وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ
جز خردمندان كسى متذكر نمىشود .
آل عمران/۷
@Tafakkor
࿐ྀུ༅࿇༅═┅
بارها و بارها در تاریخ اتفاق افتاده که کسانی که جرات کردهاند بگویند دو به اضافهٔ دو میشود چهار، جانشان را در اینراه باختهاند.
آلبر کامو
@Tafakkor
Telegram
attach 📎
انسانی که وسیله و ابزار در دست اشخاص دیگر باشد از هر موجود دیگری در این جهان پستتر و فرومایهتر است. زیرا یک وسیله و ابزار از اول ابزار بوده ولی انسانِ ابزار شده، هویت و شأن عالی انسانیت خود را از دست داده است و به پستی و فرومایگی تنزل کرده است.
فیلسوف به کسی گفته میشود که از ریشه درخت فلسفه میروید ولی هیچ یک از شاخههای آن درخت شناخته نمیشود. این سخن به معنی این است که فیلسوف در اندیشه و فکر، آزاد و مستقل است و در هیچ یک از نحلههای فلسفی فرو نمیماند و میتواند در آن تجدیدنظر کند و اگر لازم باشد آن را نقد کند. بدون اندیشه آزاد، پذیرفتن حقیقت معنی ندارد و عبودیت در مقابل حق نیز جایگاهی ندارد.
برخی از اندیشمندان گفتهاند که اگر در آزادیِ اندیشه گاهی سیئات پیدا شود، از حسنات در استبداد بهتر است. آنجا که اندیشه آزاد باشد، میتواند سیئات را از خود دور کند و آنها را جبران نماید ولی در استبداد، راه ورود به عالم حسنات برای همیشه بسته میشود. شخص مستبد، چشم و گوش خود را کور و کر میکند و در راه کج و ناهموار خود به پیش میرود. عقل، آزادِ مطلق آفریده شده است و هیچ موجودی در این عالم نمیتواند آن را مقید و محدود سازد، زیرا عقل بر همه چیز عالم احاطه و اشراف دارد و هیچ موجود دیگری نمیتواند بر عقل محیط باشد.
در قرآن کریم پیغمبر (ص)، تذکر دهنده خوانده شده است و از سلطه و سیطره او بر مردم سخن به میان نیامده است. آیاتی از قرآن که این مسئله در آن مطرح شده چنین است: فذکر إنما أنت مذکر، لست علیهم بمسیطر (سوره غاشیه). یعنی پیغمبر تو تذکر بده تو فقط تذکردهنده هستی و تذکر دادن، سیطره داشتن بر مردم نیست. از مضمون این آیه چنین برمیآید که چیزی در این عالم نیست که بر عقل احاطه و اشراف داشته باشد. بلکه عقل آزاد است و بر هر چیز دیگری محیط میباشد. کار مهم عقل این است که اسطورهها را که در اذهان مردم مسکن گزیدهاند، میشکند و فرو میریزد تا از ویرانههای آنها جهانهای بدیع و تازهای پیدا شود.
ذهن انسان اسطورهساز است ولی عقل انسان اسطورهشکن میباشد. اسطورهها همیشه در تاریخ بشر وجود داشتهاند ولی عقل او همواره اسطورهها را شکسته است و آنها را نابود ساخته است. البته هر اندازه اسطورهها از طریق عقل شکسته میشوند و از میان میروند، اسطورههای دیگری پیدا میشوند و در جای اسطورههای سابق قرار میگیرند. برای کسانی که ادعای رازگشایی دارند و در میان مردم شهرت پیدا میکنند، اسطورهها نقش قابل ملاحظهای دارند.
بخش هفتم کتاب پنجرههای روشن اندیشه
غلامحسین ابراهیمی دینانی
@Tafakkor
فیلسوف به کسی گفته میشود که از ریشه درخت فلسفه میروید ولی هیچ یک از شاخههای آن درخت شناخته نمیشود. این سخن به معنی این است که فیلسوف در اندیشه و فکر، آزاد و مستقل است و در هیچ یک از نحلههای فلسفی فرو نمیماند و میتواند در آن تجدیدنظر کند و اگر لازم باشد آن را نقد کند. بدون اندیشه آزاد، پذیرفتن حقیقت معنی ندارد و عبودیت در مقابل حق نیز جایگاهی ندارد.
برخی از اندیشمندان گفتهاند که اگر در آزادیِ اندیشه گاهی سیئات پیدا شود، از حسنات در استبداد بهتر است. آنجا که اندیشه آزاد باشد، میتواند سیئات را از خود دور کند و آنها را جبران نماید ولی در استبداد، راه ورود به عالم حسنات برای همیشه بسته میشود. شخص مستبد، چشم و گوش خود را کور و کر میکند و در راه کج و ناهموار خود به پیش میرود. عقل، آزادِ مطلق آفریده شده است و هیچ موجودی در این عالم نمیتواند آن را مقید و محدود سازد، زیرا عقل بر همه چیز عالم احاطه و اشراف دارد و هیچ موجود دیگری نمیتواند بر عقل محیط باشد.
در قرآن کریم پیغمبر (ص)، تذکر دهنده خوانده شده است و از سلطه و سیطره او بر مردم سخن به میان نیامده است. آیاتی از قرآن که این مسئله در آن مطرح شده چنین است: فذکر إنما أنت مذکر، لست علیهم بمسیطر (سوره غاشیه). یعنی پیغمبر تو تذکر بده تو فقط تذکردهنده هستی و تذکر دادن، سیطره داشتن بر مردم نیست. از مضمون این آیه چنین برمیآید که چیزی در این عالم نیست که بر عقل احاطه و اشراف داشته باشد. بلکه عقل آزاد است و بر هر چیز دیگری محیط میباشد. کار مهم عقل این است که اسطورهها را که در اذهان مردم مسکن گزیدهاند، میشکند و فرو میریزد تا از ویرانههای آنها جهانهای بدیع و تازهای پیدا شود.
ذهن انسان اسطورهساز است ولی عقل انسان اسطورهشکن میباشد. اسطورهها همیشه در تاریخ بشر وجود داشتهاند ولی عقل او همواره اسطورهها را شکسته است و آنها را نابود ساخته است. البته هر اندازه اسطورهها از طریق عقل شکسته میشوند و از میان میروند، اسطورههای دیگری پیدا میشوند و در جای اسطورههای سابق قرار میگیرند. برای کسانی که ادعای رازگشایی دارند و در میان مردم شهرت پیدا میکنند، اسطورهها نقش قابل ملاحظهای دارند.
بخش هفتم کتاب پنجرههای روشن اندیشه
غلامحسین ابراهیمی دینانی
@Tafakkor
اندیشیدن و آزادی
شیعه چه در تلقی عامی، که در تاریخ خود از حکومت داشته است (و بر اساس همان نوع تلقی، حکومت را از آن امامان خود میدانسته و حکومتهای موجود را غصبی و کارگزاران آن را عملهٔ جور مینامید) و چه در پرداختن نظریهٔ جدیدالولاده ولایت فقیه، در دوره قاجار که حق حکومت را از آن مجتهدان عادل قلمداد میکرد و چه در شیوهٔ عمل دینی و سیاسی خود در همین دوره، یکی از مهمترین عوامل موثر در ایجاد بیگانگی بین ملت و دولت در ایران بوده است.
مشروطه ایرانی
ماشاالله آجودانی
@Tafakkor
شیعه چه در تلقی عامی، که در تاریخ خود از حکومت داشته است (و بر اساس همان نوع تلقی، حکومت را از آن امامان خود میدانسته و حکومتهای موجود را غصبی و کارگزاران آن را عملهٔ جور مینامید) و چه در پرداختن نظریهٔ جدیدالولاده ولایت فقیه، در دوره قاجار که حق حکومت را از آن مجتهدان عادل قلمداد میکرد و چه در شیوهٔ عمل دینی و سیاسی خود در همین دوره، یکی از مهمترین عوامل موثر در ایجاد بیگانگی بین ملت و دولت در ایران بوده است.
مشروطه ایرانی
ماشاالله آجودانی
@Tafakkor
امروزدراینآیهتدبرمیکنیم
👇به نام خدا
وَآتُوا الزَّكَاةَ
زکات بدهید
مجادله/۱۳
@Tafakkor
࿐ྀུ༅࿇༅═┅
به حکم عقل و شهادت تاریخ، آنچه که آزادی را تهدید میکند، تمرکز قدرت است.
میلتون فریدمن
@Tafakkor
👇به نام خدا
وَآتُوا الزَّكَاةَ
زکات بدهید
مجادله/۱۳
@Tafakkor
࿐ྀུ༅࿇༅═┅
به حکم عقل و شهادت تاریخ، آنچه که آزادی را تهدید میکند، تمرکز قدرت است.
میلتون فریدمن
@Tafakkor
Telegram
attach 📎
پافشاری جامعهشناسان بر پدیدههای تودهای و بتسازی آنان از انسان عادی شاخهای از افسانهای است که همه انسانها را به لحاظ زیستشناختی برابر میداند. هر اختلاف موجود میان افراد، در شرایط پس از تولد ایجاد شده و ادامه مییابد. اگر همه مردم به طور برابر از مزایای آموزش و پرورش خوب بهرهمند باشند، چنین اختلافاتی هرگز پدیدار نخواهد شد. هواداران این آموزه در توضیح تفاوت میان فارغالتحصیلان مدرسهای یکسان، و توضیح این واقعیت که بسیاری از افراد خودآموخته برتر از استادان و کارشناسان مشهورترین دانشگاهها هستند، ناتواناند. آنها همچنین از دیدن اینکه آموزش و پرورش نمیتواند دانشی بیش از دانش آموزگارانش به دانشآموزان انتقال دهند، ناتوانند. آموزش و پروش، حواریون، مقلدان و روزمرهکاران را میپروراند، نه پیشگامان ایدههای جدید و نبوغ خلاق. مدارس مهد پیشرفت و تکامل نیستند، بلکه مهد عادتها و شیوههای تفکر تغییرناپذیرند. نشانه ذهن خلاق این است که بخشی از آنچه را که آموخته است، کنار مینهد یا حدأقل چیز جدیدی به آن میافزاید. تصور کاملاً غلط است که شاهکارهای افراد پیشرو را به آموزشهایی که او از آموزگارش فراگرفته تقلیل دهند. مهم نیست که تأثیر آموزش مدرسه چقدر باشد، اگر افراد غیر عادی نباشند که فراتر از دانش آموزگاران خود بروند، مدرسه تنها رکود فکری، راستکیشی، و هواداران جزمآلود میپرورد.
لودیگ فون میزس
نظریه و تاریخ
@Tafakkor
لودیگ فون میزس
نظریه و تاریخ
@Tafakkor
Imaginary Friends
Vergissmeinnicht
حیف که آدمی تنها وقتی آن چین و چروکهای ترسناک، سرزمین نازک پوستش را تسخیر میکند و وقتی شتر مرگ به خانهاش نزدیک میشود تازه میفهمد که باید ببیند؛
باید بیشتر ببیند، بیشتر نفس بکشد، بیشتر راه برود، بیشتر زندگی کند، بیشتر عشق بورزد و شاید این تقدیر آدمی است که دیر بفهمد.
آنهم خیلی دیر.
فیلها/شاهرخ گیوا
@Tafakkor
باید بیشتر ببیند، بیشتر نفس بکشد، بیشتر راه برود، بیشتر زندگی کند، بیشتر عشق بورزد و شاید این تقدیر آدمی است که دیر بفهمد.
آنهم خیلی دیر.
فیلها/شاهرخ گیوا
@Tafakkor
امروزدراینآیهتدبرمیکنیم
👇به نام خدا
وَتَعاوَنوا عَلَى البِرِّ
در راه نیکی با هم تعاون کنید
مائده/۲
@Tafakkor
࿐ྀུ༅࿇༅═┅
چند درصد به آنچه توصیه میکنیم، عامل هستیم؟
@Tafakkor
👇به نام خدا
وَتَعاوَنوا عَلَى البِرِّ
در راه نیکی با هم تعاون کنید
مائده/۲
@Tafakkor
࿐ྀུ༅࿇༅═┅
چند درصد به آنچه توصیه میکنیم، عامل هستیم؟
@Tafakkor
Telegram
attach 📎
فاصله میان زندگی آرمانی و زندگی بالفعل
مصطفی ملکیان
همیشه انسان در درون خودش بین زندگی آرمانی و زندگی بالفعل خویش، در حال مقایسه است. ادیان میگویند: انسان در درون خودش، هرچه فاصلۀ این دو زندگی را بیشتر احساس کند، ترسش از مرگ بیشتر میشود و هرچه این فاصله را کمتر احساس کند، ترسش از مرگ کمتر.
فاصله انداختن میان زندگی آرمانی و نه زندگی بالفعل، میشود گناه. اگر ما این کار را بکنیم، گناه کردهایم؛ بنابراین از مرگ میترسیم. حتی افرادی که به بهشت و دوزخ عقیده ندارند، به همین دلیل از مرگ میترسند. هر کسی که مطابق زندگی آرمانی خودش، عمل کرده است، همین دنیا در بهشت است و هر کس مطابق آن عمل نکرده است، همین دنیا در جهنم است.
هرکس هر وقت به اعمال گذشتۀ خود مینگرد، اگر ببیند مطابق آنچه باید میکرده، عمل کرده خوشحال میشود و پاداش خودش در همین دنیا میبیند؛ ولی اگر ببیند مطابق آنچه باید عمل میکرده، عمل نکرده، غمگین میشود و در همینجا در دوزخ است. این قضیه از قضایای وجدانی است و دلیلی برای صحت آن نداریم؛ بلکه آنرا وجدان میکنیم. کسانی هستند که در سالهای آخر عمر، اشتیاق شدید به مرگ دارند و این به این دلیل است که خوب زندگی کردهاند، مطابق زندگی آرمانی خودشان زندگی کردهاند.
@Tafakkor
مصطفی ملکیان
همیشه انسان در درون خودش بین زندگی آرمانی و زندگی بالفعل خویش، در حال مقایسه است. ادیان میگویند: انسان در درون خودش، هرچه فاصلۀ این دو زندگی را بیشتر احساس کند، ترسش از مرگ بیشتر میشود و هرچه این فاصله را کمتر احساس کند، ترسش از مرگ کمتر.
فاصله انداختن میان زندگی آرمانی و نه زندگی بالفعل، میشود گناه. اگر ما این کار را بکنیم، گناه کردهایم؛ بنابراین از مرگ میترسیم. حتی افرادی که به بهشت و دوزخ عقیده ندارند، به همین دلیل از مرگ میترسند. هر کسی که مطابق زندگی آرمانی خودش، عمل کرده است، همین دنیا در بهشت است و هر کس مطابق آن عمل نکرده است، همین دنیا در جهنم است.
هرکس هر وقت به اعمال گذشتۀ خود مینگرد، اگر ببیند مطابق آنچه باید میکرده، عمل کرده خوشحال میشود و پاداش خودش در همین دنیا میبیند؛ ولی اگر ببیند مطابق آنچه باید عمل میکرده، عمل نکرده، غمگین میشود و در همینجا در دوزخ است. این قضیه از قضایای وجدانی است و دلیلی برای صحت آن نداریم؛ بلکه آنرا وجدان میکنیم. کسانی هستند که در سالهای آخر عمر، اشتیاق شدید به مرگ دارند و این به این دلیل است که خوب زندگی کردهاند، مطابق زندگی آرمانی خودشان زندگی کردهاند.
@Tafakkor
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آیا آیات مربوط به جهنم در قرآن اِخبار از واقعیت است یا یک زبان ادبی و سمبلیک؟
@Tafakkor
@Tafakkor
بیعلاقگی به سرنوشت جامعه بهصورت خودخواهی فردگرایانه در جوامع مدرن دیده میشود. به عقیده ی من تمام مسائل جهان ما، از بقای کره زمین، قحطی درآفریقا و دیکتاتوریهای سیاسی گرفته تا پیشرفت ایدز، همگی مارا به قبول مسئولیت هایمان فرا میخوانند.
آنچه ضامن دموکراسی است تنها یک قانون اساسی خوب با بندهای خوب نیست. دموکراسی شرط لازم آزادی است، اما شرط کافی نیست. بدون شهروندانی آگاه به ارزشهای عام، دموکراسی معنا ندارد. این ارزشهای عام را شهروندان باید از شعر، فلسفه و علوم اجتماعی استخراج کنند.
نقد عقل مدرن/رامین جهانبگلو
@Tafakkor
آنچه ضامن دموکراسی است تنها یک قانون اساسی خوب با بندهای خوب نیست. دموکراسی شرط لازم آزادی است، اما شرط کافی نیست. بدون شهروندانی آگاه به ارزشهای عام، دموکراسی معنا ندارد. این ارزشهای عام را شهروندان باید از شعر، فلسفه و علوم اجتماعی استخراج کنند.
نقد عقل مدرن/رامین جهانبگلو
@Tafakkor
Asheghane Ha (Live)
Arash Fouladvand
عاشق آن قند تو جان شکرخای ماست
سایهی زلفین تو در دو جهان جای ماست
از قد و بالای اوست عشق که بالا گرفت
و آنک بشد غرق عشق، قامت و بالای ماست
حضرت مولانا
@Tafakkor
سایهی زلفین تو در دو جهان جای ماست
از قد و بالای اوست عشق که بالا گرفت
و آنک بشد غرق عشق، قامت و بالای ماست
حضرت مولانا
@Tafakkor
امروزدراینآیهتدبرمیکنیم
👇به نام خدا
وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِيمُ
و او داور دانایی است.
سبأ/۲۶
@Tafakkor
࿐ྀུ༅࿇༅═┅
هیچ مطلبی در تاریخ، پرتکرارتر از این نیست که فاتحان پس از روی کار آمدن، همان شیوههایی را به کار میبندند که خودشان همواره، عمل به آنها را از سوی قدرتهای برکنارشده محکوم میساختند.
ویل دورانت
@Tafakkor
👇به نام خدا
وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِيمُ
و او داور دانایی است.
سبأ/۲۶
@Tafakkor
࿐ྀུ༅࿇༅═┅
هیچ مطلبی در تاریخ، پرتکرارتر از این نیست که فاتحان پس از روی کار آمدن، همان شیوههایی را به کار میبندند که خودشان همواره، عمل به آنها را از سوی قدرتهای برکنارشده محکوم میساختند.
ویل دورانت
@Tafakkor
Telegram
attach 📎
کسی درِ خانهی شما را میزند، در را باز میکنید و مرد جوانی را در مقابل خود مییابید که به کمک نیاز دارد. او مجروح شده است و خونریزی دارد. او را به داخل میبرید و کمکش میکنید. کاری میکنید که احساس امنیت و راحتی کند و بعد هم تلفن میزنید و آمبولانس خبر میکنید. ظاهرا این همان کار درستی است که باید انجام دهید، ولی به عقیدهی کانت اگر این کار را فقط از روی دلسوزی انجام دهید، عملی اخلاقی انجام ندادهاید. دلسوزی شما ربطی به اخلاقی بودن عملتان ندارد. این بخشی از شخصیت شماست، ولی ارتباطی با کار درست و غلط ندارد.
اخلاقیات از نظر امانوئل کانت تنها به کاری که انجام میدهید ارتباط ندارد، بلکه به دلیل انجام دادن آن کار هم بستگی دارد. کانت معتقد است کار صحیح نباید صرفا بر اساس احساس انجام گیرد، این تصمیم باید بر اساس عقل گرفته شود، عقلی که وظیفهی شما را بدون در نظر گرفتن احساستان برایتان تعیین میکند. به گفتهی کانت، احساسات نباید وارد مقولهی اخلاقیات شوند. داشتن یا نداشتن احساسات عمدتا تصادفی است.
برخی احساس دلسوزی و همدردی میکنند، و برخی دیگر فاقد چنین احساساتیاند. برخی خسیساند، و برخی دیگر از بخشیدن پول به دیگران احساس لذت میکنند. ولی "خوب بودن خصوصیتی است که هر انسان عاقل باید بتواند آن را با اراده و تصمیم خود در وجودش نهادینه کند." از نظر کانت اگر به این دلیل به کسی کمک کنید که این کار را وظیفه خود میدانید در این صورت عملتان اخلاقی است. کار صحیح همین است. کانت تاکید میکند عملی که صرفا از روی احساس انجام گیرد به هیچ وجه اخلاقی محسوب نمیشود. فرد دیگری را تصور کنید که با دیدن مرد جوان زخمی احساس چندش و انزجار میکند، و با این حال از روی وظیفه به او کمک میکند.
از نظر کانت عمل چنین فردی اخلاقیتر از عمل کسی است که تنها از سر ِدلسوزی به آن مرد کمک میکند. چون روشن است مردی که با دیدن او احساس چندش و انزجار میکند تنها بر حسب وظیفه، مخالفِ احساساتش رفتار میکند و به جوان زخمی کمک میرساند. از طرف دیگر یک نیکوکار جوانمرد را در نظر بگیرید، نیکوکار جوانمرد به مرد نیازمندی که در کنار خیابان دراز کشیده کمک میکند. در حالی که همه از کنار او بیتفاوت عبور میکنند. چه عاملی این نیکوکار را به یک جوانمرد تبدیل میکند؟
از نظر کانت اگر قصد نیکوکار از کمک به آن مرد درمانده، تنها راه یافتن به بهشت بوده باشد، عملش به هیچ وجه اخلاقی محسوب نمیشود. این کار در واقع استفاده از آن مرد درمانده برای رسیدن به مقصود است، ابزاری برای رسیدن به هدف.
ولی اگر نیکوکار جوانمرد فقط به این دلیل به مردِ درمانده کمک کرده باشد که این کار را وظیفهی خود میدانسته و معتقد بوده همه باید در چنین شرایطی همین کار را انجام دهند، در این صورت از نظر کانت، فردِ نیکوکار، عملی اخلاقی انجام داده است.
تاریخچه کوتاهی از فلسفه
نایجل واربرتون
@Tafakkor
اخلاقیات از نظر امانوئل کانت تنها به کاری که انجام میدهید ارتباط ندارد، بلکه به دلیل انجام دادن آن کار هم بستگی دارد. کانت معتقد است کار صحیح نباید صرفا بر اساس احساس انجام گیرد، این تصمیم باید بر اساس عقل گرفته شود، عقلی که وظیفهی شما را بدون در نظر گرفتن احساستان برایتان تعیین میکند. به گفتهی کانت، احساسات نباید وارد مقولهی اخلاقیات شوند. داشتن یا نداشتن احساسات عمدتا تصادفی است.
برخی احساس دلسوزی و همدردی میکنند، و برخی دیگر فاقد چنین احساساتیاند. برخی خسیساند، و برخی دیگر از بخشیدن پول به دیگران احساس لذت میکنند. ولی "خوب بودن خصوصیتی است که هر انسان عاقل باید بتواند آن را با اراده و تصمیم خود در وجودش نهادینه کند." از نظر کانت اگر به این دلیل به کسی کمک کنید که این کار را وظیفه خود میدانید در این صورت عملتان اخلاقی است. کار صحیح همین است. کانت تاکید میکند عملی که صرفا از روی احساس انجام گیرد به هیچ وجه اخلاقی محسوب نمیشود. فرد دیگری را تصور کنید که با دیدن مرد جوان زخمی احساس چندش و انزجار میکند، و با این حال از روی وظیفه به او کمک میکند.
از نظر کانت عمل چنین فردی اخلاقیتر از عمل کسی است که تنها از سر ِدلسوزی به آن مرد کمک میکند. چون روشن است مردی که با دیدن او احساس چندش و انزجار میکند تنها بر حسب وظیفه، مخالفِ احساساتش رفتار میکند و به جوان زخمی کمک میرساند. از طرف دیگر یک نیکوکار جوانمرد را در نظر بگیرید، نیکوکار جوانمرد به مرد نیازمندی که در کنار خیابان دراز کشیده کمک میکند. در حالی که همه از کنار او بیتفاوت عبور میکنند. چه عاملی این نیکوکار را به یک جوانمرد تبدیل میکند؟
از نظر کانت اگر قصد نیکوکار از کمک به آن مرد درمانده، تنها راه یافتن به بهشت بوده باشد، عملش به هیچ وجه اخلاقی محسوب نمیشود. این کار در واقع استفاده از آن مرد درمانده برای رسیدن به مقصود است، ابزاری برای رسیدن به هدف.
ولی اگر نیکوکار جوانمرد فقط به این دلیل به مردِ درمانده کمک کرده باشد که این کار را وظیفهی خود میدانسته و معتقد بوده همه باید در چنین شرایطی همین کار را انجام دهند، در این صورت از نظر کانت، فردِ نیکوکار، عملی اخلاقی انجام داده است.
تاریخچه کوتاهی از فلسفه
نایجل واربرتون
@Tafakkor
progress process
Dr.Azimi
فراگرد رُشـــــد
ما کجای این تمدن انسانی قرار گرفتهایم؟
بزرگترین گمشده انسان در عصر حاضر چیست؟
دکتر محمد جواد عظیمی
@Tafakkor
ما کجای این تمدن انسانی قرار گرفتهایم؟
بزرگترین گمشده انسان در عصر حاضر چیست؟
دکتر محمد جواد عظیمی
@Tafakkor
هدف تعلیم و تربیت؛ آزاداندیشی
هدف تعلیم و تربیت باید آن باشد که در مردم آزاداندیشی بپروراند و آنان را چنان بار بیاورد که با رغبت به بحثهای دیگران گوش کنند و چنانچه این بحثها به نتایج دلخواه آنان نرسید، خشمگین نگردند.
هرجا تعصّبات عمومی حکمفرما باشد؛ اعم از تعصبات ملّی و نژادی و تنگنظریهای مذهبی، مدرسهها باید آگاهانه کوشش خود را مصروف تعدیل و رفع این تعصّبات کنند.
اگر اختیار با من بود، مقرّر میکردم در مدارس هند، فضیلتهای پیروان محمد را بازنمایند، و در مدارس پاکستان، فضیلتهای هندوان را.
صهیونیستها را وادار میکردم در مدرسههای خود شایستگیهای اعراب را شرح دهند، و اعراب، برازندگیهای یهودیان را.
غربیان را وادار میکردم در مدارس خود تعلیم دهند که روسها هم همنوعان ما هستند و روسها را وادار میکردم در مدارس خود بگویند که تمام غربیان هم، آستانبوس و چاکر سرمایهداری نیستند.
برتراند راسل/حقیقت و افسانه
@Tafakkor
هدف تعلیم و تربیت باید آن باشد که در مردم آزاداندیشی بپروراند و آنان را چنان بار بیاورد که با رغبت به بحثهای دیگران گوش کنند و چنانچه این بحثها به نتایج دلخواه آنان نرسید، خشمگین نگردند.
هرجا تعصّبات عمومی حکمفرما باشد؛ اعم از تعصبات ملّی و نژادی و تنگنظریهای مذهبی، مدرسهها باید آگاهانه کوشش خود را مصروف تعدیل و رفع این تعصّبات کنند.
اگر اختیار با من بود، مقرّر میکردم در مدارس هند، فضیلتهای پیروان محمد را بازنمایند، و در مدارس پاکستان، فضیلتهای هندوان را.
صهیونیستها را وادار میکردم در مدرسههای خود شایستگیهای اعراب را شرح دهند، و اعراب، برازندگیهای یهودیان را.
غربیان را وادار میکردم در مدارس خود تعلیم دهند که روسها هم همنوعان ما هستند و روسها را وادار میکردم در مدارس خود بگویند که تمام غربیان هم، آستانبوس و چاکر سرمایهداری نیستند.
برتراند راسل/حقیقت و افسانه
@Tafakkor