Forwarded from اتچ بات
✅ سپری شدن کندِ این زمانِ زهر
(تحلیل تطبیقی بر وضعیت گسسته جامعه ایرانی با نگاهی به فیلم "امبرتو دی" اثر ویتوریو دسیکا)
✍ رضا کردبچه
🔹این سکانس از فیلم"امبرتو دی " اثر ویتوریو دسیکا کارگردان شهیر نئو رئالیسم ایتالیایی از سهمگین ترین سکانس های تاریخ سینما در به زیر کشیده شدن شرافت انسانی شریف بر اثر فقر و تنگدستی ست..
در این سکانس "امبرتو"شخصیت اصلی این فیلم ،در ندارترین و نادرترین حالت درماندگی زندگی خود، در بی شکل ترین حالت خالی دستان نیازمند خود، دارد تلاش زنده ماندن و تمرین تمنا می کند..او که در تورم و فشار اقتصادی وحشتناک ایتالیای پس از جنگ جهانی دوم و با اندک حقوق بازنشستگی یارای مقاومت در برابر گرانی، گذران زندگی سخت و پست و همچنین گسست بنیادین اخلاقی و انسانی درونی خود را ندارد ، در فکر گرفتن و درخواست اندک کمکی ست از جامعه ، با دراز کردن مردد دستان خود در برابر عابرین ، با به زیر کشیدن شرافت خود در پای حاضرین ، به تعبیری گدایی زیستن با تردید و اندوه .. با حالتی در درون چشم های استیصال...او با احتیاج و نیاز عریان خود تنهاست..او در گوشه ترین جای شهر گوشه گرفته است از گرسنگی شرم، از بی پناهی فقر، از سپری شدن کندِ زمان زهر.
🔹اما آنچه قابل تامل است ، شباهت قابل لمس و بی همتایی ست از وضعیت و فضای دردناک جامعه ای که امبرتو در آن در دهه های گذشته زندگی می کرد ، با شرایط دردناک جامعه از هم گسسته و پاشیده هم اکنون ما.. با وضعیت لجام گسیخته سر به فلک شده دلار، با سر خوردن بر زمین ارزش ریال، با دستان خالی بازنشستگان مغموم و فرتوت ، با شرافت سرخ شده از سیلی پدران ناچار، با محتاجان حراج کرده اعضای بدن خود فروش ، با دختران دم بخت بناچار تن فروش، با خانواده های جان به لب رسیده راضی به نان خشک ، با حاکمان پشت کرده به مردمان عصیان و دچار ، با بی پولی ها و رنج های مدام از بدست آوردن های پوچ، با استیصال،استیصال ،استیصالِ من از نوشتن از نان، از نوشتن بر آن با قلمی بی جان ، از جان بی مقدار برای درآوردن آن از سنگ، از سنگ ...از ننگِ این زندگی پر از نیرنگ حاکمان بر مردمان سخت در گریبان..
@R_kordbacheh
(تحلیل تطبیقی بر وضعیت گسسته جامعه ایرانی با نگاهی به فیلم "امبرتو دی" اثر ویتوریو دسیکا)
✍ رضا کردبچه
🔹این سکانس از فیلم"امبرتو دی " اثر ویتوریو دسیکا کارگردان شهیر نئو رئالیسم ایتالیایی از سهمگین ترین سکانس های تاریخ سینما در به زیر کشیده شدن شرافت انسانی شریف بر اثر فقر و تنگدستی ست..
در این سکانس "امبرتو"شخصیت اصلی این فیلم ،در ندارترین و نادرترین حالت درماندگی زندگی خود، در بی شکل ترین حالت خالی دستان نیازمند خود، دارد تلاش زنده ماندن و تمرین تمنا می کند..او که در تورم و فشار اقتصادی وحشتناک ایتالیای پس از جنگ جهانی دوم و با اندک حقوق بازنشستگی یارای مقاومت در برابر گرانی، گذران زندگی سخت و پست و همچنین گسست بنیادین اخلاقی و انسانی درونی خود را ندارد ، در فکر گرفتن و درخواست اندک کمکی ست از جامعه ، با دراز کردن مردد دستان خود در برابر عابرین ، با به زیر کشیدن شرافت خود در پای حاضرین ، به تعبیری گدایی زیستن با تردید و اندوه .. با حالتی در درون چشم های استیصال...او با احتیاج و نیاز عریان خود تنهاست..او در گوشه ترین جای شهر گوشه گرفته است از گرسنگی شرم، از بی پناهی فقر، از سپری شدن کندِ زمان زهر.
🔹اما آنچه قابل تامل است ، شباهت قابل لمس و بی همتایی ست از وضعیت و فضای دردناک جامعه ای که امبرتو در آن در دهه های گذشته زندگی می کرد ، با شرایط دردناک جامعه از هم گسسته و پاشیده هم اکنون ما.. با وضعیت لجام گسیخته سر به فلک شده دلار، با سر خوردن بر زمین ارزش ریال، با دستان خالی بازنشستگان مغموم و فرتوت ، با شرافت سرخ شده از سیلی پدران ناچار، با محتاجان حراج کرده اعضای بدن خود فروش ، با دختران دم بخت بناچار تن فروش، با خانواده های جان به لب رسیده راضی به نان خشک ، با حاکمان پشت کرده به مردمان عصیان و دچار ، با بی پولی ها و رنج های مدام از بدست آوردن های پوچ، با استیصال،استیصال ،استیصالِ من از نوشتن از نان، از نوشتن بر آن با قلمی بی جان ، از جان بی مقدار برای درآوردن آن از سنگ، از سنگ ...از ننگِ این زندگی پر از نیرنگ حاکمان بر مردمان سخت در گریبان..
@R_kordbacheh
Telegram
attach 📎
✏اندیشه های رضاکردبچه pinned « ✅ سپری شدن کندِ این زمانِ زهر (تحلیل تطبیقی بر وضعیت گسسته جامعه ایرانی با نگاهی به فیلم "امبرتو دی" اثر ویتوریو دسیکا) ✍ رضا کردبچه 🔹این سکانس از فیلم"امبرتو دی " اثر ویتوریو دسیکا کارگردان شهیر نئو رئالیسم ایتالیایی از سهمگین ترین سکانس های تاریخ…»
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شعر "مترو هفت تیر"
دو خط موازی هیچ گاه به هم نمی رسند
اما اینجا
خارج از تمام معادلات حل نشده ریاضی
بیرون از تمام حقوق رعایت نشده انسانی
میان تمام فشار های تمام کننده اقتصادی
با او به آخر خط بهم می رسند
آن دو خط موازی
با آن مرد به زانو در آمده
زانو زده اند...
با آن دو دست بی ثمر از جفت پوچ
باآن دو یاس چشم دوخته بر زمین
باآن دوپای از پای درآمده نا امید
نشسته میان دو ریل
با او شکسته اند
او خمیده است میان دو کتفش
خرد شده است میان خواست هایش
رها شده است میان جامعه ولنگارش
و پیچیده سخت در رنج مردانه اش در خود
دوشادوش تمام دشوار ی های تن
سر به سر شکستن های مدام
او تمام قوانین ریاضی را سر شکسته است
او تمام قد شکسته است
نشسته اما میان دو خط موازی
میان دو خط موازی
که هیچ گاه بهم نمی رسند
اما با او به آخر خط...!
✍رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
دو خط موازی هیچ گاه به هم نمی رسند
اما اینجا
خارج از تمام معادلات حل نشده ریاضی
بیرون از تمام حقوق رعایت نشده انسانی
میان تمام فشار های تمام کننده اقتصادی
با او به آخر خط بهم می رسند
آن دو خط موازی
با آن مرد به زانو در آمده
زانو زده اند...
با آن دو دست بی ثمر از جفت پوچ
باآن دو یاس چشم دوخته بر زمین
باآن دوپای از پای درآمده نا امید
نشسته میان دو ریل
با او شکسته اند
او خمیده است میان دو کتفش
خرد شده است میان خواست هایش
رها شده است میان جامعه ولنگارش
و پیچیده سخت در رنج مردانه اش در خود
دوشادوش تمام دشوار ی های تن
سر به سر شکستن های مدام
او تمام قوانین ریاضی را سر شکسته است
او تمام قد شکسته است
نشسته اما میان دو خط موازی
میان دو خط موازی
که هیچ گاه بهم نمی رسند
اما با او به آخر خط...!
✍رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎬 مستند داستانی "با دردها می رقصند"
-نویسنده و کارگردان: رضا کردبچه
-تهیه کننده: مرتضی ندایی
-ساخته شده برای شبکه ۳ سیما
✅حدود سال ۱۳۸۹ شبکه ۳سیما مجموعه مستندی درخصوص بیماریهای خاص راتولید و آماده پخش نمود و ساخت مستندی هم در خصوص بیماری MS به من پیشنهاد شد..بیماری خودایمنی که عوارض و رنجهای بسیاری را برای بیماران مبتلا به ام اس به همراه دارد..روزها و ماههای متمادی را شخصا با این بیماران رنجور و نجیب و زندگی های شخصی شون سپری کردم تا بیشتر بتونم همذات پنداری و به احساس ودرک عمیق وصحیحی از بیماری آنها برسم..لحظات جانکاهی بود برای من که از نزدیک با تن های رنجور وقلبهای امیدوار این عزیزان برخورد نزدیک و تن به تن داشتم..در این مستند که برای اولین بار بعد از سالها آنرا درفضای مجازی منتشر میکنم از روایتهای غیر موازی،ساختارشکنانه وغیرخطی بهره بردم که با تلفیق فضای رئال و داستانگونه سعی نمودم به ساختار متفاوتی و بدیعی درعرصه مستندسازی برسم.
امیدوارم از دیدن این فیلم لذت ببرید و برای آگاهی بیشتر جامعه و خانواده هایی که عزیزان بیمار ام اس دارند وبا این بیماری دست و پنجه نرم میکنند باز نشر دهید
@R_kordbacheh
-نویسنده و کارگردان: رضا کردبچه
-تهیه کننده: مرتضی ندایی
-ساخته شده برای شبکه ۳ سیما
✅حدود سال ۱۳۸۹ شبکه ۳سیما مجموعه مستندی درخصوص بیماریهای خاص راتولید و آماده پخش نمود و ساخت مستندی هم در خصوص بیماری MS به من پیشنهاد شد..بیماری خودایمنی که عوارض و رنجهای بسیاری را برای بیماران مبتلا به ام اس به همراه دارد..روزها و ماههای متمادی را شخصا با این بیماران رنجور و نجیب و زندگی های شخصی شون سپری کردم تا بیشتر بتونم همذات پنداری و به احساس ودرک عمیق وصحیحی از بیماری آنها برسم..لحظات جانکاهی بود برای من که از نزدیک با تن های رنجور وقلبهای امیدوار این عزیزان برخورد نزدیک و تن به تن داشتم..در این مستند که برای اولین بار بعد از سالها آنرا درفضای مجازی منتشر میکنم از روایتهای غیر موازی،ساختارشکنانه وغیرخطی بهره بردم که با تلفیق فضای رئال و داستانگونه سعی نمودم به ساختار متفاوتی و بدیعی درعرصه مستندسازی برسم.
امیدوارم از دیدن این فیلم لذت ببرید و برای آگاهی بیشتر جامعه و خانواده هایی که عزیزان بیمار ام اس دارند وبا این بیماری دست و پنجه نرم میکنند باز نشر دهید
@R_kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
✅️حاصل جامعه فست فودی و فروکاسته شده به خوراک های بی مقدار مجازی ، جامعه همه چیز خور و همه چیز خوار با فرهنگ و رسانه های ناچیز و آشغال پر کن ذهن، با تئاترهای جنسی خندان و فیلم های بذله گوهای سخیف کمیک؛ چیزی جز بیرون روی های گوارشی افراد فربه مغز و ساختارهای بیماری زای اجتماعی نیست درآستانه تخلیه عمومی!
تنبلی چشم انسانها در هر جامعه ای توامان با فربگی ذهن آنها آغاز می شود... چشم بستن بر امر بسته شده زیبا در جامعه زشت پسند و شکم باز کردن یاوه خوری های ذهن های ژولیده و دریده حریص ..آن چه حاشیه است اصل می شود و آنچه اصل است از اصالت خود تهی می شود به حاشیه رانده... و نتیجه می شود سینماها و سالن های لولیده از پیک نیک خانوادگی و آدمهای دهان باز کن به چیس و چس فیل و قهقهه و هیاهوی لذت های ۲۴ فریم چرک در ثانیه های هدر رفته تماشاگران ، دیالوگ های جنسی شکم به پایین راست کن در فضاهای تئاترهای موزیکال تاریک کمیک، خفّت شو بلاگرهای به هر نقشی درآمده نمایان در تن و بدن های حراج در رویای کسب درآمد و محبوبیت های لزج مجازی...پلتفرم های سریال های دست ساز و فیلمهای خانگی هرجایی با کارگردانان همه چیز ساز ، آوازه خوانان سر به هوای بی آواز در کنسرتهای هیاهوی فالش و ستاره های کاغذی سوپر استارهای یک شبه روئیت شده بر پرده های چروکیده سینما...و این می شود آشغال در پی آشغال، سقوط در پی هبوط و به زیر رفتن در پی فرو رفتن و فرو رفتن و فرو رفتن در جامعه تعطیلِ فروکاسته شده به زیر!
✍ #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
تنبلی چشم انسانها در هر جامعه ای توامان با فربگی ذهن آنها آغاز می شود... چشم بستن بر امر بسته شده زیبا در جامعه زشت پسند و شکم باز کردن یاوه خوری های ذهن های ژولیده و دریده حریص ..آن چه حاشیه است اصل می شود و آنچه اصل است از اصالت خود تهی می شود به حاشیه رانده... و نتیجه می شود سینماها و سالن های لولیده از پیک نیک خانوادگی و آدمهای دهان باز کن به چیس و چس فیل و قهقهه و هیاهوی لذت های ۲۴ فریم چرک در ثانیه های هدر رفته تماشاگران ، دیالوگ های جنسی شکم به پایین راست کن در فضاهای تئاترهای موزیکال تاریک کمیک، خفّت شو بلاگرهای به هر نقشی درآمده نمایان در تن و بدن های حراج در رویای کسب درآمد و محبوبیت های لزج مجازی...پلتفرم های سریال های دست ساز و فیلمهای خانگی هرجایی با کارگردانان همه چیز ساز ، آوازه خوانان سر به هوای بی آواز در کنسرتهای هیاهوی فالش و ستاره های کاغذی سوپر استارهای یک شبه روئیت شده بر پرده های چروکیده سینما...و این می شود آشغال در پی آشغال، سقوط در پی هبوط و به زیر رفتن در پی فرو رفتن و فرو رفتن و فرو رفتن در جامعه تعطیلِ فروکاسته شده به زیر!
✍ #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
Telegram
attach 📎
Forwarded from عکس نگار
✅️بررسی برگزیده ترین شانس های دریافت فیلمهای اسکار ۲۰۲۵ که تا ساعاتی دیگر برگزار خواهد شد :
۱)دانه انجیر معابد
ساخته محمد رسول اف،کارگردان متفاوت اندیش ایرانی که بدلیل فشارهای سیاسی پس ازخروج از کشور به نمایندگی کشور آلمان با این فیلم در اسکار حضور دارد.رسول اف اگر یک سوم پایانی فیلم خودش را با آن اتفاق های ناهمگون به انسجام کارگردانی و داستان پردازی قوی دو سوم ابتدایی فیلم نیافزوده بود،قطعا شانس اصلی دریافت اسکار بود.البته هم اکنون بدلایل فضای سیاسی اجتماعی ایران وسیاستهای خاص توجه انگاربه مسائل داخلی ایران بازهم شانس اصلی گرفتن اسکار بهترین فیلم خارجی زبان امسال است
۲)دختری با سوزن:
از نظر من این فیلم،شایسته ترین اثر برای برنده شدن بهترین فیلم بین المللی ست..تکنیک وکارگردانی منحصر به فرد و افکت های سینمایی عالی این فیلم..اثری بر اساس داستان واقعی قاتل زنجیرهای زن دانمارکی، "داگمار اُوِربای" است که مادران بیبضاعت رافریب میدهد تافرزندانشان را ناخواسته بعنوان فرزندخوانده تحت مراقبت او قرار دهند و سپس فرزندانشان را به قتل میرساند
۳)مجمع کاردینالها
اثری کسل کننده درخصوص جریان انتخاب پاپ ورهبر مسیحیان مذهبی جهان که درگیرودار داستان آن ما متوجه فساد اخلاقی واجتماعی گسترده جمع کثیری ازگزیدگان مذهبی میشویم که تلاش برای پاپ شدن وهدایت انسانها میکنند!فیلم از لحاظ بلاغت وصریح بودن فریبکاری دین به ضرر توده های انسانی بسیار هوشمندانه عمل کرده ولی ازلحاظ سینمایی اثرقابل قبولی بحساب نمی آید!
۴)امیلیا پرز
یک فیلم جنایی موزیکال فرانسوی- اسپانیایی زبان به کارگردانی ژاک اودریار.از انتخاب همیشگی اسکار برای یک فیلم موزیکال وعلاقه هیات ژوری به این سبک از فیلمها..فیلم نه چندان باورپذیرو قابل لمس.اثری متفاوت از ژاک اودریار که بنظرمیرسدهیچگاه به بلوغ فیلمهایی نظیر"یک پیامبر" و "دیپان"وی نرسد
۵)بروتالیست
یک فیلم پساجنگ جهانی دوم و ماجراهای پسا هولوکاستی بابازی"آدرین برودی".موضوعیت وکلیت داستان درگیرکننده ای ندارد وانتظار ما را بعد ازدوساعت و اندی برای برآورده کردن حسهای همذات پنداری با بازماندگان فجایع هولوکاستی که مثلادر هنگام دیدن آثاری چون "پیانیست"بدست آوردیم اقناع نمیکند.
۶)آنورا
برخلاف سروصدا و فضاسازی ژورنالیستی بسیاری که ایجاد کرد و با صحنه های اروتیک و از مد افتاده جنسی سینمای امروز و همچنین هزینه های پروداکشن سنگین؛ هیچ چیزگیرا و دهن پر کنی برای مخاطب نداشت...فیلمی پر از کلیشه های سبنمایی، تعقیب وگریزهای احمقانه و داستان بی مایه که تنها سلیقه بسیار بد انتخاب داوران را به رخ مخاطبان کشاند
✍ #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
۱)دانه انجیر معابد
ساخته محمد رسول اف،کارگردان متفاوت اندیش ایرانی که بدلیل فشارهای سیاسی پس ازخروج از کشور به نمایندگی کشور آلمان با این فیلم در اسکار حضور دارد.رسول اف اگر یک سوم پایانی فیلم خودش را با آن اتفاق های ناهمگون به انسجام کارگردانی و داستان پردازی قوی دو سوم ابتدایی فیلم نیافزوده بود،قطعا شانس اصلی دریافت اسکار بود.البته هم اکنون بدلایل فضای سیاسی اجتماعی ایران وسیاستهای خاص توجه انگاربه مسائل داخلی ایران بازهم شانس اصلی گرفتن اسکار بهترین فیلم خارجی زبان امسال است
۲)دختری با سوزن:
از نظر من این فیلم،شایسته ترین اثر برای برنده شدن بهترین فیلم بین المللی ست..تکنیک وکارگردانی منحصر به فرد و افکت های سینمایی عالی این فیلم..اثری بر اساس داستان واقعی قاتل زنجیرهای زن دانمارکی، "داگمار اُوِربای" است که مادران بیبضاعت رافریب میدهد تافرزندانشان را ناخواسته بعنوان فرزندخوانده تحت مراقبت او قرار دهند و سپس فرزندانشان را به قتل میرساند
۳)مجمع کاردینالها
اثری کسل کننده درخصوص جریان انتخاب پاپ ورهبر مسیحیان مذهبی جهان که درگیرودار داستان آن ما متوجه فساد اخلاقی واجتماعی گسترده جمع کثیری ازگزیدگان مذهبی میشویم که تلاش برای پاپ شدن وهدایت انسانها میکنند!فیلم از لحاظ بلاغت وصریح بودن فریبکاری دین به ضرر توده های انسانی بسیار هوشمندانه عمل کرده ولی ازلحاظ سینمایی اثرقابل قبولی بحساب نمی آید!
۴)امیلیا پرز
یک فیلم جنایی موزیکال فرانسوی- اسپانیایی زبان به کارگردانی ژاک اودریار.از انتخاب همیشگی اسکار برای یک فیلم موزیکال وعلاقه هیات ژوری به این سبک از فیلمها..فیلم نه چندان باورپذیرو قابل لمس.اثری متفاوت از ژاک اودریار که بنظرمیرسدهیچگاه به بلوغ فیلمهایی نظیر"یک پیامبر" و "دیپان"وی نرسد
۵)بروتالیست
یک فیلم پساجنگ جهانی دوم و ماجراهای پسا هولوکاستی بابازی"آدرین برودی".موضوعیت وکلیت داستان درگیرکننده ای ندارد وانتظار ما را بعد ازدوساعت و اندی برای برآورده کردن حسهای همذات پنداری با بازماندگان فجایع هولوکاستی که مثلادر هنگام دیدن آثاری چون "پیانیست"بدست آوردیم اقناع نمیکند.
۶)آنورا
برخلاف سروصدا و فضاسازی ژورنالیستی بسیاری که ایجاد کرد و با صحنه های اروتیک و از مد افتاده جنسی سینمای امروز و همچنین هزینه های پروداکشن سنگین؛ هیچ چیزگیرا و دهن پر کنی برای مخاطب نداشت...فیلمی پر از کلیشه های سبنمایی، تعقیب وگریزهای احمقانه و داستان بی مایه که تنها سلیقه بسیار بد انتخاب داوران را به رخ مخاطبان کشاند
✍ #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
🔹اقتصاد آجیلی و سفره های خالی
✅به اقل رساندن، به اقل رساندن خواسته های اکثریت خاموش در فشار ..به کوچکی و آجیلی کردن سفره های مردم، به ذره ذره شدن دلخوشی های شب عید... به ماهی دودی آن شب و مهربانیِ مردمان ماهی که با دستان خالی، قلب های پر از کشش و بخشش خود را برای نیازمندی در کارتخوان آرام می کشند! مملو از بوی عیدی بوی توپ ؛ رنگارنگی سخاوت های بی دریغ...انسانها در نداری و نداشته هایشان آسانتر انسان ترند، بخشنده تر و در زخمهایشان مرهم تر.. مردمان هماره در رنج و دسترنج های ناچیز حاصل از اقتصاد متورم دریده دهان...همچون یورش گاوی وحشی با شاخ های برنده بر شکم مردمان بی دفاع، مستاصل و بی پناه...اقتصاد در تورم شکم پر کن بالا زادگان و دست های نیازمند پایین رفتگان در چارک های چاک دار سینه های غم آلود و رنگ باخته با سیلی صورتهای سرخ همچون کاغذهای رنگ پریده رنگی..
امادر این اقتصاد آجیلی وفشار بر تنگاتنگی زندگی و ذره ای کردن خواسته ها و قناعت با داشته هامان ، همنوع بودن هیچگاه به تاخیر نمی افتد...انسان را رعایت کردن به تعویق نمی افتد...درد مشترک را با هم جرعه جرعه می کشند و شرافت را ارزانی هم می کنند.
ما شاید به اقل رسیده ایم در انتظارات و آرزوهامان، اما اکثریت خاموشیم با قلبهای تپنده در مهر افروزی و مهر ورزی ایرانی..ما مردمان بهتری هستیم به وقت بودن در نبودمان در نداشته هامان !
🎬✍ رضا کردبچه
@R_kordbacheh
✅به اقل رساندن، به اقل رساندن خواسته های اکثریت خاموش در فشار ..به کوچکی و آجیلی کردن سفره های مردم، به ذره ذره شدن دلخوشی های شب عید... به ماهی دودی آن شب و مهربانیِ مردمان ماهی که با دستان خالی، قلب های پر از کشش و بخشش خود را برای نیازمندی در کارتخوان آرام می کشند! مملو از بوی عیدی بوی توپ ؛ رنگارنگی سخاوت های بی دریغ...انسانها در نداری و نداشته هایشان آسانتر انسان ترند، بخشنده تر و در زخمهایشان مرهم تر.. مردمان هماره در رنج و دسترنج های ناچیز حاصل از اقتصاد متورم دریده دهان...همچون یورش گاوی وحشی با شاخ های برنده بر شکم مردمان بی دفاع، مستاصل و بی پناه...اقتصاد در تورم شکم پر کن بالا زادگان و دست های نیازمند پایین رفتگان در چارک های چاک دار سینه های غم آلود و رنگ باخته با سیلی صورتهای سرخ همچون کاغذهای رنگ پریده رنگی..
امادر این اقتصاد آجیلی وفشار بر تنگاتنگی زندگی و ذره ای کردن خواسته ها و قناعت با داشته هامان ، همنوع بودن هیچگاه به تاخیر نمی افتد...انسان را رعایت کردن به تعویق نمی افتد...درد مشترک را با هم جرعه جرعه می کشند و شرافت را ارزانی هم می کنند.
ما شاید به اقل رسیده ایم در انتظارات و آرزوهامان، اما اکثریت خاموشیم با قلبهای تپنده در مهر افروزی و مهر ورزی ایرانی..ما مردمان بهتری هستیم به وقت بودن در نبودمان در نداشته هامان !
🎬✍ رضا کردبچه
@R_kordbacheh
Telegram
attach 📎
✅ ساختارهای فرو پاشیده و فاصله دار اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و...با جامعه در هم جمع نمی شوند...ساختارهای نامحبوب و دور افتاده از تک تک افراد جامعه.."کیک محبوب من"نمی شود. "فوتبال"محبوب ما نمی شود...
مزمزه میکنیم اما لذت نمی شود...جدا افتاده از ما...دور از ما..رویا می شود بازی، به بازی گرفته می شود رویا...اما آنچه به زیر کشیده می شود افراشته می شود...آنچه افراشته است پرچم..نشان..لباس..اما در مقابل آنچه جمع است، وفاق است و اندیشه های ما برای جمع شدن...اتحاد ما...تمام توپ ها اگر چه گل شوند..اما در بهار ما هیچ گلی نمی روید...شادی نمی روید...هیچ گلی، گل آرزوهای افراشته ما نمی شود...ما شادی نمی کنیم...ما رویاهای شاد خود را به تعویق می اندازیم...رنج هایمان را جابجا می کنیم از سالی به سالی دیگر؛ سال به سال بر دوش می کشبم...ما اگرچه در توپ و تور صعود می کنیم اما چون ماهیان هفت سین در تور شکار می شویم...آنچه ما را می رهاند پاره کردن اندیشه های تفرقه افکنی ست که تور می پراکند بین اقوام...بین انگشتان یک دست..بین ایران یک دست...ایران ما...ما همه ایرانیم بدون هیچ دسیسه ای، بدون حتی فوتبال!
✍رضا کردبچه
@r_kordbacheh
مزمزه میکنیم اما لذت نمی شود...جدا افتاده از ما...دور از ما..رویا می شود بازی، به بازی گرفته می شود رویا...اما آنچه به زیر کشیده می شود افراشته می شود...آنچه افراشته است پرچم..نشان..لباس..اما در مقابل آنچه جمع است، وفاق است و اندیشه های ما برای جمع شدن...اتحاد ما...تمام توپ ها اگر چه گل شوند..اما در بهار ما هیچ گلی نمی روید...شادی نمی روید...هیچ گلی، گل آرزوهای افراشته ما نمی شود...ما شادی نمی کنیم...ما رویاهای شاد خود را به تعویق می اندازیم...رنج هایمان را جابجا می کنیم از سالی به سالی دیگر؛ سال به سال بر دوش می کشبم...ما اگرچه در توپ و تور صعود می کنیم اما چون ماهیان هفت سین در تور شکار می شویم...آنچه ما را می رهاند پاره کردن اندیشه های تفرقه افکنی ست که تور می پراکند بین اقوام...بین انگشتان یک دست..بین ایران یک دست...ایران ما...ما همه ایرانیم بدون هیچ دسیسه ای، بدون حتی فوتبال!
✍رضا کردبچه
@r_kordbacheh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
« بهار خنده زد و ارغوان شکفت.
در خانه، زیرِ پنجره گُل داد یاسِ پیر.
دست از گمان بدار!
با مرگِ نحس پنجه میفکن!
بودن به از نبودشدن، خاصه در بهار...»
🎬🎼 #رضا_کردبچه
@R_kordbacheh
در خانه، زیرِ پنجره گُل داد یاسِ پیر.
دست از گمان بدار!
با مرگِ نحس پنجه میفکن!
بودن به از نبودشدن، خاصه در بهار...»
🎬🎼 #رضا_کردبچه
@R_kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
🔹بانوی سرخ پوش کتابدار
✅بانوی سرخ پوش کتابدار...حراج شرافت سنگین کلمات با دستان ظریف زنانه اش کوچه به کوچه، خیابان به خیابان... به جای دست به دست شدن های حراجِ بدن دختران تن فروش.. دخترک کتاب فروش با جراحی زیبایی های ذهن به جای گونه و لب و بینی!...او جای تمام دختران چشم دوخته به جیب دیگران ، ایستاده بر پاهای پیاده خویش الفبای دانستن را قدم به قدم، خط به خط برای مردمان شهرش از رو می خواند، او فرشته ی فرهنگ یک شهر است با رژی ملیح بر لب و بالهای دانایی فراخ به گشودگی یک آسمان ؛اما در یک جامعه ی حواس پرت از خود، جلوه گر و ابتذال نمای مصرف زا.. سرمایه او کاغذ است و حامل اندیشه های مکتوب و منسجم... بارکش اندیشه های مقدس و چه چیزی گرانبهاتر از هستی جهان را کشف کردن؟ هنر ارزان نفروختن خود، او بدن خود را به مثابه یک تن جنسی کنار زده و واژگان خود را راهی خیابانهای چشم دریده و بدن نمای شهر می کند.! او محرک ذهن های عقیم است و انسانهای کتاب نخوان...دانای کل دستفروش...سرخی لباس او میل به اشتیاق است، میل به توجه آگاهی به ارائه و عرضه خود به مثابه لذت واقعی یک کالای ذهنی و نه صرفا هوس سیری ناپذیر جنسی..یک رهرو همیشگی مومن ما بین سطور و خطوط مقدس..یک کت واک (catwalk)واقعی و آگاهی بخش بر روی خطوط راستین بدون کوچکترین انحراف ..
او همانند دختر کبریت فروش که شهر را در سرما روشن می ساخت،ذهن های آدمهای تاریک را گرما می بخشد هرچند با شعله های کم اما با انگیزه و پر شور..
او قصه های دم بخت جهان خود را می فروشد...او زایا و زاینده آگاهی بخش جمعی ست...او تنها در میان سطور خط به خط زیست می کند و از آنها روزی می گیرد ؛به جای زیستن میان آدمهای بی خط و بی نشان..میان آدم های سر به هوای حیران.او بخشنده و مهربان است در دنیای آرام و رام کلمات!
✍🎬رضا کردبچه
-------------------------------
👈دوستان و عزیزانی که قصد خرید تلفنی و کمک به کسب و کار شریف این بانوی کتابدار رو دارند؛ شماره تلفن و شماره کارت ایشون رو قرار میدم تا کمکی به این فرشته فرهنگی شهرمون کرده باشیم و با انتشار و باز نشر این پست، فرهنگ آگاهی بخشی کتاب خواندن رو در جامعه مون ارتقا بدیم.
۰۹۳۹۵۹۷۴۱۳۶ موبایل
۵۰۴۱۷۲۱۰۹۵۱۱۷۹۸۳ شماره کارت
سمیه سلمانی
@R_Kordbacheh
✅بانوی سرخ پوش کتابدار...حراج شرافت سنگین کلمات با دستان ظریف زنانه اش کوچه به کوچه، خیابان به خیابان... به جای دست به دست شدن های حراجِ بدن دختران تن فروش.. دخترک کتاب فروش با جراحی زیبایی های ذهن به جای گونه و لب و بینی!...او جای تمام دختران چشم دوخته به جیب دیگران ، ایستاده بر پاهای پیاده خویش الفبای دانستن را قدم به قدم، خط به خط برای مردمان شهرش از رو می خواند، او فرشته ی فرهنگ یک شهر است با رژی ملیح بر لب و بالهای دانایی فراخ به گشودگی یک آسمان ؛اما در یک جامعه ی حواس پرت از خود، جلوه گر و ابتذال نمای مصرف زا.. سرمایه او کاغذ است و حامل اندیشه های مکتوب و منسجم... بارکش اندیشه های مقدس و چه چیزی گرانبهاتر از هستی جهان را کشف کردن؟ هنر ارزان نفروختن خود، او بدن خود را به مثابه یک تن جنسی کنار زده و واژگان خود را راهی خیابانهای چشم دریده و بدن نمای شهر می کند.! او محرک ذهن های عقیم است و انسانهای کتاب نخوان...دانای کل دستفروش...سرخی لباس او میل به اشتیاق است، میل به توجه آگاهی به ارائه و عرضه خود به مثابه لذت واقعی یک کالای ذهنی و نه صرفا هوس سیری ناپذیر جنسی..یک رهرو همیشگی مومن ما بین سطور و خطوط مقدس..یک کت واک (catwalk)واقعی و آگاهی بخش بر روی خطوط راستین بدون کوچکترین انحراف ..
او همانند دختر کبریت فروش که شهر را در سرما روشن می ساخت،ذهن های آدمهای تاریک را گرما می بخشد هرچند با شعله های کم اما با انگیزه و پر شور..
او قصه های دم بخت جهان خود را می فروشد...او زایا و زاینده آگاهی بخش جمعی ست...او تنها در میان سطور خط به خط زیست می کند و از آنها روزی می گیرد ؛به جای زیستن میان آدمهای بی خط و بی نشان..میان آدم های سر به هوای حیران.او بخشنده و مهربان است در دنیای آرام و رام کلمات!
✍🎬رضا کردبچه
-------------------------------
👈دوستان و عزیزانی که قصد خرید تلفنی و کمک به کسب و کار شریف این بانوی کتابدار رو دارند؛ شماره تلفن و شماره کارت ایشون رو قرار میدم تا کمکی به این فرشته فرهنگی شهرمون کرده باشیم و با انتشار و باز نشر این پست، فرهنگ آگاهی بخشی کتاب خواندن رو در جامعه مون ارتقا بدیم.
۰۹۳۹۵۹۷۴۱۳۶ موبایل
۵۰۴۱۷۲۱۰۹۵۱۱۷۹۸۳ شماره کارت
سمیه سلمانی
@R_Kordbacheh
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
✅ آنکه می رود وداع نمی کند، خود را در حقیقت ترک میکند... دل در حفره های نا امیدی عمیق و دلتنگی های محال امید چال می کند تا همچون نهالی جوانه زند برای رستن در خاکی دیگر...سرزمین زمین گیر دیگری...او فراموشی نمی گیرد، اگر چه فراموشی او را فرسنگها از خود دور می کند و در برمی گیرد...او تن های بیشماری را در تن خود خاک می کند و در چمدان همراه خویش می برد، اگرچه سنگینی رنج خاطر آنان را بر جانش می کشد...تن های رفتگان، تن های بازماندگان، تنهای تنهایان مانده برجا..براستی ناچار یعنی مستاصل میان این پا و آن ماندن ، میان آرزوهای خیال و نداشته های نیاز دست و پنجه نرم کردن...ناچار یعنی میان نفس های سخت تقلا کردن و معلق ماندن، به شماره افتادن معکوس برای بودن یا نبودن...براستی حافظه جاهای خالی را هیچگاه پر نمی کند در غربتِ خاطر..سوگوارانه در خلوت خویش برای بیداری حضور آنان پافشاری می کند مدام.
"میلان کوندرا"در رمان پرشور آهستگی می گوید: میان به خاطر آوردن و کندی حرکت ؛ همچنین میان فراموشی و سرعت آن ،رابطه ای مستقیم وجود دارد..در حقیقت آنکه می خواهد بخاطر بیاورد خاطری را؛ حرکاتش کند می شود، در تعمق فرو می رود و آهسته ساکن می شود در سکون سکوت خویش ، ولی آنکه می خواهد تلخی اتفاقی را به فراموشی بسپارد، سرعتش تند و زندگی اش بی قرار می شود، بی قرار رفتن و ترک کردن های مدام...بی قرار بودن یا نبودن ، ماندن یا نماندن.. بدین سان است که ما مردمانی هستیم در بی قراری های بی وقفه فرار و قرار ، بی قرار از دست دادنهای مدام ، بیقرار یک زندگی معمولی پیش پا افتاده و یک آرامش ساده....و مهاجرت عینا کنشی ست در شتاب و سراسیمگی همیشگی برای فراموشی...برای ترک کردن تلخی های زیستن در وطنی مهجور و رنجیده زخم خاطر..برای به تعویق انداختن آن زیستن نابرابر و ناهمگون.
"ویلیام فاکنر" در کتاب گور به گور می گوید: آدمها برای این زندگی می کنند که برای مردنی بس طولانی تری آماده شوند! و حال سوال اصلی این یادداشت اینست که آیا انسان در مهاجرت برای بی قراری های طولانی تر دیگری آماده می شود یا زیستن تازه در ماوا آرامش دیگری را تجربه می کند؟
آیا باید ماند و ساخت وطن را یا به رویای زندگی بهتر آنرا در تنهایی غربت باخت ؟!
✍رضا کردبچه
#مهاجرت
@R_Kordbacheh
"میلان کوندرا"در رمان پرشور آهستگی می گوید: میان به خاطر آوردن و کندی حرکت ؛ همچنین میان فراموشی و سرعت آن ،رابطه ای مستقیم وجود دارد..در حقیقت آنکه می خواهد بخاطر بیاورد خاطری را؛ حرکاتش کند می شود، در تعمق فرو می رود و آهسته ساکن می شود در سکون سکوت خویش ، ولی آنکه می خواهد تلخی اتفاقی را به فراموشی بسپارد، سرعتش تند و زندگی اش بی قرار می شود، بی قرار رفتن و ترک کردن های مدام...بی قرار بودن یا نبودن ، ماندن یا نماندن.. بدین سان است که ما مردمانی هستیم در بی قراری های بی وقفه فرار و قرار ، بی قرار از دست دادنهای مدام ، بیقرار یک زندگی معمولی پیش پا افتاده و یک آرامش ساده....و مهاجرت عینا کنشی ست در شتاب و سراسیمگی همیشگی برای فراموشی...برای ترک کردن تلخی های زیستن در وطنی مهجور و رنجیده زخم خاطر..برای به تعویق انداختن آن زیستن نابرابر و ناهمگون.
"ویلیام فاکنر" در کتاب گور به گور می گوید: آدمها برای این زندگی می کنند که برای مردنی بس طولانی تری آماده شوند! و حال سوال اصلی این یادداشت اینست که آیا انسان در مهاجرت برای بی قراری های طولانی تر دیگری آماده می شود یا زیستن تازه در ماوا آرامش دیگری را تجربه می کند؟
آیا باید ماند و ساخت وطن را یا به رویای زندگی بهتر آنرا در تنهایی غربت باخت ؟!
✍رضا کردبچه
#مهاجرت
@R_Kordbacheh
Telegram
attach 📎
https://irna.ir/xjST3z
✅خیلی خوشحالم که نتیجه تحقیق سه ساله من برای رساله دکتری با موضوع "کودکان کار مجازی و تحلیل جامعه شناختی زمینه ها و شرایط شکل گیری این پدیده " بسیار خوب و ارزنده در رسانه ها و خبرگزاریهای مختلف بازتاب پیدا کرده و مورد توجه قرار گرفته و این نشان از این موضوع داره که انتخاب یک مساله جدی و کاربردی- نه فقط انتزاعی -برای پژوهش توسط هر پژوهشگری تا چه اندازه میتونه راهگشایی برای طرح و پیش زمینه حل اون مساله در جامعه باشه.
لینک خبر رو میتونید در ذیل مطالعه بفرمایید 👇
https://irna.ir/xjST3z
✅خیلی خوشحالم که نتیجه تحقیق سه ساله من برای رساله دکتری با موضوع "کودکان کار مجازی و تحلیل جامعه شناختی زمینه ها و شرایط شکل گیری این پدیده " بسیار خوب و ارزنده در رسانه ها و خبرگزاریهای مختلف بازتاب پیدا کرده و مورد توجه قرار گرفته و این نشان از این موضوع داره که انتخاب یک مساله جدی و کاربردی- نه فقط انتزاعی -برای پژوهش توسط هر پژوهشگری تا چه اندازه میتونه راهگشایی برای طرح و پیش زمینه حل اون مساله در جامعه باشه.
لینک خبر رو میتونید در ذیل مطالعه بفرمایید 👇
https://irna.ir/xjST3z
ایرنا
کودکان کار در دنیای مجازی؛ از معصومیت تا ابزار درآمدزایی
تهران- ایرنا- با ظهور شبکههای اجتماعی نظیر اینستاگرام، نوعی جدید از بهرهکشی از کودکان شکل گرفته است؛ کودکانی که دیگر سر چهارراهها کار نمیکنند بلکه با ظاهری آراسته و زندگیای تجملی در قاب گوشیهای هوشمند برای جلب فالوور و درآمدزایی به نمایش گذاشته میشوند.
Forwarded from اتچ بات
✅️ کلمات مور...مورهای کلمه...گاه و ناگاه به هنگام مطالعه گوشه دنج سبزی در طبیعت رام، مورهای نا آرام کلمات سیاه را همچون دانه های پاشیده بر سپیدی کاغذ انگار می خواهند به لانه خود ببرند..دانه های سرسیاه روییده در کشتزار سپید کتاب.. دانه های رشد کرده بر زبان حاصلخیز نویسنده...آنها حروف را با من می خوانند و آفرینش اثر را با شاخک های ظریف شان هدایت می کنند..رازهای هستی زندگان را در عمق زمین دفن می کنند، بازگو می کنند برای مردگان بی کلام.
کلمه گان ،همچون مورچگان زیستی جمعی دارند و به هیات یک کل منسجم به شکل خطی زندگی می کنند و به مسیر خود ادامه می دهند..با هم می خندند ، باهم می گریند ، با هم زخم می زنند و تجربه های زیستی انسانها را در داستانها و روایت های نهان شان را در بطن زبان برای ما عیان می سازند..همانطور که حیات یک واژه به واژگان دیگر مرتبط است، حیات یک مور به مورهای دیگر و همینطور انسان به انسان دیگر و این حیات تنها با خواندن های مدام طولانی تر می شود و نامیرا...
انگار مورچه گان بار مسئولیت سنگین بشری را در جهان به دوش می کشند ؛ همانگونه که کلمات بار رنج ها و شادی های ما را...رنج ها و شادی های انسان در صفحات صبور و متحمل کتاب...ما با خواندن در بخشی از جهانی ناپیدا حضور داریم که کلمات هستی آنرا تشکیل می دهند..ما با بدست گرفتن کتاب به جهان وزن می دهیم و در یک همزیستی مسالمت آمیز با واژگان ، زمان را معنی دار و کشدارمی سازیم..زمان بی مصرف و تفاله انسان امروزی را...
✍🎬 رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
کلمه گان ،همچون مورچگان زیستی جمعی دارند و به هیات یک کل منسجم به شکل خطی زندگی می کنند و به مسیر خود ادامه می دهند..با هم می خندند ، باهم می گریند ، با هم زخم می زنند و تجربه های زیستی انسانها را در داستانها و روایت های نهان شان را در بطن زبان برای ما عیان می سازند..همانطور که حیات یک واژه به واژگان دیگر مرتبط است، حیات یک مور به مورهای دیگر و همینطور انسان به انسان دیگر و این حیات تنها با خواندن های مدام طولانی تر می شود و نامیرا...
انگار مورچه گان بار مسئولیت سنگین بشری را در جهان به دوش می کشند ؛ همانگونه که کلمات بار رنج ها و شادی های ما را...رنج ها و شادی های انسان در صفحات صبور و متحمل کتاب...ما با خواندن در بخشی از جهانی ناپیدا حضور داریم که کلمات هستی آنرا تشکیل می دهند..ما با بدست گرفتن کتاب به جهان وزن می دهیم و در یک همزیستی مسالمت آمیز با واژگان ، زمان را معنی دار و کشدارمی سازیم..زمان بی مصرف و تفاله انسان امروزی را...
✍🎬 رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
✅️ "چرک پسر"
("نقدی بر فیلم پیر پسر و حرکت به سمت سینمای چرک!")
@R_kordbacheh
۱-بنظر می رسد حرکت به سمت نوعی سینمای ژولیده و آلوده در سالهای اخیر که در اصطلاح آنرا "سینمای چرک" می نامم شاید آلترناتیو و جایگزینی برای سینمای به اصطلاح سیاه نما و گاها روشنفکر مآب دهه های گذشته ای باشد که بدنه درد آلود اجتماعی - سیاسی جامعه ایران را به واقع نشان وبه تصویر می کشید و فستیوال ها و جشنواره های خارجی را نیز تسخیر می نمود.
نوعی گذار از سینمای سیاه پسند به سمت چرک پسند که بنظر می رسد این گذار و جابجایی به سمت فیلم های ژولیده و عصبی مزاج علاوه بر اینکه یک نوع راه فرار و دور زدن تیغ سانسور حکومتی و امکان اکران داخلی را ایجاب می نماید، همچنین به شکل استعاری و نمادین بازگو کننده نوعی ازخفقان اجتماعی و اعتراض بر شرایط امروزی می شود ؛ البته در مقیاس کوچکتر خانواده...بعبارتی دیگر موضوعات مطرح شده در اینگونه فیلم ها بازگو کننده صریح و مستقیم معضلات و چالش ها اجتماعی- سیاسی و شرایط زیستی وخیم جامعه امروزی نیستند، بلکه از آن چالش های اجتماعی( نظیر فساد، نابرابری های اجتماعی ،عدم آزادی بیان و...) وام گرفته و آنها را درونی بطن خانواده و معضلات خانگی( نظیر اعتیاد، فقر ،تورم ،تن فروشی) میکنند و با استعاره های بصری-کلامی تا حدودی بار آن چالش ها را بر دوش بکشد..نوعی استحاله از سینمای برون ریز اجتماعی به سمت سینمای درون ریز خانگی.. فیلم هایی نظیر ابدیت و یک روز، شنای پروانه، برادران لیلا و همین فیلم پیر پسر شاهدی بر این ادعا می باشند.
۲-اما آنچه فیلم "پیر پسر"را در ساخت اثری سینمایی بدیع در طبقه بندی فیلم های چرک خانگی ناکام و عقیم می سازد، سلطه گری و حضور اتوریته گونه کارگردان در میزانسن ها وایجاد فرم ها و فضاهای بصری نه در خدمت فیلم بلکه مصادره آنها به نفع خود است.
اینکه کارگردان همه جا حضور داشته و به نوعی در لای دست و پا بازیگران پرسه می زند و دیده می شود، سعی می کند شخصیت ها را به هر نحوی عصبی و پرخاشگر کند ، سر و صدای اضافه در بیارد ( حتی در تدوین و افکت های صوتی) ، وسط دعواهای مدام پدر و پسری بپرد و آنها را مدام از هم جدا کند و دوباره به جان هم بیاندازد و در آخر چاقو به دست آنها بدهد و پایان فیلم را با زخم و خونریزی های تارانتینویی سمبل کند! بعبارتی فیلم در موقعیت تماتیک خود ساخته نشده است بلکه کارگردان آنرا با یک من بزرگ استعلایی ساخته است..!
۳-پیر پسر فیلمی بازیگر سلطه محور و تک محور بر پایه نقش آفرینی زیبای حسن پورشیرازی در نقش غلام باستانی است که همین نقطه قوت، پاشنه آشیلاین اثر شده است..این شکل از نقش آفرینی تمام المان ها،شخصیت ها و حتی فیلمنامه اثر را پشت سر می گذارد و آنها یارای رقابت با وی را ندارند...در هر سکانسی که غلام باستانی حضور ندارد، انگار چیزی گم است، میزانس ها لخت است...بیننده در پی اوست و شخصیت ها همه به حاشیه می روند..زور غلام باستانی بیشتر است و همین زور و بازو علاوه بر اینکه تمام شخصیت ها را در آخر مغلوب خود می کند از لحاظ نقش آفرینی هم سهمی به بازیهای ضعیف حامد بهداد( در نقش علی ) و مبتدی گونه محمد ولی زادگان( در نقش رضا ) نمی دهد. بطوریکه اگر حسن پورشیرازی از فیلم حذف شود کل ساختار شلوغ و درهم فیلم فرو می ریزد
✍ #رضا_کردبچه
@R_kordbacheh
("نقدی بر فیلم پیر پسر و حرکت به سمت سینمای چرک!")
@R_kordbacheh
۱-بنظر می رسد حرکت به سمت نوعی سینمای ژولیده و آلوده در سالهای اخیر که در اصطلاح آنرا "سینمای چرک" می نامم شاید آلترناتیو و جایگزینی برای سینمای به اصطلاح سیاه نما و گاها روشنفکر مآب دهه های گذشته ای باشد که بدنه درد آلود اجتماعی - سیاسی جامعه ایران را به واقع نشان وبه تصویر می کشید و فستیوال ها و جشنواره های خارجی را نیز تسخیر می نمود.
نوعی گذار از سینمای سیاه پسند به سمت چرک پسند که بنظر می رسد این گذار و جابجایی به سمت فیلم های ژولیده و عصبی مزاج علاوه بر اینکه یک نوع راه فرار و دور زدن تیغ سانسور حکومتی و امکان اکران داخلی را ایجاب می نماید، همچنین به شکل استعاری و نمادین بازگو کننده نوعی ازخفقان اجتماعی و اعتراض بر شرایط امروزی می شود ؛ البته در مقیاس کوچکتر خانواده...بعبارتی دیگر موضوعات مطرح شده در اینگونه فیلم ها بازگو کننده صریح و مستقیم معضلات و چالش ها اجتماعی- سیاسی و شرایط زیستی وخیم جامعه امروزی نیستند، بلکه از آن چالش های اجتماعی( نظیر فساد، نابرابری های اجتماعی ،عدم آزادی بیان و...) وام گرفته و آنها را درونی بطن خانواده و معضلات خانگی( نظیر اعتیاد، فقر ،تورم ،تن فروشی) میکنند و با استعاره های بصری-کلامی تا حدودی بار آن چالش ها را بر دوش بکشد..نوعی استحاله از سینمای برون ریز اجتماعی به سمت سینمای درون ریز خانگی.. فیلم هایی نظیر ابدیت و یک روز، شنای پروانه، برادران لیلا و همین فیلم پیر پسر شاهدی بر این ادعا می باشند.
۲-اما آنچه فیلم "پیر پسر"را در ساخت اثری سینمایی بدیع در طبقه بندی فیلم های چرک خانگی ناکام و عقیم می سازد، سلطه گری و حضور اتوریته گونه کارگردان در میزانسن ها وایجاد فرم ها و فضاهای بصری نه در خدمت فیلم بلکه مصادره آنها به نفع خود است.
اینکه کارگردان همه جا حضور داشته و به نوعی در لای دست و پا بازیگران پرسه می زند و دیده می شود، سعی می کند شخصیت ها را به هر نحوی عصبی و پرخاشگر کند ، سر و صدای اضافه در بیارد ( حتی در تدوین و افکت های صوتی) ، وسط دعواهای مدام پدر و پسری بپرد و آنها را مدام از هم جدا کند و دوباره به جان هم بیاندازد و در آخر چاقو به دست آنها بدهد و پایان فیلم را با زخم و خونریزی های تارانتینویی سمبل کند! بعبارتی فیلم در موقعیت تماتیک خود ساخته نشده است بلکه کارگردان آنرا با یک من بزرگ استعلایی ساخته است..!
۳-پیر پسر فیلمی بازیگر سلطه محور و تک محور بر پایه نقش آفرینی زیبای حسن پورشیرازی در نقش غلام باستانی است که همین نقطه قوت، پاشنه آشیلاین اثر شده است..این شکل از نقش آفرینی تمام المان ها،شخصیت ها و حتی فیلمنامه اثر را پشت سر می گذارد و آنها یارای رقابت با وی را ندارند...در هر سکانسی که غلام باستانی حضور ندارد، انگار چیزی گم است، میزانس ها لخت است...بیننده در پی اوست و شخصیت ها همه به حاشیه می روند..زور غلام باستانی بیشتر است و همین زور و بازو علاوه بر اینکه تمام شخصیت ها را در آخر مغلوب خود می کند از لحاظ نقش آفرینی هم سهمی به بازیهای ضعیف حامد بهداد( در نقش علی ) و مبتدی گونه محمد ولی زادگان( در نقش رضا ) نمی دهد. بطوریکه اگر حسن پورشیرازی از فیلم حذف شود کل ساختار شلوغ و درهم فیلم فرو می ریزد
✍ #رضا_کردبچه
@R_kordbacheh
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
✅جنبش فمینیستی نان و زن
(تحلیل جامعه شناختی اشتغال زنان نان آور و تاب آور جامعه ایرانی..)
@R_kordbacheh
۱)سیمون دوبوار ( اندیشمند معاصر فرانسوی) در کتاب خود با عنوان "جنس دوم" اشاره می کند که تاریخ ،نوع بشر را مذکر می داند و مرد را جنسیت اصلی قلمداد می کند و زن بودن " آن یکی جنسیت دیگری" بودن یا "جنس دوم" محسوب می شود... به همین دلیل در طول تمام دو قرن گذشته جنبش ها و ستیزهایی بر علیه این نابرابری و بیگانه پنداری از طرف زنان بر پایه جنبش های فمینیستی شکل گرفته است.
جنبش های فمینیستی در سطح جهان برای احقاق حقوق خود به چهار دوره مختلف شناخته و تقسیم می شوند..موج اول که قبل از جنگ جهانی اول در قرن نوزدهم شکل گرفت بیشتر بر دستیابی به حقوق سیاسی زنان به ویژه حق رای متمرکز بود..موج دوم که در دهه ۱۹۶۰ بعد از جنگ ویتنام شروع شد به برابری جنسیتی در عرصه های مختلف اجتماعی، اقتصادی و سیاسی پرداخت...موج سوم که در دهه ۱۹۹۰ ظهور کرد بر فردیت و تنوع تجربیات زنان تاکید داشت و به مسایلی مانند هویت جنسیتی و تفاوت های فرهنگی پرداخت و موج چهارم از ۲۰۱۲ با استفاده از رسانه های اجتماعی و اینترنت به مبارزه با خشونت جنسی و آزار و فرهنگ تجاوز پرداخته است.که کارزار #Metoo هم در همین طیف طبقه بندی شده است.
۲) سرآغاز و مهمترین جنبش فمینیستی زنان شکل گرفته در ایران به دوره مشروطیت برمی گردد آنجا که مدارس دخترانه، نشریات زنان،انجمن های صنفی آرام ارام فضا را برای احقاق از دست رفته زنان و دختران این سرزمین باز نمود و افزایش آگاهی و تلاشها برای برابری و حضور در فعالیت های اجتماعی-سیاسی از نتایج این جنبش گردید..قطع به یقین می توان گفت که پس از مشروطیت، در هیج یک از دوره تاریخی معاصر جنبشی برآمده از آگاهی و خواست درونی زنان این سرزمین شکل نگرفت..حتی در دوره پهلوی اول که زنان را به اجبار ،مجاب برای کشف حجاب و کنار گذاشتن آن نمود و پوششی بر اساس متد غربی شکل گرفت و حضور آنان در جامعه شکوفا شد و یا در دوره انقلاب ۵۷ که "پادتن کشف حجاب" اجبار شد و زنان پوشش خود را اسلامیزه نمودند و در محاق خودسانسوری جنسیتی قرار گرفتند
۳)اما یک استثنا بسیار مهم در این یک دهه اخیر اتفاق افتاد و ظهور چندین جنبش آگاهانه زنانه بار تمام اجبار و انکار های نهان و آشکار گذشته را به دوش کشید..جنبش هایی که می توان آنرا تحت عنوان جنبش های فمینیستی "زن و تن" و همچنین جنبش "نان و زن" نامگذاری نمود.
اگر جنبش "زن و تن" را که تحت عنوان انقلاب مهسا در سال ۱۴۰۱ شکل گرفت به نوعی آشتی و شناخت آگاهانه زنان و دختران این سرزمین بعد از حدود نیم قرن با تن و اندام خود دانست ، مهمترین ویژگی جنبش "نان و زن" را می توان پیوند و آشتی زنان و دختران این سرزمین با دستان و توان خود بر شمرد..شناخت و آگاهی زنان رنجور و مسئولیت پذیری که بدلیل فشارهای اقتصادی و تورم افسار گسیخته غیرتی مردانه به خرج داده و چرخه زندگی خود و خانواده خود را به دست گرفته اند. مشاغلی از قبیل مسافرکشی شهری ، رانندگی سنگین جاده ای، تعمیرکارهای ماشین و یا مکانیک های زن و مواردی از این دست هستند.
۴)اما سوال اصلی این یادداشت اینست که به رغم تغییرات بنیادین فکری در زنان این سرزمین برای دفاع از تن و بدن و حقوق اولیه خود و امکان مشقت بار امرار معاش درچنین جامعه متورم و بی رحمی ،چرا این تفکر در روح و جان جامعه مرد سالار بیمار این جامعه به مانند دوره مشروطیت هنوز نهان و آشکار باقی مانده است که زنان تاب آور و نان آور مستاصل را نیز هنوز به گفته سیمون دوبوار( اندیشمند معاصر فرانسوی) "جنس دوم" میداند و او را صرفا بعنوان یک ابژه و شکارجنسی دم دستی محسوب کند؟.ریشه های این آزارگری ها و واپس زدگی های بدوی مردانه در این جامعه ضعیف کِش و ضعیف کُش در چیست؟
✍ رضا کردبچه
@R_kordbacheh
(تحلیل جامعه شناختی اشتغال زنان نان آور و تاب آور جامعه ایرانی..)
@R_kordbacheh
۱)سیمون دوبوار ( اندیشمند معاصر فرانسوی) در کتاب خود با عنوان "جنس دوم" اشاره می کند که تاریخ ،نوع بشر را مذکر می داند و مرد را جنسیت اصلی قلمداد می کند و زن بودن " آن یکی جنسیت دیگری" بودن یا "جنس دوم" محسوب می شود... به همین دلیل در طول تمام دو قرن گذشته جنبش ها و ستیزهایی بر علیه این نابرابری و بیگانه پنداری از طرف زنان بر پایه جنبش های فمینیستی شکل گرفته است.
جنبش های فمینیستی در سطح جهان برای احقاق حقوق خود به چهار دوره مختلف شناخته و تقسیم می شوند..موج اول که قبل از جنگ جهانی اول در قرن نوزدهم شکل گرفت بیشتر بر دستیابی به حقوق سیاسی زنان به ویژه حق رای متمرکز بود..موج دوم که در دهه ۱۹۶۰ بعد از جنگ ویتنام شروع شد به برابری جنسیتی در عرصه های مختلف اجتماعی، اقتصادی و سیاسی پرداخت...موج سوم که در دهه ۱۹۹۰ ظهور کرد بر فردیت و تنوع تجربیات زنان تاکید داشت و به مسایلی مانند هویت جنسیتی و تفاوت های فرهنگی پرداخت و موج چهارم از ۲۰۱۲ با استفاده از رسانه های اجتماعی و اینترنت به مبارزه با خشونت جنسی و آزار و فرهنگ تجاوز پرداخته است.که کارزار #Metoo هم در همین طیف طبقه بندی شده است.
۲) سرآغاز و مهمترین جنبش فمینیستی زنان شکل گرفته در ایران به دوره مشروطیت برمی گردد آنجا که مدارس دخترانه، نشریات زنان،انجمن های صنفی آرام ارام فضا را برای احقاق از دست رفته زنان و دختران این سرزمین باز نمود و افزایش آگاهی و تلاشها برای برابری و حضور در فعالیت های اجتماعی-سیاسی از نتایج این جنبش گردید..قطع به یقین می توان گفت که پس از مشروطیت، در هیج یک از دوره تاریخی معاصر جنبشی برآمده از آگاهی و خواست درونی زنان این سرزمین شکل نگرفت..حتی در دوره پهلوی اول که زنان را به اجبار ،مجاب برای کشف حجاب و کنار گذاشتن آن نمود و پوششی بر اساس متد غربی شکل گرفت و حضور آنان در جامعه شکوفا شد و یا در دوره انقلاب ۵۷ که "پادتن کشف حجاب" اجبار شد و زنان پوشش خود را اسلامیزه نمودند و در محاق خودسانسوری جنسیتی قرار گرفتند
۳)اما یک استثنا بسیار مهم در این یک دهه اخیر اتفاق افتاد و ظهور چندین جنبش آگاهانه زنانه بار تمام اجبار و انکار های نهان و آشکار گذشته را به دوش کشید..جنبش هایی که می توان آنرا تحت عنوان جنبش های فمینیستی "زن و تن" و همچنین جنبش "نان و زن" نامگذاری نمود.
اگر جنبش "زن و تن" را که تحت عنوان انقلاب مهسا در سال ۱۴۰۱ شکل گرفت به نوعی آشتی و شناخت آگاهانه زنان و دختران این سرزمین بعد از حدود نیم قرن با تن و اندام خود دانست ، مهمترین ویژگی جنبش "نان و زن" را می توان پیوند و آشتی زنان و دختران این سرزمین با دستان و توان خود بر شمرد..شناخت و آگاهی زنان رنجور و مسئولیت پذیری که بدلیل فشارهای اقتصادی و تورم افسار گسیخته غیرتی مردانه به خرج داده و چرخه زندگی خود و خانواده خود را به دست گرفته اند. مشاغلی از قبیل مسافرکشی شهری ، رانندگی سنگین جاده ای، تعمیرکارهای ماشین و یا مکانیک های زن و مواردی از این دست هستند.
۴)اما سوال اصلی این یادداشت اینست که به رغم تغییرات بنیادین فکری در زنان این سرزمین برای دفاع از تن و بدن و حقوق اولیه خود و امکان مشقت بار امرار معاش درچنین جامعه متورم و بی رحمی ،چرا این تفکر در روح و جان جامعه مرد سالار بیمار این جامعه به مانند دوره مشروطیت هنوز نهان و آشکار باقی مانده است که زنان تاب آور و نان آور مستاصل را نیز هنوز به گفته سیمون دوبوار( اندیشمند معاصر فرانسوی) "جنس دوم" میداند و او را صرفا بعنوان یک ابژه و شکارجنسی دم دستی محسوب کند؟.ریشه های این آزارگری ها و واپس زدگی های بدوی مردانه در این جامعه ضعیف کِش و ضعیف کُش در چیست؟
✍ رضا کردبچه
@R_kordbacheh
Telegram
attach 📎
✏اندیشه های رضاکردبچه pinned « ✅جنبش فمینیستی نان و زن (تحلیل جامعه شناختی اشتغال زنان نان آور و تاب آور جامعه ایرانی..) @R_kordbacheh ۱)سیمون دوبوار ( اندیشمند معاصر فرانسوی) در کتاب خود با عنوان "جنس دوم" اشاره می کند که تاریخ ،نوع بشر را مذکر می داند و مرد را جنسیت اصلی قلمداد…»
Forwarded from اتچ بات
دستان استوار و کمان بدست آرش برای گشایش مرزهای ایران ..
دستان مضطرب و کارت بدست ملت ، برای گشایش افتتاح حساب ناچیز در بانک !
نمای تلخ دوگانهای از ایران با وقار گذشته و ایران بدحالِ حال!
و سیر تاریخی این مرز و بوم چیزی نیست از رسیدن از عظمت اجدادی خاک به بدحالی فروخورده مردم حال...از جان دادن برای وجب به وجب آن تا به بی تفاوتی و ذلتِ دندان گرفتن خرده ای نان بر دهان...از سربلندی های شکوهناک دور تا سر خم کردن در برابر زور ...تا رسیدن به ویرانه های به جامانده از ویرانگری تمام، به دریوزگی های اندوهناک یک ملت برای پس انداز یک حساب در بانک!
دستان کشیده ی پرتوان در برابر دستان محتاج و دراز شده ناتوان! در یک قاب در یک نما...
براستی ما از زندگی خود دست کشیده ایم،اما کجاست آن دستان جسوری که جان را در چنته کمان رها می کرد نام ایران را و طلوع خورشید را گره می زد بر تن داغ روزهای اوج ؟
او مرزهای قداست و ایستادگی را جابجا نمود اما اکنون مرزهایمان بی پناه شدند و کوتاه!
ما چشم دوخته تنها به اندوخته های ته نشین شده خویشیم و چشم بسته به جفای رفته در خویش، به آب رفته بر جوی، به خشکسالی نشسته بر تن ، به روشنایی رفته از چشم..
ما حتی اکنون به کلافِ اندوه گره خورده بر گلوی خویش نیز بی اعتمادیم ،زیرا که زیر پاهایمان هروز بیشتر وبیشتر خالی تر می شود!
✍🎬 #رضا_کردبچه
@R_kordbacheh
دستان مضطرب و کارت بدست ملت ، برای گشایش افتتاح حساب ناچیز در بانک !
نمای تلخ دوگانهای از ایران با وقار گذشته و ایران بدحالِ حال!
و سیر تاریخی این مرز و بوم چیزی نیست از رسیدن از عظمت اجدادی خاک به بدحالی فروخورده مردم حال...از جان دادن برای وجب به وجب آن تا به بی تفاوتی و ذلتِ دندان گرفتن خرده ای نان بر دهان...از سربلندی های شکوهناک دور تا سر خم کردن در برابر زور ...تا رسیدن به ویرانه های به جامانده از ویرانگری تمام، به دریوزگی های اندوهناک یک ملت برای پس انداز یک حساب در بانک!
دستان کشیده ی پرتوان در برابر دستان محتاج و دراز شده ناتوان! در یک قاب در یک نما...
براستی ما از زندگی خود دست کشیده ایم،اما کجاست آن دستان جسوری که جان را در چنته کمان رها می کرد نام ایران را و طلوع خورشید را گره می زد بر تن داغ روزهای اوج ؟
او مرزهای قداست و ایستادگی را جابجا نمود اما اکنون مرزهایمان بی پناه شدند و کوتاه!
ما چشم دوخته تنها به اندوخته های ته نشین شده خویشیم و چشم بسته به جفای رفته در خویش، به آب رفته بر جوی، به خشکسالی نشسته بر تن ، به روشنایی رفته از چشم..
ما حتی اکنون به کلافِ اندوه گره خورده بر گلوی خویش نیز بی اعتمادیم ،زیرا که زیر پاهایمان هروز بیشتر وبیشتر خالی تر می شود!
✍🎬 #رضا_کردبچه
@R_kordbacheh
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
✅️"جهانت را زیباتر کن"
*(تحلیل جامعه شناختی بر پدیده عکاسی و چراحی زیبایی های اینستاگرامی...)
@R_kordbacheh
۱)بنظر می رسد با پیدایش اولین دوربین های عکاسی و بطور کلی صنعت عکاسی در قرن نوزدهم یک حضور و تجربه موازی با زندگی واقعی انسان ها شکل گرفت که فلسفه اش بر مبنا ایستایی و سکون بود تا پویایی و تندی حرکت.. گویی زندگی شتابناک ،گذرا و دیوانه وار انقلاب صنعتی در آن عصر نیاز به اندکی سکون، تامل و مکثی کوتاه داشت تا انسان با تامل در آنات و لحظات خود کمی به زندگی هول آور خود معنی و طمانینه بیشتری بخشد و خود را در آیینه تصاویر شکل گرفته بر عکسها بازتعریف کند، لحظات رها شده حیات خود را در عمر کوتاهش ثبت و آنرا در کادر عکس نامیرا نماید.
۲)اما با گذشت زمان و با حضور بیش از حد دوربین های عکاسی و پس از آن ظهور دوربین های دیجیتال برآمده از گوشی های همراه در زندگی های شخصی؛ به تعبیر "سوزان سانتاگ"اندیشمند فرانسوی ؛ جوامع شهروندانش را بدل به مجموعه ای از معتادان تصویر می کند...معتادانی که تمنایی جانکاه و وابستگی درونی برای زیبایی و زیباتر شدن در عکسها دارند. شکلی از آلودگی ذهنی و عدم مقاومت در برابر آن، تلاش برای کسب لذت تجربه نشئگی حاصل از زیبایی منعکس شده از عکس به عکسی دیگر و تجربه تشدید یافته واقعیت از طریق آن... نوعی از اجبار به دیدن و دیده شدن که برآمده از نوعی مصرف گرایی زیبایی شناختی در جوامع عصر حاضر است.
۳)جوامعی که با تشدید پدیده عکاسی در فضاهای مجازی نظیر اینستاگرام؛ با خاطری آسوده درحال تبدیل شدن به جهان دستکاری شده آدم های زشت یا خنثی درون و آدم های وصله شده زیبا بیرون است...جهان بزک شده زییا پندار در خیال..دنیای آدمهای وصله های ناجور ، چهره های کپی شده از هم بدون رعایت کوچکترین حق کپی رایت.. جهان جراحی شده امیال و خواسته های تقلبی چه در صورت و چه در قلب آدمها.. جهان دگرگون شده قلبها و چهره ها...جهانی که قصد دارد با عمل های زیبایی ، اعمال از ریخت افتاده و فرو ریخته مردمانش را لیفت شقیقه کند و چروک های پیشانی جهان را صاف؛ و خود را از تجمع چربیهای خودخوار کننده و افکار اضافی ناموزونش رها سازد و آنها را آب کند..جهانی با تغییر زاویه فک گشاد مردمان پرچانه اش و بدنها که بدنهای توریستی مبدل شده اند در گشت و گذارها و چشم چرانی های صفحات اینستاگرامی...اگرچه چهره ها زیباتر شده اند، و اندام ها موزون تر ، اما بنظر می رسد این زیبایی و موزونی همگونی با واقعیت های زشت و کژیده دنیایی که در آن زیست می کنیم ندارد.
۴)به راستی ما آیینه محدب ( بزرگتر شده) واقعیت های تلخ جامعه خویشیم و تاثیر پذیر از آن. به جز آن، تمام پلیدی جهان به درونمان نقل مکان خواهند کرد و ما را در بر خواهند گرفت..ما زیبا نمی شویم اگر جهان بیرونمان پر از زشتی و کژی باشد و ما هیچ تلاشی برای پاکسازی صورت ، ترمیم زوایای زائد و حال بهتر درون آن نکنیم...ما زیبا نمی شویم ودر درونمان زیباتر نخواهد شد اگر بر لبان طبیعی جهان بوسه ای نزنیم و جهان مان را زیباتر نکنیم!
✍🎬 #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
*(تحلیل جامعه شناختی بر پدیده عکاسی و چراحی زیبایی های اینستاگرامی...)
@R_kordbacheh
۱)بنظر می رسد با پیدایش اولین دوربین های عکاسی و بطور کلی صنعت عکاسی در قرن نوزدهم یک حضور و تجربه موازی با زندگی واقعی انسان ها شکل گرفت که فلسفه اش بر مبنا ایستایی و سکون بود تا پویایی و تندی حرکت.. گویی زندگی شتابناک ،گذرا و دیوانه وار انقلاب صنعتی در آن عصر نیاز به اندکی سکون، تامل و مکثی کوتاه داشت تا انسان با تامل در آنات و لحظات خود کمی به زندگی هول آور خود معنی و طمانینه بیشتری بخشد و خود را در آیینه تصاویر شکل گرفته بر عکسها بازتعریف کند، لحظات رها شده حیات خود را در عمر کوتاهش ثبت و آنرا در کادر عکس نامیرا نماید.
۲)اما با گذشت زمان و با حضور بیش از حد دوربین های عکاسی و پس از آن ظهور دوربین های دیجیتال برآمده از گوشی های همراه در زندگی های شخصی؛ به تعبیر "سوزان سانتاگ"اندیشمند فرانسوی ؛ جوامع شهروندانش را بدل به مجموعه ای از معتادان تصویر می کند...معتادانی که تمنایی جانکاه و وابستگی درونی برای زیبایی و زیباتر شدن در عکسها دارند. شکلی از آلودگی ذهنی و عدم مقاومت در برابر آن، تلاش برای کسب لذت تجربه نشئگی حاصل از زیبایی منعکس شده از عکس به عکسی دیگر و تجربه تشدید یافته واقعیت از طریق آن... نوعی از اجبار به دیدن و دیده شدن که برآمده از نوعی مصرف گرایی زیبایی شناختی در جوامع عصر حاضر است.
۳)جوامعی که با تشدید پدیده عکاسی در فضاهای مجازی نظیر اینستاگرام؛ با خاطری آسوده درحال تبدیل شدن به جهان دستکاری شده آدم های زشت یا خنثی درون و آدم های وصله شده زیبا بیرون است...جهان بزک شده زییا پندار در خیال..دنیای آدمهای وصله های ناجور ، چهره های کپی شده از هم بدون رعایت کوچکترین حق کپی رایت.. جهان جراحی شده امیال و خواسته های تقلبی چه در صورت و چه در قلب آدمها.. جهان دگرگون شده قلبها و چهره ها...جهانی که قصد دارد با عمل های زیبایی ، اعمال از ریخت افتاده و فرو ریخته مردمانش را لیفت شقیقه کند و چروک های پیشانی جهان را صاف؛ و خود را از تجمع چربیهای خودخوار کننده و افکار اضافی ناموزونش رها سازد و آنها را آب کند..جهانی با تغییر زاویه فک گشاد مردمان پرچانه اش و بدنها که بدنهای توریستی مبدل شده اند در گشت و گذارها و چشم چرانی های صفحات اینستاگرامی...اگرچه چهره ها زیباتر شده اند، و اندام ها موزون تر ، اما بنظر می رسد این زیبایی و موزونی همگونی با واقعیت های زشت و کژیده دنیایی که در آن زیست می کنیم ندارد.
۴)به راستی ما آیینه محدب ( بزرگتر شده) واقعیت های تلخ جامعه خویشیم و تاثیر پذیر از آن. به جز آن، تمام پلیدی جهان به درونمان نقل مکان خواهند کرد و ما را در بر خواهند گرفت..ما زیبا نمی شویم اگر جهان بیرونمان پر از زشتی و کژی باشد و ما هیچ تلاشی برای پاکسازی صورت ، ترمیم زوایای زائد و حال بهتر درون آن نکنیم...ما زیبا نمی شویم ودر درونمان زیباتر نخواهد شد اگر بر لبان طبیعی جهان بوسه ای نزنیم و جهان مان را زیباتر نکنیم!
✍🎬 #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
Telegram
attach 📎