Forwarded from ـو ناگــهان شعــر!
روزی میبینی دگر، من آن من قبل نیستم
آن منِ پیش از تو را دیگر به خاطر نیستم
پیش از این گفتم مرو، اما نماندی لحظهای
بازخواهی گشت، ولی دیگر در این شهر نیستم
گویم از عالم به دور و دور تو در گردشم
جان بمیرد من که خود قانع به دوری نیستم
گر رسد روزی نبینم لحظه ای دیگر تو را
خود ندانم که چرا وابسته به عقل نیستم
گویی از برگشت من بر صحبت بحث های پیش
بحث من با تو نبود چونکه پی بحث نیستم
آخرش شاید که برگشتم میان حرف تو
از کجا معلوم پی اتمام این بحث نیستم
درد عشق را تو چه دانی، تا نباشی مبتلا
زندگیَت پر نشاط، اما به ظاهر نیستم
روزی گر مهری بیفتد بر دل صاحب نظر
ور تو از یادم روی مهری پذیرا نیستم
آن همه دادم ندا اما دریغ از پاسخی
گر جوابم را ندی میلی به زیستن نیستم
چون که فهمیدی دلم کرده هوای عطر تو
جوری ترسیدی چو فکر کردم که آدم نیستم
حال که میدانم میخندی حین خواندن لحظه ای
قربون خندیدنت نوش لبت عطر تنت
عذرخواهم من اگر چندی کنارت نیستم
- علیرضا گنجه | ـو ناگــهان شعــر!
آن منِ پیش از تو را دیگر به خاطر نیستم
پیش از این گفتم مرو، اما نماندی لحظهای
بازخواهی گشت، ولی دیگر در این شهر نیستم
گویم از عالم به دور و دور تو در گردشم
جان بمیرد من که خود قانع به دوری نیستم
گر رسد روزی نبینم لحظه ای دیگر تو را
خود ندانم که چرا وابسته به عقل نیستم
گویی از برگشت من بر صحبت بحث های پیش
بحث من با تو نبود چونکه پی بحث نیستم
آخرش شاید که برگشتم میان حرف تو
از کجا معلوم پی اتمام این بحث نیستم
درد عشق را تو چه دانی، تا نباشی مبتلا
زندگیَت پر نشاط، اما به ظاهر نیستم
روزی گر مهری بیفتد بر دل صاحب نظر
ور تو از یادم روی مهری پذیرا نیستم
آن همه دادم ندا اما دریغ از پاسخی
گر جوابم را ندی میلی به زیستن نیستم
چون که فهمیدی دلم کرده هوای عطر تو
جوری ترسیدی چو فکر کردم که آدم نیستم
حال که میدانم میخندی حین خواندن لحظه ای
قربون خندیدنت نوش لبت عطر تنت
عذرخواهم من اگر چندی کنارت نیستم
- علیرضا گنجه | ـو ناگــهان شعــر!