منتشر شده از نایل و جما 🥺💗

#Harry ; #Niall ; #Narry ; #Update ; #Pic ; #LoveOnTour
---
ᯓ @OneDirectionOcean

I never thought that it could happen to a guy like me!

#Louis ; #VideoEdit
---
ᯓ @OneDirectionOcean

🎐 ፧ Strong - 8D Version ⬏

Is that so wrong, that you make me strong?

- با هندزفری یا هدفون گوش کنید 🎧

#OneDirection ; #8D ; #Music
---
ᯓ @OneDirectionOcean

Liam in his different eras!

#Liam ; #TikTok
---
ᯓ @OneDirectionOcean

و ما دوباره به هم برمیگردیم، درست زمانی که هرگز فکر نمیکنیم این اتفاق بیوفته!

- سالگرد ۱۲ سالگی وان دایرکشن مبارک🎐

#OneDirection ; #VideoEdit ; #12YearsOfOneDirection
---
ᯓ @OneDirectionOcean

بچه های لیدا و یکی از دوستاش یه پیج برای لویی زدن، حتما حمایتشون کنید. 💗
https://www.instagram.com/mr.tomlinson91/?igshid=YmMyMTA2M2Y%3D

هی لی!
اونجا به وقت خونه تو، من هنوز وقت دارم که تبریک بگم؟

لیام پین؟ واقعا خودتی؟

نورا زندگی های زیادی رو تجربه کرده، اون میگه اونقدر زیادن که حسابشون از دستش در رفته. خیلی وقتا بعضیاشون رو فراموش میکنه و بعضیاشون رو هم هیچوقت یادش نمیره.

پارسال که به یاد آوردن این خاطرات عجیب شروع شد، شروع کردم به خوندن درباره زندگی های مختلف؛ مایک بهم گفت بهتره پیش اون برم. اون گفت اگه از صمیم قلبت دلتنگ چیزی چیزا باشی؛ نورا میتونه دستات رو بگیره و ببردت به زندگی‌ای که اون چیز توش حضور داره.
شاید اولش احمقانه به نظر میومد، بچگانه و جوری که انگار داری خودت رو گول میزنی، ولی وقتی به خودم اومدم؛ توی مغازه نورا بودم و مثل گیج ترین فرد این شهر بهش نگاه میکردم.
ما روی یه مبل قدیمی نشستیم و اون در حالی لبخند زده بود ازم پرسید که برای چی اینجام و من شروع کردم به حرف زدن.
گفتم دنبال پسری میگردم که یه زمانی تو یه گروه موسیقی بوده، میخونده، مینوشته، سفر میکرده و توی تمام دنیا طرفدار داشته. ولی هیچوقت توی تلویزیون ندیدمش، پوستر آلبوم یا تورش هیچ جای شهر نیست و توی گوگل یا اینستاگرام هم هیچ صفحه‌ای در مورد آدمی با این مشخصات وجود نداره.
گفتم که اخیرا اون تو تمام خوابای منه، خاطراتی که هیچوقت تجربه‌شون نکردم یکدفعه وسط روز یادم میان. اولین باری که به آهنگش توی اون گروه گوش دادم، وقتی که با صداش همخونی میکردم، اولین باری که دیدمش و اون با لبخند بغلم کرده، اولین باری که بهم حس امنیت داده، اولین باری که من رو نجات داده؛ اون بار ها من رو نجات داده!
گفتم که هیچکدوم از اینا هیچوقت توی زندگی واقعیم اتفاق نیوفتاده، ولی من تمامش رو به یاد میارم، تمامش رو احساس میکنم.

نورا جوری بهم نگاه میکرد که انگار تموم چیزایی که میگم رو از نزدیک دیده، اون در حالی که دست هام رو گرفته بود چیزی رو گفت که قبلا شنیده بودمش:
"بعضی وقتا بعضی چیزا بهمون یه حس واقعی میدن، حتی اگه واقعی نباشن."
و بعد همه چیز با نور خیلی شدیدی محود شد.


حالا همه چیز تغییر کرده بود و ما توی جایی شبیه به ایستگاه آتش نشانی چشم هامون رو باز کردیم؛ جایی که از دور صدا هایی به گوش میرسید. دختری که چیز کادو پیچ شده‌ای توی دستش داشت در حالی که به سمت گاراژ میرفت بهمون گفت زودتر بیایم وگرنه جا میمونیم.

در حالی که به اطراف نگاه میکردم، متوجه کسی که به سمتمون می‌اومد شدم.
قسم میخوردم اون رو سال هاست میشناسم، با اینکه اولین باری بود که میدیدمش.
اون یه لباس نارنجی رنگ تنش بود و بخشی از صورت و دست هاش با چیزی شبیه به خاکستر سیاه شده بودن.
در حالی که گوشه چشماش به خاطر لبخند زدن چین افتاده بود، رو به زنی که کنار من ایستاده بود حرف زد:
"هی نورا! خوشحالم که میبینمت. زمان زیادی گذشته، فکر نمیکردم بیای."
"منم دلتنگت بودم و خودمم فکر نمیکردم الان اینجا باشم، ولی متوجه شدم یه نفر هست که میخواد ببینتت."

اون به من خیره شد، منی که فکر میکردم همه چیزایی که اینجاست توهمه.
در حالی که دست هاش رو توی هوا تکون میداد گفت: "سلام کسی که نمیشناسمش، من لیامم. امیدوارم حالت خوب باشه و تازگیا توی آتیش گیر نکرده باشی!"
من به نورا و بعد به اون نگاه کردم و در حالی که سعی میکردم جلوی لرزش صدام رو بگیرم حرف زدم: "لیام پین؟ واقعا خودتی؟"
و اون در حالی که میخندید تایید کرد و بدون اینکه چیز دیگه‌ای بپرسه ما رو به داخل برد.

ما با جعیت پنج شیش نفری، یه کیک کوچیک خونگی و سروصدایی که با آهنگ ایجاد کرده بودن مواجه شدیم. ولی من برای لحظه‌ای هیچ چیزی جز صدای پسری که داشت با دوربین از خودش و بقیه فیلم میگرفت رو نشنیدم:
"ساعت ۱۰:۳۰ به وقت ولورهمپتون، توی ایستگاه آتش نشانی فالینگز پارک داریم تولد ۲۹ سالگی لیام رو جشن میگیریم. تولد ۲۹ سالگی توی روز ۲۹ام! این قطعا خوش شانسی میاره.
راستی، اون همین دو ساعت پیش یه دختر رو از آتیش سوزی چند تا خیابون پایین تر نجات داد. اون هر روز زندگی های زیادی رو نجات میده، این تمام کاریه که انجام میده. تولدت مبارک مرد!"

"اون هر روز زندگی های زیادی رو نجات میده."
برای آخرین بار با خودم تکرار کردم و مطمئن بودم قلبم برای همیشه گرم و روشن میمونه.
اون اینجا یه خواننده معروف با جمعیت زیادی از طرفدارا یا کسی که هر شب به آهنگ هاش گوش میدی نبود، ولی توی این زندگیش هم "نجات دهنده" بهترین لقبی بود که میشد بهش نسبت داد. اون هنوز "لیام" بود و این تنها چیزی بود که باعث میشد از صمیم قلبت خوشحالی رو احساس کنی!

هی بچه ها!
دلم براتون تنگ شده بود، اگه دوست داشتید لیدل ثینگز روی چک کنید ♡

پلی لیست روز اول
https://open.spotify.com/playlist/1uQ0XG6x1u5zHia9dopKQm?si=2iCv25xaRkerUyaxKlTIKw

هی، بچه ها!
امیدوارم حال همتون خوب باشه.
همونطوری که میدونین Love Like This و زین به حمایتمون نیاز دارن پس استریم کردن توی ساعات و روز های اولیه انتشار رو فراموش نکنید. ♡