Telegram Web
حالم شبه
خیلی شب
انگار چندین ساله که شبه و دیگه طلوع نکرده
داستان کوتاه دردناک:
کسی تخمشم نیست تو داری زیر غم و افسردگی له میشی
خودت انتخاب می‌کنی به چی اهمیت بدی و بشه بخشی از زندگی‌ت. پس پاش وایسا با همه‌ی نتایج‌ش.
داستان کوتاه دردناک:
همیشه آدمایی زخمیت میکنن که از همه بیشتر
بهشون اعتماد داشتی
داستان کوتاه و دردناک:
تو فقط داری نقش بازی میکنی که حالت خوبه
تو از درون نابودی و فقط برای حفظ ظاهر اینکارو میکنی
ولی من آرزو بغل کردنش به دلم موند
داستان کوتاه و دردناک:
چه بخوای چه نخوای بلاخره از آدما متنفر میشی
داستان کوتاه و دردناک:
قلبت به مرور تبدیل به سنگ خواهد شد...
زور خدا از همه بیشتره
داستان کوتاه و دردناک:
به خاطر ساده بودنت همه ازت سو استفاده میکنن
ماهیچکی حالمونو خوب نکرد.ما تو اغوش غم بزرگ شدیم
من یه شب‌هایی رو گذروندم که فکر می‌کردم به صبح نمی‌رسم ولی گذشت و بهم تجربه‌ی بزرگی داد. شاید جای زخم رو بدنم گذاشت ولی قوی‌ترم کردم، جون‌سخت‌ترم کرد و جنگیدن‌و یادم داد واسه این روزها که خیلی سخت‌ترن، خیلی پرفشار‌ترن و مجبورم به ایستادگی!
اون شب گریه نکردم، ولی فرداش که یکی ازم پرسید (خوبی؟) زدم زیر گریه.
هیچ ریکشنی جز خنده نسبت به بی ذات بودنتون ندارم.
تو بدترین روزای زندگیش کنارش بمون تا ببینی چجوری تو بهترین روزا میره پیش یکی دیگه.
2024/05/14 11:17:30
Back to Top
HTML Embed Code:


Fatal error: Uncaught Error: Call to undefined function pop() in /var/www/tgoop/chat.php:243 Stack trace: #0 /var/www/tgoop/route.php(43): include_once() #1 {main} thrown in /var/www/tgoop/chat.php on line 243