Forwarded from گُل گُلی (FarGoL MoshtaGhi)
کاش یک کتاب مینوشتم با این مضمون:
«در ستایشِ دستهایش»
وقتی از من مینویسند،
وقتی در آغوش میکشند،
وقتی جای خالی انگشتانم را لمس میکنند،
وقتی تنها و دلگیرند،
وَ وقتی اشک های دلتنگی.ات را از روی گونه هایت پاک میکنند♥️
#فرگل_مشتاقی
«در ستایشِ دستهایش»
وقتی از من مینویسند،
وقتی در آغوش میکشند،
وقتی جای خالی انگشتانم را لمس میکنند،
وقتی تنها و دلگیرند،
وَ وقتی اشک های دلتنگی.ات را از روی گونه هایت پاک میکنند♥️
#فرگل_مشتاقی
❤8💔3
Forwarded from گُل گُلی (FarGoL MoshtaGhi)
فارغ از تمام چیزهایی که رنجم میدهد،
چشمهایم را به اشک میاندازد
و قلبم رو به درد مینشاند.
مسیری است که با تمام زخم و جراحاتم تا کنون پیمودهام.
آن خیابانها،
تاریکیها،
ترسهای بیش از اندازه.
لحظات نفس گیر،
ناامیدیهای دیو سیرت.
نفس عمیقی میکشم ،
سرم را بالا میگیرم و میگویم:
این من بودهام که تمام این راهِ پر فراز و
نشیب را به تنهایی،
بیچتری برای فرود،
وَ بیدستی برای کمک ، پیمودهام.
#فرگل_مشتاقی
چشمهایم را به اشک میاندازد
و قلبم رو به درد مینشاند.
مسیری است که با تمام زخم و جراحاتم تا کنون پیمودهام.
آن خیابانها،
تاریکیها،
ترسهای بیش از اندازه.
لحظات نفس گیر،
ناامیدیهای دیو سیرت.
نفس عمیقی میکشم ،
سرم را بالا میگیرم و میگویم:
این من بودهام که تمام این راهِ پر فراز و
نشیب را به تنهایی،
بیچتری برای فرود،
وَ بیدستی برای کمک ، پیمودهام.
#فرگل_مشتاقی
❤17👍4
دیشب ترسیدین نه؟
وقتی صدای خمپاره و موشک و بمب میومد،
یهو از خواب پریدین و تا چنددقیقه اول فکر کردین کابوس دیدین بعد یه آن به خودتون اومدین از جاتون بلند شدین.
یه سریاتون رفتید سریع کنار پنجره،
یه سریاتون دویدین توی خونه تا بفهمین چی شده!
دیدین همه ترسیدن و مثل فرفره دور هم میچرخن،
حتی نمیدونستید چه اتفاقی افتاده فقط فهمیده بودین اوضاع خوب نیست.
خوب...؟
اوضاع خیلی خرابه.
دویدین دم پنجره دیدین بیرون تو خیابون قیامته.
ساعت ۳ صبح و اینهمه شلوغی؟
سرتونو بردین به آسمون ببینید هوا چطوریه؟
دیدین آسمون دود گرفته و قرمزه.
حتی روحتونم خبر نداشت چی شده؟
چیکار باید میکردین؟
از کی باید میپرسیدین؟
همه تون عین هم بودین.
تا سرتونو برگردوندین که دوباره به خانوادهتون نگاه کنید،
یه موشک دیگه خورد،
دوباره دود شد،
شیون و گریه و جیغ کل محلهتونو گرفت.
سرفه کردین ،
دود و زدین کنار ،
دیدین خیلیا که تا چنددقیقه پیش میدویدن ، افتادن زمین.
متلاشی، تیکه تیکه شده، غرق خون.
مغزتون فرمان نمیده قلبتون داره از ترس زار میزنه پاهاتون حرکت نمیکنه و ...
«مرگ»، و اما «مرگ» در یک قدمی شما بهتون لبخند میزنه.
حالا باید چیکار کنید؟
باید اول برید یه وصیت بنویسید از چیزایی که دارید و کارهای نیمه تمومی که انجام باید بدین و فرصتش رو نداشتید.
وصیت....؟ مگه شما چی دارید؟
کارهای نیمه تموم....؟
مگه قراره کسی زنده بمونه؟
اصلا بیخیال وصیت...
برید ضروریاتونو جمع کنید تو یک کوله و فرار کنید.
فرار کنید..؟ به کجا...؟
تموم آسمون سیاه و دود ،
زمین غرق خون.
میبینید...؟
باید صبر کنید تا اَجل نزدیکتون بشه.
اگر خوشانس باشید یک و دم و بازدم آروم بهتون بده.
اگر خوششانس باشید پیکر خونیشما توی کوچه پس کوچهها زیر آور و پای زنده موندهها لِه نشه.
اگر خوششانس باشید اَجل شمارو ندیده باشه.
از شب گذشته به اولین شبِ جنگ در اون ۸ سال فکر کردم.
به موبایلی که نبود،
به ادمهایی که نمیدونستن چی شده،
به کسایی که نمیدونستن کجا فرار کنن و به کی پناه ببرن.
به اولین پیکرهای خونآلود توی خیابونها.
به ترس مضاعفی که یارای دویدن رو ازشون گرفته بود.
به ادمهایی که اَجل در یک قدمیشون ایستاده و لبخند میزد.
به اونایی که شاید بعد چندین شب،
آروم و با ارامش خوابیده بودن و صبح تیکه تیکه از زیر اور بیرون آورده شدن.
به زنی که شاید بعدچندین سال باردار شده بود.
به بچهای که بعد از بازی با لالایی مادرش خوابیده و حالا غرق خون روی تشک بود.
بله دوستان،
«جنگ» نه شوخیه،
نه بازیِ برد و باختِ کامپیوتری.
نه کلکل و لجبازی.
نه انتقام و کینه و بچهبازی.
«جنگ» برابر با «مرگه»
برید از بزرگترانتون بپرسید.
جنگ همینقدر کریح، زشت،
بیرحم، ویرانگر، ترسناک و وحشیانهست.
#فرگل_مشتاقی
وقتی صدای خمپاره و موشک و بمب میومد،
یهو از خواب پریدین و تا چنددقیقه اول فکر کردین کابوس دیدین بعد یه آن به خودتون اومدین از جاتون بلند شدین.
یه سریاتون رفتید سریع کنار پنجره،
یه سریاتون دویدین توی خونه تا بفهمین چی شده!
دیدین همه ترسیدن و مثل فرفره دور هم میچرخن،
حتی نمیدونستید چه اتفاقی افتاده فقط فهمیده بودین اوضاع خوب نیست.
خوب...؟
اوضاع خیلی خرابه.
دویدین دم پنجره دیدین بیرون تو خیابون قیامته.
ساعت ۳ صبح و اینهمه شلوغی؟
سرتونو بردین به آسمون ببینید هوا چطوریه؟
دیدین آسمون دود گرفته و قرمزه.
حتی روحتونم خبر نداشت چی شده؟
چیکار باید میکردین؟
از کی باید میپرسیدین؟
همه تون عین هم بودین.
تا سرتونو برگردوندین که دوباره به خانوادهتون نگاه کنید،
یه موشک دیگه خورد،
دوباره دود شد،
شیون و گریه و جیغ کل محلهتونو گرفت.
سرفه کردین ،
دود و زدین کنار ،
دیدین خیلیا که تا چنددقیقه پیش میدویدن ، افتادن زمین.
متلاشی، تیکه تیکه شده، غرق خون.
مغزتون فرمان نمیده قلبتون داره از ترس زار میزنه پاهاتون حرکت نمیکنه و ...
«مرگ»، و اما «مرگ» در یک قدمی شما بهتون لبخند میزنه.
حالا باید چیکار کنید؟
باید اول برید یه وصیت بنویسید از چیزایی که دارید و کارهای نیمه تمومی که انجام باید بدین و فرصتش رو نداشتید.
وصیت....؟ مگه شما چی دارید؟
کارهای نیمه تموم....؟
مگه قراره کسی زنده بمونه؟
اصلا بیخیال وصیت...
برید ضروریاتونو جمع کنید تو یک کوله و فرار کنید.
فرار کنید..؟ به کجا...؟
تموم آسمون سیاه و دود ،
زمین غرق خون.
میبینید...؟
باید صبر کنید تا اَجل نزدیکتون بشه.
اگر خوشانس باشید یک و دم و بازدم آروم بهتون بده.
اگر خوششانس باشید پیکر خونیشما توی کوچه پس کوچهها زیر آور و پای زنده موندهها لِه نشه.
اگر خوششانس باشید اَجل شمارو ندیده باشه.
از شب گذشته به اولین شبِ جنگ در اون ۸ سال فکر کردم.
به موبایلی که نبود،
به ادمهایی که نمیدونستن چی شده،
به کسایی که نمیدونستن کجا فرار کنن و به کی پناه ببرن.
به اولین پیکرهای خونآلود توی خیابونها.
به ترس مضاعفی که یارای دویدن رو ازشون گرفته بود.
به ادمهایی که اَجل در یک قدمیشون ایستاده و لبخند میزد.
به اونایی که شاید بعد چندین شب،
آروم و با ارامش خوابیده بودن و صبح تیکه تیکه از زیر اور بیرون آورده شدن.
به زنی که شاید بعدچندین سال باردار شده بود.
به بچهای که بعد از بازی با لالایی مادرش خوابیده و حالا غرق خون روی تشک بود.
بله دوستان،
«جنگ» نه شوخیه،
نه بازیِ برد و باختِ کامپیوتری.
نه کلکل و لجبازی.
نه انتقام و کینه و بچهبازی.
«جنگ» برابر با «مرگه»
برید از بزرگترانتون بپرسید.
جنگ همینقدر کریح، زشت،
بیرحم، ویرانگر، ترسناک و وحشیانهست.
#فرگل_مشتاقی
😭32❤12💔8👍6👎2👏1😢1🥱1
و درد به استخوانِمان رسیده اما هنوز خودمان را نباختهایم و روزگار را زندگی میکنیم.
و هنوز آنقدر میخندیم که سرمان از این همه ناخوشیهایی که مجبور به پذیرفتنش کردیم درد میگیرد.
#فرگل_مشتاقی
و هنوز آنقدر میخندیم که سرمان از این همه ناخوشیهایی که مجبور به پذیرفتنش کردیم درد میگیرد.
#فرگل_مشتاقی
❤27
Forwarded from گُل گُلی
در آینده دختری خواهم داشت شبیه تو،
سرسخت،
جنگجو،
صلح طلب.
مهربان،
وَ بینیاز.
که جهان را وادار به ستایش خواهد کرد.
دنیا تورا خواهد شناخت.
صبوری و اصالتت را تماشا میکند.
وقتی همه رو به رویت می ایستند
تا تیشههایشان را تیز کنند
به ریشهات بزنند و مقاومتت را بشکنند،
با صورتی زخمی به رویشان با افتخار لبخند بزنی.
بُرد با توست.
این سرنوشت مردمان این سرزمین است.
تا مرز فروپاشی میرود اما از پا نمیفتد.
مبادا زانوهایت خم شود.
دلت از نامردان بگیرد.
اشکهایت از بیمروتیشان رویِ صورتت بریزد.
آن روز یک جهان سر تعظیم برایت فرود میآورد.
آری دخترم.
باید همچون اسمت قوی باشی.
چون تقدیر تو در این خطه است.
در جهانی دور از همه و نزدیک به ما
به اسم «خاورمیانه»
آن روز بدان تو را بیشمار قضاوت خواهند کرد.
کمر به شکستنت میگیرند
وَ تا نیفتادنت از هیچ کاری فروگذاری نمیکنند.
دوست را از دشمن نخواهی شناخت.
بیرحمیشان دمار از روزگارت در میاورد.
نفسهایت را به شماره می اندازند.
استقامتت را بارها محک میزنند.
وَ تو آن روز نه تنها معنای واقعی «قوی بودن» در اوج ترس را خواهی فهمید،
بلکه تقدیر خاورمیانهای ات را میپذیری.
وَ خواهی شنید که مردمانی در این خاک زندگی میکردند که یاد گرفته بودند
جانسخت،
شجاع،
جسور ،
وَ نترس باشند.
آری...
روزی دختری به اسم تو خواهم داشت:
باشکوه،
اصیل،
زیبا،
به نامِ «ایران»
#فرگل_مشتاقی
سرسخت،
جنگجو،
صلح طلب.
مهربان،
وَ بینیاز.
که جهان را وادار به ستایش خواهد کرد.
دنیا تورا خواهد شناخت.
صبوری و اصالتت را تماشا میکند.
وقتی همه رو به رویت می ایستند
تا تیشههایشان را تیز کنند
به ریشهات بزنند و مقاومتت را بشکنند،
با صورتی زخمی به رویشان با افتخار لبخند بزنی.
بُرد با توست.
این سرنوشت مردمان این سرزمین است.
تا مرز فروپاشی میرود اما از پا نمیفتد.
مبادا زانوهایت خم شود.
دلت از نامردان بگیرد.
اشکهایت از بیمروتیشان رویِ صورتت بریزد.
آن روز یک جهان سر تعظیم برایت فرود میآورد.
آری دخترم.
باید همچون اسمت قوی باشی.
چون تقدیر تو در این خطه است.
در جهانی دور از همه و نزدیک به ما
به اسم «خاورمیانه»
آن روز بدان تو را بیشمار قضاوت خواهند کرد.
کمر به شکستنت میگیرند
وَ تا نیفتادنت از هیچ کاری فروگذاری نمیکنند.
دوست را از دشمن نخواهی شناخت.
بیرحمیشان دمار از روزگارت در میاورد.
نفسهایت را به شماره می اندازند.
استقامتت را بارها محک میزنند.
وَ تو آن روز نه تنها معنای واقعی «قوی بودن» در اوج ترس را خواهی فهمید،
بلکه تقدیر خاورمیانهای ات را میپذیری.
وَ خواهی شنید که مردمانی در این خاک زندگی میکردند که یاد گرفته بودند
جانسخت،
شجاع،
جسور ،
وَ نترس باشند.
آری...
روزی دختری به اسم تو خواهم داشت:
باشکوه،
اصیل،
زیبا،
به نامِ «ایران»
#فرگل_مشتاقی
❤20👏8🍓3🥰1🕊1
بعضی وقتها دلم كمی خدا میخواهد!
نه فقط رو به قبلهاش!
دلم میخواهد در آسمانش چرخی بزنم و دستش را بگيرم و مهمان خانهام كنم.
يک فنجان قهوه تلخ برايش بياورم،
گفتنیهايم زياد است بايد بيدار بماند.
نقشه حسرتهايی را كه كشيدم نشانش دهم و نگرانیهای فكر خستهام را برايش گويم.
دوست دارم اشکهايم را تنها او دلداری دهد و پاک كند.
گاهی دلم حضور هيچكس را نمیخواهد
جز كمی حضرت خدا!
#نازيلا_زارع
نه فقط رو به قبلهاش!
دلم میخواهد در آسمانش چرخی بزنم و دستش را بگيرم و مهمان خانهام كنم.
يک فنجان قهوه تلخ برايش بياورم،
گفتنیهايم زياد است بايد بيدار بماند.
نقشه حسرتهايی را كه كشيدم نشانش دهم و نگرانیهای فكر خستهام را برايش گويم.
دوست دارم اشکهايم را تنها او دلداری دهد و پاک كند.
گاهی دلم حضور هيچكس را نمیخواهد
جز كمی حضرت خدا!
#نازيلا_زارع
❤33💔11👍3👏2🤗2
میخواهم بگویم : درست میشود...
دنیا بر یک قرار نمیماند ،
در همیشه روی یک پاشنه نمیچرخد...
میخواهم بگویم :
عیبی ندارد که غم و غصه و نگرانی ،
بیخ گلویمان را چسبیده و کارد به استخوانِ طاقتمان رسیده...
همهی اینها را میخواهم بگویم ولی...
راستش دیگر خجالت میکشد آدمی...
این حجم از اخبار بد...
این حجمِ از دست دادن ها...
زبانم را گره زده و دستم را برای نوشتن خوبیها لمس...
بوی مرگ مشامِ مان را لحظهای راحت نمیگذارد !
در عوض میگویم خدایا !
دیگر بس است...
لطفا خودت وارد عمل شو
و هوای احوالات نگرانمان را داشته باش !
#نازیلا_زارع
دنیا بر یک قرار نمیماند ،
در همیشه روی یک پاشنه نمیچرخد...
میخواهم بگویم :
عیبی ندارد که غم و غصه و نگرانی ،
بیخ گلویمان را چسبیده و کارد به استخوانِ طاقتمان رسیده...
همهی اینها را میخواهم بگویم ولی...
راستش دیگر خجالت میکشد آدمی...
این حجم از اخبار بد...
این حجمِ از دست دادن ها...
زبانم را گره زده و دستم را برای نوشتن خوبیها لمس...
بوی مرگ مشامِ مان را لحظهای راحت نمیگذارد !
در عوض میگویم خدایا !
دیگر بس است...
لطفا خودت وارد عمل شو
و هوای احوالات نگرانمان را داشته باش !
#نازیلا_زارع
❤32🙏5👏4🔥2👍1
آدمها مُدام در حال تغییرند!
یک روز دنیایشان از عطر دوست داشتنت پر میشود
و روز دیگر تاریخ انقضای حضورت را امضا میکنند.
دورهی تاراج احساس است.
به احساس خودت تکیه کن
که هوا بدجور پسِ معرکهست!
#نازیلا_زارع
یک روز دنیایشان از عطر دوست داشتنت پر میشود
و روز دیگر تاریخ انقضای حضورت را امضا میکنند.
دورهی تاراج احساس است.
به احساس خودت تکیه کن
که هوا بدجور پسِ معرکهست!
#نازیلا_زارع
❤25👏7👌4😢3🥰1
Forwarded from گُل گُلی (FarGoL MoshtaGhi)
قبلنا تو بحث کردن با ادما خیلی جسورتر بودم ،
بی پروا تر، پر انرژی تر.
بعدها فهمیدم به از دست رفتن ارامشم نمی ارزه.
اینکه تو بخوای به کسی که کل تلاششو میکنه متوجه نشه بفهمونی که این چیزی که میگی اشتباهه؟
یه بار نشستم گفتم فهمیدن و نفهمیدنشون چه تاثیری تو کیفیت زندگی من داره؟ دیدم هیچی.
برای همین مهم نیست که حق دارن یا ندارن،
راجبه چه چیزی راست میگن یا نه.
مهم نیست کدوم عقیده و حرف و نظرشون طبق میل من هست یانه...
در هر صورت من جوابم به تمامِ حرفها و اظهارنظرها فقط یک جملهست:
«بله حق با شماست»
تا خودم رو از جهنم خود بزرگ بینی و خود همه چی بلد بودنشون بیرون بکشم.
#فرگل_مشتاقی
بی پروا تر، پر انرژی تر.
بعدها فهمیدم به از دست رفتن ارامشم نمی ارزه.
اینکه تو بخوای به کسی که کل تلاششو میکنه متوجه نشه بفهمونی که این چیزی که میگی اشتباهه؟
یه بار نشستم گفتم فهمیدن و نفهمیدنشون چه تاثیری تو کیفیت زندگی من داره؟ دیدم هیچی.
برای همین مهم نیست که حق دارن یا ندارن،
راجبه چه چیزی راست میگن یا نه.
مهم نیست کدوم عقیده و حرف و نظرشون طبق میل من هست یانه...
در هر صورت من جوابم به تمامِ حرفها و اظهارنظرها فقط یک جملهست:
«بله حق با شماست»
تا خودم رو از جهنم خود بزرگ بینی و خود همه چی بلد بودنشون بیرون بکشم.
#فرگل_مشتاقی
❤36