Telegram Web
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 قسمت ششم: توضیح پیرامون تفاوت میان دموکراسی بالغ و دموکراسی فرقه‌ای
این هم یک اظهار نظر از یک ‘استاد’ اقتصاد:

“چه توافق تازه‌ای شکل بگیرد و چه نگیرد باید منابع‌مان را بهتر مدیریت کنیم. کشور اگر بهتر اداره شود، بسیاری از مشکلات هم خود به خود رفع می‌شوند اما من اراده لازم را برای این تحول نمی‌بینم. به‌ویژه در دولت فعلی مانند دولتهای پیشین نگاه حاکم نگاهی است که طرفدار آزادی قیمتها یا تک نرخی کردن ارز هستند حال آنکه چنین اقداماتی برای وضعیت امروز ایران به شدت مهلک است.”

یکم، ایشان نمی داند که لازمه بهتر اداره شدن یک اقتصاد، اداره شدن روابط بین‌الملل و تجارت بین الملل و مالیه بین‌الملل است. اگر این مسائل حل نشود پای اقتصاد در گل است و تکان نمی‌خورد.
دوم، از یک درس اقتصاد خرد مقدماتی می شد فهمید که اگر قیمت ها شامل قیمت ارز مخدوش باشد، منابع ضایع می شود و لازمه درست اداره کردن اقتصاد وجود قیمت های اقتصادی یعنی مبتنی بر عرضه و تقاضا است.
سوم، چه چیز برای اقتصاد کشور مهلک است؟ برخی مواقع خود شناسی با مهلک شناسی مشابه است.
مطلب بالا می گوید رئیس جمهور امریکا توافق کرده است که بزرگترین مجموعه فنی هوش مصنوعی خارج از آمریکا در امارات متحده ایجاد شود.
اثر آن بر ایران چه خواهد بود؟ بی تردید امارات نیروی انسانی لازم را ندارد. بر روی ذخائر نیروی انسانی متخصص درمانده برای فرار کشورهای همسایه حساب بازکرده است.
قرار دادهای قابل توجه دیگری بین امریکا و کشورهای عربی خلیج فارس نیز منعقد گردید. ازجمله خرید تعداد قابل ملاحظه ای هواپیمای مسافری توسط خطوط هوایی قطر. مسافرین این هواپیما ها از کجا تامین خواهد شد؟ از مردم به ناچار کشورهای همسایه.
جای بسی تاسف است که شیخ نشین‌ها و ترکیه از تحریم‌های ایران بسیار هوشمندانه بهره بردند. مفرهایی هم برای مردم ایران باز کردند، این بهره‌کشی بازهم مفید تر ازبهره‌کشی تاجران و دور زننده‌گان تحریم بود که کشور را از یک طرف به چاله انداختند و از طرف دیگر ثروت‌ها را ربودند.
در خبرها از یک مدیر ارشد ایرانی الاصل هم در بین مدیران شرکت‌های بزرگ که همراه رئیس جمهور امریکا به عربستان سفر کرده‌اند نام برده شده. این اشعار از همای شیرازی و عطار نیشابوری مناسب حال ما در ضایعه از دست دادن بهترین نیروی‌های انسانی کشور است و مخاطب آن کسانی که چنین هزیمتی را زمینه سازی کرده اند. دوسال پیش در همین کانال قرار گرفت:

این اشعار گویای این درد دل غم انگیز است:

یارب این شهر چه شهری است که صد یوسف دل
به کلافی بفروشند و خریداری نیست
(همای شیرازی)
و این چند بیت نیز از عطار نیشابوری

می‌ندانی تو گدای هیچ کس
می‌فروشی یوسفی در هر نفس؟

یوسفت چون پادشه خواهد شدن
پیشوای پیشگه خواهد شدن،

تو به آخر هم گدا، هم گُرسَنه
سوی او خواهی شدن هم بِرهَنه

چون از و کار تو بر خواهد فروخت*!
از چه او را رایگان باید فروخت؟
***************************************

*- در اینجا به معنی افروختن و روشن شدن.
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ایده پزشکیان برای برگرداندن ایران به ۹۰ سال پیش: مردم از کولر و پنکه استفاده نکنند!

پزشکیان در جلسه شورای برنامه‌ریزی کرمانشاه:
قدیم که کولر و پنکه نبود مگر ما در خانه‌هایمان در ۳۵ درجه مشکلی داشتیم؟ همین یک کار را اگر انجام بدهیم ما در کشور مشکل برق نخواهیم داشت.
😅

🔗 سیدحامد (@seyedhmd)

📲 @twittervid_bot
واقعا جای تاسف است. چون ایشان رای مردم را دارند،و از این نظر معتبر، مختصر جوابی عرض می‌کنم. از این دست سخنان دیگران این طرف آن طرف زیاد می‌گویند که در مقابل باید خاموش بود.
اما، قدیم که می‌گویند را من بیاد دارم. پی دیوار خانه ها و سقف ها ضخیم بود خشت و گل یا آجر. بسیاری خانه ها زیر زمین و بعضاً حوضخانه داشت. فضای فراوان برای زمستان و تابستان. اطاق ها ایوان داشت که خود مانع تبادل حرارت بود. خانه ها باغچه مشجر داشت. هوای شهر ها آلوده نبود و تا این حد گرم به دلیل سوخت ناساز و نا کارآمد مواد فسیلی. اکثر جمعیت در شهرستانها و روستاها بودند و نه مثل اکنون چنان انباشته در چند شهر پر آسیب. اکنون اکثر مردم در آپارتمان های کوچک با دیوارهای نازک که از موادی ساخته شده که جذب کننده حرارت است زندگی می کنند. پنجره های شیشه ای و اکثراً بدون ایوان و بالکن که حرارت مستقیم به داخل منتقل می شود. جناب در این واحد ها نمی شود بدون پنکه و کولر دوام آورد. خانواده‌ها نمی توانند جواب کودکان برافروخته و قرمز شده را بدهند. این شیوه توجه به مشکلات مردم رسم درستی نیست! با آن مطالب نهجب البلاغه که علاقمند هستید همخوان نیست. اگر نمی توانید مسئله ای را حل کنید لا اقل صادقانه بگویید. بگویید که ما بر روی بزرگترین ذخائر انرژی جهان زندگی می کنیم اما مدیریت اقتصاد و دیپلماسی و چیز های دیگر را نمی دانیم بیش از چهل سال آزمودن و خطا کردن هم برای آموختن کافی نبوده است. شایسته تر که با این سخنان، نمک اضافی بر زخم نپاشید.
توضیح جناب دکتر حسین عبده تبریزی، استاد برجسته اقتصاد درباره وضعیت این روزهای ایران:

نوشتنم نیمه‌کاره می‌ماند؛ خاموشی آمده. نه در کوهستانی دورافتاده، بلکه در قلب پایتخت. لابد در حاشیه‌ها، در خانه‌هایی که همیشه سهم‌شان اندک بوده، تاریکی سنگین‌تر است. آن هم در بهار؛ پیش از گرمای خرداد. چه خفت‌بار است که از دل بزرگ‌ترین منابع انرژی جهان، باید به شمع پناه ببرم. در سکوت حاصل از خاموشی، حتی زمزمه‌ی همیشگی یخچال‌ها و کولرها نیز به خاموشی فرو می‌رود. زندگی فرومی‌ریزد در گرما و تاریکی.
گریه‌ام می‌گیرد از این همه ذلت. نه از خاموشی، از معنای آن. از این پسرفتِ بی‌پایان. کشوری با ثروت طبیعی، اما تهی از مدیریت، تهی از صداقت، تهی از تدبیر. قرار بود صادرکننده‌ی برق باشیم، نه پناه‌برنده به نور زرد شمع.…این خاموشی‌ها فقط خاموشی نیست. علامت است؛ نشانه‌ای‌ست از فروپاشی تدریجی. تاریکی‌ای در جان حکمرانی، در ذهن تصمیم‌گیران. خود بی‌برقی نیست که ذله‌ام می‌کند؛ معنای این بی‌برقی است که دیوانه‌ام می‌کند. چه تصویری مضحک‌تر از آن‌که در سال ۱۴۰۴ ــ همان سالی که قرار بود بر اساس «سند چشم‌انداز» اول منطقه باشیم ــ برق در پایتخت کشور قطع می‌شود؟
۱۴۰۴؛ سالی که قرار بود «اول منطقه» باشیم! چه شوخی تلخی‌ست که درست در سال موعود، برق تهران به وقت تقویم خاموش می‌شود! سند چشم‌انداز، رویای ملی، حالا به تمسخر ایستاده؛ سند چشم‌انداز را برعکس خوانده‌ایم. پایتخت بی‌برق شده. چه هجویه‌ی ناخواسته‌ای بر آن رویاها: اول‌شدن در علم، اقتصاد، زیرساخت، فناوری، و در رفاه. چهل سال گذشت؛ اما گویی نه برای ساختن، بلکه برای دورزدن مشکلات، عقب‌انداختن بحران‌ها، و فراموش‌کردن چشم‌اندازها. آینده را نه ساختیم که سوزاندیم. نه پیشرفت که واگشت؛ نه اقتدار که سرگردانی.

و می‌گویند بعد از برق، نوبت آب است. شاید این‌بار کولرها که کار نمی‌کنند هیچ، شیرها هم دیگر نچکند. شاید گاز هم در زمستان نباشد. سقوطی بی‌صدا در راه است. فروریختنی آرام، بی‌هیاهو. همانند خاموشی‌های برنامه‌ریزی‌شده.

حس آشنایی است؛ یادآور دهه‌ی شصت. شب‌هایی با شمع و چراغ‌نفتی، با بوی نفت و سکوت کودکان خواب‌آلود، با کابوس حمله‌ی هوایی و خبرهای جبهه. اما آن روزها جنگ بود، دشمن بود، تحریم‌های تازه‌نفس، و هنوز امیدی به ساختن داشتیم. حالا اما… چهار دهه‌‌ی گذشته. امروز، ما وارث بزرگ‌ترین منابع انرژی جهان؛ نفت، گاز، آفتاب، باد، و هنوز نمی‌توانیم خانه‌هایمان را روشن نگه داریم. این‌بار فقط یک واژه می‌ماند: شرم.

این یک خاموشی ساده نیست. این یک هشدار است. یک علامت سرافکندگی‌ست. این خاموشی‌ها فقط قطع برق نیست. نشانه‌ی تاریکی عمیق‌تری است. تاریکی در مدیریت، در برنامه‌ریزی، در امید، در صداقت با مردم. نشانی از تاریکی‌ای که در تاروپود ساختار نفوذ کرده. و این همه، گریه دارد. نه از درد فیزیکی، بلکه از زخمی که بر امید این مردم نشسته است. برای کشوری با این‌همه ثروت طبیعی، برای مردمی با این‌همه صبر، این وضعیت فقط نشانه‌ی شکست فنی نیست. نشانه‌ی یک انحطاط حکمرانی‌ست. تاریکی‌ای که نه با شمع روشن می‌شود، نه با وعده.
Mohammad-Tabibian
توضیح جناب دکتر حسین عبده تبریزی، استاد برجسته اقتصاد درباره وضعیت این روزهای ایران: نوشتنم نیمه‌کاره می‌ماند؛ خاموشی آمده. نه در کوهستانی دورافتاده، بلکه در قلب پایتخت. لابد در حاشیه‌ها، در خانه‌هایی که همیشه سهم‌شان اندک بوده، تاریکی سنگین‌تر است. آن…
بزرگوار گرانقدری اطلاع داده اند که فرد دلسوزی مطلبی در نقد نوشته آقای دکتر عبده نوشته اند که بنده هم بازنشر کرده ام، از جمله این فراز از مطلب آن نقد کنند گرامی است:

“نقدی بر یادداشت استاد عبده‌تبریزی

🔖تاریکی از چراغ نیست، از چراغداران است

جناب دکتر عبده تبریزی، استاد خوش‌سابقه اقتصاد، با قلمی شیوا و زبانی اندوه‌ناک، درد مشترکی را فریاد زدند: خاموشی در قلب پایتخت، سرافکندگی در سایه‌ی ثروت، و کابوس فروپاشی در سرزمینی لبریز از منابع طبیعی. دردنامه‌ی ایشان، صادقانه است و آشنا؛ گریه دارد و حقیقتاً، جان‌سوز است.
ما هم خاموش شده‌ایم، ما هم از معنا تهی شده‌ایم، و ما هم شرم می‌کشیم از دیدن نور شمع در قرن فناوری. اما درست در نقطه‌ای که قلم ایشان می‌خواهد به درمان برسد، به خطا می‌رود؛ خطایی بنیان‌افکن‌تر از هر خاموشی.

دکتر تبریزی می‌نویسد که مشکل این کشور «تاریکی در برنامه‌ریزی در  مدیریت ... » است. و همین‌جا، خاموشی از رگ و ریشه‌ی متن بیرون می‌زند. جناب تبریزی، با احترام، مشکل ما نه تاریکی در برنامه‌ریزی، بلکه وجود ایده‌ی برنامه‌ریزی برای چیزی‌ست که اساساً غیرقابل برنامه‌ریزی است: جامعه.

شما می‌خواهید جامعه‌ای را که هزاران ذهن و میلیون‌ها تصمیم را در دل دارد، مثل یک کارخانه مدیریت کنید؛ مثل یک پروژه، از بالا به پایین، با مهندسی و طرح و تدبیر. اما دریغ! جامعه، شرکتی نیست. ملت، پروژه‌ای برای مهندسان تکنوکرات نیست. شما می‌خواهید کشور را به دست همان «مدیران کارآمد» بسپارید؛ و همین، ام‌الفساد است. همین نگاه، ما را به این تاریکی رسانده.

آیا هرگز از خود پرسیده‌اید که همین «برنامه‌ریزی کلان»، همین «چشم‌انداز ۱۴۰۴»، همین «اسناد بالا دستی» که شما بر خاموشی‌شان می‌گریید، مگر محصول کدام ذهن تکنوکرات است؟ مگر جز با همین منطق تنظیم نشدند؟ مگر همین نسخه‌ها را نسل‌هایی از مدیران و اقتصاددانان هم‌مشرب با شما نپیچیدند؟ پس چرا حاصلش تاریکی است؟

شاید پاسخ‌تان این باشد که این اسناد «خوب اجرا نشدند». اما جناب تبریزی، مشکل نه در اجرا، که در فلسفه‌ی وجودی این اسناد است. ما گرفتار نسخه‌ای هستیم که اساساً نباید پیچیده می‌شد. این‌جا، نیاز به بازگشت داریم؛ نه به مدیر خوب، بلکه به درکی نو از جامعه: به آزادی، به نظم خودجوش، به بازار، به مسئولیت فردی، به مالکیت، و به عقلانیت پراکنده‌ای که هیچ مدیر و هیچ دولت و هیچ سندی نمی‌تواند آن را مهندسی کند.

جناب تبریزی، اگر فقر برنامه‌ریزی، ما را به تاریکی کشانده، پس چرا هم‌زمان، جامعه‌ای چون افغانستان که بی‌برنامه‌ترین حکومت منطقه را دارد، گاهی در پاره‌ای امور بهتر از ما عمل می‌کند؟ و اگر برنامه‌ریزی نجات‌بخش است، پس چرا دهه‌ها برنامه‌ریزی دقیق شوروی، به قحطی و فروپاشی ختم شد؟

و اما روی سخن آخرم با آن دوستانی است که خود را «لیبرال» می‌دانند و متن جناب تبریزی را ـ بی هیچ درنگ، بی هیچ نقد، بی هیچ خراش بر معنا ـ بازنشر می‌کنند و ستایش. ای دوستان لیبرال‌نما! لیبرالیسم…

راه نجات، در بازگشت به اصل آزادی‌ست. راه نجات، در خاموش کردن شمع اتاق مدیران و روشن کردن چراغ بازارهای آزاد و خودجوش است. جامعه، فرمان نمی‌برد؛ شکوفا می‌شود، اگر رهایش کنید.”

اما پاسخ مختصر به ایشان:
این بزرگوار نقاد در چند مورد در اشتباه هستند:
یکم این که برداشتشان از متن آقای دکتر عبده این است که گویا ایشان از برنامه ریزی دفاع می‌کنند و مدافع برنامه چشم انداز هستند. اینطور نیست نه دکتر عبده مدافع برناه ریزی مرکزی هستند نه ارزشی برای سند چشم انداز که از اول هم مطلب مهملی بود قائل هستند. ایشان به شکست یک چارچوب فکری مدیریتی و سیاستگذاری انتقاد می‌کنند که نتیجه اش این شرایط فعلی است. ایشان سند چشم انداز را جلو مقاماتی می گذارند که آن را تصویب و تایید کردند، تا بلکه با همان سند خودشان عملکرد خودشان را ارزیابی کنند.
دوم، آنچه مشکل زا و نا پسند و شکست خورده است برنامه ریزی مرکزی است. نه هر نوع برنامه ریزی. آمریکا هم که مرکز سرمایه داری است دولت ها نوعی برنامه دارند در چارچوب چشم انداز های بودجه های پنج ساله و ده ساله تنظیم می شود. در این چارچوب ها و بودجه های سالانه هم هست که برنامه خدمات آموزش و بهداشت و زیربناها را تنظیم می کنند. در حد خرد هم برنامه تنظیم می کنند. برای مثال توسعه شبکه اینرنت با برنامه دولت انجام شد و امروز توسعه مایکرو چیپس های پیچده برای رقابت با چین در چارچوب یک برنامه است. کارکرد یک نظام غیرمتمرکز در قالب آزادی فردی خود نوعی برنامه می خواهد. برای کالاهای عمومی بازار وجود ندارد اتوبان و فرودگاه و دفاع و پلیس را مکانیزم بازار در حد کافی ارائه نمی کند. این ها و موارد بسیار دیگر، یک برنامه دولتی می‌خواهد. حکومت قانون هم نوعی برنامه است. اشتباه نگیرید. این مجموعه های سیاستگذاری پیگیری و بودجه بندی متناسب با آن برنامه می خواهد.
Mohammad-Tabibian
توضیح جناب دکتر حسین عبده تبریزی، استاد برجسته اقتصاد درباره وضعیت این روزهای ایران: نوشتنم نیمه‌کاره می‌ماند؛ خاموشی آمده. نه در کوهستانی دورافتاده، بلکه در قلب پایتخت. لابد در حاشیه‌ها، در خانه‌هایی که همیشه سهم‌شان اندک بوده، تاریکی سنگین‌تر است. آن…
در کشور ما هم توسعه سیستم تولید و توزیع برق و گسترش آن و همچنین سیستم گاز رسانی و سیستم آموزش ابتدایی و راه ها با برنامه انجام شد و در مدت پانزده سال اول انقلاب به خوبی پیشرفت و اگر یاد تان باشد تا چند سال پیش هم مشکلی اساسی موجود نبود. از زمان دولت های خاص و مجلس های خاص زیربناها رو به زوال تدریجی رفت و اکنون آثار زوال به گوشه هر خانه و کارخانه و مغازه و غیره رسیده است. این است پیام آقای دکتر عبده، نقدکننده گرامی!
من نمی دانم این نقد کننده بزرگوار چه کسی هستند. ما هم لیبرال نیستیم لیبرال نما هم نیستیم. پیشنهاد می کنم اسیر این ناسزاگویی حزب توده و نسل های بعدی آن نشوید. ما طرفدار اقتصاد علمی هستیم و اگر شما هم از حومه تشکیلات تبلیغاتی خفیه نیستید بهتر است همین خط، یعنی اقتصاد علمی، را پیگیری کنید. شاید بپرسید اقتصاد علمی چیست؟برای آشنایی شما متن پی دی اف کتابی که پارسال نوشتم را در پایین می گذارم ملاحظه کنید شاید بخشی از ابهام شما پاسخ داده شود.
Forwarded from اقتصادنامه
🔻 «دنیای این روزهای من»

📍 محمد تقی بانکی؛ وفادار به روزگار خویش


🔹 یغما گلرویی ترانه ای دارد به نام *"سر کوچه ملی"*؛ داستان مردی که به روزگار زیسته اش وفادار است. در اقتصاد ایران، محمدتقی بانکی یکی از همین چهره هاست. در آستانه ۸۰ سالگی، هنوز به بسیاری از کسانی که روزی با آنها همکاری داشت، وفادار مانده.

🔹 تحولات فکری، مرامش را عوض نکرده. از میرحسین موسوی و شهید رجایی به نیکی یاد می‌کند، محمد طیبیان و علینقی مشایخی را خدمتگزاران راستین ایران می‌داند.

🔹 بانکی مردی است از جنس عمل. وقتی در سال ۱۳۶۰ ریاست سازمان برنامه و بودجه را بر عهده گرفت، با همکاری یارانش، تشکیلات فرسوده این نهاد را احیا کرد.

🔹 در همان سال‌های سخت جنگ، اولین برنامه توسعه پس از انقلاب را نوشت؛ برنامه ای که هرچند به سرانجام نرسید و به "برنامه صفر توسعه" معروف شد، اما نشان داد ایران حتی در بحرانی‌ترین روزها می‌تواند به آینده فکر کند.

🔸 ادامه این مطلب را در لینک زیر بخوانید:‌👇

http://www.eghtesadnamehiranian.ir/fullcontent/Persian/92622

https://www.tgoop.com/eqtesadnameh

📍اقتصادنامه؛ دیدبان اقتصاد سیاسی ایران
مرد بزرگ، درود بر شما و دودمانتان یاد و خاطره شما جاودان، که در زمانهای بحرانی در نجات ایران همت گماردید و مورد بی مهری قرار گرفتید. امید که نسل آینده قدر زحمات جنابعالی و مانند شما (شادروان دکتر محسن نوربخش، مسعود روغنی زنجانی، بیژن زنگنه، شادروان مهندس ترکان، شادروان دکتر نژاد حسینیان…) را بداند.
انقلاب شلوار
در خبر‌ها بود که یک مقام محترمی گفته اند که گروه محترم دیگری جلسه کرده و مرقومه فرستاده که فلان مصوبه در مورد اجبار روسری ابلاغ نشود. سلمنا.
اما فکر نکنید فقط روسری مشکل اجتماعی شده، تاریخ پر است از موارد عجیب تر. از جمله این فدوی به‌یاد مصداقی افتادم که فکر کردم بد نیست به اشتراک بگذارم و آن انقلاب پاپوش است در رم باستان در حدود قرن چهارم میلادی و عصر امپراتور هونوریوس (Honorius)

موضوع از این قرار بود که در رم باستان، شلوار (یا شلوارهای بلند) نماد قبایل «بربر» مانند گال‌ها و ژرمن‌ها بود که رومی‌ها آن‌ها را غیرمتمدن و وحشی میدانستند. و همینطور نماد ایرانیان اسب سوار که شلوار به پا داشتند و نماد دشمنان رم بودند. نپوشیدن شلوار و به جای آن استفاده از لباس سنتی رومی‌ها، یعنی تونیک و توگا(شنل)، نشانه هویت و جایگاه اجتماعی رومیان، به‌ویژه اشراف، بود. با گسترش امپراتوری به سرزمین‌های دیگر و استقرار سربازان در مناطق سردتر، شلوار به دلایل عملی میان نظامیان رایج شد و به تدریج از طریق نظامیان در میان مردم عادی نیز ظاهر گردید. که این امر موجب نگرانی اشراف محافظه‌کار شد. امپراتوران مختلف قوانینی برای ممنوعیت شلوار وضع کردند و متخلفان را مجازات می‌کردند تا فرهنگ رومی حفظ شود و مرز میان رومیان و بیگانگان مشخص بماند و با تهاجم فرهنگی غیر قابل قبول و شرم آور که همانا پوشیدن پاپوش بود مقابله شود.

این ممنوعیت وتلاش سخت‌گیرانه، باعث شکاف اجتماعی شد: اشراف و سنت‌گرایان از آن حمایت می‌کردند، اما سربازان، طبقات پایین و ساکنان مناطق سردتر آن را غیرعملی و نشانه بیگانگی حکومت از واقعیت‌های جامعه می‌دانستند. اختلاف بر سر شلوار نمادی از نگرانی‌های عمیق‌تر درباره هویت رومی، چندفرهنگی شدن و نفوذ آداب و رسوم بیگانه بود.

هرچند این اختلاف به تنهایی باعث سقوط امپراتوری روم نشد، اما نشانه‌ای از ناتوانی حکومت در تطبیق با جامعه متنوع و تحول سلیقه و شیوه زندگی مردم به دلیل ارتباط با فرهنگهای دیگر بود. عامل گسست نیز کشش و کوشش بین طبقه حکومت‌گر و مردم و مقاومت حکومت در برابر تغییرات و مقاومت مردم در برابر زورگویی حکومت بود. کشش و کوششی که در نهایت به تضعیف و فروپاشی امپراتوری رم انجامیدند.
ممنوعیت ورود ایرانیان به امریکا
باز هم دونالد ترامپ یک فرمان اجرایی در روز ۱۴ خرداد (۴ ماه جون) صادر کرد که اتباع ۱۲ کشور از ورود به امریکا منع شده اند. طبق معمول که هر جا بر علیه کسانی تبعیض نا روا اعمال می شود نام ایرانیان هم در میان است. نام ایران هم دربین همین فهرست قرار دارد. چه دشمنی با مردم ایران دارند پرسش بدون پاسخی است.
در دوره اول ریاست جمهوری که تبعیض ورود برای اتباع برخی کشور ها را اعلام کرد گفت که ما اتباع ‘کشور های چاله فاضلابی’ را نمی خواهیم که به آمریکا بیایند. اتباعی از کشور هایی مثل نروژ می‌خواهیم (ژانویه ۲۰۱۸).
در یک اظهارنظر در روزنامه نیویورک تایمز ، یک کنسول قدیمی که در امر مصاحبه با متقاضیان ویزای ایرانی سابقه داشت نوشت که آن نروژی ها ایرانی ها هستند. در مقایسه با سایر ملیت های مهاجر بالاترین سطح تحصیلات، سطح بالای کار آفرینی، سطح بالای پرداخت مالیات و سطح پایین ارتکاب خلاف.
جای تاسف بسیار است که ملت ایران که در تاریخ قوم مهاجر نبوده اند، در طی دهه های اخیر به قوم مهاجر تبدیل شده اند. به‌خصوص جوانان تحصیل کرده که در خیل عظیم به کشورهای مختلف مهاجرت کرده اند (می‌فروشی یوسفی در هر نفس). اما به طور کلی اولین وظیفه اخلاقی هر حکومت دفاع از اتباع کشور است چه در داخل چه در صحنه بین المللی و این هم یک قصور که جای تاسف بسیار دارد.
دردا و دریغا وطن من

ای خطّهٔ ایران مهین‌، ای وطن من
ای گشته به مهر تو عجین جان و تن من

ای عاصمهٔ دنیی آباد که شد باز
آشفته کنارت چو دلِ پُر حَزَن من

ای بارخدای من، گر بی‌تو زیم باز
افرشتهٔ من گردد چون اهرمن من

تا هست کنار تو پر از لشکر دشمن
هرگز نشود خالی از دل محن من

از رنج تو لاغر شده‌ام چونان کز من
تا بر نشود ناله نبینی بدن من

دردا و دریغا که چنان گشتی بی‌برگ
کز بافتهٔ خویش نداری کفن من

و امروز همی‌گویم با محنت بسیار
دردا و دریغا وطن من‌، وطن من

(ملک الشعرای بهار)
Mohammad-Tabibian
حکایت شیر و کفتار و رفاقت خاله خرسه القصه گفته اند که در اعصار گذشته در جنگلی شیری دلیر با اصالت و صلابت اما کم و بیش پا به‌سن گذاشته از دست کفتاری شرور اوقات تلخ بود و قصد حمله به او را داشت یا لا اقل می خواست برای مقابله با شرارت‌های کفتار آمادگی کسب کند.…
یک پست در حدود آبان پارسال قرار دادم با توجه به شرایطی که ایجاد می شد و آش سمی و خطر ناک و مهلکی که شروع شده بود به پخته شدن (و اکنون سَمومش همه جا را گرفته). طبق معمول از این شیوه استعاره استفاده کردم که ‘ بهتر آن باشد که سّر دلبران (یا دلزنان) گفته آید در حدیث دیگران’. پیرو این بخشی از همان مطلب را تکرار می‌کنم نمی‌دانم چرا آنان که باید از تاریخ درس بیاموزند تاریخ نمی خوانند.

‘سون زی’ ژنرال چینی سه هزار سال پیش در کتاب هنر جنگ نوشت: “خودت را بشناس و دشمنت را بشناس”. البته گوش فرا دادن به این نصیحت ضرر ندارد.
سوم هم آن ژنرال مرحوم نوشت “هیچ دشمنی را دست کم نگیر”. گوش فرا دادن به این نصیحت هم البته ضرر ندارد.
چهارم، نمی دانم سون زی گفته یا نه اما با دندان و عینک عاریتی هم شاید نباید به جنگ رفت. البته صحت یا عدم صحت این امر را جنگ آوران بهتر می دانند.’
الگوهای ذهنی را تغییر دهید تا راه چاره یافت شود

در خبرها بود:
یکم، اخراج گسترده و گروهی افغان ها از کشور.
دوم اعدام سریع برخی افراد به جرم جاسوسی برای متخاصم.
سوم تلاش مجلس برای تصویب قانون تشدید مجازات ‘جاسوسان’ یعنی افزایش شدید در تعداد اعدام.

قربان اینها رفتار عکس‌العملی، عجولانه، خشونت آمیز، با مجموع نتایج پر آسیب است. اینها تمهید نیست. الگوهای ذهنی را بایستی تغییر داد و باز سازی کرد. الگوهای ذهنی قدیم بدجوری به شکست آمده. تدبیر، تمهید، کنکاش دقیق، رعایت اعتدال و انصاف، احترام به مراحل دادرسی و اصل قرار دادن حقوق دیگران. این‌ها نشان احترام به خود و اعتماد به خود هم محسوب می‌شود، در مجموع نتیجه بخش‌تر هم هست.
2025/10/04 17:53:49
Back to Top
HTML Embed Code: