Telegram Web
Forwarded from Hossein Abdoh Tabrizi
از اینجا، کتاب به سراغ میلتون فریدمن و مکتب پولی می‌رود؛ واکنشی به شکست سیاست‌های کینزی. فریدمن کنترل حجم پول را مهم‌ترین ابزار می‌دانست و بر آزادی بازارها و محدودیت نقش دولت پافشاری می‌کرد. این جابه‌جایی پارادایم نشان داد که اقتصاد علمی است که پیوسته در حال بازاندیشی و اصلاح خود است.

در نهایت، جلد اول کتاب با بحث ارزش کالا و پول جمع‌بندی می‌شود. نویسنده نشان می‌دهد که چگونه ارزش در بازار تعیین می‌شود و چرا دستکاری نرخ ارز یا قیمت‌ها باعث اعوجاج در اقتصاد می‌گردد. این جمع‌بندی پلی است میان تاریخ اندیشه و واقعیت‌های روزمره، از خرید نان گرفته تا مدیریت پول ملی.

جلد اول این کتاب در ۱۳ فصل نوشته شده است: از مقدمه‌ای فلسفی و تاریخی درباره‌ی اقتصاد، تا آدام اسمیت و هم‌روزگارانش، سپس ریکاردو، مالتوس و مارکس، آنگاه مارشال و نئوکلاسیک‌ها، و سرانجام کینز و فریدمن. سه فصل کتاب به‌طور مستقیم به کینز و تحولات اقتصاد کلان پس از او اختصاص دارد، و یک فصل پایانی به ارزش پول و کالا. این چینش نشان می‌دهد که کتاب نه فقط تاریخ اندیشه‌ی اقتصادی، بلکه مسیر شکل‌گیری و دگرگونی علم اقتصاد مدرن را ترسیم می‌کند.

ارزش افزوده‌ی اصلی کتاب آن است که به ما یادآوری می‌کند اقتصاد «علم انسانی» است. پشت هر نظریه، نگاه خاصی به انسان، منزلت او و جایگاه اخلاق وجود دارد. در طول کتاب، طبیبیان نشان می‌دهد که چگونه اندیشه‌های بزرگان اقتصاد هر کدام سنگ‌بنایی بر این علم افزوده‌اند. اقتصاد، آن‌گونه که طبیبیان شرح می‌دهد، تنها ابزار محاسبه نیست، بلکه روایتی است از تلاش بشر برای بهبود زندگی جمعی. همین نگاه است که کتاب را برای دانشجویان، اقتصاددانان و همه‌ی علاقه‌مندان جذاب می‌سازد: برای دانشجویان، فرصتی برای شناخت ریشه‌ها؛ برای اقتصاددانان، یادآوری پیوند علمشان با فلسفه و تاریخ؛ و برای علاقه‌مندان عمومی، پلی میان زندگی روزمره و نظریه‌های بزرگ.

یکی از امتیازهای مهم کتاب این است که نویسنده صرفاً به تاریخ اندیشه‌ی اقتصادی در غرب بسنده نمی‌کند. آقای طبیبیان، به اتکای تجربه‌ها‌ی خود در اقتصاد ایران، در جای‌جای متن با اشاره به برخی رویدادها، وقایع و تصمیمات اقتصادی در ایران، تلاش می‌کند پیوند مطالب را با وضعیت کشور حفظ کند. هر جا سخن از تورم، رکود، سرمایه‌گذاری یا سیاست‌های مالی به میان می‌آورد، نمونه‌هایی از تجربه‌ی ایرانی را نیز پیش می‌کشد تا نشان دهد این مفاهیم صرفاً نظری نیستند، بلکه در زندگی روزمره و در سیاست‌گذاری‌های کشور ما هم حضور دارند. همین پیوند میان نظریه‌ی جهانی و تجربه‌ی ایرانی، کتاب را برای خواننده‌ی ایرانی زنده‌تر و ملموس‌تر کرده است.

در نهایت، اقتصاد: دیدگاه انسانی بیش از آن‌که صرفاً کتابی در تاریخ اندیشه‌ی اقتصادی باشد، دعوتی است به بازاندیشی در خودِ معنای اقتصاد. این کتاب یادآوری می‌کند که اقتصاد نه دفتر حساب سود و زیان، بلکه روایت انسان است در مسیر دشوار و طولانیِ ساختن زندگی بهتر. طبیبیان با زبانی روشن و با تکیه بر تجربه‌های ایران نشان می‌دهد که میان نظریه‌های بزرگ و واقعیت سفره‌های کوچک، پلی استوار برقرار است. این همان چیزی است که به کتاب جان می‌بخشد: فهم این‌که هر تصمیم اقتصادی، چه در سطح دولت و چه در زندگی فردی، تکه‌ای از سرنوشت جمعی ما را شکل می‌دهد. از این رو، پایان مطالعه‌ی کتاب آغاز تأملی تازه است؛ تأملی درباره این‌که چگونه می‌توان با دانش، اخلاق و تدبیر، دنیایی ساخت که در آن رفاه، آزادی و انسانیت در کنار هم قد برافرازند.
متن بالا تحلیل استاد گرانقدر آقای دکتر عبده تبریزی از کتاب دردست چاپ اقتصاد علم انسانیت است که در جلسه روز دو شنبه آکادمی سامان مطرح شد.👆👆
دو نوع هوش و کار کردآن

شرایط هر جامعه نهایتاً مربوط می‌شود به نوعی از هوشیاری عمومی و خصوصاً نوع هوشیاری نخبگان و تصمیم سازها.
حدود دوسال پیش در دی ماه ۱۴۰۰ این مطلب را در مورد دو نوع هوش در این کانال قرار دادم، شاید هدفم جلب توجه به ضرورت بازنگری و نوعی تغییر روش و منش بود. این روزها از شرایط روزگار به شدت متحیر هستم و به فکرم افتاد آن مطلب را مرور کنم ببینم کدام شیوه کار کرد داشته است:

هوش در دنیای قدیم و جدید

مدتی بود به نظر اینجانب می‌رسید که مفهوم هوش و هوشیاری و رفتار هوشمندانه در دنیای قدیم و جدید دست‌خوش تغییر شده است. دو نوع هوش را در پایین دسته بندی کرده‌ام. آنچه افراد باهوش و زیرک در مورد خود در جوامع قدیمی تلقی می‌کرده اند بر حسب نمایانه های فرهنگی و رایج، این را در گروه یک آورده‌ام. از دو نرم‌افزار هوش مصنوعی هم ویژگی انسان باهوش در دنیای مدرن را پرسیده‌‌ام که خلاصه پاسخ را در گروه دو آورده‌ام:

گروه یکم، در جامعه سنتی و قدیمی منظور از هوش چه بوده است؟ اگر ادبیات قدیم را بخوانیم نمونه یک موجود با هوش روباه است. توان بالای فریب دادن و حیله‌گری، توان بالای جلب توجه دیگران به جای دیگر خلاف حرکت خود، توان بالای پنهان کاری و حرکت در تاریکی، توان بالای متواری شدن، توان بالای خسارت زدن بی حد به دیگران برای منافع معمولی خود.

این در واقع برداشت نمادین فرهنگ ما از هوش است و گرنه روباه یک حیوان ضعیف، زیبا و دوست داشتنی است و در تلاش بقا. به این ویژگی‌ها در جامعه انسانی می توان تجلی‌های دیگری را هم نسبت داد. مانند سرکار گذاشتن و اقدام سرکاری، نشان دادن ظاهر زاهد و پرهیزکار برای جلب اطمینان عموم و استفاده در زمان مناسب. سعی در ایجاد شبکه ذی نفعان و هم‌فکران زیر زمینی و پشت پرده و هماهنگ شدن با آنان و ایجاد تقسیم بندی ما در مقابل دیگران، آدم فروشی زیر زمینی، بی قیدی در قبال منافع عمومی و فقط حفظ ظاهر، دو دوزه بازی و تفاوت قول و عمل یا تفاوت در ظاهر و اقدامات پشت پرده. جارو زدن مسائل به زیر فرش و انکار وجود مشکلات، عدم قبول مسئولیت و عدم‌ قبول اشتباه و انداختن تقصیر خطاهای خود به عهده دیگران، انکار و برخورد خشونت آمیز وقتی ترفند‌ها رو می‌شود، به دام انداختن آنکه مخالف تلقی می‌شود، از پشت خنجر زدن، عدم وجود حس همدردی و بی تفاوت بودن به درد و رنج دیگران، به خود نسبت دادن خدمات و دست آوردهای دیگران، کلک زدن و فریب دادن…

گروه دوم، از یک نرم افزار هوش مصنوعی پرسیدم که ویژگیهای هوش و افراد باهوش در جامعه مدرن چیست. این فهرست بخشی از پاسخ است؛

کنجکاوی و یادگیری مادام‌العمر
، افراد باهوش تمایل عمیقی به یادگیری و کشف دارند و دائماً به دنبال دانش و درک جدید در موضوعات مختلف هستند.
تفکر انتقادی، آن‌ها اطلاعات را با دقت تجزیه و تحلیل می‌کنند، فرضیات را زیر سؤال می‌برند و با منطق و بی‌طرفی به مشکلات می‌پردازند. هم ذهن نقاد دارند هم نقد دیگران از خود را با علاقه و احترام می پذیرند و بررسی می کنند.
انعطاف‌پذیری، آن‌ها به راحتی خود را با محیط‌ها، فناوری‌ها و چالش‌های جدید وفق می‌دهند و در مواجهه با تغییرات، تاب‌آوری وتحمل نشان می‌دهند.
مهارت‌های حل مسئله، آن‌ها در پیدا کردن راه‌حل‌های خلاقانه و عملی برای مسائل پیچیده مهارت دارند و اغلب خارج از چارچوب فکر می‌کنند. معمولاً یک مسئله را تا یافتن راه حل و دست آورد پیگیری می نمایند.
ذهن باز، آن‌ها آماده پذیرش ایده‌ها، دیدگاه‌ها و باورهای جدید هستند، حتی زمانی که این‌ها باورهای خودشان را به چالش می‌کشند. حل خلاقانه مسائل و تفکر خارج از چارچوب، تولید راه‌حل‌های نوآورانه و سازگاری با چالش‌های جدید را در نظر دارند.
هوش احساسی، آن‌ها احساسات خود را درک و مدیریت می‌کنند و با دیگران همدلی می‌نمایند و روابط سالم و ارتباطات مؤثر ایجاد می‌کنند. تشخیص و درک و به‌حساب آوردن احساسات دیگران و تنظیم احساسات خود، مدیریت مؤثر احساسات، پاسخ مناسب به موقعیت‌های چالش‌برانگیز از ویژگی‌های ایشان است.
خودآگاهی، آن‌ها از نقاط قوت و ضعف خود آگاهند و دائماً روی رشد شخصی کار می‌کنند.
آگاهی و حساسیت فرهنگی، آن‌ها تفاوت‌های فرهنگی را درک و احترام می‌گذارند و در محیط‌های متنوع، همکاری و شمول‌گرایی با دیگران را تقویت می‌کنند.
تواضع فکری، آن‌ها محدودیت‌های دانش خود را می‌پذیرند و آماده‌اند زمانی که اشتباه می‌کنند آن را قبول کنند.

نتیجه، در جوامع سنتی قدیمی کوچک افرادی که از گروه یکم از ویژه‌گیها که برشمرده شد برخوردار بودند می‌فهمیدند که آن شیوه‌ها کار کرد داشته و ممکن بود برای فرد موفقیت کسب کند. شهرت‌های نامناسب ناشی از کاربرد آن ویژگیها در دامنه اجتماعی محدودی می‌ماند و به سرعت در اندک مدتی فراموش می‌شد و یک فرد به آن معنا زیرک می‌توانست مکرر استفاده ببرد. در جامعه مدرن چنین نیست.
انسان با هوش از نوع یکم را جامعه محلی، کلان و بین‌المللی سریع می‌شناسد، ترفندها را خنثی می‌کند و در روابط و مراوده‌ها به چنین شخصی اطمینان نمی‌کند. در نتیجه او فری خواهد بود که با شکست‌های زنجیره‌ای مواجه می‌شود.
اگر کسی بخواهد در نقش اجتماعی خود مترود و مردود و شکست‌خورده نباشد بهتر است ویژگی‌های مشابه هوشمندی مدرن را مد نظر داشته باشد و ذهن، شخصیت و رفتارخودرا بر آن پایه تربیت کند.
🔔 معرفی کتاب اقتصاد: دیدگاه انسانی (جلد اول)، محمد طبیبیان
نشر نی و دانایان، ۱۴۰۴

این کتاب تاریخِ علمی را روایت می‌کند که معیار موفقیتش ارتقای زندگی مردم است؛ علمی که امکان شکل‌گیری و انباشت سرمایه را فراهم کرده، رفاه آفریده و شیرینیِ زیستن را بیشتر کرده است.

📣 ویدیو کامل این گفت‌وگو در وبسایت آکادمی دانایان قابل مشاهده است.

👇👇👇
https://zaya.io/htr97

@danayan_academy
لینک بالا مربوط به بحث پیرامون کتاب اقتصاد دیدگاه انسانی است.
Forwarded from خسروشاه نیوز
تشکیل جلسۀ فوق‌العادۀ ستاد تنظیم بازار

🔹معاون اول رئیس‌جمهور در جلسۀ تنظیم بازار: دولت برخورد جدی با گران‌فروشی و احتکار را با توجه به شرایط خاص کشور در دستورکار قرار داده است.

🔹وزارت جهاد کشاورزی موظف است با هر سازوکار لازم و بهره‌گیری از توانایی‌ها و کمک‌های اتحادیه‌ها در اصلاح قیمت گوشت مرغ برنامه‌ریزی کند.

#خسروشاه_نیوز در‌شبکه های اجتماعی 👇

اینستاگرام | روبیکا | ایتا | وب سایت‌‌‌

🌐 @khosroshahnews_ir
یک سال از عمر دولت دکتر پزشکیان گذشت

یک خبرنگار عزیزی پرسیدند که این یک سال کارکرد دولت ایشان را چگونه ارزیابی می‌کنی؟
عرض کردم که این یک سال هم مثل سال‌های قبل کشور در مسیر بحران‌های موجودیتی، عمیق تر فرو رفته است. اما آقای پزشکیان را فردی با شرافت و صداقت می‌بینم که سعی می‌کند به تعهد اخلاقی خود در مقابل رای مردم پایبند باشد در صورتی که در شرایطی قرار دارد که کار چندانی از پیش نمی‌رود. شاید اگر فشار سیاسی برای تعیین برخی معاونین و وزرا نبود تیم مدیریتی کارآمد‌تر و خردورزتری در اختیار می‌داشت. شاید اگر سیاست خارجی در اختیار دولت می‌بود حل بحرانهای خارجی بهتر عملی بود. شاید اگر تاجران تحریم و رانتبران بحران، اعمال نظر خفیه و علنی نمی‌کردند سنگ کمتری در جلوی پای دولت می‌بود. اما همه این بایدها، نباید است و همه این شاید‌ها قطعی و عملیاتی است. در این چارچوب است که باید ارزیابی کرد.
نمونه مطلب بالا در مورد ستاد بحران و صدور حکم از طرف مقامات سیاسی را بسیار دیده ایم. در گذشته نه اثر اقتصادی و نه اثر تبلیغاتی چندانی نداشته و گوش مردم پر است. راه چاره حل مشکلات بین‌المللی و سپس زدودن اقتصاد از تاجران تحریم و رانتبران بحران و منتفی کردن خرد ستیزان از مسیر تصمیم گیری است و سازمان‌دهی جدید بر اساس کارکرد کارآمد اقتصاد. تا این مراحل اجرا نشود صحبت‌ها و دستور‌ها و غیره کارآمد نخواهد بود.
در عین‌حال بایستی توجه داشته باشیم که رییس‌جمهور تنها مقامی است که رای اکثریت مردم جایگاه او را موجه و قابل حمایت می‌نماید و تا مادام که در مسیر صداقت و اخلاق سیاسی و به صورت بارز دفاع از حقوق ملت فعالیت می‌کند لازم است مورد حمایت قرار گیرد. و نبایستی با تبلیغات غیر منصفانه مخالفین که خود نقش قابل توجهی در ایجاد و تداوم شرایط موجود داشته اند دست از حمایت او کشید. زیرا به همین دلیلِ رای عمومی مردم یک رشته پیوند و انسجام ملی نیز محسوب می‌شود.
حلقه نیاوران؟
این کلیپ را دوستی فرستاده اند. تهیه کنندگان چه کسانی هستند نمی‌دانم. اما از روی مطالب می‌توانم گمانه زنی کنم. نوع تبلیغ حکومتی روسی است. هر کس مخالف غارتگری، رانت خواری و فساد است را به همین کارها متهم کنید. دلیل هم نمی‌خواهد، برای بهتان زدن فقط مقیاسی بی وجدانی و بی اخلاقی و بی حیائی کافی است.
در این عکس تصویر من، دکتر نهاوندیان آقای روحانی و فرد دیگری هست که من هرگز با فرد سمت چپ آشنا نبوده‌ام. دکتر نهاوندیان را سال‌ها است ندیده‌ام، با آقای روحانی هرگز رو برو‌نشده ام و با هیچ دولتی کاری نداشته ام.
مطالب همین کانال تلگرامی هم نشان می‌دهد، همیشه مخالف رانت خواری، ویژه خواری و فساد حکومتی بوده و هستم. مخالف رانت خواران و شرکای سیاسی آنان و نوکران و ابزار لنجن پاشی آنان بوده ام مثل نمونه تهییه کنندگان کلیپ فوق...

تهییه کنندگان کلیپ به درخت اشتباهی پارس می‌کنند.
یکم این که موسسه نیاوران یعنی موسسه عالی پژوهش در برنامه ریزی و توسعه که توسط آقای روغنی زنجانی و با همکاری تعدادی هیات علمی ایجاد شد یک دوره کارشناسی ارشد در برنامه ریزی سیستم‌های اقتصادی اجتماعی بود. یک مرکز آموزش عالی ممتاز با فارغ‌التحصیلان ممتاز در رده جهانی بود که مورد حسادت و خصومت چپ و راست قرار گرفت. توسط معاونان دولت اصلاحات از کار افتاد و هنوز هم بر روی پایه سابق قرار نگرفته است. اما دشمنی ادامه دارد گرچه حلقه ای در کار نبوده و نیست.
دوم، گفته اند که حلقه نیاورن گروه مرموز و اطاق فکر اقتصادی دولت ها بوده اند. شرم و حیا و انصاف هم چیز خوبی است. من یک نفر لا اقل از سال ۱۳۷۳ با هیچ دولتی هیچ کاری نداشته ام به جز آموزش عمومی اقتصاد کاری انجام نمی‌دهم. مثل یک شهروند در انتخابات به افرادی که صلاح می‌دانم رای می دهم یا اعلام حمایت می کنم و بس.

سوم، اگر واقعاً اقتصاد کشور در دست بنده یا افراد مشابه بود مطمئناً به این روز تیره دچار نمی شد!
هیچ نکته پنهانی در اندیشه اینجانب نیست همه در کتاب‌های مختلف و در مطالب فراوان که در روزنامه ها نوشته‌ام و در همین کانال نیز به روشنی تبیین شده و همین نوع امور را هم برای بهبود و پیشرفت اقتصاد ضروری می دانم.
چهارم، برای این که این افراد خیالشان راحت باشد عرض می‌کنم، به فرض محال اگر اقتصاد کشور در دست من می‌بود فورا این اقدامت را انجام می‌دادم:
بر قرای روابط با کشور های مختلف به نحوی که بازرگان ایرانی بتواند در صحنه جهان تجارت کند. صنعت‌گر ایرانی به تکنولوژی جهان دسترسی داشته باشد، ایرانیان بتوانند از دست آوردهای پیشرف جهان بهرمند شده و خود نیز در پیشرف بشریت کوشا شوند. امکان دسترسی به بازارهای اعتباری و مالی برای فعالین اقتصادی فراهم گردد…
رسم و بساط شرکت داری حکومتی و ورود افراد و نهاد‌های حکومت در فعالیت سودآور را مانند مندیلی درمی‌پیچیدم و در چاه می‌انداختم. همه این موسسات ضایعه ساز مانند ستاد اجرایی و بنیاد مستضعفان… را در قالب چند هلدینگ تنظیم می‌کردم و سهام آنان را بین مردم به تساوی تقسیم و مانند شرکت سهامی خصوصی وارد فعالیت می‌نمودم.
تمام موسسات به اصطلاح فرهنگی و بودجه خوار را منحل و بودجه آنان را در اختیار آموزش و پرورش قرار می دادم. دانشگاه های بی معنی که رتبه بین المللی آنان زیر دویست باشد را منحل و دانشگاه های موجود را از بیش از هزار و پانصد به حدود صد دانشگاه ممتاز کاهش می دادم با تمرکز بودجه در این نهاد ها.
ضابطه گزینش و سهمیه و مانند آن را حذف و مبنا را بر پایه اصول شایستگی و رقابت سالم قرار می دادم.
مقامات دولتی و حکومتی و مجلسی را از دخالت به نفع این و آن پرهیز می دادم.
ضابطه و سازمان مبارزه با فساد، ضابطه رفتار اخلاقی در روابط اقتصادی و مدیریتی را رواج می دادم. ضابطه رابطه بین مردم و حکومت را در چارچوب حفظ و رعایت حقوق طبیعی و اصل مشارکت مردم به پیش می‌بردم…

به کارفرمایان سلام برسانید، متاسفانه این خیالات واهی بنده در ایام حیات اینجانب تحقق نمی‌یابد خودتان و کارفرمایانتان دلتان خوش باشد. به قول توفیق فکرت شاعر ترکیه ای، ای بزرگواران، گران‌سنگان بخورید علی‌الحساب این سفره اشتها آور آن‌ِِ شما است!

اما روزی سخن منصفانه و منطقی و علمی راهش را باز خواهد کرد. در آن روز افراد دوچهره رسوا خواهند شد امید که در مورد نوع شما هم انصاف و ترحم روا داشته شود.
چه کسانی دشمن مؤسسه نیاوران هستند؟

جمشید پیش‌قدم
روزنامه سازندگی

«حلقه نیاوران»، «مکتب نیاوران»، «جوخه مرگ کارگران»، «اتاق فکر سرمایه‌داران»، «پاتوق نیاورانی‌ها» و مانند اینها تنها بخشی از برچسب‌های توهین‌آمیزی است که برخی از بازماندگان حزب توده و منتقدان به اقتصاددانان مدافع اقتصاد آزاد نسبت می‌دهند. این اتهامات ناروا معمولاً از سوی افرادی مطرح می‌شود که یا با علم اقتصاد آشنایی کافی ندارند یا به دلایل ایدئولوژیک با سیاست‌های اقتصاد آزاد مخالف‌اند. از نظر این افراد، گروهی از اقتصاددانان ایرانی که به سیاست‌های بازار آزاد باور دارند، هسته اصلی به ‌اصطلاح «مکتب نیاوران» یا «حلقه نیاوران» را تشکیل می‌دهند.

به‌طور مشخص، یوسفعلی اباذری، استاد چپ‌گرای دانشکده جامعه‌شناسی دانشگاه تهران، افرادی مانند محمد طبیبیان، مسعود نیلی، علینقی مشایخی و مسعود روغنی‌زنجانی را اعضای این حلقه می‌داند. اباذری حتی موسی غنی‌نژاد را نیز جزو این گروه معرفی کرده است، در حالی که دکتر غنی‌نژاد هیچ‌گاه در مؤسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامه‌ریزی فعالیت یا تدریس نداشته است. اباذری معتقد است که این افراد در دو دهه ابتدایی پس از انقلاب ۱۳۵۷ با حضور در سازمان برنامه و بودجه، مسئولیت تدوین برنامه‌های اول تا سوم توسعه کشور را بر عهده داشتند و سیاست‌های تعدیل ساختاری و خصوصی‌سازی را برای اقتصاد ایران پیشنهاد کردند. این گروه همچنین چندین نهاد آموزشی و دانشگاهی را با هدف تربیت نیروهای اجرایی و فکری معتقد به اصول اقتصاد بازار آزاد در حوزه‌های مدیریت و اقتصاد تأسیس کردند. نام «مکتب نیاوران» از یکی از این نهادها، یعنی مؤسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامه‌ریزی، که به‌طور غیررسمی به «مؤسسه نیاوران» شهرت دارد، گرفته شده است. اما چرا نام مؤسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامه‌ریزی بار دیگر در کانون توجه قرار گرفته است؟

اخیراً فیلمی آشوبناک و غیرواقعی در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده که «حلقه نیاوران» را به‌عنوان اتاق فکر مخفی اقتصاد ایران معرفی می‌کند. این ادعا در حالی مطرح شده که بیش از ۱۰ سال از آخرین حضور مسعود نیلی در دولت و بیش از ۳۰ سال از آخرین فعالیت مسعود روغنی‌زنجانی و محمد طبیبیان در مناصب دولتی می‌گذرد.

همچنین موسی غنی‌نژاد هیچ‌گاه سمتی در دولت نداشته و علینقی مشایخی نیز جز فعالیت دانشگاهی، هیچ نقش دولتی نداشته است. نسبت‌های ناروا به اقتصاددانان مدافع اقتصاد آزاد مانند آنچه با عنوان «حلقه نیاوران» یا عناوین مشابه مطرح می‌شود، ریشه در عوامل متعددی دارد که در بستر تاریخی، سیاسی و اجتماعی ایران شکل گرفته‌اند. یکی از دلایل اصلی، تقابل ایدئولوژیک میان چپ‌گرایان و طرفداران اقتصاد بازار آزاد است.

پس از انقلاب ۱۳۵۷ گفتمان چپ‌گرایانه، که متأثر از ایدئولوژی‌های سوسیالیستی و ضدسرمایه‌داری بود، در بخش‌هایی از جامعه و نخبگان سیاسی ریشه دواند. اقتصاددانانی مانند محمد طبیبیان، مسعود نیلی و موسی غنی‌نژاد، که از سیاست‌های بازار آزاد و خصوصی‌سازی حمایت می‌کردند، به دلیل تعارض با این گفتمان، هدف انتقادات شدید قرار گرفتند. چپ‌گرایان این سیاست‌ها را عامل نابرابری، فقر و وابستگی به غرب می‌دانستند و اقتصاددانان مدافع بازار آزاد را به‌عنوان نمایندگان سرمایه‌داری و لیبرالیسم اقتصادی مورد حمله قرار می‌دادند.

این تقابل، به‌ویژه در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ که فضای سیاسی ایران به شدت دوقطبی بود، به خلق برچسب‌هایی مانند «جوخه مرگ کارگران» یا «اتاق فکر سرمایه‌داران» منجر شد. دلیل دیگر، سوءتفاهم و برداشت نادرست از علم اقتصاد در میان برخی منتقدان است. بسیاری از منتقدان، به‌ویژه در طیف‌های چپ‌گرا یا پوپولیست، سیاست‌های تعدیل ساختاری و خصوصی‌سازی را بدون در نظر گرفتن پیچیدگی‌های اقتصاد ایران و محدودیت‌های موجود در آن زمان به‌عنوان خیانت یا توطئه علیه منافع ملی تفسیر کردند. این سیاست‌ها در شرایطی اجرا شدند که ایران با چالش‌هایی مانند پیامدهای جنگ، تحریم‌های بین‌المللی و اقتصاد متمرکز دولتی، دست‌وپنجه نرم می‌کرد. منتقدان، به‌جای نقد علمی و مبتنی بر شواهد، به حملات شخصی و برچسب‌زنی روی آوردند و اقتصاددانانی مانند نیلی و طبیبیان را مسئول مشکلات اقتصادی معرفی کردند، در حالی که این افراد اغلب نقش مشورتی داشتند و تصمیم‌گیر نهایی نبودند. عامل سوم، نقش نهادهایی مانند مؤسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامه‌ریزی در تربیت نیروهای متخصص است.

این مؤسسه، که با تلاش اقتصاددانانی مانند طبیبیان، مشایخی و نیلی تقویت شد، به مرکزی برای آموزش اقتصاد و مدیریت مبتنی بر اصول علمی و بازار آزاد تبدیل شد. این موضوع برای برخی گروه‌های سیاسی که به اقتصاد دولتی یا ایدئولوژی‌محور باور داشتند، تهدید تلقی شد.
در نتیجه این مؤسسه و افراد مرتبط با آن به‌عنوان «اتاق فکر مخفی» یا «پاتوق نیاورانی‌ها» مورد انتقاد قرار گرفتند، در حالی که فعالیت‌های این مؤسسه عمدتاً شفاف و در راستای آموزش و پژوهش بود.

عامل چهارم، فضای سیاسی و رسانه‌ای ایران است که مستعد شایعه‌پراکنی و تئوری‌های توطئه است. انتشار فیلم‌ها و محتواهای اخیر در شبکه‌های اجتماعی که «حلقه نیاوران» را به‌عنوان اتاق فکر مخفی معرفی می‌کنند، نمونه‌ای از این فضاست. این روایت‌ها با بزرگ‌نمایی و تحریف واقعیت، به‌ویژه در نبود گفت‌وگوی علمی و شفاف، به‌راحتی در میان افکار عمومی جا می‌افتند. این در حالی است که بسیاری از اقتصاددانان مورد اشاره سال‌هاست در مناصب دولتی حضور ندارند و نقش آنها در سیاست‌گذاری‌های اخیر ناچیز یا صفر بوده است.

در نهایت، فقدان گفت‌وگوی سازنده و علمی در فضای عمومی ایران به این مشکل دامن زده است. به‌ جای نقد دقیق و مبتنی بر استدلال، بسیاری از انتقادات به اقتصاددانان به‌صورت حملات شخصی یا اتهامات غیرمستند مطرح می‌شود. این رویکرد اگرچه به تخریب وجهه افرادی مانند غنی‌نژاد، نیلی یا طبیبیان منجر نشده اما مانع شکل‌گیری بحث‌های علمی درباره سیاست‌های اقتصادی شده است. در نتیجه نسبت‌های ناروا به دانشمندان اقتصاد بیش از آنکه ریشه در واقعیت داشته باشد، محصول فضای دوقطبی، سوءتفاهم و فقدان گفت‌وگوی مبتنی بر عقلانیت است.
این مطلب از جناب جمشید پیش‌قدم قابل قدردانی است. یک نکته را اضافه کنم. میلتون فریدمن اقتصاد دادن شهیر گفته «هرکس با اقتصاد آزاد مخالف است با نفس آزادی مخالف است».
برای این نکته شواهد تاریخی بی‌شمار است. سرکوب اقتصاد همیشه با سرکوب سایر آزادی‌ها مانند آزادی سیاسی و اجتماعی همراه بوده است.
کسانی که کلیپ های پر هزینه برای بهتان زدن و دروغ پردازی و لجن‌پراکنی را فراهم و تامین مالی می کنند بی ‌تردید از این سنخ هستند. بزدلان بی اخلاقی که در سایه میمانند و حاضر نیستند خود را معرفی کنند و پای اتهام زنی‌های خود بایستند. اینجانب چهل سال از آزادی دفاع کرده‌ام. با دکتر غنی نژاد و دکتر عباسی هم کتاب «اندیشه آزادی» را در این باب نوشته‌ایم و بسیار مطالب دیگر. همچنین نیز ادامه خواهم داد. برای جوانان ایران هم پیشنهاد می‌کنم اندیشه آزادی و آزادگی را کنار نگذارند چون راه نجات همین است. اولین قدم برای نیل به آزادی، نیل به آزادی فعالیت اقتصادی است. فراموش نکنیم کسانی که با آزادی اقتصادی مخالفت می‌کنند با نفس آزادی و آزادگی مخالفند. کسانی که با آزادگی مخالفند به دنبال بردگی مردم هستند به هر درجه ای که بتوانند.

این دشمنی خبیثانه ای که در حق اینجانب و همفکران می‌شود جز این دلیلی ندارد که از مبانی علمی آزادی دفاع می کنیم ، وگر نه چه دلیلی دارد؟ «سعدی افتاده ای‌است آزاده، کس نیاید به جنگ افتاده»
مطلب زیر حاوی نکات قابل تامل و با ارزشی است.
روشنفکر بی مصرف
جواد شایق
در ایران پای بحران «فقدان روشن‌فکر» یا حتی فراتر از آن «سانسور روشن‌فکر» در میان نیست؛ ما با پدیدهٔ روشنفکری بی‌مصرف مواجهیم. روشنفکرانی که حرف می‌زنند، تحلیل می‌کنند، ژست عصبانی به خود می‌گیرند، بیانیه می‌نویسند، اما در لحظهٔ تصمیم‌گیری و در بزنگاه عمل‌گرایی، درست همان‌جایی که جامعه نیاز به یک «جسارت ذهنی» برای «خلق ادراکی از واقعیت جدید» دارد، یا غیب می‌شوند یا وارد ساحت «تردید در واقعیت پیشین» می‌شوند. بیش از نیم‌قرن است که جریان اصلی روشنفکری در ایران همواره «چپ‌زده» بوده است: آن‌هم نه به معنای تعهد به رفاه اجتماعی یا عدالت، که به معنای خلسه در رادیکالیسم، شیفتگی جنون‌آمیز به نفی، و نوعی خودارضایی فکری بی‌پایان که نسبتی با جهان واقعیت ندارد. از تقی ارانی تا جلال آل احمد، از شاملو تا گل سرخی، و از غلامحسین ساعدی تا سازنوازان سر قبرش، بدون استثنا در نفرتی فروخورده از «ثروت» و «قدرت» و «نظم» مشترک‌اند: در اینکه سرمایه‌داری بد است و غرب به‌مثابه یک کل غیرقابل تفکیک، وجودی اهریمنی است. شاید چندان تندروی نباشد اگر ادعا شود که شاملوها و ساعدی‌ها بیشتر «نماد فروپاشی روانی جامعه‌ای در گذار از سنت به مدرنیته» بودند، تا ناجیان آن جامعه. باید تأکید کنم که تا وقتی جریان روشن‌فکری چپ‌گرا یک جریان در کنار جریان‌های دیگر است، هیچ مشکلی نیست؛ مسئله اما از جایی آغاز می‌شود که این روشن‌فکر، خود را «تجسم و صاحب تمام حقیقت» می‌بیند و دیگران را «بی‌سواد»، «فاشیست»، «دیکتاتورپرور»، «نژادپرست»، «چکمه‌لیس» و با هزار برچسب دیگر خطاب می‌کند. این‌جا دیگر با روشن‌فکری روبه‌رو نیستیم؛ این‌جا با مذهب جدیدی مواجهیم که تنها ایمان مجازش، ایمان به نفی، و تنها کنش مجازش، خودزنی فرهنگی‌ است. روشن‌فکر بی‌مصرف ایرانی اغلب دچار نوعی خودشیفتگی پنهان است که با لفافهٔ فروتنی تزیین شده است. او همزمان هم از «عوام» بیزار است، هم مدام ادای همدلی با مردم و داشتن رؤیای سعادت برای آن‌ها را درمی‌آورد. اینان بازندگانی ابدی‌اند که همیشه می‌خواهند قهرمان باشند، اما از ترس لو رفتن چنتهٔ خالی‌شان هرگز وارد زمین واقعیت نمی‌شوند.


از همه طعنه‌آمیزتر، نقش این روشن‌فکران در تداوم وضع موجود است. آنان در ظاهر، خود را منتقد ساختار می‌دانند، اما در عمل، هیچ بدیلی پیشنهاد نمی‌دهند و هر صدای دیگری را به‌ویژه و بالاخص اگر از درگاه ملی‌گرایی یا لیبرالیسم بیاید به‌سرعت برچسب می‌زند. روشن‌فکری چپ در ایران امروز، عملاً به پلیس گفتار بدل شده است؛ او صدای مخالف را خاموش می‌کند، تنوع فکری را سرکوب می‌سازد، و در نقش وجدان کاذب جامعه ظاهر می‌شود. در برابر هر پیشنهاد عملی، طرف مقابل را به ساده‌انگاری و کم‌سوادی متهم می‌کند و با ناچیزانگاری هر کنش اجتماعی مردمان عادی، آنان را به مطالعه دعوت می‌کند. در این میان، مردم، نهادهای اقتصادی و امید اجتماعی، یک‌به‌یک فرومی‌پاشند. روشن‌فکری چپ در ایران، نه‌تنها بارها ما را به پرتگاه برده، که امروز هم در میانهٔ بحران، پشت نقاب نقد، نقش یکی از ستون‌های پنهان تثبیت وضعیت موجود را ایفا می‌کند. او ظاهری اپوزیسیون‌گونه دارد ولی کارکردش صرفاً سلب امید است؛ نقابی از عدالت‌خواهی بر چهره زده، اما با ذهنیتی به‌غایت نخبه‌گرا و انزواطلب در صحنهٔ بین‌الملل، و بریده از زندگی مردم واقعی در داخل، زیست می‌کند. خطرناک‌ترین دشمنان جامعه، آن‌هایی نیستند که روبه‌روی‌مان ایستاده‌اند، بلکه آن‌هایی‌اند که پشت سر راه می‌روند، وانمود می‌کنند که همراه‌ مایند، اما به وقت سقوط، خود را در صندلی منتقد جا می‌زنند، تا سهم‌شان از بی‌مسئولیتی را با فلسفه‌پردازی و شمردن کیسه‌های میوه و سیخ‌های جوجه‌کباب شهروندان مستأصل توجیه کنند. در نهایت، من امیدوارم این جامعه با همهٔ زخم‌هایش دوام بیاورد؛ اما اگر روزی از درون متلاشی شود، ردپای روشنفکران بی‌ریشه، و پرمدعای چپ را باید در پروندهٔ این فاجعه ثبت کرد. هشدار این است: روشن‌فکر بی‌ریشه، همان‌قدر می‌تواند خطرناک باشد که یک مستبد تمام‌عیار؛ شاید حتی خطرناک‌تر. چون سلاح او، ذهن مردم است؛ و قربانی این سلاح، جنازه‌ای که امید نام دارد.
آیا بر چیدن نرخ های چند گانه ارز تورم زا است؟

اخیر یک مقام بانکی گفته است که اگر ارزهای نیمایی و غیره منتفی شوند و ارز تک نرخی شود تورم افزایش می‌یابد. متاسفانه این هماهنگی بین تورم و نرخ ارز را به مردم به عنوان علیت فروخته اند و مردم هم چون همراهی را دیده اند به حساب علیت می‌گذارند.
من از این تمثیل استفاده می‌کنم. فرض کنید عاملی موجب ایجاد سیل شده و تخته پاره ای هم بر روی آب در جریان است. به افراد ساده اندیش می توان گفت که ملاحظه کنید آن قطعه چوب عامل حرکت آب است و آب را به همراه خود می کشد، مقام لطفا بفرمایند قبل از هرکدام از جهش های نرخ ارز؛ ۱- چه مقدار نقدینگی تزریق کرده اید. ۲- قبل از هر جهش نرخ ارز چه میزان به شدت تنش و بحران بینالمللی اضافه شده. ۳- قبل از هر جهش نرخ ارز کمبود برق و حامل های انرژی چه میزان تنگنا برای تولید فراهم کرده است….
اگر هرکدام از این موارد را به درستی تبین و شفاف کنید خواهید دید که حذف این نرخ های تصنعی فقط درآمد های غول آسای رانت بران را کاهش می‌دهد.
در این مقطع بحرانی تاریخی پولیتیکینگ را باید کنار گذاشت. افزایش درجه آزادی فعالین اقتصادی، رفع موانع بازارها، تلاش برای تکمیل بازار های ناقص یک شیوه لازم برای تقویت آسیب گریزی اقتصاد است.
اگر نگران تورم هستید بایستی بودجه های غیر ضرور ردیف‌های سیاسی و غیر کار آمد و بودجه خزانه‌های متعدد مورد باز بینی قرار گیرد و تمامی جریان مالی بخش عمومی در یک خزانه واحد متمرکز شود.
هر کس درس اول اقتصاد را خوانده باشد می داند که اداره یک اقتصاد حد اقل وجود دو اهرم در دست قوه مجریه را طلب می کند. یکی اهرم سیاست مالی و بودجه ای و دیگری سیاست پولی. در کشور ما پراکندگی خزانه ها و نهاد های بودجه خوار استفاده از اهرم بودجه ای را منتفی کرده. بخش پولی و بانکی هم شرح مصیبتی است طولانی.
در رده تصمیم سازی سیاسی لا اقل لازم است این دو وجه تنظیم و تصحیح و کارآمد شود تا نیاز به ایجاد نقدینگی و افزایش تورم منتفی گردد و الا، لا. ارز نیمایی شما کمک نمی کند.
2025/10/04 04:09:42
Back to Top
HTML Embed Code: