بعضی روزها دلم میخواهد روی پیشانیام بنویسم:
دارم برای زنده ماندن، آرام ماندن و عبور از طوفانهای درونم میجنگم؛ لطفاً زخمی دیگر بر روی زخمهایم اضافه نکنید..
•لاادری
دارم برای زنده ماندن، آرام ماندن و عبور از طوفانهای درونم میجنگم؛ لطفاً زخمی دیگر بر روی زخمهایم اضافه نکنید..
•لاادری
Forwarded from مائده🌱 (Maede Zaman)
من ظرفیتم یهو پر میشه. بدون اینکه اطرافیانم چیزی بفهمن. یه روز صبح بلند میشم از خواب و میبینم دیگه نمیتونم تحمل کنم. به اندازه کافی بخشیدم/فداکاری کردم/کوتاه اومدم. یهو اون فرد سقوط میکنه و جلوی چشمم میشکنه و خرد میشه. دقیقا مثل اون جملات معروف، به خودم میام میبینم از دستش عصبانی نیستم، ناامید نیستم، ناراحت نیستم، هیچی نیستم.
فکر کنم خیلیهامون اینطوری هستیم که اگه رسیدیم اینجا دیگه راه برگشتی نیست. آدم ِ سنگی این ته خط خیلی بیشتر از اون یکی که حالا سقوط کرده و دیگه کوپنش جا برای فرصت دوباره نداره قربانیه. کریم عبداللطیف میگه: ما قربانیهای بخشیدنهای مکرریم..
فکر کنم خیلیهامون اینطوری هستیم که اگه رسیدیم اینجا دیگه راه برگشتی نیست. آدم ِ سنگی این ته خط خیلی بیشتر از اون یکی که حالا سقوط کرده و دیگه کوپنش جا برای فرصت دوباره نداره قربانیه. کریم عبداللطیف میگه: ما قربانیهای بخشیدنهای مکرریم..
تاحالا چندبار شده كه با چشمای خيس به آسمون نگاه كردی و از خدا خواستی قدرتی بهت بده برای اينكه ادامه بدی؟