Telegram Web
از جوانی، حسرت بسیار می‌مانَد به جا

شاعر: صائب

#تک_مصراع
#صائب

@FUM_Poem
💔18💯2
هر کس به حرف و صوت گرفت از تو کام خویش
ای روزگار، قسمتِ این بی‌زبان کجاست؟

#کلیم_کاشانی
#تک_بیت

  @FUM_Poem
5
حرف که می‌زنی انگار
سوسنی در صدایت راه می‌رود
حرف بزن
می‌خواهم صدایت را بشنوم،
تو باغبان صدایت بودی
و خنده‌ات
دسته کبوتران سفیدی
که به یک‌باره پرواز می‌کنند.

تو را دوست دارم
چون صدای اذان در سپیده‌دم
چون راهی که به خواب منتهی می‌شود،
تو را دوست دارم...

#غلامرضا_بروسان

@FUM_Poem
10💔6
از بس‌که می‌شدیم به حسرت جدا از او
خون می‌چکید روزِ وداع از نگاهِ ما

شاعر: نظیری نيشابورى

#تک_بیت
@FUM_Poem
💔171
ما به روی دوستان، از بوستان آسوده‌ایم
گر بهار آید وگر باد خزان آسوده‌ایم

سروبالایی که مقصود است اگر حاصل شود
سرو اگر هرگز نباشد در جهان آسوده‌ایم

گر به صحرا دیگران از بهر عشرت می‌روند
ما به خلوت با تو ای آرام جان آسوده‌ایم

هر چه در دنیا و عقبی راحت و آسایش است
گر تو با ما خوش درآیی ما از آن آسوده‌ایم

برق نوروزی گر آتش می‌زند در شاخسار
ور گل افشان می‌کند در بوستان آسوده‌ایم

باغبان را گو اگر در گلستان آلاله‌ایست
دیگری را دِه که ما با دلستان آسوده‌ایم

گر سیاست می‌کند سلطان و قاضی حاکمند
ور ملامت می‌کند پیر و جوان آسوده‌ایم

موج اگر کشتی برآرد تا به اوج آفتاب
یا به قعر اندر برد ما بر کران آسوده‌ایم

رنج‌ها بردیم و آسایش نبود اندر جهان
ترک آسایش گرفتیم این زمان آسوده‌ایم

سعدیا، سرمایه‌داران از خلل ترسند و ما
گر بر آید بانگ دزد از کاروان آسوده‌ایم

#سعدی

@FUM_Poem
22
جهت ثبت نام در این مطالعه به ID زیر پیام دهید.
@majidakbari68

09903190484
3
کوهها باهم‌اند و تنهایند
همچو ما، باهمانِ تنهایان.

احمد شاملو
#شاملو

@FUM_Poem
💔12
غزال اگر به کمند اوفتد عجب نبُوَد
عجب، فتادن مرد است در کمند غزال


#سعدی
#تک_بیت

@FUM_Poem
10💔8
نازنینم!
نیک می‌دانم
که عشق برایِ تو
تویِ زیبایِ بی‌نقص،
نه آب می‌شود نه نان!
امّا برایِ من، منِ شیدایِ مجنون
هم خون می‌شود، هم جان.

نِزار قبانی


#نزار_قبانی

@FUM_Poem
💔104
ایرانم! ای از خونِ یاران، لاله‌زاران!
ای لاله‌زارِ بی‌خزان از خونِ یاران!

ایرانم! ای معشوقِ ناب! ای نابِ نایاب!
وی عاشقانت بی‌شمارِ بی‌شماران!

یک چشمِ تو خندان و یک چشمِ تو گریان
چون شادخواران در کنارِ سوگواران

ایرانِ من! آه ای زده از شعرِ حافظ
زیباترین گُل را به گیسویِ بهاران

ای خونِ دامن‌گیرِ بابک در رگانت
جاری‌ترین سیلابِ سُرخِ روزگاران

پیشِ بهارِ تو، بهشت از جلوه اُفتاد
ای باغ‌ها پیشِ کویرت شرمساران

ای رودهایت رهشناسانِ رسیدن
وز شوقِ پیوستن به دریا، بی‌قراران

ایرانِ من! لختی بمان تا باز پیچد
در گوشت آوازِ بلندِ سربه‌داران

لَختی بمان تا آن سوارانِ سرآمد
همراهی‌ات را سر برآرند از غباران

می‌خوانم آوازی برایت عاشقانه
همراهی‌ام با رعد و برق و باد و باران

از این شکستن‌ها مکن پروا که آخر
پیروزی ای ایران! به رغمِ نابکاران

نامِ تو را بر صخره ای بی مرگ کندند
ایرانِ من! ای یادگارِ یادگاران

#ایران
#وطنیات

#حسین_منزوی

@FUM_Poem
10
دمی درنگ، دلم زین شتاب می‌لرزد
چنان حباب که بر موجِ آب می‌لرزد

به انزوای من آهسته‌تر بیا ای شعر
ز زخمه‌های نسیمت رَباب می‌لرزد

غزال من چه شنیدی ز باد از صیاد
درون مردمکت اضطراب می‌لرزد؟

بریز جامِ لبالب ز شعرِ تر ساقی
به پلکِ زندهٔ بیدار خواب می‌لرزد

کدام مرد به میدان حریف می‌طلبد
که زیر پای سواران رکاب می‌لرزد؟

کمر به چنگِ تهمتن سپرد و تن برهاند
چه پهنه‌ای‌ست که افراسیاب می‌لرزد؟

چه فتنه خاست که بر باد داده است ورق
که دل ز گفتن حرف حساب می‌لرزد؟

بهانه بشکن و بنشین، ز شب دمی باقی‌ست
به زیر خرقه ، سبویِ شراب می‌لرزد

چه غنچه‌ای‌ست لبانت ، چو زنبق وحشی
به چشمه‌سار نگه کن سراب می‌لرزد

به آفتاب نگویی چه رفت با ما دوش
به کلک خستهٔ من شعر ناب می‌لرزد

#نصرت_رحمانی

@FUM_Poem
6💯2💔1
۱۰ مرداد، میلادِ نویسندهٔ صاحب‌سبک و نامورِ معاصر،
محمود دولت‌آبادی(۱۳۱۹/دولت‌آبادِ سبزوار.)
کلیدر، جایِ خالیِ سلوچ و کلنل از آثار برجستهٔ اوست.

#محمود_دولت‌آبادی

@FUM_Poem
31
بیداری‌ام چه دانی، ای خفته‌ای که شب‌ها
ننشسته‌ای به حسرت، نشمرده‌ای ستاره

فروغی بسطامی

#تک_بیت

@FUM_Poem
9👍3💯1
به من فراقِ تو غم، درد، چشمِ تر داده است
از آنچه حقِ دلم بود، بیشتر داده است

اگر شکستی و خون کردی‌اش، فدای سرت
خدا برای چه دل را به ما مگر داده است؟

دچارِ چشمِ تو از خلق سنگ خواهد خورد
همیشه عشق، به دیوانه دردسر داده است

از آنچه بر سرم آورده عشق می‌پرسی؟
مرا به بند کشیده است و بال و پر داده است

مرا توان صبوری هنوز هست، ولی
بس است صبر، فقط عمر را هدر داده است


سراینده: محمد عزیزی

@FUM_Poem
4💔4
زندگی می‌کِشد آخر به کجا کارت را
باید از دور تماشا بکنی یارت را

روز دیدار، خودت را به ندیدن بزنی
شب ولی دوره کنی لحظه دیدارت را...

سراینده: ابراهیم زمانی


@FUM_Poem
💔16
بریز خونُمِ با دستِ نازِنینِ خودِت
چِرَه که بِیتر اَز ای هیچِ خونبهای مو نیست



ملک‌الشعرا بهار

#ملک_الشعرا_بهار
#شعر_مشهدی

@FUM_Poem
4
خیالِ آن لبم پیوسته در دل زنده می‌گردد
کنون معلوم شد یاقوت در آتش نمی‌سوزد

رکنای کاشانی
#تک_بیت

@FUM_Poem
4👍1
گردِ دل گردم و بینم که در او جایی هست
غم، معاذالله اگر نیست، تمنایی هست

بعدِ عمری که نشستیم به هم یک ساعت
شرم نگذاشت که دانیم تماشایی هست

در چمن بود زلیخا و به حسرت می‌گفت:
یادِ زندان که در او انجمن‌آرایی هست

ناامیدم ز تو، اما به محبت چه کنم؟
که میانِ من و او رسمِ تقاضایی هست

بگذرانیم به هر نوع که باشد، اما
غمِ امروزِ تو داریم، که فردایی هست

مدعی حاضر و این روزِ جزا، هان حزنی
می‌توانی به کسی گفت که دعوایی هست؟

حُزنی اصفهانی

@FUM_Poem
5
محتاجِ قصّه نیست گرت قصدِ خونِ ماست
چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت است؟

#حافظ
#تک_بیت

@FUM_Poem
💔3
غلامرضا بروسان:

غربت، با من همان کار را می‌کند
که موریانه با سقف
که ماه با کتان
که سکتهٔ قلبی با ناظم حکمت.


@FUM_Poem
💔11
2025/08/20 20:51:27
Back to Top
HTML Embed Code: