Telegram Web
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.

همه نگاه‌ها به "ایران"

۱۱ خرداد ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی

ایرانیان، قلمروشان دیار جبل است، از ماهات و غیره و آذربایجان تا مجاور ارمینیه و اران و بیلقان تا دربند که باب ابواب است، و ری و طبرستان، و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر که نیشابور است، و هرات و مرو و دیگر سرزمین‌های عجمان.
همه این ولایت‌ها یک مملکت است، پادشاهش یکی است، و زبانش یکی.
معنی ایران‌شهر، شهر نیکان است، که "ایر" به فارسی قدیم یعنی نیکی و برتری.
نبطیان گویند که این اقلیم را ایرانیان از روزگاران قدیم داشته‌اند و از ایشان است.

- التنبیه والاشراف. ابوالحسن مسعودی.




امروز هم ایران، یک سرزمین است، مردمانش یکدل و همزبان.
اگر اندیشناک باشیم، اندیشناک ایران هستیم.
اگر به جایی بنگریم، فقط به ایران می‌نگریم.
اگر در دنیا چیزی به دوست‌داشتن بیارزد، ایران است.
ایران.
نماز می‌گزاریم به این نام پاک.

https://www.tgoop.com/dejnepesht4000
.
یازدهم خرداد، زادروز محمدامین ریاحی (۱۳۰۲-۱۳۸۸)

از سه چهار هزار سال پیش، از روزگارانی که هنوز بسیاری از ملت‌های پیشرفتهٔ امروز پا به دایرهٔ تمدن نگذاشته بودند و نامی و نشانی از آن‌ها در میان نبود، اقوام ایرانی در اینجا که ما هستیم و دوروبَر ما، می‌زیستند و تمدنی درخشان داشتند.
فرهنگ ایرانی، حاصل زندگی مشترک این اقوام و زبان و ادب فارسی، پروردهٔ کوشش همهٔ آن‌ها در طی قرون و اعصار است. همهٔ این اقوام در پدید آوردن این زبان و فرهنگ سهیم بوده‌اند و امروز حق دارند بدان مباهات کنند و وظیفه دارند در حفظ آن و یکپارچگی آن بکوشند.

برگرفته از: ریاحی، محمدامین: «زبان ما و همسایگان ما»، ای زبان پارسی، به کوشش میلاد عظیمی، ج ۲، انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۰، ص ۶۷۶.
@theapll
https://www.tgoop.com/eshtadan
Forwarded from ادب‌سار
سرِ تختِ شاهی بپیچد سه کار
نخستین ز بیدادْگرشهرْیار

دگر آن‌که بی‌سود را بَرکشد
ز مردِ هنرمند سَردَرکشد

سه دیگر که با گنجْ خویشی کنَد
به دینار کوشد که بیشی کنَد

به بخشندگی یاز و دین و خرَد
دروغ ایچ تا با تو برنگذرد
#فردوسی

امید که همواره:
سرَت سبز باد و دلت شادْمان

گزینش: #جعفر_جعفرزاده
خوش‌نویسی: سعید خادمی
#چکامه_پارسی

@AdabSar
💐
💐💐
#علیرضا_قیامتی:
پهلوانان در شاهنامه برای «نام» می‌جنگند و می‌میرند



درس آزادگی، شرافت و انسان‌دوستی مهمترین نکاتی است که شاهنامه به آن می‌پردازد و شاید کمتر کتابی را بتوان پیدا کرد که چنین درس‌هایی را به افراد آموزش دهد. در واقع «نام» در شاهنامه بسیار مهم است. پهلوانان برای «نام» می‌جنگند و می‌میرند و شاید بتوان گفت که نیرومندترین و کارآمدترین انگیزه رفتار پهلوانان بعد از دفاع از میهن داشتن «نام» است. بنابراین اگر «نام» را از پهلوانی بگیریم، پهلوان در هم فرو خواهد ریخت و ویران و شکسته می‌شود. در واقع «بی‌نامی» پهلوان را دچار نوعی مرگ فرهنگی و مرگ روان می‌کند که مرگ روان ۱۰۰۰ بار برای او سخت‌تر از مرگ تن است. در شاهنامه بارها بیان شده که یک پهلوان آزاده هیچ‌گاه زندگی با ننگ را نخواهد پذیرفت و این منش ایرانیان است که هیچ‌گاه سر زیر بار ستم خم نمی‌کند و زندگی مذلت‌بار را نمی‌پذیرند.

مرا مرگ بهتر از آن زندگی
که سالار باشم کنم بندگی

به نام ار بریزی مرا گفت خون
به از زندگانی به ننگ اندرون


@shahnamehpajohan
#علیرضا_قیامتی :
«نام نیک» در شاهنامه بسیار مهم است



«نام نیک» در شاهنامه بسیار مهم است و پهلوانان برای «نام نیک» تلاش می‌کنند تا آرمان متعالی انسانی و جاودانگی را حفظ کنند. بنابراین نام و جاودانگی در شاهنامه به نوعی در هم پیوسته است. 

به نام نکو گر بمیرم رواست 
مرا نام باید که تن مرگ‌راست

تن و جان فدای سپهبد کنم 
طلسم دل جادوان بشکنم

هرانکس که زنده است ز ایرانیان
بیارم ببندم کمر بر میان

پهلوانان بدون اینکه از مرگ ترسی داشته باشند زندگی را دوست دارند و از زندگی بهره می‌گیرند و بی‌اعتباری جهان را از یاد نمی‌برند، اما در عین حال برای «نام» می‌کوشند. شاهنامه به ما می‌آموزد که هیچ انسانی نمی‌تواند بزرگ باشد مگر اینکه بداند که چگونه مرگ را خوار بشمارد. در شاهنامه ارزش زندگی هرکس تنها به این نیست که چگونه زندگی کرده بلکه به این هم وابسته است که چگونه مرده است.

به نام نکو گر بمیرم رواست
مرا نام باید که تن مرگ‌راست

ز تو نام باید که ماند بلند
نگر دل نداری بگیتی نژند



@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
Forwarded from فرهنگ جاوید (هوشنگ جاوید)
شاهنامه شناسی (۶)
پژوهش ونوشته: هوشنگ جاوید

پیش گفتار: ازآنجا که دیدم علیرغم تاکید بر ذکر منبع ، بسیاری مطلب شاهنامه شناسی را بدون ذکر منبع و باچشم بستن به کار سختی که صورت داده ام ، به جاهای دیگر فرستاده اند، لذا این بخش آخرین قسمت از کار در دست اقدام است که تقدیمتان می دارم و موضوع آثاری است که از روی شاهنامه و برای افراد دیگر به سبک شاهنامه نوشته شده است. با سپاس از نگرش شما عزیزان فرهیخته.



قیصر نامه :
به نظم شاهنامه ، به رویدادهای جنگ بین شاه روس وپادشاه روم پرداخته واین کار، به پشتیبانی راجی غفران محمد عبدالرحمان، بنا به پیشنهاد : محمد ابو سعید خان و حافظ محمدعبدالحمید خان، درسال ۱۲۹۶ ه.ق پدید آمده است، نگارنده و سراینده اثر: عزیز الدین لکنهوی ، متخلّص به عزیز مثنوی است ، او درپایان تاریخ نگارش وپایان اثر را اینگونه شرح داده :
حالِ جنگ روس با سلطان روم
چون عزیزالدین به قیصر نامه گفت
گوهر مضمون نو با آب وتاب
رَشک فردوسی ، به سِلک نظم گفت
گفت شاکر نامه قیصر شگفت


اکبر نامه
سراینده و پدید آورنده اثر، ملا حمید الله بن مولوی ، نامور به حمایت الله کشمیری است، متن اثرشرح رویدادهای جنگی محمد اکبرخان بن امیر دوست محمد خان ، امیر کابل با انگلیسی ها است که به شیوه نظم شاهنامه ، در ۱۲۶۰ ه،ق سروده شده ونسخه ای از آن در بخش مخطوطات کتابخانه مجلس شورای اسلامی وجود دارد، آغاز آن چنین است:
خدایا جهاندار اکبر تویی
کرم گستر وبنده پرور تویی


شاهنامه رانجیت سینگ( رانجیت سینگه)
پدید آور وسراینده اثر، شاعری هندواست به نام کهنیالال هندی ، که در۱۲۹۰ ه،ق آن را به نظم درآورده است.
رانجیت سینگ ، زمان زیادی را به مبارزه با افغان ها پرداخت و درسال ۱۸۹۳ م در۵۸ سالگی درگذشت ودر لاهور پاکستان مدفون گردید، رانجیت سینگ که به او لقب شیر پنجاب داده بودند، از مهاراجه های سیک درهند بود، که درفاصله قرن هجدهم م به حکومت رسید،دردوره او زبان فارسی به عنوان زبان رسمی هند شناخته شد، یکی از بزرگترین اشتباهات او قدم برداشتن در راه اهداف انگلیسی و استعمار گری آنان بود، چرا که درزمان اعلام جهاد علیه انگلیسی ها ازسوی مسلمانان ، که به رهبری سید احمد برلوی (سید احمد شاه) که گفته اند تبارش با ۳۶ واسطه نسلی به امام حسن (ع) می رسید، رانجیت وارد جنگ با آنان شد و این نهضت را به شدت سرکوب کرد، وهمزمان دستور نوشتن این شاهنامه را هم صادر کرده است، نام های دیگر این اثر، رنجیت نامه و ظفرنامه رنجیت سینگه است .



شاهنامه چترار(چترال)
در ۱۲۹۶ م میرزا محمد غفران تاریخ منطقه چترال را به نثر می نویسد، پس از آن میرزا شُبیر احمد خان ملک الشعرای امیرکابل، بنا به دستور سلطان شجاع الملک به نظم در سبک شاهنامه می سرایدوانجمن چترال که ایالتی است درشمال غربی سرحد پاکستان آن را به صورت سنگی بچاپ میرساند، شروع این اثر با نعت پیامبر(ص) آغاز می شود، بعد درمنقبت صحابه ایشان ادامه یافته ،سپس به ریشه یابی شجره نسلی سفارش دهنده می پردازد، وبا شرح جلوس افضل الملک فرزند دوم شاه امان الملک برتخت پادشاهی منطقه چترال آغاز داستان می کند، شعر آغازین اثر اینگونه است:
بنام شهنشاه هردوجهان
که ذاتش نهان است ، اسمش عیان


شاهنامه تالپور(فتح نامه)
این اثر را میر عظیم الدین بن سید یار محمدبن عزت الله تتوی، بنا به دستور میر فتح علیخان تالپور ، درسبک شاهنامه سروده وبه نگارش درآورده، نگارنده اثر چون خود شاهد عینی رویدادها بوده، باریزبینی وتیزبینی تمام به شرح رویدادهای ۱۱۳۰ تا۱۲۰۸ه،ق پرداخته است، آغاز آن با این شعر است:
به نام خداوند هردوجهان
شه هفت گیتی ونه آسمان
خداوند کم گیر و بسیار بخش
خِرَدبخش ودل بخش و دیدار بخش

شاهنامه سِند(فتح نامه سند، جنگ نامه سند)
میرصو بیدار، پسرمیرفتح علیخان تالپور، فاتح سند، این اثر را دروزن وسبک شاهنامه درمورد جنگ های میرفتح علی خان بامکهوران سروده وبه نگارش درآورده، این شاهنامه شامل شانزده هزار وسیصد بیت است ، ودرسال ۱۲۵۴ه،ق انجام یافته است ، حدود شصت سال بعد میر حسن علیخان تالپور، درسال ۱۳۱۰ه،ق این اثر را با عنوان شاهنامه سند ، به زبان سندی ترجمه کرده است .
https://www.tgoop.com/joinchat-AAAAAEHYoFT8GunTc2HSnQ
پیگیر مطالب کانال فرهنگ جاوید باشید
به هنگام نقل مطلب درجای دیگر امانتدارمنبع ارائه دهنده باشید.
#دکتر_اسلامی_ندوشن

💎وقتی همه‌ی اعتقادها رفت و صفحه‌ی ضمیر پاک شد، به هر طرفی انسان ممکن است رانده شود: به طرف قلندری، هیپی‌گری، الکُلیسم، اعتیاد موادّ مخدّر، جنایت و خرابکاری، و خلاصه همه کاره بودن و از هیچ کاری ابا نداشتن؛ و تقلّب و تزویر را از خود جدایی‌ناپذیر شناختن. اعتراض و عصیانِ جوانان همیشه پسندیده است، ولی به شرط آنکه از فرهنگ و حسّاسیّت و سـرزندگی مایه گرفته باشد، وگرنه اگر در اعتراض شعارِ «کار هرچه کمتر و مزد هرچه بیشتر» مشی زندگی قرار گیرد، و فهم، روز به روز لاغرتر و گردنِ ادّعا روز به روز کلفت‌تر گردد، در این صورت، در اوجِ جوانی، پیری و درماندگی و افتادگیِ روح فرا رسیده است.
          
💎اگر بگوییم که اکثر این جوانان خودشان هم درست نمی‌دانند که چه می‌خواهند، گزافه نگفته‌ایم، زیرا پرورده‌ی فرهنگِ مشوّشی هستند؛ بر مرزِ کهنه و نو، فرنگی و ایرانی، مادّه و معنی، و آرمان و آز، قرار گرفته‌اند؛ گاهی به این سو کشیده می‌شوند و گاهی به آن سو، یا در آنِ واحد به هر دو سو.

            #فرهنگ_و_شبه‌فرهنگ

💎کانال دکتر محمّد‌علی اسلامی نُدوشن

🆔 @sarv_e_sokhangoo

🔸https://www.tgoop.com/eshtadan
Forwarded from چشم‌و‌چراغ
✍🏼 دانشگاه

«مجلس شورای ملی به وزارت معارف اجازه می‌دهد مؤسسه‌ای به‌نام «دانشگاه» برای تعلیم درجات عالیهٔ علوم و فنون و ادبیات و فلسفه در طهران تأسیس نماید». این مادهٔ اول قانون تأسیس دانشگاه است که در سال ۱۳۱۳ به تصویب مجلس رسید. خوب است بدانیم در عصر ناصرالدین‌شاه «دانشگاه» نام عمارت مجلل پرنس* ارفع (میرزا رضا خان ارفع‌الدوله)، سیاستمدار ایرانی در موناکو بود. او چون دستی در شعر و شاعری هم داشت و به «دانش» تخلص می‌کرد، نام بنا را «دانشگاه» نهاد. این عمارت بعداً به «ویلا‌اصفهان» نیز معروف شد. واژهٔ دانشگاه در معنی امروزی مخالفان مشهوری داشت، زیرا در دورانی که زبان فرانسوی زبان علم و فنّاوری در ایران بود، عده‌ای معتقد بودند این واژه نمی‌تواند به‌جای «اونیورسیته» رایج شود.

*«پرنس» مانند «جناب» و «آلتس» مخصوص رجال درجه اول بود و بعضاً آن را نیز لقب می‌پنداشتند (کریم سلیمانی، القاب رجال دورۀ قاجاریه، ص ۱۶). این لقب به‌معنی شاهزاده بودنِ کسی که این عنوان به او عطا شده نیست.

با سپاس از راهنمایی همکار ارجمندمان آقای دکتر #رضا_عطاریان، دندانپزشک و پژوهشگر ارشد گروه واژه‌گزینی فرهنگستان
#واژه‌_شناسی
@cheshmocheragh
هیجدهم خرداد، زادروز محمدجعفر یاحقی (۱۳۲۶)
عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی
(تاریخ عضویت پیوسته: ۱۳۸۸/۳/۲۷)

برخی از آثار:
سوگ‌نامهٔ  سهراب؛ چون سبوی تشنه (ادبیات معاصر فارسی)؛ جویبار لحظه‌ها (جریان‌های ادبیات معاصر فارسی، نظم و نثر) راهنمای نگارش و ویرایش؛ فرهنگ اساطیر و داستانواره‌ها در ادبیات فارسی؛ راهنمای توس و سخنی دربارۀ فردوسی و شاهنامه؛ تاریخ بیهقی (تصحیح، به همراه مهدی سیدی)؛ دیبای زربفت (گزیدهٔ تاریخ بیهقی)؛ دیبای دیداری (متن کامل تاریخ بیهقی با توضیح)؛ پاژ، زادگاه فردوسی؛ فرهنگ نام‌آوران خراسان؛ سخن آشنا: یادنامۀ بدیع‌الزمان فروزانفر؛ پردگیان خیال؛  واژه‌نامۀ گویش تون/فردوس.
@theapll
Forwarded from چشم‌و‌چراغ
چنین گمان می‌رود که بیهقی بعید است که در کتاب گران‌سنگ خود میدانی هم برای طنز و طعنه و هجو و سخریه باز گذاشته باشد… اما به سهم خود و گاه بیشتر و جدی‌تر از آن سود برده و یکی از کارکردهای عمده‌ای که تأثیر کتاب وی را بیشتر و ماندگارتر کرده، همین است…. بیهقی، با نگاهی نافذ برای نشان دادن تصویری صادق از جامعهٔ عصر خویش، به هر سو می‌نگرد و ناخرسندیِ دانندگان بیدار را از اوضاع آن روزگار می‌نمایانَد. برای نشان دادن پریشانیِ خراسان و انحطاط روزگار مسعود تصویری گویا مجسم می‌کند: «و بند جیحون گشاده کردند و مردم آمدن گرفتند به طمع غارت خراسان، … پیرزنی را دیدند یک دست و یک چشم و یک پای در دست، پرسیدند از وی که: چرا آمدی؟ گفت: شنودم که گنج‌های خراسان از زیر زمین بیرون می‌کنند. من نیز بیامدم تا لَختی ببرم». و امیر از این اخبار بخندیدی، اما کسانی که غورِ کار می‌دانستند، بر ایشان این سخن صعب بود.

(برگرفته از: محمدجعفر یاحقی، مقالهٔ «طنز و طعنه در تاریخ #بیهقی»، در نشریهٔ قند پارسی، پاییز ۱۳۸۵، ش ۳۵، ص ۴۳، ۴۹ و ۵۰)

📚دکتر #محمدجعفر_یاحقی (۱۸ خرداد ۱۳۲۶)

#پرسه_در_متون
https://www.tgoop.com/cheshmocheragh
هجدهم خردادماه، زادروز سعید نفیسی (۱۲٧۴-۱۳۴۵)

زبان یگانه وسیلۀ حفظ و بقای فکر مشترک است. ما ایرانیان به هیچ قیمتی نباید راضی شویم ملیت ما سست بشود، یا خدای ناخواسته در خطر بیفتد. باید همۀ همّ خود و مهمترین وظیفۀ ملی خود را حفظ زبان فارسی و توسعه و رواج آن بدانیم.
این موضوع حفظ و حراست و توسعه و تکمیل و رواج زبان فارسی که وظیفۀ فردفرد ما و بالاترین وظیفۀ ملی ماست راه بسیار ساده و روان و طبیعی دارد. ما پاسبان میوۀ هزار سال جان‌فشانی‌های روان‌فرسای پدران بزرگوار خود هستیم.

برگرفته از: سعید نفیسی، «حفظ زبان پارسی»، ای زبان پارسی، به کوشش میلاد عظیمی، ج ۱، انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۰، ص ۲۹۳-۳۰۰.
@theapll
#جلال_خالقی‌_مطلق :
یعقوب لیث آغاز راهی است که با شاهنامه به اوج می‌رسد

به تصور من، خیلی کسانی پیش و پس از فردوسی بودند، که برای استمرار و پایداری زبان فارسی کوشش کردند، منتهی شاهنامه و فردوسی نقطه اوج قرار گرفت. افرادی که ما امروز نام خیلی از آن‎ها را نمی‌دانیم، چون آثاری که از قرن سوم، چهارم و پنجم به دست ما رسیده، بسیار اندک است و در نتیجه ما خیلی مطالب را نمی‌دانیم و چه بسا اشخاصی که درباره زبان فارسی و هویت ملی ما بسیار کوشش کرده‌اند، ولی گمنامند. در نتیجه ما فقط چند تن در این حوزه می‌شناسیم و از آن‌ها یاد و سپاسگزاری می‌کنیم. بنابراین شاید قبل از یعقوب هم کسانی بوده‌اند، ولی نخستین کسی که ما در این زمینه می‌شناسیم، یعقوب لیث صفاری،  با آن جمله معروف «چیزی که من اندر نیابم، چرا باید گفت» در برابر قصیده شاعری است که او را با زبان عربی مدح گفته بود. البته ما امروز متوجه اهمیت این جمله هستیم، ولی گمان نمی‌کنم که آن‌طور که باید و شاید، اهمیت آن را در ظرف زمان خودش متوجه باشیم.


@shahnamehpajohan

🔸https://www.tgoop.com/eshtadan
جوحی درازگوشِ خود را به‌زجر و درشتی به‌خانه می‌برد و او نمی‌رفت، مردم او را گفتند: همهٔ چارپایان چون رو به‌خانهٔ خود نهند به‌سرعت و شتاب روند، جهت چیست که درازگوش تو برخلافِ عادت به‌خانه بد می‌رود؟
گفت: برای آن نمی‌رود که می‌داند درین خانه نه آب‌ست و نه کاه و نه جو و نه تیمارِ صبح‌گاه و می‌شناسد بدی‌ جای بازگشتِ خود را و می‌داند که رجوع او به‌کجاست.


#جوحی #خر

لطائف‌الطوائف؛ مولانا فخرالدّین علی صفی؛ با مقدمه و تصحیح و تحشیه و تراجمِ اعلام، به‌سعی و اهتمام احمد گلچین‌معانی؛ اقبال؛ ۱۳۶۷: ۳۲۷_۳۲۸
https://www.tgoop.com/tarikhfarhanghonariranzamin
#ژاله_آموزگار:

در شاهنامه فردوسی پهلوانان می‌میرند اما پهلوانی نمی‌میرد. در روز یادمان فردوسی در چنین جمعی می‌توانم ادعا کنم هرکدام از ما به‌نوعی با پهلوانان شاهنامه دم‌خور بوده‌ایم. ولی در نهایت واقعیت مرگ را برای پهلوانان پذیرفته‌ایم و با فردوسی هم‌راستا شدیم که حتی آن‌ها نیز فناپذیرند. هر تولدی مرگی به دنیا دارد و در راستای آن، تصوراتی فراسویی وجود دارد که فره یا مانای پهلوانان تاثیرگذار، دست‌به‌دست جابه‌جا می‌شوند ولی از بین نمی‌رود و در جایی که مناسب باشد، فره فرود می‌آید.

#ژاله_آموزگار:

پهلوان ایرانی جان می‌دهد اما مانای پهلوانی او به دیگری منتقل می‌شود. دنیای پررازورمز فرّه و فرّه‌داران بسیار شیرین است. این چنین جانشینی‌ها در شاهنامه بسیار دیده می‌شود. در دوره پایانی پیشدادی از دوران کیکاووس به بعد، شاهنامه بیش از آن‌که خدای‌نامه باشد، پهلوان‌نامه است. مرگ سیاوش، اسفندیار و سهراب را داریم و سپس رستم.

🎙سخنرانی در آیین بزرگداشت فردوسی و یادبود زنده یاد #ابوالفضل_خطیبی

@shahnamehpajohan

🔸https://www.tgoop.com/eshtadan
ایرانی حکم کسی را داشته که یک قدحِ چینیِ گران‌بها زیرِ بغلش بوده و همه‌ی سرمایه‌اش همان بوده، می‌ترسیده که اگر بیفتد این قدح بشکند؛ به هر قیمت خواسته است آن را نگاه دارد. از این‌رو دست‌ به‌ عصا راه می‌رفته. با خود نگفته: «یا زنگیِ زنگ یا رومیِ روم»، با خود نگفته: «مرگ یک‌بار، شیون یک‌بار»! این قدح عبارت بوده است از «موجودیّت ایرانی» که او می‌خواسته است حفظ کند، برای حفظِ این امانت خود را به هر آب‌ و آتشی زده. به هر رنگی که لازم بوده درآمده و از همین‌روست که در تاریخِ ایران بهترین انسان‌ها دیده شده‌اند و بدترین نیز. می‌توان دریافت که راه چقدر ناهموار و پُرخطر بوده است و ایرانی می‌بایست شخصیّتِ دوگانه به خود بگیرد: هم در راه باشد و هم در بی‌راه؛ هم همراه باشد و هم حریف. تمام نیروی این ملّتِ نگون‌بخت در طیّ تاریخ به این نحو مصرف شده است؛ این که هم خود باشد و هم آنچه به آن واداشته می‌شده است، باشد. "دینامیسمِ" فرهنگیِ او نیز از همین خصوصیّت سرچشمه می‌گیرد.
فرهنگِ ایران، فرهنگِ ناشی از دوگانگی و مقاومت است و به همین سبب توانسته فرهنگی بسیار نیرومند از آب درآید.

              #ایران_و_تنهایی‌اش

💎کانال دکتر محمّد‌علی اسلامی نُدوشن

🆔 @sarv_e_sokhangoo
شاهنامه و هویت ملّی

بخشِ دیگر رابطۀ میان ما ایرانیان و شاهنامه به هویت ملّی ما مربوط می‌شود.
البته حفظ هویت ملّی، آن هم علی‌رغم حملات خطرناک و خانمان‌برانداز، معلول علت واحد نمی‌تواند بود و قطعاً دلایل مختلفی به دوام هویت ایرانی در طول قرون کمک کرده است.

اهمّ این دلایل این است که ما ایرانیان قرن‌ها قبل از به دنیا آمدن فردوسی، یک سنّت داستانی ملّی داشته‌ایم. داستان‌های ملّی روایات متعددی داشته که یکی از آن‌ها مذهبی بوده اما نباید فراموش کرد که بخش عمدۀ داستان‌ها غیرمذهبی و صرفاً مجموعه‌ای از روایات ملّی بوده است. این صورت اخیر که هم به‌صورت شفاهی و هم به‌صورت مدوّن موجود بوده، یکی از عوامل دوام هویّت ملّی ماست. بعد از سقوط امپراطوری ساسانی آن دسته از داستان‌های ملّی که جنبۀ مذهبی داشتند، با تغییر مذهب از بین رفتند و فقط سایه‌ای از آن‌ها در بطون متون زردشتی باقی ماند. اما آن داستان‌هایی که جنبۀ مذهبی نداشتند، چون با دیانت ایرانیان در تناقض نبودند در میان مردم و در کتاب‌های تاریخی و ادبی باقی ماندند. نتیجه این شد که ما مسلمان شدیم، و به خاطر وجود این روایات که هویّت ملّی ما را تضمین می‌کرد، در عین حال ایرانی هم باقی ماندیم.

دکتر محمود امیدسالار
مقالاتی در باب تاریخ، ادب و فرهنگ ایران، تهران: ۱۳۹۸، انتشارات دکتر محمود افشار، ص ۴۸.


@kheradsarayeferdowsi
با پدید آمدن زبان فارسی، مسیر تاریخی ایران تغییر کرد و استقلال فکری و فرهنگی و بعد سیاسی او تسجیل گشت. 
سعدی با آنکه یکی از بین‌المللی‌ترین شخصیت‌های ایرانی است و سی سال در گردش و سفر بود، بوی ایران و بوی شیراز از سراسر آثارش ساطع است. او ایران را در کوله‌بارش به همراه خود می‌گردانده است. این ایرانیّت در روح او چنان عمیق بود که دوری سی‌ساله ذره‌ای از طراوت آن نکاست.

مولوی را بگیریم که تمام عمر خود را در یک کشور ترک‌زبان به سر برد و در همسایگی آن حلب و دمشق عرب‌زبان بودند و هرگز پای به ایران ننهاد، با این حال چه کسی بالاتر از او حماسۀ ایران اسلامی را سروده است؟ همان حضور مولوی کافی بود که شهر قونیه تبدیل به یک جزیرۀ ایرانی شود و یا برعکس، فرهنگ ایران و زبان فارسی چنان قلمرو گسترده‌ای داشته باشد که بتواند تا شامات و روم شرقی را هم دربر بگیرد و این هردو درست است.
تاریخ این چهارده قرن اخیر ایران تاریخ تلاش فکری و فرهنگی بوده است، مصروف بر آنکه لطمۀ مهاجم و خارجی به حداقلّ تنزّل داده شود، از میان تندباد حوادث و جنگ‌ها و غارت‌ها راهی به سوی تداوم ایرانیّت باز بماند و هیچ‌یک از این سوانح نه یورش و نه اشغال و نه این اواخر استثمار فرهنگی ریشۀ آن را قطع نکند که از نظر ایرانی: تا ریشه در آب است، امید ثمری هست...

#محمدعلی_اسلامی_ندوشن
ایران و تنهائیش، تهران: شرکت سهامی انتشار، ۱۳۷۶، ص ۲۳۲ - ۲۳۶.


@kheradsarayeferdowsi
بیست‌وششم خردادماه، زادروز سید محمد محیط طباطبایی (۱۲۸۰-۱۳۷۱)
عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی
(تاریخ عضویت پیوسته: ۱۳۶۹/۵/۲)

برخی از آثار:
«خیّامی یا خیّام» (مجموعه‌مقالات)؛ دیوان خواجۀ شیراز حافظ؛ دیوان ملّا نوعی خبوشانی؛ مجموعۀ آثار میرزا ملکم‌خان؛ نامه‌های تاریخی و سیاسی سیّد جمال‌الدین اسدآبادی؛ نقش سیّد جمال‌الدین اسدآبادی در بیداری مشرق‌زمین؛ «سیّد جمال‌الدین اسدآبادی» (مجموعه‌مقالات)؛ «فردوسی» (مجموعه‌مقالات)؛ «گلستان سعدی» (مجموعه‌مقالات)؛ «دیوان حافظ» (مجموعه‌مقالات)؛ «تاریخ تحلیل مطبوعات» (مجموعه‌مقالات)؛ «محمد زکریای رازی» (مجموعه‌مقالات)؛ «اعزام محصّل به اروپا» (مجموعه‌مقالات)؛ دیوان اشعار؛ رسالۀ خالویه یا ایقان؛ طاهرا یا طاهره (پژوهشی در شعر منسوب به طاهره)؛ گفت‌وگوی تازه دربارۀ تاریخ قدیم و جدید.
@theapll
Forwarded from عکس نگار
تاج ستانی شهبانوی شهبانوان شاهنشاه ساسانی.

تشتی taštī 𐭲𐭱‎𐭲𐭩‎𐭧‎ (=بشقاب) بسیار ویژه ساسانی که دربرگیرنده تاج‌ستانی، بانویی از ایزدبانو اناهیتاست را نمودار ساخته است.
در تاریخ ساسانیان دو شاهدخت، دختران خسرو پرویز، برای زمان کوتاهی به شاهنشاهی ایران رسیدند.
نگاره این آوند را می‌توان تاج ستانی آزرمیدخت یا پوران دخت دانست.
از آنجا که زمان فرمانروایی آزرمیدخت ۱۳۹۴ - ۱۳۹۵ شاهنشاهی ( ۶۳۰- ۶۳۱ ترسایی) در دودمان ساسانی کوتاه بوده است، و او سکه‌های خویش را نیز با نگاره پدر( خسرو پرویز) می‌زده( ضرب می‌کرده) است،  و تنها با نوشتن نام خود بر سکه بسنده کرده است.  گمان می‌رود که این تشتی( بشقاب) ازآنِ  (بوران  𐭡‎𐭥‎𐭫‎𐭠‎𐭭 ) ۱۳۹۴ تا ۱۳۹۶شاهنشاهی( ۶۳۰ تا ۶۳۲ ترسایی، با گسستی چندماهه) بوده باشد. چراکه از بوران( پوراندخت) سکه زرین و نقره و سکه مسی، همچنین تندیسی از مفرغ نیز از وی بدست آمده است. پس می‌توان این آوند را نیز  از وی دانست.
در آوند دو پیکره زن  نمودار شده است.
پیکری که باید یکی ایزدبانو اناهید باشد و دیگری شهبانو( شاهنشاه) ساسانی هر دو به یک ریختار  نمودار شده‌اند، با یک پیراهن و آرایش مو، هر دو پیکر نوارهای پشت سر خود دارند که ویژه هنر ساسانیست، و نشانده جایگاه شاهوار و ایزدی این دو پیکره است.
پوران‌دخت در یک دست گُل انار دارد و دست دیگر را برای گرفتن چنبره(=حلقه) فرمانروایی یا تاج دراز کرده است.
ایزدبانو اناهید چیزی مانند میوه کاج یا میوه‌ای تخم‌مرغی سان در دست دارد.
زیر پای هردو پیکر شاخه‌های گیاه( درخت زندگانی) و در کانون آن یک کوزه کنده کاری شده است. در بالای سر این دو پیکر چتر مانندی دیده می‌شود.
نگاره این تشتی (= بشقاب)  سنجش با دیگر آوندهای ساسانی از هنر بسیار سستی برخوردار است، که می‌تواند هنر دست پیشه‌وران و هوتخشان(hutuxšān  𐭧‎𐭥‎𐭲𐭧‎𐭱𐭠‎𐭭‎ ) بومیِ خاورِ ایران، و شاید سیستان بوده باشد.


نوشته شد در ۲۶ ماه خرداد، اشتادروز ۲۵۸۳ شاهنشاهی ( ۱۴۰۳خورشیدی).
🖊مهدی زمانیان، با سپاس از مهندس سعید گودرزی برای رهنمود چند نکته.


اندیشکده  آژفنداک هوَخشَتَره  🔥
╔════  💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare

اینستاگرام👇👇
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
🔰 سالروز درگذشت استاد دکتر احمد مهدوی دامغانی
(۱۳ شهریور ۱۳۰۵ - ۲۷ خرداد ۱۴۰۱)
«یکی از پرچم‌داران ادب سنتی فارسی، دکتر مهدوی دامغانی، استاد بی بدیل دانشگاه هاروارد آمریکاست که به ادبیات سنتی عربی و زبان فرانسه اشراف دارد. ریشه‌های بسیاری از صور خیال شاعران بزرگ ما را در ادبیات عرب شناسایی کرده است. استاد مهدوی از مدرسان و پژوهشگران حلقه استاد فروزانفر و استاد جلال همائی است که روانش؛ جد اندر جد، در خاندان دانشگاهی بلندآوازه محقق و مهدوی دامغانی با ادبیات فارسی و عربی عجین بوده است؛ سروی سایه‌فکن بر گستره معارف اسلامی، استادی خطیب و نویسنده و شاعر و خطاط.»
بخشی از پیام مرحوم استاد فضل‌الله رضا به مناسبت بزرگداشت استاد احمد مهدوی دامغانی

عکس از راست: استاد دکتر فضل‌الله رضا، استاد دکتر اسلامی نُدوشن، استاد دکتر مهدوی دامغانی و دکتر سجادی
-------------
کانال دکتر اسلامی نُدوشن
@dr_eslaminodoushan
بیست و هفتم خردادماه سالروز درگذشت احمد مهدوی دامغانی

یادی از گذشته


برای تهیۀ رسالۀ دکتری خودم چند موضوع را عنوان و انتخاب کرده بودم و صورت آن را بر ورقه‌ای نوشته روزی به حضور مرحوم استاد علامه فروزانفر رحمة الله علیه در دانشکدۀ الهیات شرفیاب شدم تا استدعا کنم یکی از همان موضوعات یا هر موضوع دیگری را مقتضی تشخیص می‌فرماید برای رساله‌ام و به هدایت خود تعیین فرماید. عریضه‌ام را به آن فقید علم و ادب تقدیم کرده بودم و ایشان به مطالعۀ آن پرداخته بودند که حضرت استاد مدرّس رضوی رحمة الله علیه خدمت مرحوم فروزانفر تشریف آوردند و بعد از مبادلۀ تعارف سلام با مرحوم فروزانفر، از این بنده و از احوال پدرم تفقد فرمودند و صحبت میان ایشان و مرحوم فروزانفر گرم شد و بنده همچنان منتظر اظهار نظر استاد فروزانفر نشسته بودم و آن مرحوم متوجه شد و عریضۀ مرا عیناً به مرحوم آقای مدرس رضوی تسلیم فرمود و به ایشان تکلیف کرد که یکی از آن موضوعات را ایشان انتخاب کند. مرحوم آقای مدرس نگاهی به عریضه‌ام انداخت و باز با خنده و همان نحوۀ صحبت کردن خودش فرمود: شما هنوز کشف الحقایقتان را کشف نکرده‌اید؟ و سپس رو کرد به مرحوم استاد فروزانفر و به ایشان گفت مهدوی یک نسخۀ خوبی از کشف الحقایق عزیز نسفی دارد. خوب است امر بفرمایید همان کتاب را یعنی تصحیح و تحشیه و تعلیق آن را موضوع رسالۀ خودش قرار دهد و تحت ارشاد و راهنمایی حضرت عالی این کتاب احیاء و چاپ شود.
مرحوم فروزانفر که گویا مشغول تفکر و تأمل دربارۀ موضوع رساله‌ام بود به قول ما طلبه‌ها مجال تفصّی‌ای در این فرمایش آقای مدرس یافت و بلافاصله از آن استقبال فرمود. عریضۀ مرا به بنده برگرداند و گفت همین کشف الحقایق را پذیرفتم‌. بنده مشغول نوشتن عریضۀ جدیدم بودم که حضرت آقای مدرس خداحافظی کردند و تشریف بردند. عریضۀ دوم را که خدمت مرحوم استاد فروزانفر تقدیم کردم فرمود والله چشمم خسته و کارم‌ زیاد است، حالا که حضرت آقای مدرس چنین پیشنهادی فرمودند از خود معظّم‌ له تقاضا کن راهنمایی‌ات را بپذیرد و اضافه کرد خودم هم از حضرت آقای مدرس تقاضا کردم که راهنمایی تو را قبول فرمایند و البته پس از آنکه رساله‌ات آماده شد بیاور که خود من هم نگاهی بکنم و اگر تکمله و استدراکی لازم داشت به تو بگویم و رسالۀ مخلص من البدو الی الختم چنین شد، یعنی پس از آنکه آن را ماشین کردم و پس از آنکه آن بزرگوار آن را از نظر شریفش گذراند و ایرادی در آن ملاحظه نفرمود نسخه‌های دیگر را خدمت حضرت استاد مدرس رضوی و بعداً پس از اظهار نظر مرحمت‌آمیز و موافق ایشان نسخه‌ای را خدمت حضرت استاد دکتر صفا و نسخه‌ای خدمت مرحوم دکتر گوهرین رحمة الله علیه تقدیم کردم و پس از آنکه پایان رسیدگی به رساله و اعطای عنوان به بنده اعلام شد در همان جلسه عین نسخۀ کشف الحقایق مخطوطۀ ملکی خودم را به کتابخانۀ دانشکدۀ ادبیات تقدیم کردم که علی‌القاعده باید هم‌اکنون در کتابخانۀ آن دانشکده موجود و محفوظ باشد. مشخصات آن نسخه در ابتدای کتاب کشف الحقایق مطبوعه به‌شرح درج شده است‌. این بود داستان رسالۀ بنده.

احمد مهدوی دامغانی
کمبریج، ۱۳۷۵/۷/۲


حاصل اوقات: مجموعه‌ای از مقالات استاد دکتر احمد مهدوی دامغانی، به اهتمام سید علی‌محمد سجادی، تهران، سروش، ۱۳۸۱، ص ۷۹۹-۸۰۱

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
2024/06/16 10:20:17
Back to Top
HTML Embed Code: