Telegram Web
🔻«بابک‌ماندن یا افشین‌شدن؟»

✍️دکتر عارف مسعودی
مدیرگروه سیاست و تمدن ایرانی پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه

در این زمانه عسرت که ز منجنیق فلک سنگ فتنه می‌بارد، باید دانست که مرز باریکی میان «بابک‌ماندن» و «افشین‌شدن» است. آن‌چنان که تاریخ‌نگارانی همچون مقدسی و خواجه نظام‌الملک گفته‌اند بابک تا آخرین قطرهٔ خون خود چنان در برابر تبار نامبارک خلیفگان و تازیان پایمردی نمود که حدیث مرگ و مثله‌شدنش بدل به قصه‌ای شد از جنس افسانه‌های کهن ایرانیان و مرتبه‌ای یافت همچون سوشیانس. آن‌چنان که خواجه نظام‌الملک مرگ او را چنین روایت می‌کند:«بفرمود تا چهار دست و پایش ببریدند پس بابک چون یک دستش ببریدند دست دیگر از خون کرد و در روی خویش بمالید. معتصم (خلیفه عباسی) گفت ای سگ این چه عمل‌ست؟ گفت درین حکمتی‌ست که شما هر دو دست و پای من بخواهید بریدن و روی مردم از خون سرخ باشد، چون خون از تن مردم برود روی زرد شود. من روی خویش به خون آلودم تا مردم نگویند که از بیم رویش زرد شده». یا مقدسی گوید:«بعض مردم گویند که چون دست بابک ملعون را قطع کردند صورت خود را با خونش بیالود و خندید برای اینکه به مردمی که حاضر بودند بنمایاند که قطع عضو او به او رنج نمی‌دهد و روانش از این عذاب درد حس نمی‌کند».
اما آن‌که بابک را فرو گرفت نه از تبار تازیان و خلیفگان که «خیذر ابن کاووس»، ملقب به افشین، شهریار اسروشنه ولایتی در حوالی خوجند در دل خراسان بزرگ بود؛ آن هم از جهت خدمتی به خلیفه و غاصبان ایرانشهر. اما افشین بی‌خبر از این که به تعبیر بیهقی «خون ریختن کار بازی نیست» گرچه چند صباحی از جانب خلیفه بسیار بسیار گرامی داشته شد اما غافل از این بود که «قضا در کمین بود و کار خویش می‌کرد» و در آخر ظن خلیفه به ایرانیتی که او در دماغ می‌پخت گریبان او را گرفت و سر دار از او نیز همچون بابک بلند گشت، اما نه به جرم پایمردی و آزادگی و قلندری بلکه به شهرت خیانت و زبونی.
پس شاید امروز نیز که باد بی‌نیازی خداوند بر ایرانشهر وزیدن گرفته است دو ره پیش روی ما باشد:
«بابک‌ماندن» یا «افشین‌شدن».

پاینده ایران و ایرانی
@iranshenasi_ut
2025/06/16 07:57:55
Back to Top
HTML Embed Code: