Telegram Web
جمله دل گشتیم و در سودای دلبر سوختیم...

#طالب_آملی
در آن هنگام که خانه‌ی دل را آب و جارو می‌کنی و کهنگی‌های به جا مانده از خانه‌تکانی دل را بدور می‌اندازی،
در شمال و جنوب این قلب پرجمعیت
دیگرانی هنوز، تو را نظاره می‌کنند
تا دستی به رفتار انسانی آنها تکان دهی و بفشاری محبت به جامانده از دوستان دیرین را.

و بدان؛
می‌توان در تولد هر خورشید، عید را تبریک گفت
و در آغوش کشید بوسه‌های خورشید را بر گونه‌های هر صبحت...
تو در کدام کویر مرا به خود واگذاشتی‌
ای که خود را در من می‌یافتی و بی‌نهایت بار به زبان آورده بودی و نشانده بودیش در باور من
اکنون هم تو نخواهی توانست تنهایی را فهم کنی، چون درکی از یگانگی نداری و نداشته‌ای هم.

تو به هر دلیل و هزار دلیل با من همان کردی که خداوند با مسیح کرد.
دست‌هایت را پس بکش، این میخ‌ها که در کف دست‌های من کوبیده‌ای، اکنون جزیی از وجود من‌اند.


#محمود_دولت‌آبادی
📘 سلوک
‏که تفاوت من برایت با بقیه
خیال و تلاش من است
نه میل و اشتیاق تو …

آدم خودش بهتر از بقیه می‌داند
کجای رابطه ایستاده،
فقط باید شجاعتش را داشته باشد
که به خودش بقبولاند…


از نامه‌های گلاویژ به حسین دریابندی
همچون دالانی بلند
تنها بودم
پرندگان از من رفته بودند
شب با هجوم بی مروتش
سخت تسخیرم کرده بود
خواستم زنده بمانم
و فکر کردن به تو
تنها سلاحم بود
تنها کمانم
تنها سنگم


#پابلو_نرودا
ترجمه: بابک زمانی
چند گویی که: عشق بدبختیست؟
پس تو پنداشتی که چون باشد؟

#اوحدی_مراغه‌ای
این همیشه‌ها و بیشه‌ها
این همه بهار و این همه بهشت
این همه بلوغِ باغ و بذر و کشت
در نگاهِ من
پر نمی‌کنند جای خالیِ تو را...

#شفیعی_کدکنی
هرکه بیناتر در این هنگامه، حیران بیشتر!
«لا تبح بما يحزنك.. إلا لمن يسعدك دائما.»

آن‌چه را غمگینت می‌کند، فاش نکن..
مگر برای آنی که مدام خوشحالت می‌سازد.


#غسان_کنفانی
آنچه درون آدم می‌ماند،
بی‌نهایت بیشتر از چیزی است که
به صورت کلمات، بیرون می‌آید.


#داستایوفسکی
📘 جوان خام
غریب آن بُوَد
که در هفت آسمان و زمین
هیچ با وی یک تار مویی نَبُوَد،
و من نگویم که غریبم،
من آنم که با زمانه نسازم
و زمانه با من نسازد.
اگر اندوهی در دلی است،
آن دل از آنِ من است.


#فریدالدین_عطار_نیشابوری
📘 تذکرة الاولیاء
ذکر ابوالحسن خرقانی
«هیچ چیز انسانی با من بیگانه نیست»،
حتی بزرگ‌ترین اضطراب‌ها،
نومیدی‌ها و تنهایی‌ها.


#آرنه_یوهان_وتلسن
📘 فلسفه‌ی درد
« ابتسامتك
إنها شجرة برتقالية
مما يجعل المنزل برتقالي. »

لبخند تو
درخت پرتقال است
که حیاط را نارنجی می‌کند.
وقتی که مأوایت را از دست بدهی،
نمی‌دانی روی چه ایستاده‌ای و در کجایی.

منظورم جای جغرافیایی نیست،
جای آدم است در برابر چیزها.
دنياى اطراف، آدم‌های دیگر
با اعتقادها و رفتار و چگونگیِ بودنشان.

آدم نهالی بیرون از فصل و بی‌هنگام است،
در زمان خودش نیست،
خزان است در میانه‌ی بهار یا برعکس.

#شاهرخ_مسکوب
📘گفت‌وگو در باغ
Dilnavoz
Nigina Amonkulova
💙

و شب رودخانه‌ای است که پل می‌زند
بین دو کرانه‌ی گفتن و شنفتن..

#لی_یانگ_لی
آنچه آدمی را نابود می‌کند
پستی و فرومایگی روح اوست
و ابتذال غم‌ها و شادی‌های او

که در این صورت آدمی به هر نوع
خفت و خواری تن می‌دهد تا به لذتی دست یابد.

#رومن_رولان
📘 ژان كريستف
هر تحول حاصل گذشته‌ای پرهیاهوست...
« لا اجدني في قلبي شیئا أحلي من ذکراه،
لذا لا أنسَاه... »

در قلبم چیزی قشنگ‌تر از یادش پیدا نمی‌کنم،
پس فراموشش نمی‌کنم...
«بگذار بگویمت که من هیچ چیز را از یاد نبرده‌ام،
منتها موقتاً ذهنم را از این چیزها،
از جمله خاطراتم، پاک کرده‌ام،
تا آن‌وقت که در اوضاع و احوال خودم
بهبود اساسی ایجاد کنم.
آن‌وقت...
آن‌وقت خواهی دید
که دوباره از میان مردگان برمی‌خیزم!
»

#فئودور_داستایوفسکی
📘 قمارباز
2024/06/16 23:32:56
Back to Top
HTML Embed Code: