🍃♥🍃
بعد مرگم شعرهایم را بخوان تا بشنوی
سرگذشتم تلختر از درگذشتم بوده است!
- فرامرز عرب عامری
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
بعد مرگم شعرهایم را بخوان تا بشنوی
سرگذشتم تلختر از درگذشتم بوده است!
- فرامرز عرب عامری
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
❤12😢5👍1
👍9❤2
🍃♥🍃
نه نغمه ی نی خواهم و نه طرف چمن
نه یار جوان ، نه باده ی صاف کهن
خواهم که به خلوتکده ای از همه دور
من باشم و من باشم و من باشم و من...
مهدی اخوان ثالث
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
نه نغمه ی نی خواهم و نه طرف چمن
نه یار جوان ، نه باده ی صاف کهن
خواهم که به خلوتکده ای از همه دور
من باشم و من باشم و من باشم و من...
مهدی اخوان ثالث
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
❤8
🍃♥🍃
ما خوب و خوش و خرّم و دلباخته بوديم
نفرين به دو چشمان همه شور نظرها...!
- حامد فلاحی راد
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
ما خوب و خوش و خرّم و دلباخته بوديم
نفرين به دو چشمان همه شور نظرها...!
- حامد فلاحی راد
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
❤8👍1👎1
🍃♥🍃
یک جهان تنگ شد از دوری یوسف به پدر
به گمانم بکند چشم مرا هجر تو کور
- مهدی محمدی
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
یک جهان تنگ شد از دوری یوسف به پدر
به گمانم بکند چشم مرا هجر تو کور
- مهدی محمدی
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
❤12
❤5👍3
سلام ودرودبردوستداران الله خواهران وبرادران مسلمانم برای هدایت یک پسری که خانوادش ناراحتن درخواست دعا دارم ازتون هیچ چیزی برای مامسلمانا قوی تر ازدعا کردن نیست برای این پسر دعای هدایت کنین که به راه راست هدایت بشه الله بخشنده ومهربانه هدایت نصیب تمام جوانان بکنه حتما سرنمازهاتون دعاکنین کیاهمین که دیدین دست به دعاشین بلکه هدایت بشن خانوادشونم خوشحال بشن الله بزرگه ..💜
اجرتون بااالله
#درخواست_دعا ازمخاطبین کانال
اجرتون بااالله
#درخواست_دعا ازمخاطبین کانال
👍24
🍃♥🍃
خُنُک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش
بنماند هیچش الا هوسِ قمار دیگر...
مولانا
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
خُنُک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش
بنماند هیچش الا هوسِ قمار دیگر...
مولانا
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
❤5👍5👌1
🍃♥🍃
آشیانِ منِ بیچاره اگر سوخت چه باک؟!
فکرِ ویران شدنِ خانهی صیاد کنید..
ملکالشعرا بهار
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
آشیانِ منِ بیچاره اگر سوخت چه باک؟!
فکرِ ویران شدنِ خانهی صیاد کنید..
ملکالشعرا بهار
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
❤6👍5🥰2
🍃♥🍃
عاشقی کن
بیخیال وصل و هجران ای عزیز
گاه گاهی جاده ها
از شهر مقصد بهترند...
#امیر_وجود
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
عاشقی کن
بیخیال وصل و هجران ای عزیز
گاه گاهی جاده ها
از شهر مقصد بهترند...
#امیر_وجود
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
👍7🔥7❤2
❤11👍2
🍃♥🍃
🇮🇷 شعــــر
کاش میشد لحظه ای پرواز کرد
حرفهای تازه را آغاز کرد
کاش میشد خالی از تشویش بود
برگ سبزی تحفه ی درویش بود
کاش تا دل می گرفت و می شکست
عشق می آمد کنارش می نشست
کاش با هر دل دلی پیوند داشت
هر نگاهی یک سبد لبخند داشت
کاش که این لبخند ها پایان نداشت
سفره ها تشویش آب و نان نداشت
کاش می شد یاررا دزدیدو برد
گل را با غنچه هایش چید و برد
کاش دیواری میان ما نبود
بلکه میشد آن طرف تر را سرود
کاش من هم یک قناری میشدم
در تب آواز جاری میشدم
بال در بال کبوتر میزدم
آن طرفتر ها کمی سر میزدم
با پرستو ها غزل خوان میشدم
پشت هر آواز پنهان میشدم
کاش هم رنگ تبسم می شدم
در میان خنده ها گم می شدم
آی مردم من غریبستانیم
امتداد لحظه ای بارانیم
شهر من آن سو تر از پرواز هاست
در حریم آبی افسانه هاست
شهر من بوی تغزل می دهد
هر که می آید به او گل میدهد
دشت های سبز وسعت های ناب
نسترن نسرین شقایق آفتاب
باز این اطراف حالم را گرفت
لحظه ی پرواز بالم را گرفت
می روم آن سو تورا پیدا کنم
در دل آینه جایی وا کنم
🎙⚙آوایش امیـن چنـاری🚫
🔅📖 #دکترانوشه ⭐️➡️
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
🇮🇷 شعــــر
کاش میشد لحظه ای پرواز کرد
حرفهای تازه را آغاز کرد
کاش میشد خالی از تشویش بود
برگ سبزی تحفه ی درویش بود
کاش تا دل می گرفت و می شکست
عشق می آمد کنارش می نشست
کاش با هر دل دلی پیوند داشت
هر نگاهی یک سبد لبخند داشت
کاش که این لبخند ها پایان نداشت
سفره ها تشویش آب و نان نداشت
کاش می شد یاررا دزدیدو برد
گل را با غنچه هایش چید و برد
کاش دیواری میان ما نبود
بلکه میشد آن طرف تر را سرود
کاش من هم یک قناری میشدم
در تب آواز جاری میشدم
بال در بال کبوتر میزدم
آن طرفتر ها کمی سر میزدم
با پرستو ها غزل خوان میشدم
پشت هر آواز پنهان میشدم
کاش هم رنگ تبسم می شدم
در میان خنده ها گم می شدم
آی مردم من غریبستانیم
امتداد لحظه ای بارانیم
شهر من آن سو تر از پرواز هاست
در حریم آبی افسانه هاست
شهر من بوی تغزل می دهد
هر که می آید به او گل میدهد
دشت های سبز وسعت های ناب
نسترن نسرین شقایق آفتاب
باز این اطراف حالم را گرفت
لحظه ی پرواز بالم را گرفت
می روم آن سو تورا پیدا کنم
در دل آینه جایی وا کنم
🎙⚙آوایش امیـن چنـاری🚫
🔅📖 #دکترانوشه ⭐️➡️
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
❤12👌5👍2
🍃♥🍃
#داستان_کوتاه
برای خریدن چند کتاب شعر به آن کتابفروشی رفته بودم که فروشنده من را به طبقه ی بالا راهنمایی کرد که دیدم خود شعر روی صندلی ای نشسته و کتابی را ورق میزند!!
به محض ورودم از جایش بلند شد و خواست راهنمایی کند!
لباس های گله گشاد رنگی و موهایی که جلوی پیشانی اش ریخته بود با آدم حرف میزد!
چقدر رنگ داشت این پریزاد.
نگاه از نگاهش برداشتم و رفتم سراغ کتابها...
به هر کتابی دست می انداختم توضیحی میداد..انگار نشسته بود و همه را خوانده بود.انگار که نه!همه را خوانده بود.
کتابی که قبلا خوانده بودم را انتخاب کردم و صفحه ی مورد نظرم را هم آوردم و گفتم ببخشید این را بخوانید برای من، عینکم همراهم نیست!
شعری از "امید صباغ نو" بود.
موقع خواندن شعر یک دستش را به موهای بافته شده اش که از زیر شال آویزان بود گرفت!
آدم هایی که زیاد شعر میخوانند،ژست خواندن دارند! ژست خواندن اش این بود.
ژست خواندن اش برایم آشنا آمد.
شین اش کمی میزد و بد به دل میچسبید و بدجور مشتاق بودم برایم بخواند
به این بیت که رسید تُن صدایش عوض شد:
"گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید
آمدی و همه ی فرضیه ها ریخت به هم"
آن روز گذشت و اشتیاق عجیبی برای خواندن شعر پیدا کرده بودم و دیگر هفته ای دو سه بار میرفتم و کتاب میخریدم!
وقتی دیدم جایی در قفسه ی کتابهایم ندارم گفتم بس است دیگر! باید خود شعر را به خانه ام بیاورم و به گیسویش قافیه ببافم!
کتابی خریدم و در صفحه ی اولش همان شعری را که روز اول برایم خوانده بود به همراه آدرس کافه ای برای چهارشنبه ساعت هشت نوشتم و روی میز جا گذاشتم!
حالا دو سالی هست که از این ماجرا میگذرد و هنوز هم قرار روز چهارشنبه مان سر ساعت برقرار است.
اما راستش دیگر به رفتارهایش اشتیاقی ندارم،
دیگر به بودن اش مشتاق نیستم!
از یک جایی به بعد فهمیدم دیگر به اینکه ابتدای حرف هایش نامم را صدا کند
یا هنگام خستگی دست بر موهای بافته اش بگیرد و شعر بخواند
یا چه میدانم
به همین خندیدن ساده اش... .
مشتاق نیستم.
راستش از یک جایی به بعد
کار از اشتیاق به احتیاج میکشد!
من به خندیدن اش به ژست شعر خواندن اش به بودن اش... مشتاق که نه! محتاجم!
بعضی آدم ها از یک جایی به بعد به بودن با هم به عاشقانه های پیش پا افتاده و تکراری شان، مشتاق که نه! محتاجند.
#علی_سلطانی
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
#داستان_کوتاه
برای خریدن چند کتاب شعر به آن کتابفروشی رفته بودم که فروشنده من را به طبقه ی بالا راهنمایی کرد که دیدم خود شعر روی صندلی ای نشسته و کتابی را ورق میزند!!
به محض ورودم از جایش بلند شد و خواست راهنمایی کند!
لباس های گله گشاد رنگی و موهایی که جلوی پیشانی اش ریخته بود با آدم حرف میزد!
چقدر رنگ داشت این پریزاد.
نگاه از نگاهش برداشتم و رفتم سراغ کتابها...
به هر کتابی دست می انداختم توضیحی میداد..انگار نشسته بود و همه را خوانده بود.انگار که نه!همه را خوانده بود.
کتابی که قبلا خوانده بودم را انتخاب کردم و صفحه ی مورد نظرم را هم آوردم و گفتم ببخشید این را بخوانید برای من، عینکم همراهم نیست!
شعری از "امید صباغ نو" بود.
موقع خواندن شعر یک دستش را به موهای بافته شده اش که از زیر شال آویزان بود گرفت!
آدم هایی که زیاد شعر میخوانند،ژست خواندن دارند! ژست خواندن اش این بود.
ژست خواندن اش برایم آشنا آمد.
شین اش کمی میزد و بد به دل میچسبید و بدجور مشتاق بودم برایم بخواند
به این بیت که رسید تُن صدایش عوض شد:
"گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید
آمدی و همه ی فرضیه ها ریخت به هم"
آن روز گذشت و اشتیاق عجیبی برای خواندن شعر پیدا کرده بودم و دیگر هفته ای دو سه بار میرفتم و کتاب میخریدم!
وقتی دیدم جایی در قفسه ی کتابهایم ندارم گفتم بس است دیگر! باید خود شعر را به خانه ام بیاورم و به گیسویش قافیه ببافم!
کتابی خریدم و در صفحه ی اولش همان شعری را که روز اول برایم خوانده بود به همراه آدرس کافه ای برای چهارشنبه ساعت هشت نوشتم و روی میز جا گذاشتم!
حالا دو سالی هست که از این ماجرا میگذرد و هنوز هم قرار روز چهارشنبه مان سر ساعت برقرار است.
اما راستش دیگر به رفتارهایش اشتیاقی ندارم،
دیگر به بودن اش مشتاق نیستم!
از یک جایی به بعد فهمیدم دیگر به اینکه ابتدای حرف هایش نامم را صدا کند
یا هنگام خستگی دست بر موهای بافته اش بگیرد و شعر بخواند
یا چه میدانم
به همین خندیدن ساده اش... .
مشتاق نیستم.
راستش از یک جایی به بعد
کار از اشتیاق به احتیاج میکشد!
من به خندیدن اش به ژست شعر خواندن اش به بودن اش... مشتاق که نه! محتاجم!
بعضی آدم ها از یک جایی به بعد به بودن با هم به عاشقانه های پیش پا افتاده و تکراری شان، مشتاق که نه! محتاجند.
#علی_سلطانی
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
👍8❤5🔥1😢1
👍13❤4
🍃♥🍃
عمر پوچِ عاشقت دارد به پایان میرسد
از غم و از دوریت دارد بهلب جان میرسد
تو بهارم بودی و من چشمبراهت بودهام
سالهاست بعد از زمستانم، زمستان میرسد
آسمانِ چشمهای عاشقم ابری شده
با مرور خاطراتت بوی باران میرسد
پرسشی دارم،که خوابشب را ازمنگرفت
دست من آیا به گیسویِ پریشان میرسد؟
حسرتِ بوسیدن و بوییدن عطر تنت...
داستان تلخ من، اینگونه پایان میرسد
ای که بعداز تو ندیدم روز خوش در زندگی
از غم و از دوریت دارد به لب جان میرسد
#ابراهیم_کشاورزپور
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
عمر پوچِ عاشقت دارد به پایان میرسد
از غم و از دوریت دارد بهلب جان میرسد
تو بهارم بودی و من چشمبراهت بودهام
سالهاست بعد از زمستانم، زمستان میرسد
آسمانِ چشمهای عاشقم ابری شده
با مرور خاطراتت بوی باران میرسد
پرسشی دارم،که خوابشب را ازمنگرفت
دست من آیا به گیسویِ پریشان میرسد؟
حسرتِ بوسیدن و بوییدن عطر تنت...
داستان تلخ من، اینگونه پایان میرسد
ای که بعداز تو ندیدم روز خوش در زندگی
از غم و از دوریت دارد به لب جان میرسد
#ابراهیم_کشاورزپور
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
❤7😢5👍3
• درست زمانی که فرعون با شمشیرش گردن کودکان را میزد، خداوند متعال موسی را میساخت و آماده میکرد تا او را به عنوان حامل رسالت خویش و نابودگر فرعون و سپاهیانش بازگرداند.
❧ شیخ أحمد السید
• فرعون دربارهی موسی گفت: ﴿هُوَ مَهِينٌ﴾ یعنی «او بیمقدار است»، حال آنکه الله متعال دربارهی ایشان میفرماید: ﴿وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي﴾ «تو را برای خود پروردم». شاید بنده در نگاه فرمانروای زمین کوچک و خوار به نظر آید، حال آنکه برگزیدهی فرمانروای آسمان و زمین است.
• فرعون از شکافته شدن دریا خوشحال شد و فکر کرد راهی است برای رسیدن به موسی، در حالی که الله او را به تدریج به سوی هلاکتش میکشاند. خداوند راه هلاکت را برای ستمگران طوری نمایان میکند که گویا راه نجاتشان است، تا با پای خود به قتلگاهشان بروند.
• بیشترین داستانی که در قرآن تکرار شده، داستان فرعون است؛ زیرا حالت «فرعون» بیشترین حالتی است که در (طول تاریخ) در میان امتها تکرار میشود، و تکرار این داستان (در قرآن) به علت نیاز امت به عبرتهای آن است.
❧ شیخ عبدالعزیز طریفي
❧ شیخ أحمد السید
• فرعون دربارهی موسی گفت: ﴿هُوَ مَهِينٌ﴾ یعنی «او بیمقدار است»، حال آنکه الله متعال دربارهی ایشان میفرماید: ﴿وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي﴾ «تو را برای خود پروردم». شاید بنده در نگاه فرمانروای زمین کوچک و خوار به نظر آید، حال آنکه برگزیدهی فرمانروای آسمان و زمین است.
• فرعون از شکافته شدن دریا خوشحال شد و فکر کرد راهی است برای رسیدن به موسی، در حالی که الله او را به تدریج به سوی هلاکتش میکشاند. خداوند راه هلاکت را برای ستمگران طوری نمایان میکند که گویا راه نجاتشان است، تا با پای خود به قتلگاهشان بروند.
• بیشترین داستانی که در قرآن تکرار شده، داستان فرعون است؛ زیرا حالت «فرعون» بیشترین حالتی است که در (طول تاریخ) در میان امتها تکرار میشود، و تکرار این داستان (در قرآن) به علت نیاز امت به عبرتهای آن است.
❧ شیخ عبدالعزیز طریفي
❤11👍7
🍃♥🍃
"هرچند دشمنم شدهای دوست دارمت
بر دوستان گلایه روا نیست، بگذریم..."
سجاد سامانی
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
"هرچند دشمنم شدهای دوست دارمت
بر دوستان گلایه روا نیست، بگذریم..."
سجاد سامانی
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
❤12
🍃♥🍃
مدعی نیستم اما هنری بهتر از این؟
که همانی که کسی حدس نمیزد شدهام...
- محمد علی بهمنی
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
مدعی نیستم اما هنری بهتر از این؟
که همانی که کسی حدس نمیزد شدهام...
- محمد علی بهمنی
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
👍9❤5
🍃♥🍃
نیمی دفِ من به موش دادی همه خوش
باقی به کف بنده نهادی همه خوش
با دفِ دریده در سماع آمدهایم
ای با تو مراد و بیمرادی همه خوش
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
نیمی دفِ من به موش دادی همه خوش
باقی به کف بنده نهادی همه خوش
با دفِ دریده در سماع آمدهایم
ای با تو مراد و بیمرادی همه خوش
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
👍7
🍃♥🍃
نماز کردم و از بی خودی ندانستم
که در خیال تو عقدِ نماز چون بستم ؟
نمازِ مست ، شریعت روا نمی دارد
نماز من که پذیرد ؟ که روز و شب مستم
سعدی
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
نماز کردم و از بی خودی ندانستم
که در خیال تو عقدِ نماز چون بستم ؟
نمازِ مست ، شریعت روا نمی دارد
نماز من که پذیرد ؟ که روز و شب مستم
سعدی
Join ➣ ♥ @Ashaar_Nabb🍃
❤7👍2