نمیدانم از دلتنگی عاشقترم
یا از عاشقی دلتنگتر!
فقط میدانم در آغوش منی
بی آنکه باشی...!
#عباس_معروفی
@AcefNevis
یا از عاشقی دلتنگتر!
فقط میدانم در آغوش منی
بی آنکه باشی...!
#عباس_معروفی
@AcefNevis
Neghab
Siavash Ghomayshi
ای بازیگر گریه نکن!
ما همهمون مثل همیم...
صبحها که از خواب پا میشیم
نقاب به صورت میزنیم!
@AcefNevis
ما همهمون مثل همیم...
صبحها که از خواب پا میشیم
نقاب به صورت میزنیم!
@AcefNevis
پدر میگفت:
نه با کسی بحث کن؛ نه از کسی انتقاد کن!
هرکسی هر چی که گفت بگو حق با شماست و خودت را خلاص کن!
آدمها که عقیدهات را میپرسند، نظرت را نمیخواهند؛ میخواهند با عقیده خودشان موافقت کنی...
بحث کردن با آدمها بیفایده است!
#زویا_پیرزاد
@AcefNevis
نه با کسی بحث کن؛ نه از کسی انتقاد کن!
هرکسی هر چی که گفت بگو حق با شماست و خودت را خلاص کن!
آدمها که عقیدهات را میپرسند، نظرت را نمیخواهند؛ میخواهند با عقیده خودشان موافقت کنی...
بحث کردن با آدمها بیفایده است!
#زویا_پیرزاد
@AcefNevis
دانی از زندگی چه میخواهم
من تو باشم... تو... پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو... بار دیگر تو...
#فروغ_فرخزاد
@AcefNevis
من تو باشم... تو... پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو... بار دیگر تو...
#فروغ_فرخزاد
@AcefNevis
امیدوارم شب با تو مهربان باشد،
تو که روز در فرسودنت کم نگذاشت.
تو که از اندوه و خستگی حرف نزدی،
تا خوشحالی عزیزانت را خراب نکنی...!
#حميد_سليمی
@AcefNevis
تو که روز در فرسودنت کم نگذاشت.
تو که از اندوه و خستگی حرف نزدی،
تا خوشحالی عزیزانت را خراب نکنی...!
#حميد_سليمی
@AcefNevis
تکرار مناسبتها همیشه یکسان نیست!
قدری بزرگترم کرده است...
تولدت مبارک من.
#آصف_گنجی
#بداهه
۱۲ آبان ۱۴۰۲ نوشته شده است.
@AcefNevis
پ.ن: تولد بنده ۲۵ خرداد است.
قدری بزرگترم کرده است...
تولدت مبارک من.
#آصف_گنجی
#بداهه
۱۲ آبان ۱۴۰۲ نوشته شده است.
@AcefNevis
پ.ن: تولد بنده ۲۵ خرداد است.
آصف گنجی(نویسنده)
تکرار مناسبتها همیشه یکسان نیست! قدری بزرگترم کرده است... تولدت مبارک من. #آصف_گنجی #بداهه ۱۲ آبان ۱۴۰۲ نوشته شده است. @AcefNevis پ.ن: تولد بنده ۲۵ خرداد است.
تاثیر اتفاقها همیشه یکسان نیست!
گاهی بزرگترت میکند...
تولدت مبارک من.
#آصف_گنجی
#بداهه
۱۲ آبان ۱۴۰۲
@AcefNevis
پ.ن: ویرایش جدید؛ برای اینکه اگر خواستین بتونین در تولد خودتون از این نوشته استفاده کنید.🌹
گاهی بزرگترت میکند...
تولدت مبارک من.
#آصف_گنجی
#بداهه
۱۲ آبان ۱۴۰۲
@AcefNevis
پ.ن: ویرایش جدید؛ برای اینکه اگر خواستین بتونین در تولد خودتون از این نوشته استفاده کنید.🌹
کنارم نشسته بود و با ذوق میگفت: «حسابی غافلگیرش کردم. یه جشن تولد واسش گرفتم که تو خواب هم نمیدید. وقتی چراغا روشن شد جیغش رفت هوا... بغلم کرد. واسش یه گردنبند گرفتم که همهی مهمونا انگشت به دهن مونده بودن. دیجی آورده بودم. همهی دوستاش رو دعوت کرده بودم بدون اینکه خودش بفهمه. خیلی خوشحالم تونستم کسی رو که دوست دارم انقدر خوشحال کنم.» راست میگفت خیلی خوشحال بود. به هر کسی میرسید با همین ذوق از اول همهی برنامههای تولد رو واسش تعریف میکرد. آخر شب وقتی داشتم باهاش خداحافظی میکردم بهم گفت کسی رو که دوست داری غافلگیر کن. با هیچی مثل غافلگیری نمیشه دل آدما رو به دست آورد. گفت و رفت ولی من نرفتم. من برگشتم. برگشتم به گذشته... پرت شدم تو بیست سالگی... تو میرداماد فرود اومدم. جعبهی کیک تولد دستم بود با یه شمع علامت سوال! داشتم حساب کتاب میکردم که چقدر پول واسم مونده. باهاش نمیشد گردنبند خرید ولی مهم نبود چون من میخواستم روسری بخرم. رفتم تو تنها روسری فروشی که میشناختم. جعبهی کیک تولد و شمع رو گذاشتم رو صندلی... چند دقیقهای گذشت. فروشنده یه دختر حدودا بیست ساله بود. بهم گفت آقا میتونم کمک تون کنم؟ گفتم روسری میخوام برای هدیهی تولد... گفت: چند سالشونه... گفتم هم سن شما... گفت چه طرحی میخواید؟ گل درشت؟ گل ریز؟ ساده؟ گفتم نمیدونم. گفت: چه رنگی میخواید؟ گفتم: نمیدونم. گفت رنگ پوست شون چه رنگیه؟ گفتم رنگ پوست شما... گفت: صورتشون گرده یا کشیده؟ گفتم مثل صورت شما... گفت: میتونم بپرسم برای کی میخواید؟ گفتم برای یکی که دوسش دارم. گفت کمک تون میکنم که هدیه خوبی واسش بگیرید. بعد شروع کرد یکی یکی روسریها رو سر کردن تا من ببینم و نظر بدم. ده، پونزده تا روسری که سر کرد بهم گفت خب کدوم رو پسندیدید؟ گفتم به نظر شما کدوما بهتر بود. گفت من اگه میخواستم بردارم این که رنگ بنفش داره رو بر میداشتم. اون که زرشکی داره هم قشنگه. گفتم پس جفتش رو میبرم. گفت مبارکتون باشه. کادو کنم؟ گفتم بله بیزحمت کادو کنید. پول روسریها رو حساب کردم... خداحافظی کردم و از مغازه اومدم بیرون... بدون جعبهی کیک تولد... بدون شمع علامت سوال... بدون روسریهای کادو شده... چند قدمی که از مغازه دور شدم فروشنده صدام زد. چند قدمی که رفته بودم رو برگشتم. داشت میخندید. بهم گفت شنیده بودم عشق و عاشقی فراموشی میاره ولی ندیده بودم. همه چی رو که جا گذاشتید. گفتم تولدت مبارک... نا قابله...
جیغ نزد، بغلم نکرد ولی گیج شد. گفت شما از کجا میدونید؟ گفتم خدا پدر و مادر مارک زاکربرگ رو بیامرزه... از فیس بوک فهمیدم. فقط زل زد تو چشمام با یه لبخند که قبل از اون رو لبای هیچ آدمی ندیده بودم. گفتم بازم تولدت مبارک و رفتم... اون شب وقتی قبل از خواب داشتم فیس بوک رو چِک میکردم دیدم پست جدید گذاشته... همون روسری بنفش رو سرش کرده بود و داشت شمع علامت سوال رو فوت میکرد. کیک شکلاتی که خریده بودم تو عکس خیلی خوب افتاده بود. زیر عکس نوشته بود «هیچوقت تو زندگیم اندازهی امروز غافلگیر نشده بودم... بهترین تولد زندگیم با مشارکت یک دیوانه...»
#حسین_حائریان
@AcefNevis
جیغ نزد، بغلم نکرد ولی گیج شد. گفت شما از کجا میدونید؟ گفتم خدا پدر و مادر مارک زاکربرگ رو بیامرزه... از فیس بوک فهمیدم. فقط زل زد تو چشمام با یه لبخند که قبل از اون رو لبای هیچ آدمی ندیده بودم. گفتم بازم تولدت مبارک و رفتم... اون شب وقتی قبل از خواب داشتم فیس بوک رو چِک میکردم دیدم پست جدید گذاشته... همون روسری بنفش رو سرش کرده بود و داشت شمع علامت سوال رو فوت میکرد. کیک شکلاتی که خریده بودم تو عکس خیلی خوب افتاده بود. زیر عکس نوشته بود «هیچوقت تو زندگیم اندازهی امروز غافلگیر نشده بودم... بهترین تولد زندگیم با مشارکت یک دیوانه...»
#حسین_حائریان
@AcefNevis
دوستم داشته باش و بگو!
نمیخواهم بیصدا دوستم داشته باشی.
من آری عشق را،
در گوری از سکوت نمیخواهم...
#نزار_قبانی
@AcefNevis
نمیخواهم بیصدا دوستم داشته باشی.
من آری عشق را،
در گوری از سکوت نمیخواهم...
#نزار_قبانی
@AcefNevis
دستم را بگیر!
همین دست
برایت ترانه عاشقانه نوشته؛
همین دست سوخته
در حسرت لمس دستهای تو؛
همین دست
پاک کرده اشکهایی را
که در نبودت به گونه دویدند...
#یغما_گلرویی
@AcefNevis
همین دست
برایت ترانه عاشقانه نوشته؛
همین دست سوخته
در حسرت لمس دستهای تو؛
همین دست
پاک کرده اشکهایی را
که در نبودت به گونه دویدند...
#یغما_گلرویی
@AcefNevis
آدمهایی که مدت زیادی برای یکی تلاش کردن
و بهش نرسیدن، دیگه اینقدر تنها میمونن تا یکی پیدا شه براشون تلاش کنه...
این داستان دختر و پسر هم نداره.
@AcefNevis
#استوری
و بهش نرسیدن، دیگه اینقدر تنها میمونن تا یکی پیدا شه براشون تلاش کنه...
این داستان دختر و پسر هم نداره.
@AcefNevis
#استوری
آصف گنجی(نویسنده)
#داستانک پاستیل یادمه میگفت وقتی پدرش ناراحتش میکرد و میخواست از دلش دربیاره توی داشبورد ماشین رو پر پاستیل میکرد و بهش میگفت در داشبورد رو باز کن اون جا کسی هست که کارت داره؛ آخه پاستیل خیلی دوست داشت. تازگیها متوجه شدم دکترش بهش گفت که باید رژیم…
نامش جدایی است،
تنش درد
و باطنش سکوت!
سکوتی که به انتظار بغض نشسته تا بشکند
و آن حرامی از نو گُر میگیرد!
افسوس که اشک، آب روی آتش درون سینه نمیشود
و این چرخهی ناجوانمردی روزگار ادامه مییابد.
#آصف_گنجی
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
@AcefNevis
#بداهه_نویسی
تنش درد
و باطنش سکوت!
سکوتی که به انتظار بغض نشسته تا بشکند
و آن حرامی از نو گُر میگیرد!
افسوس که اشک، آب روی آتش درون سینه نمیشود
و این چرخهی ناجوانمردی روزگار ادامه مییابد.
#آصف_گنجی
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
@AcefNevis
#بداهه_نویسی