Telegram Web
✳️ فرانسه و پیشنهاد بمباران اتمی ایران!

فرستاده حکومت فرانسه در زمان ریاست جمهوری والری ژیسکاردستن به عراق آمد و با وزیر وقت دفاع عدنان خیرالله ملاقات کرد و به او اطلاع داد: «فرانسه به صورت جدی زمینه‌های اعطای یک بمب اتمی به عراق را بررسی می‌کند. می‌توان برای مجبور کردن ایران به متوقف ‌کردن جنگ این بمب را به هدف مشخصی پرتاب کرد.»

#وفیق_السامرایی
[فرمانده سازمان اطلاعات نظامی عراق]
#ویرانی_دروازه_شرقی
#عدنان_قارونی
انتشارات مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس
صفحه ۱۵۹.

@Ab_o_Atash
👎1😡1
✳️ حکمتی از زنی

ابان بن تغلب گوید: زنی را دیدم که پسرش مُرد. برخاست؛ چشمش را بست و او را پوشاند و گفت: جزع و گریه چه فایده دارد؟ آنچه را پدرت چشید، تو هم چشیدی و مادرت بعد از تو خواهد چشید. بزرگ‌ترین راحت‌ها برای انسان خواب است و خواب، برادر مرگ است. چه فرق می‌کند در رختخواب بخوابی یا جای دیگر؟ اگر اهل بهشت باشی مرگ به حال تو ضرر ندارد و اگر اهل ناری، زندگی به حال تو فایده ندارد. اگر مرگ بهترین چیزها نبود، خداوند پیغمبر خود را نمی‌میراند و ابلیس را زنده نمی‌گذاشت.

#عباس_عزیزی
#داستان‌های_عارفانه در آثار علامه حسن‌زاده‌آملی
انتشارات نبوغ
صفحه ۷۹۶.

@Ab_o_Atash
👏116
✳️ روش مطالعه آیت‌الله سیستانی

آقای سیستانی روش خاصی در مطالعه کتاب دارند. وقتی کتابی را می‌بینند، ابتدا یک نگاه سریع به کتاب دارند؛ فهرست و عناوین و مطالب کتاب را می‌بینند و اگر دیدند این کتاب مطالب خوبی ندارد، کنار می‌گذارند و اگر می‌بینند برخی مطالب خوب است، همان مطالب را می‌خوانند و گاهی هم همه کتاب را از ابتدا تا انتها می‌خوانند و گاهی اوقات شاید یک مطلب را دو بار بخوانند. روش آقای سیستانی در مطالعه کتاب همین است و وقتی کتاب را مطالعه می‌کنند، با عمق و تدبر می‌خوانند.

#محمد_الحسون
#مجله_عصر_اندیشه
شماره ۱۶، اسفند ۱۳۹۶
صفحه ۶۹.

@Ab_o_Atash
14
✳️ کرامتی از آیت‌الله سیدموسی زرآبادی

مرحوم شیخ مجتبی قزوینی نقل کردند در روز تشییع جنازه مرحوم [سیدموسی] زرآبادی یکی از ارادتمندان ایشان خیلی بی‌تابی می‌کرد و به سروصورت خود می‌زد.

بعدها مرحوم حاج شیخ مجتبی از ایشان سبب بی‌تابی را پرسیده بودند، ایشان گفته بود: یک روز من خدمت آقای زرآبادی عرض کردم: آقا! دعا بفرمایید خداوند زیارت جد بزرگوارت امام حسین علیه‌السلام را برایم قسمت کند.

روز بعد که نماز صبح را در محضر ایشان خواندیم، هنگامی که می‌خواستم از مسجد بیرون روم، به من اشاره کردند که بنشین! تعقیبات ایشان تمام شد و در خدمتشان از مسجد بیرون آمدیم. به من فرمود: مایل هستید به زیارت جدم مشرّف شویم؟ گفتم: نهایت آرزوی من است ولی باید کارهایم را ردیف کنم و وصیتنامه‌ام را بنویسم. ایشان فرمود: نیازی به اینها نیست؛ بیا برویم.

آنگاه، قدم‌زنان به یکی از نقاط دورافتاده قزوین رفتیم و در آنجا چیزهایی را زیر لب خواند. سپس به من فرمود: چشم‌هایت را ببند. وقتی چشم‌هایم را باز کردم، خودم را در صحن مطهّر امام حسین علیه‌السلام دیدم. هنگامی که از زیارت حضرت سیدالشهداء و قمر بنی هاشم و علی‌اکبر و سایر شهدا  سلام‌الله علیهم اجمعین  فارغ شدیم، در صحن مطهر امام حسین علیه‌السلام به من فرمود: مایل هستید به زیارت جدم امیرمؤمنان علیه‌السلام مشرّف شویم؟ اظهار اشتیاق کردم. باز هم فرمود: چشم‌هایت را ببند. هنگامی که چشم‌هایم را گشودم، خود را در صحن مولای متقیان امیرمؤمنان علیه‌السلام یافتم، پس از زیارت امیرمؤمنان علیه‌السلام دست مرا گرفت و فرمود: چشم‌هایت را ببند! چون چشم‌هایم را باز کردم خود را در همان نقطه از قزوین که ساعتی قبل در محضر ایشان قدم‌زنان به آنجا رفته بودیم، یافتم.

توضیحات مؤلف کتاب «اجساد جاویدان»:
الف- کسی که در محضر مرحوم زرآبادی با طی‌الارض مشرّف عتبات شده «مشهدی‌اکبر نعل‌بُر» نام داشت که در خیابان مولوی قزوین مغازه داشته است.
ب- هنگامی که مشهدی‌اکبر وارد حرم مطهر حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام می‌شود با خانواده قندچی تلاتری ملاقات می‌کند که از یک هفته پیش به کربلا مشرف شده بودند، آقای قندچی از مشهدی‌اکبر می‌پرسد: شما کی مشرّف شدید؟ او می‌گوید: ما همین الان مشرّف شدیم.
ج- مشهدی‌اکبر نعل‌بُر در مجالس سوگواری سیدالشهدا شرکت می‌کرد و به عشق زیارت سالار شهیدان کفش‌ها را جفت می‌کرد. نظر به اینکه سنّش بالا رفته بود و دیگر امید نداشت که زیارت عتبات عالیات نصیبش شود، هر وقت کفش‌های عزاداران را جفت می‌کرد، در دلش خطاب به امام حسین علیه‌السلام می‌گفت: یا حسین! چه شد؟
مشهدی‌اکبر می‌گوید: هنگامی که از عتبات عالیات برگشتیم و خود را در دوراهی رشت و همدان در مدخل قزوین دیدیم، مرحوم زرآبادی به من فرمود: مشهدی اکبر! دیگر نگو یا حسین چه شد؟!

#علی‌اکبر_مهدی‌پور
#اجساد_جاویدان
انتشارات رسالت
صفحه ۳۱۵.

@Ab_o_Atash
😭83
✳️ لیبرال‌ها نباید مدیر کشور باشند

کسانی که می‌گویند کشور باید طوری اداره شود که نان و آب مردم و امور مادی‌شان مرتب باشد، معتقد به دموکراسی غربی و حکومت لیبرالیستی هستند.

وقتی اکثریت ملت معتقد به اسلامند و حکومت اسلامی می‌خواهند قهراً رأس حکومت باید کسانی باشند که کارشناس مسائل اسلامند.

وقتی ما می‌خواهیم کشورمان را بر اساس اسلام اداره کنیم، نمی‌توانیم اداره کشور را به دست کسی بدهیم که معتقد به حکومت لیبرالیستی و دموکراسی غربی است، زیرا ما آزادی و عدالت را تنها در سایه قوانین و دستورات اسلام می‌خواهیم.

#حسینعلی_منتظری
روزنامه کیهان
۵ اسفند ۱۳۵۹، صفحه ۱۰.

@Ab_o_Atash
1👍1👎1😁1🤨1
✳️ گزارش به گرتا گاربوی عزیز

گرِتا گاربوی عزیز! امیدوارم شما مرا در فیلم مستند و خبری اخیرِ آشوب دیترویت، که در آن سر من شکست، دیده باشید. من هرگز در کمپانی فورد کار نکرده بودم. روزی یکی از دوستانم خبر اعتصاب را به من داد. خوب، من هم آن‌روز کاری نداشتم که انجام بدهم. بنابراین با او راه افتادم، و رفتیم به طرف صحنهٔ آشوب و داخل گروه کوچکی ایستادیم و شروع کردیم به صحبت از هر دری. حرف‌های نسبتاً تندی را که زده می‌شد می‌شنیدم، اما من علاقه‌ای به گوش‌دادن به این حرف‌ها نداشتم؛
اصلاً فکر نمی‌کردیم که حادثه‌ای در شرف وقوع است.

وقتی که دیدم از اتومبیل‌ها فیلم تهیه می‌شود، به نظرم رسید خب، الان بهترین فرصت برای ظاهرشدن من در فیلم که همیشه آرزویش را داشتم دست داده، لذا شروع کردم به پرسه‌زدن در همان دوروبر، و منتظر برای امتحان اقبالم. من همیشه می‌دانستم که قیافه‌ام طوری است که به درد فیلم می‌خورد و در پردهٔ سینما زیبا به نظر خواهد رسید. از این کار، بسیار راضی بودم، گرچه حادثه کوچکی یک هفته تمام روانه بیمارستانم کرد!

به محض اینکه مرخص شدم، به تماشاخانه کوچکی که در همسایگی‌ام قرار داشت رفتم و فهمیدم که فیلم مستندی که در صحنه‌ای از آن، من ظاهر شده بودم را نمایش می‌دهند. از این‌رو، برای دیدن قیافهٔ خودم به تماشاخانه رفتم. عظیم بود، با شکوه بود!

اگر خوب به فیلم دقت کرده باشید، مرا به یاد می‌آورید، چون در فیلم، من همان مرد جوانی هستم که با چمدان فاستونی کوچک آبی، موقعی که دویدن و فرار شروع می‌شود، کلاهش از سرش می‌افتد. یادتان می‌آید؟ در همان لحظه، سه یا چهار بار به طرف دوربین برگشتم تا قیافه‌ام در فیلم بیفتد و فکر می‌کنم که شما خنده‌ام را دیده‌اید. می‌خواستم ببینم خنده‌ام در فیلم چه‌طور به نظر می‌رسد، و اگر اغراق نکرده باشم، به قدر کافی زیبا افتاده‌ام...

#ویلیام_سارویان
#گرتا_گاربوی_عزیز
#علی_خورشید‌دوست
کتاب سروش، مجموعه داستان‌های کوتاه
(چاپ اول، تهران: انتشارات صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۶۸)
صفحات ۱۹۹ و ۲۰۰.

@Ab_o_Atash
😁41👏1
Forwarded from آب و آتش
وطن‌فروشی نکنید!

این حنجره، این باغِ صدا را نفروشید!
این پنجره، این خاطره‌ها را نفروشید!

در شهر شما باری اگر عشق فروشی است
هم غیرتِ آبادیِ ما را نفروشید!

تنها، به خدا، دلخوشی ما به دل ماست
صندوقچه راز خدا را نفروشید!

سرمایه دل نیست بجز اشک و بجز آه
پس دست‌کم این آب و هوا را نفروشید!

در دست خدا آینه‌ای جز دل ما نیست
آیینه شمایید؛ شما را نفروشید!

در پیله پروانه بجز کرم نلولد
پروانه پروازِ رها را نفروشید!

یک عمر دویدیم و لب چشمه رسیدیم
این هروله سعی و صفا را نفروشید!

دور از نظر ماست اگر منزل این راه
این منظره دورنما را نفروشید

#قیصر_امین_پور
#دستور_زبان_عشق
(چاپ دوم: تهران: انتشارات مروارید، ۱۳۸۶)
صفحات ۶۷ و ۶۸.

@Ab_o_Atash
5
✳️ شبی که آقا شخصاً به من زنگ زد...

روزی ۳۰۰ جانباز و خانواده شهید در ماه رمضان خدمت آقا رسیدند. با زبان روزه چهار ساعت سر پا ایستاد و با این ۳۰۰ خانواده یکی‌یکی احوالپرسی کرد... با هر کدام مثل پدری مهربان صحبت کرد. من دوسه بار کنار رفتم و نشستم، اما آقا چهار ساعت ایستاد و تا مغرب با آنها احوالپرسی کرد. بعد با آنها نماز خواند و افطار کرد.

شب من به بنیاد شهید رفتم تا کارهایم را جمع کنم؛ تلفن زنگ می‌خورد‌. گوشی را برداشتم... خدایا! درست می‌شنوم، خواب می‌بینم؟ صدای آقاست. سابقه نداشت آقا تلفن بزند. مگر دفتر و آدم آنجا نیست؟ دیدم اشتباه نمی‌کنم خود ایشان است‌.

آقا فرمودند: همسر شهیدی به نام فلان، برای من نامه نوشته که ازدواج مجدد کرده و با این شوهر جدیدش اختلاف دارد. مشکلش را نوشته و برای من توضیح داده است. فرمودند این را دنبال کنید حل بشود. من داشتم می‌رفتم، ولی یک‌دفعه فکر کردم آقا به‌‌جای اینکه بعد از چهارپنج ساعت سرپا ایستادن با آن وضعیت، استراحت کند، نامه‌ها را می‌خواند و حالا به نامه‌ای برخورد کرده که طاقت نمی‌آورد بگذارد فردا به دفتر بگوید و دفتر پی‌نوشت کند که پس‌فردا ارسال کنند تا به دبیرخانهٔ بنیاد شهید برسد و چند روز بعد به من برسد و تازه من اقدام کنم. دیدم آقا دلش نیامده این مسئله به فردا صبح بکشد. همین امشب مثل اینکه خواب از چشمش گرفته شده و می‌خواهد این کار انجام بشود. گفتم اگر آقا این‌طوری است چرا من بروم خانه؟

چند شب بعد افطار خدمت آقا رفتیم. سر سفره عرض کردم مشکل بچه‌شان که حل شد هیچ، مشکل پدر و مادر بچه هم حل شد و سر زندگی رفتند. این را که گفتم آنچنان در چهرهٔ آقا شادی موج زد که واقعاً اینچنین وضعیتی را من کمتر در ایشان دیده بودم.

#محمدحسن_رحیمیان
خبرنامه آینده روشن
شماره۲۳، اردیبهشت ۱۳۹۵
صفحه ۶۹.

@Ab_o_Atash
8
✳️ خودنمایی یا دایره وسیع لغات!

کسی که می‌گوید «استیصال»، در حالی‌ که منظورش به زبان ساده «درماندگی» است، یا می‌گوید «خزعبلات» در حالی که اگر بگوید «پرت‌وبلا» راحت‌تر می‌توانیم به منظورش پی ببریم، ممکن است دایرهٔ لغات وسیعی داشته باشد، ولی آیا تفکر وسیعی هم دارد؟ احتمالاً نه.

کسانی که لغات و عبارات دشوار و ادیبانه به ‌کار می‌برند، به‌‌طوری که بیشتر مردم باید برای فهم آنها به مغزشان فشار بیاورند، در بیشتر موارد خودپسند و خودنما هستند و معمولاً سطح فکر پایینی دارند.

#دیوید_جوزف_شوارتز
#جادوی_فکر_بزرگ
#ژنا_بخت‌آور
نشر فیروزه
صفحات ۸۰ و ۸۱.

@Ab_o_Atash
6👎6🤔1
✳️ دل با چه آرام می‌گیرد؟

در آدمى عشقى و دردى و خارخارى و تقاضايى است كه اگر صد هزار عالم مُلك او شود، نياسايد و آرام نيابد. در هر پيشه‌اى و صنعتى و منصبى مى‌كوشد و تحصيل نجوم و طب و غير آن مى‌كند و هيچ آرام نمى‌گيرد، زيرا آنچه مقصود است، به دست نيامده است.

آخر معشوق را «دلارام» گويند، يعنى كه دل به وى آرام گيرد. پس به غير او چون آرام و قرار گيرد؟

#جلال‌الدین_محمد_مولوی
#گزيده_فیه‌مافیه
#حسين_الهى‌_قمشه‌اى
شركت انتشارات علمى و فرهنگى
صفحه ٣٢.

@Ab_o_Atash
1
✳️ شعارهایی با نام آزادی و عدالت

در طول تاریخ بشری شعارها و الفاظ فصیح و زیبا در توجیه مغزهای مردم، تأثیر فراوان و عمیقی داشته است. با توجه به این نکته که غرض و هدف شعاردهندگان، محتوای خود آن شعارها نبوده است و با یک خوش‌بینی افراطی و تخیلی(اتوپیایی) شعار را به راه انداخته بوده‌اند، چه باید کرد!

راه هموار است و زیرش دام‌ها
قحطی معنی میان نام‌ها

لفظ‌ها و نام‌ها چون دام‌هاست
لفظ شیرین ریگ آب عمر ماست

(مثنوی مولوی)

فهرستی از سرگذشت سوزناک بشر را در رابطه با الفاظ شیرین و زیبا و فریبا پیش چشمان خود باز می‌کنیم:

ای آزادی!‌ ای ضدزنجیر!‌ ای بهترین وسیله تنفس جان آدمی، چه زنجیرهای گرانباری که به نام تو به پاهای بشر بسته‌اند!

ای عدالت! چه ظلم‌ها و جورها که با نام مقدس تو پوشاندند و جامعه بشری را از دیدار تو و تطبیق زندگی بر اصول تو دور و مهجور ساختند!

ای حق! ‌ای آغاز و انجام و مبنای عالم هستی! چه باطل‌هایی که به نام تو آراستند و انسانیت را از تو محروم ساختند!

این است زبان حال همیشگی ناتوانان و ناآگاهان عرصه تاریخ که در گوشه‌ای از کوخ‌های محقر خود، خطاب به خودخواهان خودکامه که به وسیله شعارها و الفاظ فریبا، زندگی آنان را به حرکت بی‌جان مبدل ساختند.

تو به نام حق فریبی مر مرا
تا کنی رسوای شور و شر مرا

نام حقم بست، نی آن رای تو
نام حق را دام کردی، وای تو

نام حق بستاند از تو داد من
من به نام حق سپردم جان و تن

تا به زخم من رگ جانت برد
یا تو را چون من به زندانت برد

(مثنوی مولوی)

#محمدتقی_جعفری
#فلسفه_دین
پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
صفحات ۳۵۸ و ۳۵۹.

@Ab_o_Atash
✳️ مجنون و شتر!

در انسان واقعاً دو «من» حاکم است: یک من انسانی و یک من حیوانی، که من حقیقی انسان، آن منِ انسانی است. و چقدر مولوی این مسئلهٔ تضاد درونی انسان را در آن داستان معروف «مجنون و شتر» عالی سروده است!

انسان واقعاً مظهر اصل تضاد است. در هیچ موجودی به اندازه انسان، این تضاد و ضدیت درونی و داخلی حکومت نمی‌کند.

داستان را این‏‌جور آورده است که مجنون به قصد اینکه به منزل لیلی برود، شتری را سوار بود و می‌رفت و از قضا آن شتر، بچه‌ای داشت شیرخوار. مجنون برای اینکه بتواند این حیوان را تند براند و در بین راه معطل کُرّه او نشود، کُرّه را در خانه حبس کرد و در را بست. خود شتر را تنها سوار شد و رفت. عشق لیلی، مجنون را پر کرده بود. جز درباره لیلی نمی‌اندیشید. اما از طرف دیگر، شتر هم حواسش شش‌دانگ دنبال کرّه‌‏اش بود و جز به کرّه خودش نمی‌اندیشید. کرّه در این منزل است و لیلی در آن منزل، این در مبدأ است و آن در مقصد. مجنون تا وقتی که به راندن مرکب توجه داشت، می‌رفت. در این بین‌ها حواسش متوجه معشوق می‌شد، مهار شتر از دستش رها می‌گردید. شتر وقتی می‌دید مهارش شل شده، آرام برمی‌گشت به طرف منزل. یک وقت مجنون متوجه حال خودش می‌شد، می‌دید دومرتبه به همان منزل اول رسیده. شتر را برمی‌گرداند، باز شروع می‌کرد به رفتن. مدتی می‌رفت. دوباره تا از خود بی‏‌خود می‌شد، حیوان برمی‌گشت. چند بار این عمل تکرار شد:

همچو مجنون در تنازع با شتر
گه شتر چربید و گه مجنونِ حُر

میل مجنون پس سوی لیلی روان‏
میل ناقه از پی طفلش دوان‏

تا آنجا که می‌گوید مجنون خودش را به زمین انداخت:

گفت ‏‌ای ناقه! چو هر دو عاشقیم‏
ما دو ضد بس همره نالایقیم‏

بعد گریز خودش را می‌زند، می‌گوید:

جان گشاده سوی بالا بال‌ها
تن ‌زده اندر زمین چنگال‌ها

در انسان دو تمایل وجود دارد: یکی تمایل روح انسان و دیگر تمایل تن انسان.

میل جان اندر ترقی و شرف‏
میل تن در کسب اسباب و علف‏

اگر می‌خواهی جان و روحت آزاد باشد، نمی‌توانی شکم‌پرست باشی؛ نمی‌توانی زن‌پرست باشی و روحت آزاد باشد، پول‌پرست باشی و روحت آزاد باشد و در واقع نمی‌توانی شهوت‌پرست باشی، خشم‌پرست باشی. پس اگر می‌خواهی واقعاً آزاد باشی، روحت را باید آزاد کنی.

#مرتضی_مطهری
#آزادی_معنوی
انتشارات صدرا
صفحات ۳۱ و ۳۲.

@Ab_o_Atash
1
✳️ امام نرگس‌ها
[به خاک پای امام حسن عسکری و حضرت موعود]


زمین به نام تو وقتی رسید باور کرد
که «یازده خُم می» از پیاله لب‌تر کرد

حکایت تو همان عاشقانهٔ نابی است
که در سبوی غزل‌های ناب، ساغر کرد

در ارتفاع جهان ایستاده‌ای با عشق
مدار روشن تو ماه را منوّر کرد

بهشت روی لبت بوستانِ باران شد
و پلک‌های تو صد شهر را معطّر کرد

به خط نور نوشتی غریبی خود را
کتاب داغ تو صد کوه را مکدّر کرد

کنار سفرهٔ آیینه‌های رویاروی
در انتهای زمان عشق را مکرر کرد

تو ایستادن تاریخ را قصیده شدی
قیام قامت تو تا همیشه محشر کرد

تو امتداد زمان را به روزها بردی
خدا برای ابد این‌چنین مقدر کرد

امام آیینه‌ها روبه‌روی تو باشد
تو را شبیه گل‌افشانی پیمبر کرد

به نام روشن تو آخرالزمان رویید
و انتظار برای همیشه باور کرد؛

که در صحیفهٔ این سینه‌ها تپش دارد
که تکیه‌گاه جهان را نگاه دلبر کرد

شب عروج تو تا داغ‌ها هویدا شد
هزار باغ گل سرخ را که پرپر کرد

طلوع صبح پر از عطر پاک باران بود
هوای فاصله‌های گرفته را تر کرد

غمت برای همیشه کنار سامرا...
بلور چشم مرا چون گلاب قمصر کرد

هوای کوی شما ای امام نرگس‌ها
تمام مردم این شهر را کبوتر کرد

#حامد_حجتی

@Ab_o_Atash
4
✳️ ارسطو و مفهوم فلسفه

ارسطو در «مابعدالطبيعه» مى‌گويد: فلسفه با احساس شگفتى در برابر جهان طبيعت آغاز مى‌شود. وقتى دنيا را مشاهده مى‌كنيم، دستخوش شگفتى و اعجاب مى‌شويم؛ براى اينكه اين امور شگفت‌انگيز را مى‌بينيم ولى سر درنمى‌آوريم كه چرا هر چيز به اين نحو جريان پيدا مى‌كند. مى‌گويد اين امر تا اندازه‌اى شبيه تماشا كردن يك نمايش عروسكى يا خيمه‌شب‌بازى است كه مى‌بينيد ظاهراً اشيا به خودى خود حركت مى‌كنند و در عين حال مى‌دانيد كه بايد مكانيسمى باشد كه سبب اين حركات باشد، ولى هنوز نمى‌دانيد اين مكانيسم چيست. مى‌خواهيد جست‌وجو كنيد و پى ببريد.

#برایان_مگی
#فلاسفه_بزرگ
#عزت‌الله_فولادوند
انتشارات خوارزمى
صفحه ٧٥.

@Ab_o_Atash
✳️ وقتی پیر می‌شویم...

آدم وقتی جوان است به پیری جور دیگری فکر می‌کند. فکر می‌کند پیری یک حالت عجیب و غریبی است که به اندازه صدها کیلومتر و صدها سال از آدم دور است اما وقتی به آن می‌رسد می‌بیند هنوز همان دخترک ۱۵ ساله است که موهایش سفید شده، دور چشم‌هایش چین افتاده، پاهایش ضعف می‌رود و دیگر نمی‌تواند پله‌ها را سه تا یکی کند. و از همه بدتر بار خاطره‌هاست که روی دوش آدم سنگینی می‌کند. پیری فقط یک صورتک بدترکیب است که با یک من سریش می‌چسبانندش روی صورت آدم، ولی آن پشت جوانی است که دارد نفسش می‌گیرد. بعد یک‌دفعه می‌بینی پیر شدی و هنوز هیچ‌کدام از کارهایی که می‌خواستی نکردی.

#ناهید_طباطبایی
#۴۰_سالگی
نشر چشمه
صفحات ۲۵ و ۲۶.

@Ab_o_Atash
2
✳️ دولتمردان رضاشاه و سفارتخانه‌های خارجی

تا آنجا که من یادم می‌آید - حالا به قدیم ندیما کار ندارم – حتی در زمان شوهر قدر قدرتم، اغلب دولتیان به جای آنکه به فکر ملک و ملت باشند، به فکر جیب خود و خانواده‌شان بودند.

شما در همان ۲۰سال حکومت رضاشاه دیدید با آن‌‌همه کنترل و جدیت و مواظبتی که رضا داشت، اشخاص دولتی سر از سفارتخانه‌های اجنبی درمی‌آوردند و پول و امکانات می‌گرفتند. یکی با آلمان می‌ساخت، یکی با روس – البته اکثریت با حقوق‌بگیران انگلیس بود... تیمورتاش که آن‌‌همه مورد توجه رضا بود، جاسوس روس‌ها از آب درآمد و ما فهمیدیم که سال‌های سال مأمور دست اول روسیه در داخل دربار و دم و دستگاه ما بوده و از همه قرارمدارهای ما با آلمان‌ها به روسیه اخبار می‌داده است.

#خاطرات_تاج‌الملوک
[همسر اول رضاشاه و مادر محمدرضا پهلوی]
(نیویورک: انتشارات نیما، ۱۳۸۰)
صفحه ۴۲۰.

@Ab_o_Atash
👍1
✳️ بنی‌صدر؛ بزرگ‌ترین اندیشمند معاصر!

- در اجتماع می‌گویند کتاب «کیش شخصیت» را که شما نوشته‌اید، شاید خصوصیت خودتان باشد!

[ابوالحسن بنی‌صدر:] این را جلال‌الدین فارسی راه انداخته. عرض کنم که اقلاً در من این هنر بوده که چنین آیینه‌ای از خودم به دست بدهم. اگر قرار باشد که من خودم بگویم کیستم، من خود را این‌طور به شما معرفی می‌کنم: من بزرگ‌ترین اندیشه زمان معاصرم. من همین «تضاد و توحید» را بزرگ‌ترین اثر قرن می‌دانم؛ که از خودم است.

#محمدجواد_مظفر
#اولین_رئیس‌جمهور
نشر کویر
صفحه ۷۷.

@Ab_o_Atash
🤣11
✳️ جنس‌های خارجی در قرون وسطی!

مرحوم دکتر شریعتی در موزه‌های غربی، سکه‌ها و صلیب‌های طلایی و زینتی جالبی را دیده بود که متعلق به قرون وسطای اروپا بوده، اما روی آنها کلمهٔ «الله» و «بسم‌الله» نقش شده بوده!

ایشان می‌گفت در آن ‌زمان، صنعتگران اروپایی با این‌ کار می‌خواسته‌اند به خریداران خودشان بگویند: «جنس، خارجی است! مال کشورهای پیشرفته است! مال بغداد و ری و نیشابور و قاهره و قرطبه است»!
یعنی درست برعکس وضع فعلی که مثلاً بافندگان خودمان در ایران روی اجناس ایرانی، مارک خارجی و اروپایی و حروف الفبای لاتین را می‌نویسند تا به خریداران بگویند: «جنس، خارجی است! مال پاریس و لندن و مونیخ و واشنگتن است.»!

#جلال_رفیع
#در_بهشت_شداد
انتشارات اطلاعات
صفحه ۳۸۶.

@Ab_o_Atash
✳️ دموکراسی از نگاه گاندی

می‌گویند روزی از ماهاتما گاندی پرسیدند دربارهٔ تمدن غرب چه فکر می‌کند؟ گاندی جواب داد: «خوب است، باید بکوشید تا آن را به وجود آورید.»
دربارهٔ دموکراسی نیز می‌توان همین را گفت.

#نوام_چامسکی
#نگاهی_انتقادی_به_سیاست_آمریکا
#دنیس_رابرت و #ورونیکا_زارکویز
#خجسته_کیهان
نشر افق
صفحه ۱۱۱.

@Ab_o_Atash
✳️ فایدهٔ آرمانگرایی

اولین خاصیت ایمان این است که برای انسان آرمان به وجود می‌آورد و خاصیت آرمان این است که مساعی و کوشش‌های انسان را از پراکندگی نجات می‌دهد و تمام وجود انسان و تمام نیروها و فعالیت‌های انسان جهت پیدا می‌کند و رو به یک سو می‌شود.

#مرتضی_مطهری
#آشنایی_با_قرآن
جلد ۱۳، صفحه ۱۷۱.
@Ab_o_Atash
👍2
2025/10/11 23:20:03
Back to Top
HTML Embed Code: